به گزارش
جامجم آنلاین، خسرو زندی یکی از اعضای منافقین بود که مردم در یکی از خیابانهای تهران فردی که در حال سرقت خودرویی بود دستگیر کردند و او را کت بسته تحویل نیروهای کمیته دادند. بعد از دستگیری این عنصر و انجام بازجوییها اولیه و و بعد از تحویل او به نیروهای کمیته و بعد از بازجوییها مکرر کم کم زبانش به بیان جنایتی هولناک باز شد. او کمی بعد نیروهای دادستانی و ماموران کمیته منطقهای در باغ فیض واقع در شمال غرب پایتخت برد که در آن اجساد مثله مثله شده سه پاسدار کمیته انقلاب اسلامی بود.
آغاز عملیات کور
منافقین بعد از اعلام جنگ مسلحانه عملیات نظامی را به گستردهای در دستور سازمانی خود قرار داده بودند و بدون هیچ دلیلی و صرفا از روی کینهای که داشتند مردم بیگناه را هدف ترور کور خود قرار داده بودند. این رویکرد البته با واکنش قاطع از سوی نظام مواجه شد و سازمان ضربات سنگینی را دریافت کرد و بسیاری از خانه تیمی آنها در ماههای آغازین سال ۱۳۶۱ لو رفت. این اتفاق جریان نفاق را به مرز دیوانگی رساند و آنها که تصور میکردند با انجام این عملیات کور و به خاک و خون کشیدن افراد بیدفاع باعث ایجاد ناامنی در جامعه خواهد شد و همین مساله زمینه اعتراضات مردمی و ایجاد شکاف میان ملت و دولت را فراهم خواهد کرد با اعلام انزجار قاطبه مردم ایران نسبت به این اقدامات جنایتکارانه و ثبت نام و یاد آنها به عنوان تروریست در اذهان عمومی در پی آن بودند که این بار دست به کاری زدند که بوی توحش میداد.
سهم خواهی برای حق نداشته
سازمان منافقین از همان آغازین روزهای انقلاب از آنجایی که همواره در پی سهم خواهی برای حق نداشته خود در مسیر پیروزی انقلاب بود و نتوانست در ساختار حکومتی نظام جایگاهی برای خود کسب کند به فکر براندازی بود و برای رسیدن به هدف در گامهای اولیه همه تلاش خودر ا بکار بست تا نیروهای خود را در مرکز حساسی مثل نخست وزیر و دادستانی نفوذ دهد تا با کسب اطلاعات لازم سختترین ضربات را به جمهوری اسلامی وارد کند.
زمانی که جریان نفاق وارد فاز مسلحانه شد تا شش ماه اول سال ۶۰ توانست با اقدامات تروریستی و به شهادت رساندن برخی از مقامات کلیدی جمهوری اسلامی آسیبهای جدی به ساختار نظام وارد کند. این رخدادهای در شرایطی که هنوز نظام از تشکیلات قوی برای حفظ و امنیت کشور برخوردار نبود و برخی از مقامات هم به واسطه ساده زیستی و روحیه مردم گرایانهای که داشتند موضوع حفاظت امنیتی را چندان جدی نمیگرفتند سازمان منافقین را به این تحلیل رساند که جمهوری اسلامی توان برخورد با آنان را ندارد و به همین خاطر آنها در جریان جلسات جمع بندی که داشتند اینگونه برداشت میکردند که در مواجه به جمهوری اسلامی دست بالا را دارند و میتوانند با تشدید حرکات مسلحانه و وارد کردن ضربات شتابان و دفعی نظام را به سقوط بکشانند. اما روند ماجرا در ادامه تمام تحلیلهای سازمان منافقین را نقش بر آب کرد. واقعیت آن بود که بعد از مدتی نظام توانست به خودش بیاد و با تلاش شبانه روزی افرادی که محافظ امنیت کشور بودند و همراهی گسترده و فوق العاده مردمی که پشتیبان این نیروها بودند جمهوری اسلامی توانست از ضربات گیح کننده اولیه رهایی پیدا کند و وارد فاز ضرب متقابل علیه جریان نفاق شود. تمرکز ۲ سیستم هماهنگ الکترونیک و انسانی توسط واحد اطلاعات سپاه و نهاد امنیتی نخستوزیری با همکاری دادستانی انقلاب اسلامی ارتش، تحت ۲ رمز «عبدالله پیام» و «کشتی»، کابوسی هولناک برای سازمان و دیگر گروههایی که امکان شنود بیسیمهای این ۲ سیستم را داشتند، خلق کرد.
مجموع ضرباتی که از سوی جمهوری اسلامی در ۱۹ بهمن سال ۶۰، اردیبهشت سال ۶۱ و ۲۰ خرداد همان سال علیه منافقین صورت گرفت کاردهای و سردان اصلی منافقین را مورد هدف قرار داد و ضرب شصت سختی را به آنها وارد کرد. این پس بود که جراین نفاق به تکاپو افتاد تا برای رهایی از این ورطه راه چارهای بیندیشد. باز هم سران منافقین چند جلسه نشست برگزار کردند و در جمع بندیهای خود اینگونه تحلیل کردند که این ضربات نیروهای مرتبط با جمهوری اسلامی نیست و آنها مجموعهای از عناصر ساواک را به خدمت گرفتند و همین مساله باعث موفقیت آنها در ضربه زدن به سازمان شده است. مدتی بعد آنها دوباره در این باره به رایزنی پرداختند و تحلیل جدیدشان این بود که شبکهای تحت عنوان «عبدالله پیام» در کمیته مستقر است و این شبکه مجموعه عملیات مربوط به دستگیری و لو رفتن خانههای تیمی سازمان منافقین در شهرهای مختلف را پیگیری میکند و بنابراین سران منافق در طراحی جدید خود به این فکر افتادند تا با این شبکه درگیر شوند و اقدامات لازم را برای شناسایی آنها انجام دهند.
همزمان با این برنامه ریزی، سازمان در پی آن بود تا برای جلوگیری از ضربات بیشتری جمهوری اسلامی علیه سازمان اقدام به خروج کادر و سران اصلی منافقین از ایران کند. رویکرد بعدی آنها هدایت کاردهای پایین سازمان به سمت تروریسم گسترده بود. در کنار این پیگیری و شناسایی برخی از نیروهای مرتبط با کمیته انقلاب اسلامی هم در دستور کار سازمان قرار گرفت. در جریان این شناساییها و تعقیب و مراقبت سازمان، یکی از تیمهای اطلاعاتی کمیته مرکزی مستقر در بهارستان شناسایی شد و برخی از اعضای سازمان منافقین اقدام به ربایش سه نفر از اعضای کمیته کردند و در جریان این ربایش حتی به یک کفاش هم مشکوک شدند و او را هم با خود بردند و در جریان شکنجههایی وحشیانهای که برای گرفتن اطلاعات از این افراد صورت گرفت دست به جنایت هولناکی زدند که بعدها نام عملیات مهندسی به خود گرفت.
خانه وحشت خیابان بهار
عباس عفت روش کفاش ساده که منافقین او را جزو مخبرین نیروهای امنیتی میدانستند، طالب طاهری ۱۶ ساله، محسن میرجلیلی ۲۵ ساله و شاهرخ طهماسبی افراد ربایش شدهای بودند که به اتاق شکنجهای در یکی از کوچههای خلوت خیابان بهار منتقل شدند. جنایتکاران حمام نسبتا بزرگ این خانه را با چسباندن ورقهای پلاستیکی ضخیم عایق صوت کردند تا کسی از اهالی محل، صدای ضجه شکنجهشوندگان را نشنود. منافقان همه ابزارهای شکنجه شامل کابل برای شلاقزدن، نقاب، دستبند، میلههای کوتاه سربی برای شکنجه و بیهوشکردن، سیخ و گاز پیکنیک و... را از قبل مهیا کردند تا در جریان آزار و اذیت افراد ربودهشده از آنها اطلاعات بگیرند. اما همان طور که در اعترافات اعضای دستگیرشده مناففین بود هیچ کدام از شکنجهشوندگان اطلاعی از کم و کیف ماجرا نداشتند.
یکی دیگر از ربودهشدگان فردی به نام حبیب روستا، عضو هیات مدیره شرکت پرسی گاز بود که قبلا از جمله هواداران سازمان به شمار میرفت و حتی خانهاش را برای مخفیشدن در اختیار اعضای سازمان قرار میداد و هم کمکهای مالی برای آنها جمعآوری میکرد. این مهندس ۲۸ ساله، اما بعد از ضربات متعدد که به سازمان در سالهای ۶۰ و ۶۱ وارد شد نسبت به این تشکیلات دچار شک و تردید شد و به همین دلیل تیم ترور و شکنجه سازمان او را بعد از ربودن به خیابان بهار بردند و تحت شکنجه قرار دادند.
ماجرای «عملیات مهندسی» سازمان منافقین در مرداد ۶۱، داستان سقوط انسانیت در چنبره یک تشکیلات اهریمنی بود که بنیان آن از ابتدا بر شالودهای آمیخته به باطل بود.