وقتی در دانشگاه فرهنگیان قبل از اکران عمومی فیلم غریب سخنرانی کرد، از او خواستیم در فضای باز دانشگاه، یک ساعت و چند دقیقه ای هم برای ما از شخصیت فرمانده دلیر جبهههای غرب بگوید.
از این که هر کسی شما را میبیند یاد شهید بروجردی میافتد، چه حسی دارید؟
خیلی حس خوبی ندارم! چون من متعلق به خیلی از شهدای دیگر هستم.
تا سالها اسم شما ما را به یاد شهید حسین علمالهدی میانداخت و به مرور این فضا تغییر کرد.
من برای خودم بعد از جنگ یک استراتژی تعریف کردم و هنوز هم ادامه دارد. این که من بتوانم چند شخصیت جنگ را با شاخصهای متفاوت انتخاب کرده و روی آنها کار کنم. وقتی میگویم محمد بروجردی، یعنی با حسن باقری و حسین و خرازی و بقیه فرق دارد اما با هم میشود بستهای که من به دنبالش هستم.
تا الان چه شهدایی را به نتیجه رساندهاید؟
من ابتدا از حسین خرازی شروع کردم. آدمی که ابتدا در کردستان جنگید و وقتی جنگ شروع شد به خوزستان رفت و کارش را همینطور ادامه داد تا زمانی که به شهادت رسید. وقتی من سراغ شهید حسین علمالهدی رفتم او را یک شخصیت فرهنگی دیدم که یک دنیای متفاوت دارد و قبل از انقلابش اتفاقا خیلی قویتر از دوران جنگ است. من دو ماه آخر زندگیاش با او بودم و جلوی چشم من شهید شد و در محاصره معروف دیماه هم با او بودم و نبرد او روی من نویسنده تأثیر گذاشت. بعدها هم دنبال برادران باکری رفتم و در شهید رضوی هم دنبال کارهای مهندسی بودم و در نهایت رسیدم به بروجردی. بروجردی لایههای متعددی نسبت به آن شخصیتها دارد. وقتی هستههایی جمع میشوند که سپاه را تشکیل بدهند، هر کسی برای خودش ایدهای دارد. نگاه هم این بود که هنوز ساواکیها سر کارند و باید بیشتر مراقبت کرد. شهید بهشتی خطری را حس کردهبودند که دوباره تجربه کودتای ۲۸ مرداد تکرار نشود. این نگاه باعث شد که به گروههای مختلف، مسئولیتهای گوناگون دادند و مثلا عدهای را به گنبد کاووس و برخی را به سیستان و بلوچستان فرستادند. من خودم ۱۵ فروردین ۵۸ به سیستان رفتم و هفت ماه آنجا جنگیدم. این حرکتها توسط مذهبیها بود و همزمان چپیها و چریکهای فدایی هم عرصه را خالی نکردند و برای خودشان برنامهریزی میکردند. ارتش هم کاری از دستش برنمیآمد. در همین فضا شهید بهشتی در شورای انقلاب میگوید اگر اتفاقی بیفتد ما هیچ عقبهای نداریم. برای همین گروههای بچهمذهبی که فعالیت مسلحانه داشتند مثل موحدین، ابوذر، صف، ملل اسلامی و بقیه را جمع میکنند تا از انقلاب دفاع کنند. آقایان بهشتی و مطهری از حفاظت امام در ۱۲ بهمن، بروجردی را میشناختند.
همان مقطعی که کار از دست گروهک منافقین گرفته شد تا به دست شهید بروجردی بیفتد.
حضرت امام اصرار داشتند به تهران بیایند در حالی که فرودگاه و اطراف آن پر از تانک بود. حتی شهید عراقی را به پاریس میفرستند که حضرت امام را منصرف کنند اما ایشان کوتاه نمیآیند و میگویند من باید بیایم؛ خودتان فکری کنید... در این شرایط تنها گروه مسلحی که در اذهان مردم مطرح بود، گروهک منافقین بود و میخواستند حفاظت از جان امام را به آنها بسپارند. دوم بهمن ۱۳۵۷در جلسه شورای انقلاب، مسعود خیابانی، مهدی ابریشمچی و مسعود رجوی میگویند که ما حفاظت از امام را بهعهده میگیریم. آقایان مطهری و بهشتی احساس خطر میکنند و میگویند ما که میدانیم اینها چه عقبهای دارند!
در آن خلأ که یک کسی باید جای آنها را قوی پر کند، آقای بروجردی ظاهر میشود.
آقای حاج مهدی عراقی، بروجردی را از قبل میشناخت. سال ۵۶ گفتهبود ایران امن است و تعدادی خبرنگار هم دعوت کردهبود. بروجردی در آن مقطع، پنج عملیات را انجام داد تا عدم صحت حرف شاه را اثبات کند. ویژگی محمد بروجردی این بود که هیچکس او را نمیشناخت و هیچ پروندهای در ساواک نداشت. خلاصه برنامه بروجردی برای حفاظت از امام را میگیرند و بررسی میکنند. این حرکتها باعث شدهبود که آقای مطهری و بهشتی به او اعتماد کنند. بروجردی تا ۲۶ بهمن همهکاره دفتر اما در بحث حفاظت بود و با امام هم خیلی خودمانی بودند اما بعدش میرود به کردستان.
چرا در جریان حفاظت از امام، هیچ عکسی از محمد بروجردی نیست؟
مسعود رجوی گفتهبود که اگر من بخواهم حفاظت از امام را بهعهده بگیریم، خودم باید در ماشین امام بنشینم، آرم ما باید باشد و تصاویری از مجاهدین هم به شیشهها نصب شود.سلاح های ما را هم ساواک گرفته و چیزی برای محافظت نداریم! این در حالی بود که محمد بروجردی میگفت هیچکسی نفهمد من این مسئولیت را دارم و خودم هم همه سلاحها را تأمین میکنم. بروجردی میگفت اگر از همان اول بخواهیم سهاممان را از انقلاب بگیریم که زدن به جاده خاکی است.
یعنی حتی خودش هم نمیآمد در ماشین امام بنشیند.
مرد میخواهد که به این ایدهها عمل کند. این فضاست که آقای بهشتی به این میرسد که ما باید دو گروه داشتهباشیم. یک گروه که نیمهمخفی و سیاسی باشد؛ همزمان هم قضیه سپاه مطرح میشود و درخواست میشود که یک نیروی کاملا نظامی میخواهیم. ۹ گردان اولیه سپاه را محمد بروجردی در پادگان ولیعصر تشکیل میدهد.
همانهایی که تا امروز هم بازماندگان آن گردانها هنوز در دفاع از انقلاب پیشتازند.
آنجا اعتمادهای آقایان بهشتی و مطهری محکم بود اما آنقدر فضا سنگین میشود که آقای بهشتی به محمد بروجردی میگوید اگر در جمع نتوانستم از تو بهخوبی دفاع کنم، باید قبلش عذرخواهی کنم.
همان بلایی بود که سر شهید بهشتی آوردند...
میگفتند بروجردی مردی است که باید از آن فاصله گرفت. این حرف را رقبای بروجردی از میان بچه مذهبیها میگفتند. میگفتند بروجردی آدم را سحر میکند. مثلا با آقای ابوشریف اختلاف داشت و میگفت ما با نگاه الفتح در لبنان نمیتوانیم در ایران عمل کنیم. در آنجا اصالت با اسلحه است اما اینجا باید نظامیگری را بر مبنای افکار امام داشتهباشیم. همین دعواها و اختلافاتی که داشتند آهستهآهسته به کردستان میرود. هنوز در کردستان انقلاب نشدهبود که آنها بخواهند حمایت کنند یا نکنند. وقتی اینها را کنار هم میگذاریم، میبینیم وقتی هسته اولیه سپاه تشکیل میشود، نمیرود برای فرماندهی و به پادگان ولیعصر میرود تا کادرسازی کند.
۵ گام برای امنیت کردستان
تا قبل از محسن رضایی، سپاه چندین فرمانده عوض کرد و حتی آیتا... خامنهای هم چند ماه سرپرست فرماندهی سپاه بود اما هیچ موقع اسم بروجردی مطرح نیست، چون جلو نمیآمد. چرا حکم آقای بروجردی برای سپاه کردستان را شورای انقلاب صادر میکند. وقتی وضعیت کردستان را میبیند، سه بار به آنجا میرود تا وضعیت را بررسی کند. بعدش با آقای موسویاردبیلی جلسه میگذارد. آقای اردبیلی میگوید ما کردستان را تمام شده فرض کردهایم؛ هرکاری که از دستت برمیآید، انجام بده. فردا صبحش به شورای انقلاب میرود و یک برنامه پنج مرحلهای برای امنیت کردستان روی میز میگذارد. حضرت امام هم ۱۰۰میلیون تومان پول وجوهات را به بروجردی میدهد تا با خودش به کردستان ببرد. دموکراتها مردم را بهشدت تحت فشار قرار دادهبودند و واقعا با گرسنگی و ضعف، مهاجرت میکردند. بعد همین آدمهایی که با بروجردی مخالف بودند، میگفتند آقای بروجردی رفته در کردستان اسلحه بخرد و به سازمان مجاهدین انقلاب بدهد.
مگر آقای بروجردی با سازمان مجاهدین انقلاب ارتباط خاصی داشت؟
چون یکی از گروههای هفتگانه بود، آقای براتی را بهعنوان نمایندهاش به گروه مجاهدین انقلاب معرفی میکند و علتش هم اصرار آقای بهشتی بود. همین باعث میشود پیش امام بروند و بگویند ما هم در سپاه هستیم و هم در گروههای سیاسی و حضرت امام بر همین اساس میگویند کسی که در سپاه فعالیت میکند نباید در کارهای سیاسی باشد. اما برخی افراد هم در سپاه بودند و هم در گروههای سیاسی فعالیت داشتند. آن سالها اصالت با نظامیگری بوده و از طرفی هم نمیشد از قدرت و سیاست چشم پوشید. اما در همین حال بود که بروجردی دیگر ارتباطش را با سازمان مجاهدین انقلاب قطع کرد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد