فردای آن شب، اطلاعیهای با امضای «گروه توحیدی صف» منتشر شده و انفجار رستوران آمریکایی خوانسالار و کشته شدن جمعی از اشغالگران آمریکایی را برعهده گرفت.
در مطلع این اطلاعیه سخنی از حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر مبارزه با منافع آمریکاییها آورده شده بود و در ادامه نیز ضمن آنکه عملیات فوق را در پشتیبانی از مردم و روحانیت انقلابی به زعامت امام اعلام کرده بودند، دلیل هدف قراردادن نظامیان آمریکایی را اینگونه بیان کردند: «... عامل اصلی قتلعامهای وحشیانه و بیرحمانه ملت ما و سرمنشأ فساد در کشورمان، امپریالیسم آمریکا است و سردمداران آمریکا با فرستادن فاحشهها و بیماران جنگ ویتنام و بهطور کلی وازدگان جامعه آمریکا در لباس کارشناسان سیاسی- نظامی- اقتصادی، سرمایههای مادی و معنوی خلق محروم ایران را مورد چپاول و غارت قرار میدهند و جامعه را به فقر و فساد و فحشا کشانیدهاند...»
سکانس ۲، روز، داخلی:
۱۲ بهمن ۱۳۵۷؛ یک تیم نظامی مرکب از ۱۰ دستگاه اتومبیل ضدگلوله بهعلاوه صدها نفر افراد مسلح در فرودگاه و طول مسیر عبور ماشین امام به بهشتزهرا و همچنین محل اقامتشان، محافظت از ایشان را برعهده گرفته بودند که برای درگیریهای احتمالی با مزدوران شاه و تانکهایی که در فرودگاه موضع گرفته بودند، سلاح آرپیجی به داخل انتقال داده و حتی مکان ایستادن هواپیمای امام را بهگونهای تعیین کرده بودند که مزدوران آمریکا نتوانند هنگام خروج امام از هواپیما، از برج مراقبت فرودگاه، ایشان را هدف قرار دهند. این تدارک نظامی حفاظتی نیز توسط «گروه توحیدی صف» صورت پذیرفته بود.
سکانس ۳، روز، خارجی:
روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن؛ گروه توحیدی صف ضمن انجام وظیفه خطیر حفاظت از جان امام و اقامتگاه ایشان در مدرسههای رفاه و علوی، بهطور مستقیم و همراه همافران و مردم وارد درگیری مسلحانه با مزدوران گارد شاهنشاهی شد و به رسالتی که سالها برای خود پیشبینی کرده بود، عمل نمود.
صفحههایی که از فیلمنامه کنده شدند
اشتباه نشود، سکانسهایی که شرحشان رفت، در هیچ فیلم سینمایی وجود ندارد و هیچگاه جلوی دوربین نرفته است. هیچ فیلمی درباره گروه توحیدی صف که نقش مهمی در نهضت امام و پیروزی انقلاب اسلامی داشت، ساخته نشده است. طرفه آنکه چندین فیلم و سریال (بهدرستی) درباره گروهک تروریستی مجاهدین خلق در افشای جنایات تروریستی آنان، جلوی دوربین رفته و بر پرده سینماها یا بر صفحه تلویزیون نقش بسته است. اما گروه توحیدی صف، گروهی از انقلابیون پیرو امام خمینی بودند و فرماندهشان، یک جوان ۲۴ ساله رشید، زیبا و خندهرو بود با نام محمد بروجردی که در گروه با نام «میرزا» شناخته میشد؛ گروهی که ابتدا با عنوان «فجر اسلام» برای پخش و توزیع اعلامیهها و متن سخنرانیهای امام بهوجود آمد و سپس به مبارزه مسلحانه روی آورد. اما پس از دیدار محمد بروجردی با امام در نجف، هنگامی که دریافتند ایشان با مبارزه مسلحانه محض و جدای از مردم، موافق نیستند، بدون هیچگونه تردیدی راه خود را اصلاح کرده و تمام طرحهای خود برای عملیات مسلحانه را لغو کرده و تنها برای دفاع از مردم در تظاهرات و راهپیماییها مسلح باقی ماندند. آنها گمنام و بیادعا در کنار مردم به مبارزه ادامه دادند و تنها شرط محمد بروجردی برای برعهده گرفتن محافظت از امام این بود که نامی از آنها به میان نیاید. رهبر معظم انقلاب درباره شهید بروجردی فرمودهاند: «... چهره شهید بروجردی را بازسازی کنید... آن صورت نجیب و سالم. آن آدم کمحرف و پرکار و مؤمن را درست نشان دهید، حالاتش را نشان بدهید... مرحوم شهید بروجردی بسیار فعال بود. یکبار در سال ۱۳۵۹ یا اوایل ۱۳۶۰ رفتم منطقه غرب. ایشان آنوقت در باختران بود و من از نزدیک شاهد کار او بودم. اما چیزی که از شهید بروجردی در آنجا احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من بهوجود آورد، این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر میکند، مسئولیت و وظیفه است...»
این فرمایش رهبر انقلاب، سالهای سال جامهعمل به خود نپوشید و همچون حکایت سایر سرداران و شهدا و مفاخر انقلاب و نظام اسلامی از پرده سینما دور ماند، تا ۴۰ سال پس از شهادت محمد بروجردی که اینک با عنوانی متناسب یعنی «غریب» به کارگردانی محمدحسین لطیفی بر پرده سینماهای کشور رفته است.
غریبی که از غربت ۴۰ ساله در آمد
سکانس ۴، روز، داخلی و خارجی:
محمد بروجردی علیرغم همه عشق و علاقه سرشارش به ماندن در محضر امام و ادامه حفاظت از ایشان اما بنا به فرمان همان رهبر و مقتدایش، از مجاورت امام دل کند و برای مقابله با مزدوران استعمار که کردستان را تیول جنایتها و خیانتهای خود کرده بودند، به آن دیار رفت. بروجردی به کردستان رفت و کاری کارستان در آن خطه انجام داد، به گونهای که بسیاری از مردم کُرد را شیفته و دوستدار خویش گردانید. حضور محمد بروجردی در کردستان، ابعادی چندگانه داشت؛ او که از بنیانگذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، از یک سو به مقابله بیامان با ضدانقلاب افسارگسیخته پرداخت و با تشکیل گردانهای جندا... شامل نیروهای سازماندهیشده سپاه، آنها را تارومار کرد و شهرهایی مانند پاوه و سنندج و... را یک به یک از چنگ آنها آزاد نمود و از طرف دیگر به یاری مردم محروم کُرد شتافت و با تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان، به آنها نزدیک شد و سعی کرد هرچه بیشتر در رفع محرومیتهای سالیان طولانی آنها بکوشد تا جاییکه از سوی همان مردم کُرد که تا چندی قبل بنا به تبلیغات ضدانقلاب، امثال او را دشمن میپنداشتند، «مسیح کردستان» لقب گرفت. فیلم غریب تقریبا همین مقطع از زندگی و فعالیتهای محمد بروجردی را در قاب خود قرار داده که به فعالیتهای او در کردستان طی تابستان ۱۳۵۹ و اوج درگیریها در آن خطه و مقابله با تجزیهطلبیهای حزب دمکرات و کومله تا تابستان ۱۳۶۱ پرداخته و بیشتر برروی عملکرد بروجردی طی سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ در آن سرزمین زوم کرده است. عملکردی که باعث محبوبیت بسیار وی نزد مردم کرد شد. فیلمنامه «غریب» را حامد عنقا براساس تحقیقات مفصل و کتب مختلف به خصوص کتاب محمد؛ مسیح کردستان نوشته نصرتا... محمودزاده نوشت که خودش مشاور محتوایی فیلمنامه هم بود. آغاز فیلم با نمایش بخشی از روحیات اخلاقی بروجردی و سپس صحنهای غافلگیرکننده در تابستان ۶۱، تماشاگر را به روزهای اولیه حضور بروجردی در کردستان با حکم فرماندهی سپاه غرب پرتاب میکند و بعد از آن، گام به گام با او همراهیم تا کردستان پرآشوب آن سالها که علیرغم ترکتازی گروههایی مانند کومله و دمکرات، آنچنان در اختیار گرفت و آرام ساخت که هنگام ترک آن دیار، با مخالفت و ممانعت و حتی اسلحهکشی کردها مواجه شد، چرا که نمیخواستند مسیحشان برود، چرا که میدانستند وقتی او برود دوباره آشوب و بلوا سراغ کردستان خواهد آمد. فیلم غریب با ریتمی نفسگیر و تدوینی کمسابقه در سینمای ایران، ماجراها و اتفاقات را به گونهای برهمنمایی کرده و همزمان موازی و در امتداد هم قرار میدهد تا در صحنههای درگیری، یک لحظه هم مخاطب را رها نسازد. بازیهای فیلم غریب به خصوص بابک حمیدیان در نقش شهید بروجردی، قابل توجه بوده و دیزالوی آرام از شخصیتی درونگرا و تودار به جنگجویی خستگیناپذیر و عملگرا در طول فیلم، ابعاد مختلف کاراکتر شهید بروجردی را به طور بطئی در مقابل چشمان تماشاگر باز میکند.
در انتظار فیلم «غریب ۲»
سکانس ۵، روز و شب، داخلی و خارجی:
محمد بروجردی با شروع جنگ تحمیلی به جبهههای غرب شتافت و طی یکی دو ماه، دوبار مجروح شد. پس از منطقهایشدن سپاه، با برعهده گرفتن فرماندهی سپاه غرب، نقش مهمی در مقابله با ارتش صدام ایفا کرد و در عملیات متعدد منطقه فوق طی سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۱ از جمله عملیات مطلعالفجر و فتحالمبین شرکت داشت. تشکیل تیپ ویژه شهدا و برپایی قرارگاه حمزه سیدالشهدا در آن برهه زمانی از اقدامات موثر بروجردی بود که خود نیز فرماندهی قرارگاه یادشده را برعهده گرفت. قرارگاهی که در عملیات متعدد سالهای دفاعمقدس نقش مهمی ایفا نمود. سردار سرلشکر محمد بروجردی اگرچه با آغاز جنگ تحمیلی به جبهههای دفاعمقدس شتافت اما کردستان و مردم آن دیار را فراموش نکرد، چنانچه در تاریخ اول خرداد ۱۳۶۲ در همان کردستان و در حالی که با عدهای دیگر از همرزمانش در مسیر جاده مهاباد- نقده حرکت میکرد بر اثر انفجار مین به شهادت رسید. یکی از افرادی که در صحنه شهادتش حضور داشت، روایت کرده است: «پس از انفجار وقتی من بالای سر او رسیدم مانند همیشه تبسم بر لبانش نقش بسته بود و من احساس کردم که او کلام مولایش را تکرار میکند. «فُزتُ وَ رَبّ الکَعبَه»» این بخش دیگری از زندگی و دوران شهید محمد بروجردی است که هنوز به تصویر کشیده نشده و در انتظار همتی دیگر مانده تا در کنار زندگی و دوران دیگر سرداران سپاه اسلام، به فیلم درآمده و پرده سینماها را با روایتی دیگر از مفاخر ایران و اسلام روشن نماید.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد