گزارش میدانی«جام‌جم» از بیمارستان« مهدی» که فخر نظام سلامت لقب گرفت اما اکنون در چنبره صدها مشکل اسیر است

فخر نظام سلامت، بدون رتوش

بیمارستان مهدی با همه عظمت سازه‌ای‌اش در حاشیه بزرگراه چمران ایستاده و نمای شیشه‌ای گرد گرفته‌اش، مخصوصا قوس نیم‌دایره‌ای آن توی چشم می‌زند. هوا داغ است و زیر هرم آفتاب، نمای بیمارستان جلایی ندارد. تا چشم کار می‌کند ساختمان‌های نیمه‌کاره و محوطه‌های خاکی است که گرد و غبار را روی شیشه‌های آبی رنگ «مهدی» پخش می‌کند.
بیمارستان مهدی با همه عظمت سازه‌ای‌اش در حاشیه بزرگراه چمران ایستاده و نمای شیشه‌ای گرد گرفته‌اش، مخصوصا قوس نیم‌دایره‌ای آن توی چشم می‌زند. هوا داغ است و زیر هرم آفتاب، نمای بیمارستان جلایی ندارد. تا چشم کار می‌کند ساختمان‌های نیمه‌کاره و محوطه‌های خاکی است که گرد و غبار را روی شیشه‌های آبی رنگ «مهدی» پخش می‌کند.
کد خبر: ۱۴۱۳۰۷۶
نویسنده آوید طالبیان - گروه جامعه

دری رو به کارگاه ساختمانی باز است و دری فنس مانند رو به سوی حیاط بیمارستان. از این جناح همه چیز سوت و کور است و یک در سربی رنگ هم رهگذران نابلد یا کنجکاو را به یک دنیای سوت و کور دیگر می‌برد. در حالی‌که قرار بود بیمارستان مهدی، تمام هوشمند باشد اما با مراجعه به این بیمارستان به همان سبک و سیاق قدیم، پرونده‌ها به‌صورت دستی و کاغذی تشکیل می‌شود و طبق وعده‌ها از حضور ربات‌های هوشمند برای تشکیل پرونده خبری نیست. از سوی دیگر به‌دلیل راه‌اندازی نصف و نیمه بیمارستان، هنوز بسیاری از کارها در ساختمان قدیمی بیمارستان مهدی انجام می‌شود و ناگزیر بیماران را روی برانکارد از بخشی در بیمارستان مهدی باید به بخش دیگر در بیمارستان امام خمینی ببرند! خلاصه این‌که با راه‌اندازی بیمارستان مهدی پیش از تکمیل پروژه و تامین کادر درمان، انگار فقط تعدادی تخت نو به بیمارستان اضافه شده و اضافه شدن چند تخت نو به‌معنای بیمارستان فخر نظام سلامت نیست. در ضمن دوستان وزارت بهداشت و دانشگاه علوم پزشکی تهران این گزارش را تخریب فعالیت‌‌های خود قلمداد نکنند . اگر توضیح تکمیلی در این خصوص دارند روزنامه «جام‌جم» حاضر به انتشار آنها نیز است. سوال کلی این است که چرا بیمارستانی که هنوز کلی کار دارد تا تمام شود به‌‌عنوان «فخر نظام سلامت» افتتاح شد؟ این نوع اقدامات باعث ریزش آهسته سرمایه اجتماعی نظام خواهد شد. سرمایه اجتماعی ‌ای که به‌‌راحتی به دست نیامده است.

اینجا زیر قوس سازه بیمارستان، جایی در ضلع غربی ساختمان که طبقه همکف است، خبری از بیمارستان نیست. اینجا فقط اتاق‌های خالی است و ایستگاه‌های پرستاری متروک. سکوت راهروهای تو در تو، وهم‌آور است و سقفی که سیم‌های برق از آن آویزان شده، حسابی توی چشم می‌آید. یک گوشه چهارپایه‌ای بلند ایستاده و یک گوشه دیگر فرغونی زرد رنگ. معلوم است که ساخت‌وساز همچنان ادامه دارد و بیمارستانی که روبان افتتاح آن اسفند پارسال قیچی شده، هنوز بیمارستان نشده‌است. با راهنمایی شخصی که ناگهان ظاهر می‌شود، به چپ می‌پیچیم و می‌رویم و می‌رویم تا به سالن انتظار می‌رسیم. فضا یک جوری است، از آن وضعیت‌ها که نمی‌شود توصیفش کرد؛ یک جای ناراحت و خالی و غریب، با کمترین شباهت به بیمارستان‌هایی که تا‌به‌حال دیده‌ایم. اینجا همراهان بیماران روی ردیف صندلی‌های پلاستیکی طوسی‌رنگ نشسته‌اند و خسته یا کلافه، یا بهت زده و محزون در خود فرو‌رفته‌اند. مرد جوانی سرش را میان دو دست گرفته و صورتش را مخفی کرده. بیمارش در این لحظات زیر تیغ جراحان است و او نگران این که نتیجه کار چه می‌شود. زنی میانسال هم برای پدرش که در آی‌سی‌یو بستری است، دور تسبیح گرفته و ذکر می‌گوید. این پیرمرد در نوبت جراحی است و زن نمی‌داند نوبت بیمارش کی می‌رسد. او آن‌قدر مشغول راز و نیاز است که حواسش را به سوالات ما نمی‌دهد و به تک‌جمله‌ای بسنده می‌کند که «نمی‌گذارند پدرم را ببینم و خیلی بدرفتاری می‌کنند.» چند صندلی آن طرف‌تر زنی سنگین‌وزن با بطری‌های آب‌معدنی‌اش دو سه صندلی را اشغال کرده و با خوشرویی حاضر به حرف زدن است. او جراحی اسلیو دارد و از پزشکش راضی است اما از ساعت ۷صبح در سالن انتظار نشسته تا تخت خالی شود و بستری‌اش کنند. به ساعت ما او چهار ساعت است که منتظر نشسته و عجب صبری!
از این آدم‌های صبور در بیمارستان مهدی زیادند. عده‌ای روی صندلی‌های داخل سالن نشسته‌اند و عده‌ای به روال مرسوم، زیراندازی پهن کرده‌اند و در محوطه رحل اقامت افکنده‌اند؛ یکی از اردبیل و یکی از شهریار، چند نفری هم با لباس‌های زنانه و مردانه بندری از جنوب ایران، که همگی شب‌ها روی همین زیراندازها می‌خوابند و روزها رویش وقت می‌گذرانند تا ویروس آوارگی همراهان بیمار از بیمارستان امام‌خمینی به همسایه دیوار به دیوارش، کلان بیمارستان هوشمند مهدی، هم سرایت کند.

کادر درمان پوزخند می‌زنند
درهای سالن باز می‌شود و گرمای آفتاب مثل مشت می‌کوبد به صورت. پیش رو یک راه آسفالته است که یک سمتش به محوطه بیمارستان امام خمینی می‌رود و سمت دیگر به سوی اورژانس. اینجا می‌شود کادر درمان را که مدام در رفت و آمدند، پیدا کرد و از حال و روزشان پرسید و سؤال کرد که بیمارستان مهدی که آن همه درباره‌اش تبلیغ شد، بدون رتوش چه بیمارستانی است. یک رزیدنت جوان که کم‌حرف به نظر می‌رسد در پاسخ به سؤال ما پوزخندی می‌زند و می‌گوید: «اینجا هنوز آن‌طور که باید راه نیافتاده و دلچسب نیست. گفتند اینجا فخر نظام سلامت است، واقعا که خیلی فخر است» و با زهرخندی دور می‌شود.
مرد جوانی که سلانه سلانه زیر آفتاب راه می‌رود، نفر بعدی است که باید پاسخ دهد. او متخصص بیماری‌های عفونی است با ظاهری خسته و باطنی پر نقد. گرچه بعد از شنیدن این که مقابلش یک خبرنگار ایستاده کمی محتاط شد ولی گفت که «تجهیزات بیمارستان تعریفی ندارد و بی‌کیفیت است؛ مثل دستگاه‌های اکسیژن‌سنج که چهار پنج روزی کار کرد و از کار افتاد.» او از آسانسورها هم دل پری دارد و سرنخ دست ما می‌دهد که از ۱۲آسانسور موجود فقط چهارتای آنها کار می‌کند.
مقصد بعدی می‌شود آسانسورهای بیمارستان، طبقه همکف. در محوطه‌ای که طراحی‌اش دایره‌شکل است دورتا دور درهای آسانسور دیده می‌شود ولی کارگری که آنجا مشغول کار است و صفحه‌های بزرگی را جابه‌جا می‌کند، انگشتش را سمت راست سالن می‌گیرد و می‌گوید:«فقط همین‌ها کار می‌کند.» ساختمان ۱۵طبقه است و دکمه طبقه آخر روشن است؛ پس مقصد ما هم می‌شود طبقه پانزدهم. آسانسور در هر طبقه‌ای که می‌ایستد، نمایی که در زوایه دید قرار می‌گیرد، نمایی است که یا ساخت و ساز در آن ادامه دارد یا این که عملیات عمرانی‌اش تازه تمام شده‌است.
در طبقات یک بهیار سوار می‌شود و دکمه جی را فشار می‌دهد و چون فرصت هست، او هم مخاطب سؤال ما قرار می‌گیرد که چرا بیمارستان این‌طوری است؟ چرا همه‌چیز نیمه‌کاره است؟ مرد جوان که پرونده‌ای زیر بغل دارد، سرتکان می‌دهد و می‌گوید: «بیمارستان امام‌خمینی است دیگر. از بیمارستان دولتی چه توقعی داری.» او به دکمه‌های آسانسور اشاره می‌کند، به دو عددی که میان عددها نیست؛ به اعداد چهار و پنج که دو طبقه از بیمارستان مهدی‌اند ولی آسانسور در آنها توقفی ندارد. چرا؟ چون هنوز طبقات راه نیفتاده و کار دارد تا تمام شود. بهیار این را می‌گوید و با پوزخندی دور می‌شود.

جدال برای یافتن تخت
اورژانس شلوغ‌تر از سالن انتظار بیمارستان است و آمبولانس‌ها دائما می‌روند و می‌آیند. همراهان صبور بیماران اینجا هم روی صندلی‌های طوسی‌رنگ پلاستیکی نشسته‌اند تا ببینند آخر و عاقبت بیمارشان چه می‌شود. زنی پای پسرش در رفته و برایش جا انداخته‌اند و چون دیگر داد و فریاد نمی‌کند، مادرش راضی است. زنی دیگر که کنار او نشسته هم رضایت کامل دارد و حاضر نمی‌شود کلامی از مشکلات و سختی‌ها بگوید اما ما را یک جمله مهمان می‌کند:« ما پارتی داریم و کارمان خوب انجام شد.» ولی کسانی که پارتی ندارند، اعصاب‌شان حسابی به‌هم ریخته‌است. دو مرد جوان که با گوشی‌های‌شان بازی می‌کنند، نمونه‌ای از بی‌اعصاب‌های نشسته در اورژانس هستند. بیمار آنها از ناحیه صورت و فک دچار ضربه و خونریزی شده اما چون اجازه نداده‌اند او را با خودرو تا ورودی اورژانس بیاورند، با همان حال، لنگ‌لنگان به داخل آورده‌اند و وقتی دنبال بستری‌شدنش رفته‌اند، شنیده‌اند که «تخت خالی نداریم و باید صبر کنید.»
یکی از دو مرد با خشم می‌گوید: «نوبت ما در اورژانس ۱۶۰ بود ولی چون بیمارمان خونریزی داشت، قبول کردند او را بستری کنند؛ البته به شرط آن که خودمان تختی پیدا کنیم.» این دو مرد از ساعت هفت و نیم صبح تا یک ساعت و نیم ظهر بعد در طبقات بیمارستان چرخیده‌اند تا در نهایت یک تخت پیدا کرده‌اند و سپس با حواس ششدانگ مراقب تخت بوده‌اند تا کسی آن را نبرد! حالا هم که بیمار روی این تخت عجیب و غریب دراز کشیده، مشخص نیست پزشک جراح کی می‌رسد.

پزشکان کجایید، دقیقا کجایید؟
کم‌کم توجه مراجعان به خبرگیری ما جلب می‌شود و سفره دل‌شان را آهسته آهسته باز می‌کنند. یکی می‌گوید جوابگویی به ارباب رجوع صفر است، دیگری می‌گوید هیچ دکتری سر وقتش نمی‌آید و همه را معطل می‌گذارند، یکی می‌گوید همین چند دقیقه قبل دعوا شد و پلیس برای این که غائله را بخواباند، همراه بیمار را بیرون کرد، یکی هم می‌گوید چون فکر می‌کردم عصر مدرن است، نوبت اینترنتی گرفته‌ام ولی اینجا نوبت اینترنتی را قبول ندارند و می‌گویند اگر نوبت می‌خواهی ۵صبح بیا و اسمت را در لیست بنویس. این مرد هم همین کار را کرده و ۵ صبح خودش را به بیمارستان مهدی رسانده و نوبت یک را گرفته ولی پزشک معالج دخترش ساعت یک بعد از ظهر می‌آید و او در آستانه اذان ظهر، کلافه و سردرگم از این همه معطلی فقط تاسف می‌خورد و سر تکان می‌دهد. در گوشه‌ای از سالن اورژانس، حال و روز یک پیرمرد با لباس آبی یکبار مصرف توی چشم می‌زند. او خسته و گلایه‌مند است ولی گله‌هایش را با نجابت قورت می‌دهد. کنارش که می‌نشینیم با ته لهجه آذری‌اش حالی‌مان می‌کند ساعت ۶ صبح این لباس را تنش کرده‌اند تا برای رفتن به اتاق جراحی آماده شود اما چون سنش بالا بوده، گفته‌اند حتما باید مشاوره قلب شود. اما کو پزشک قلب؟
پیرمرد و همسرش از پا افتاده‌اند و خستگی از چشم‌انتظاری در صورت‌شان بیداد می‌کند. البته خیلی‌های دیگر وضعی مشابه آنها دارند و چشم به در دوخته‌اند که پزشک چه زمانی از راه می‌رسد. زنی نقل می‌کند یک بیمار در اورژانس است که از پنجشنبه تا حالا (یکشنبه) پزشکی برای معاینه‌اش نیامده و او با بلاتکلیفی کلنجار می‌رود اما راه ما برای ورود به داخل اورژانس بسته است. فقط سرک که می‌کشیم در یکی از سالن‌های نسبتا کوچک، دختری جوان و تکیده را روی تنها تخت مستقر در اتاق می‌بینیم، در حالی که جا برای حداقل پنج تخت دیگر نیز موجود است اما تخت کجاست؟ دکتر کجاست؟

ناگفته‌های کلان‌بیمارستان هوشمند
دیده‌های ما در یک روز گرم خرداد ماهی که با احتیاط زیاد برای شناخته نشدن و لو نرفتن همراه بود، دیده‌های افراد دیگری نیز هست که حاضر شدند به شرط مخفی‌ماندن نام و نشان‌شان به ما اطلاعات بدهند. اطلاعات آنها درباره کاستی‌های کلان‌بیمارستان هوشمند مهدی واقعا تکان‌دهنده است طوری که در عرض چند دقیقه از یک ابر پروژه که فخر نظام سلامت معرفی اش می‌کردند، یک پروژه پوشالی ساخت. به گفته منبع مطلعی که با ما گفت‌وگو می‌کرد «بیمارستان» از سر تا پا پر از اشکالات فنی، اداری و حقوقی است. اول از همه این که بیمارستان مشغول خدمت‌رسانی است ولی در عین حال کارگران هم مشغول کارند که این وضعیت غیراستاندارد محسوب می‌شود. بعد هم نداشتن پایان کار و فعالیت بخش‌های مختلف بدون دریافت مجوز. این بیمارستان به گفته او مجوز ایمنی هم ندارد و با استانداردهای قبل از فاجعه ساختمان پلاسکو ساخته شده‌است. اما نمای تمام شیشه‌ای بیمارستان که عیب بزرگ آن است، هم به لحاظ خلاف قانون بودنش که فقط ۳۰ درصد نما باید شیشه باشد و هم به لحاظ ایمنی و ایستایی، چرا که در توفان اخیر تهران، کم مانده‌بود باد شیشه‌ها را از جا بکند که البته کارگرها از جان مایه گذاشتند و اجازه ندادند فاجعه‌ای رخ دهد. این که مردم دربه‌در دنبال تخت برای بستری می‌گردند هم پشت‌پرده‌ای دارد که منبع آگاه ما آن را شرح می‌دهد. موضوع این است که بیمارستان امام‌خمینی۱۲۵۰ تخت درمانی فعال دارد که با اضافه شدن بیمارستان مهدی به این مجموعه باید ۸۸۰ تخت دیگر اضافه می‌شد ولی عملا این اتفاق رخ نداده، بلکه فقط بعضی از بخش‌ها را در ساختمان قدیمی تعطیل کرده و تخت‌ها و تجهیزاتش را به ساختمان جدید آورده‌اند. این که نحوه پاسخگویی به ارباب‌رجوع خیلی‌ها را ناراحت کرده و این که بیماران از نبود پزشک گله دارند هم توضیح مستدلی به این شرح دارد که قرار بود در آزمون استخدامی وزارت بهداشت ۲۱۰۰ نیرو فقط برای بیمارستان مهدی جذب شوند که تا امروز حتی یک نیروی جدید هم به مجموعه نپیوسته‌است. دلیل دعواهایی که گاه و بیگاه در اورژانس رخ می‌دهد نیز به این برمی‌گردد که اورژانس بیمارستان امام قبلا ۸۰تخت داشت که با راه‌اندازی بیمارستان مهدی بیش از ۲۰ تخت به آن اضافه شد در حالی که پرسنلی برای این تعداد تخت وجود ندارد. اما مشکل نبود اکسیژن‌ساز در این بیمارستان را به هیچ‌وجه نمی‌توان نادیده گرفت وقتی که منبع آگاه ما توضیح می‌دهد که اتاق عمل توراکس(قفسه سینه)را به ساختمان جدید آورده‌اند؛ ولی برای آن آی‌سی‌یو در نظر نگرفته‌اند، چون اکسیژن‌ساز وجود نداشته‌است. نتیجه این می‌شود بیمار پس از پشت سرگذاشتن یک عمل جراحی سنگین باید بلافاصله از این ساختمان به آن ساختمان منتقل شود تا زنده بماند. نبود پله‌های اضطراری نبود دوربین‌های مدار بسته، وصل نبودن خطوط تلفن بیمارستان و نبود پارکینگ برای کارکنان و مراجعان هم اشکالات دیگری است که هر کدام بخشی از هیبت بیمارستان را کم می‌کنند. منبع آگاه ما ولی با این همه با یک چیز کنار نمی‌آید و آن هم هوشمند تلقی کردن این بیمارستان است؛ دروغی بزرگ به تعبیر وی که او و دیگرانی مثل او را سخت آزار می‌دهد.

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها