تشنگی شد آشکار و آب شد نایاب، آب
در هفتمین روز محرم سال ۶۱ چه گذشت

تشنگی شد آشکار و آب شد نایاب، آب

همراه با كاروان حسینی در چهارمین روز محرم

بـه نـامه یـار حسین و به کرده جفت یـزید

امروز چهارم محرم ۱۴۴۵ قمری است. ۱۳۸۴ سال پیش در چنین روزی وفای کوفیان، بیش از جفای بنی امیه، جان اهل بیت پیامبر را سوزاند. کوفیانی که ابتدا دست یاری بسوی امام حسین (ع) دراز کرده بودند، به ناگاه عهد خود را شکستند و بزرگ‌ترین درد را بر اهل بیت وارد کردند
امروز چهارم محرم ۱۴۴۵ قمری است. ۱۳۸۴ سال پیش در چنین روزی وفای کوفیان، بیش از جفای بنی امیه، جان اهل بیت پیامبر را سوزاند. کوفیانی که ابتدا دست یاری بسوی امام حسین (ع) دراز کرده بودند، به ناگاه عهد خود را شکستند و بزرگ‌ترین درد را بر اهل بیت وارد کردند
کد خبر: ۱۴۱۷۱۴۷
نویسنده فتاح غلامی - جام جم آنلاین
به گزارش جام جم آنلاین، روز چهارم در حالی كه اشراق آفتاب بر خیمه‌های خاك خورده كاروان حسینی هنوز نتابیده بود مهمان عزیزی از دوران گذشته به خیمه امام رسید.  كنانه بن عتیق رادمردی از روزگاران قدیم بود كه از زمان امامت باطنی و دوران پرتلاطم خلافت ظاهری امیرمومنان پای در ركاب ایشان داشت و سال‌ها در صف اول نبرد شمشیر زد و با از دست دادن یك پا به افتخار جانبازی نائل آمده بود. او در این زمان در دوران كهولت بسر می‌برد اما مگر می‌شود مردان مرد در شرایطی كه طوفان‌های نفاق و ضلالت جامعه اسلامی را فراگرفته و باطل و تزویز در بین مسلمانان جا خوش كرده، ببینند كه میوه دل پیامبر و سرور جوانان اهل بهشت اینگونه در بین نامحرمان تنها افتاده و او را رها كنند؟ این همه زلالی و پاكنهادی گوهر كمیابی است كه تنها در نهاد رادمردانی از جنس كنانه یافت می‌شود نه در میان كوفیانی كه جواب آینه را با سنگ شقاوت دادند. 
 
می گویند در همین روز،‌ شریح قاضی در تازه ترین فتوای خود حكم قتل علی گویان عالم را داد. نكته‌ای كه البته از مشهورات تاریخ است اما تاكنون سند معتبری درباره صحت صدور این فتوا در منابع متقدم یافت نشد.
 

طایفه صد رنگ كوفیان

 
عبیدالله بن زیاد حاكم كوفه به مسجد كوفه رفت و برای تحریص مردم به قتل بهترین خلق روزگار فراخواند. او بر فراز منبر این سخنان را بر زبان راند: ای مردم! شما آل ابی ‏سفیان را آزمودید و آنها را چنان كه می‌خواستید یافتید، یزید را می‌شناسید كه دارا سیره ‏و طریقه‌ای نیكو است و به زیردستان احسان می‌كند و عطایای او بجاست. پدرش نیز ‏چنین بود و اینك یزید دستور داده است كه بهره شما را از عطایا بیشتر كنم و پولی نزد ‏من فرستاده است كه در میان شما قسمت كرده و شما را به جنگ با دشمنش حسین ‏بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت كنید.‏
 
كوفیانی كه در بند زر و زور و تزویر بودند و طمع مال دنیا داشتند چه ذوقی كردند از سفله پروری دین تباهان و به امید به دست آوردن اندك مایه‌ای به صف اهل شقاوت پیوستند. 
 
به فرمان ابن زیاد عطایای فراوان در بین مردم تقسیم شد و جارچیان در سطح شهر در بوق و كرنا كردند تا مردم را برای حركت به سمت كربلا آماده كنند. مدتی كوتاه نگذشت كه 13 هزار نفر از كوفیان در قالب چهار گروه برای حركت به سمت كربلا مهیا شدند. حركت این گروه‌ها البته به یكدفعه نبود بلكه در هر مرحله حركت كوفیان مسلح از نقطه آغاز می‌شد تا این‌كه در نهایت چهارمین گروه در روز نهم خود را به كربلا رساندند.
 
برابر با گزارش مورخان این چهار گروه شامل شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر، یزید بن ركاب كلبی با دو هزار نفر، حصین بن نمیر با چهار هزار نفر و مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر بودند.
 

خائنان صف اول 

 
طنز تلخ ماجرا این بود كه در بین این نیروها كسانی هم مثل حجار بن ابجر، شبث بن ربعی، قیس بن اشعث و یزید بن حارث بودند كه پیشتر در قالب نامه‌ای از امام حسین (ع) برای حضور در كوفه و بدست گرفتن حكومت دعوت كردند و در پیغام‌های خود خطاب به امام آوردند كه: «باغ و بستان‌ها سبز شده، میوه‌ها رسیده و نهرها لبریز گردیده است. پس اگر مایلی، به سپاهی كه برایت آماده شده، ملحق شو». حتی فراتر از آن هم نادیده گرفتن خواسته هایش از سوی امام را به منزله گناه تلقی كردند. اما در روز چهارم محرم همان‌ها برای گسیل شدن به كربلا و قتل عام خاندان اهل بیت عصمت و طهارات تلاش می‌كردند كه از همدیگر سبقت بگیرند.
 
 فرماندهی سپاه خصم با عمر بن سعد بود. پیش از این ماجراها، حكم حكومت بخشی‌های از سرزمین ایران از محدوده ری تا همدان به نام او زده شده بود و ابن سعد در اطراف كوفه به همراه چهار هزار نیروی اردو زده بود تا بلافاصله به محل حكومت خود اعزام شود اما عبیدالله بن زیاد با شنیدن خبر حركت امام حسین (ع) به كوفه، از فكر اعزام ابن سعد به ری منصرف شد و او را به فرماندهی سپاه برای مقابله با كاروان حسینی انتخاب كرد. ابن سعد در ابتدا از پذیرش این حكم استنكاف داشت اما ابن زیاد او به پس گرفتن فرمان حكومت ری تهدید كرد و او به طمع رسیدن به مقام و منصب با سپاهیان تحت امر خود به كربلا رفت و نیروهای او كاروان حسینی را در روز سوم محرم محاصره كردند. او در روز چهارم نامه‌ای برای عبدالله بن زیاد نوشت به این مضمون كه: من همین كه به كربلا رسیدم، رسولی را فرستادم تا با حسین مذاكره كند و از او بپرسد برای چه آمده است؟ پاسخ او این بود كه مردم كوفه نامه نگاشته و از من درخواست آمدن كرده اند و من به درخواست آنان پاسخ گفته ام. اگر اكنون تغییر نظر داده اند بازمی گردم.
 
عبیدالله زیاد هم در نامه‌ای پاسخ او را با این مضامین داد: همین كه جواب را دریافت كردی، از حسین و یارانش برای یزید بن معاویه امیرالمومنین بیعت بگیر تا بیندیشیم چه كنیم. عمرسعد با دریافت نامه گفت: می‌دانستم كه عبیدالله سلامت و عافیت را نمی‌پذیرد.
 
 آفتاب روز چهارم محرم كم كم به زدی گرایید و دامن سیاه شب صحرای كربلا را دربرگرفت و طفلان حرم در حالی كه شانه‌ای از معصومیت به كاكل زده بودند آرام در آغوش امن مادران خود بی‌دغدغه غنوده بودند و البته از روزهای آینده خبر نداشتند كه آسمان دلشان را ابری از ماتم فرا خواهد گرفت. 
 
 
 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها