اصلا چه شد که به فضای کتاب صوتی و پادکست آمدی؟
یک سابقه کلی از خود میگویم. یک روز در یک جشنواره شرکت کردم و یکی از دوستان از من خواست که در پخش آثار صوتی، پادکستهایی که جمع آوری کرده بودند، برای داوران کمک کنم. داوران آقای حجتی و مصطفی سیادت و دو استاد دیگر بودند. من و دوستم آثار را به کمک هم برای داوران پخش کردیم و آنها هم نمره دادند. دو تا از آثاری که به جشنواره رسیده بود برای خودم بود که آنها را هم پخش کردیم. در مراسم اختتامیه هم کمکهایی کردم. در نهایت اسمم را برای گرفتن جایزه صدا کردند.
چه موسسهای این جشنواره را برگزار کرده بود؟
یک سوگواره صوتی تصویری بود که توسط مشعل برگزار شد. من در آن زمان در هیئت فاطمی بودم و تعدادی کار صوتی ساخته بودم. یکی از این کارها علمدار نام داشت که برای حاج حسین یکتا ساخته بودم. او یک شب تاسوعا به هیئت فاطمی آمد و گفت قصد دارد روایتهایی درباره رهبر بگوید. از ابتدای شروع کار تا سال 92 را روایت کرد. ما پادکستی شانزده دقیقهای از خلاصه صحبتهای او را همراه صحبتهای رهبر انقلاب و امام خمینی تهیه کردیم. این مصاحبه با نام علمدار در اینترنت یافت میشود.
پادکست در خصوص دوران انقلاب و جنگ تحمیلی و وقایع دوران جدید است. آن پادکست رتبه دوم جشنواره شد و جایزه گرفت.
در سال 96 آقای حجتی پیشنهاد تاسیس یک مجموعه برای تولید محتوای صوتی را داد. این کار را شروع کردیم و حدود دو سال بعد یکی از دوستان گفت ساختمانی برای دفتر گرفته است که یک زیرزمین خالی دارد و این زیرزمین فضای مناسبی برای ساخت استودیو است. از طرفی یک فروشنده لوازم صوتی بدهیای به دوست من داشت و میتوانستند لوازم صوتی را هم تامین کنند. در مورد اجاره آن جا هم با من همکاری کردند.
در آنجا تصمیم گرفتیم کتاب صوتی کار کنیم و اولین کار ما «آتش جن» بود. آقای حجتی زمانی در رادیو و ارشاد بود و ارتباطاتی با هنرمندان قم داشت و هنرمندان قم مخصوصا بازیگران تئاتر به او ارادت داشتند زیرا در دوران آقای حجتی در سال 72 بچههای تئاتر یک کار نمایشی به نام ایلیا در رادیو انجام دادند که کار خیلی خوبی هم بود و در جشنواره تولیدات استانی جایزه برد. ما از آن بازیگران تئاتر در کارمان کمک گرفتیم.
زمانی که آنها برای ضبط به استودیو آمدند پوستر این نمایش رادیویی زیر شیشه میزم بود و آنها با دیدن پوستر خاطراتشان زنده شد. ما کل کتاب آتش جن را به عنوان کار اولمان پیش بردیم و برای آقای شاهرودی فرستادیم. امسال که به نمایشگاه کتاب رفته بودم یک خانمی به غرفه ما آمد و دستش را روی کتاب گذاشت و گفت : «فایل صوتی این کتاب را گوش ندهید مگر اینکه به ترس علاقه داشته باشید؛ یا حداقل اگر میخواهید گوش دهید، تنهایی این کار را نکنید!»
فایل صوتی همراه کتاب عرضه میشد؟
نه جدا باید از طاقچه یا سایت ما تهیه میکردند.به عنوان کار دوم «مقتل آب» را پیش بردیم که یک مجموعه چهل قسمتی است و هر قسمت آن حدود 30 دقیقه است. خروجی کار 1129 دقیقه است. ایده این کار همان جلسات اول به ذهنمان خطور کرد. یک کار نمایشی است که حدود 50 هنرمند درگیر این پروژه بودند. ما عنوان آن را دراما پادکست گذاشتیم چون یک راوی این داستان را مدل پادکست روایت میکرد و وسط صحبتها وارد یک قصه درام میشد. آب یکی از شاهدان و عوامل مهم داستان بود.
به نظرم مقتل آب کار خیلی خوبی در آمد. من هنوز بعد از سه سال که از ساخت آن میگذرد وقتی به بخشهایی از آن گوش میدهم احساساتی میشوم. مقتل آب را از نوار و طاقچه میتوان تهیه کرد. متن مقتل آب را آقای صدرا میری نوشته و تهیه کننده آن آقای حجتی است. ما این کار را در ماههای مرداد و شهریور سال 96 ضبط کردیم و بازیگران تئاتری که روی این پروژه کار میکردند سر این کار خیلی افسرده شده بودند و ما حقوق کمی هم به آنها دادیم ولی راضی بودند. ایده خیلی خوبی بود و توانستیم متن خوبی هم داشته باشیم. صداگذاریها خوب بود و بازیگران هم خوب چیده شده بودند.
مجید آقایی در تهران طراحی و ترکیب صدا را روی این کار انجام داد. در فضای تبلیغاتی کار هم ایدههای خوبی اجرا شد. ما در همان استودیوی زیرزمینی برای هر اپیزود یک نقاشی دیجیتال میکشیدیم. مقتل آب قصه ولادت امام حسین(ع) است. رونمایی این پادکست اولین تجربه ما در رونمایی بود. ما هر شب ساعت 21 از عاشورا تا اربعین آن را منتشر کردیم. دلیل اینکه از عاشورا این کار را منتشر کردیم این بود که مردم معمولا در دهه اول محرم به روضه میروند ولی در دهههای بعدی کمتر به مراسمهای عزاداری میروند.
قصه از دوران خلقت آدم شروع میشود. در بخشی از فایل صوتی آب میگوید: «خداوند مرا با برادرم خاک در هم آمیخت و از روح خودش در ما دمید و تبدیل به آدم و حوا شدیم. خدا دستور داد فرشتگان بر آدم سجده کنند و من شاهد بودم که ابلیس سجده نکرد و بعد در بهشت آدم و حوا را اغوا میکند و...»
بخش دوم در زمین اتفاق میافتد. 10 قسمت اول داستان پیامبران را روایت میکند. 15 قسمت بعدی درباره ماجراهای صدر اسلام و ولادت و رحلت پیامبر و ولادت و شهادت امام علی(ع)، حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) است. در قسمت بیست و ششم کاروان از مدینه به سمت مکه و بعد کربلا حرکت میکند و 15 قسمت بعدی در کربلا اتفاق میافتد. اصل ایده هم به این مسئله برمیگردد که آب در اکثر مقاطع تاریخی نقش نجاتدهنده داشته است؛ مثلا کشتی حضرت نوح در آب بود. آب حضرت موسی را در هیبت رود نیل در آغوش گرفت و به جایی که باید برد و در موقع معین شکافته شد تا حضرت موسی از آن عبور کند، برای ولادت حضرت عیسی از زمین جوشید، برای حضرت اسماعیل به عنوان زمزم جوشید.
در قسمتی که درباره حضرت موسی است هنگامی که حضرت موسی عصایش را در رود نیل فرو میبرد آب در رود نیل به حضرت موسی نگاه میکند و با تغییر موقعیت آب درون اشک چشم با حضرت موسی وارد گفتگو میشود. او به حضرت موسی میگوید: «وقت ایستادن و دعا کردن نیست فرعونیان دارند میرسند. من مامور چوب هستم ولی اینجا چوب و کشتیای وجود ندارد باید چه کنم؟» اسامی احمد، ایلیا، فاطیما و شبیر را از زبان حضرت موسی میشنود و رود نیل شکافته میشود. این شبیر کیست که هم نوح اسم او را برده و هم آدم در توبه اش میگوید؟ آب کنجکاو میشود تا درباره شبیر بیشتر بداند و منتظر متولد شدن شبیر است. شبیر به امام حسین(ع) اشاره دارد. امام حسین(ع) در آب اطراف جزیرهای متولد شد که فطرس در آن حضور داشت.
ایده مقتل آب این است که آب با شنیدن اسم شبیر به همه کمک کرد ولی در کربلا به خود شبیر هیچ کمکی نکرد. یکی از جملات تکرار شده در پادکست این است که آب کشته حسرت خودش است که به همه کمک کرد ولی به کسی که باید نتوانست کمک کند.
از جمله نکات جالب در مقتل آب این است که هیچ شخص معصومی اعم از پیامبران و امامان دیالوگی ندارند و شخصیت جانبی محسوب میشوند مثلا روایت ابراهیم و اسماعیل را از زبانهاجر میشنویم، کربلا را لیلا و رباب و سکینه و حر و بریر و زهیر و شمر و عمر سعد روایت میکنند و در جریان امان نامه برادران حضرت عباس(ع) راوی هستند.
این پروژه چقدر طول کشید؟
ضبط آن 18 روز زمان برد زیرا بیشتر بازیگران اصالتا قمی بودند ولی در تهران زندگی میکردند و این مسئله باعث شد کار سریعتر پیش برود. شمر را مجید امیری بازی میکرد که در تهران زندگی میکند ولی از بازیگران قدیمی قم است. طراحی و ترکیب زمان زیادی از ما گرفت. دو روز مانده به انتشار یا حتی گاهی در روز انتشار فایل به دست ما میرسید. بعد از انتشار 10 قسمت کاملا به مجید اعتماد داشتیم و وقتی فایل به دستمان میرسید منتشر میکردیم و به مشکلی نمیخوردیم.
روال تولید برای ما خوب بود. ما رج زده ضبط میکردیم یعنی یک شخصیت مثلا در سه قسمت کار داشت و میخواند و میرفت. ما این رجها را کنار هم قرار میدادیم و یک اپیزود کامل به مجید تحویل میدادیم و او کار طراحی و ترکیب را انجام میداد. دفتری داشتیم که در آن یادداشت میکردیم هر پلان مربوط به کدام نقش و کدام بخش داستان است. در بخش طراحی و ترکیب مجید آقایی روی آن افکت میگذاشت و موسیقی مرتبط قرار میداد. آقا مجید خیلی زحمت میکشید. ما به اشکال مختلف و در جاهای مختلف کارمان را رایگان منتشر کردیم؛ از آپارات و یوتیوب تا پادگیرهای مختلف. از سال دوم انتشار، شروع به فروختن کار کردیم.
این کار حمایتگر مالی (اسپانسر) هم داشت؟
خیر، علیرغم اینکه قولهایی به ما داده شد ولی مبلغی به دست ما نرسید و اسپانسرش خودمان بودیم. آقای معلمی تنها کسی بود که محبت کرد و از حوزه هنری مبلغی را به ما داد. شهرداری تهران و مجموعه عباسآباد و خیلی جاهای دیگر به ما قولهایی دادند ولی هیچ کمکی نکردند و ما تصمیم گرفتیم خودمان پی کار را بگیریم و اسپانسر خودمان شویم. آقای حجتی میگفت تصور کنیم شبی 6000 عدد غذای نذری دادیم. تعداد شنوندههای ما در هر 24 ساعت به 6000 نفر میرسید؛ از ساعت 9 تا 12 شب حدود 1000 نفر شنونده داشتیم و روز بعد تا 9 شب به حدود 6000 نفر میرسید. کار بسیار دوست داشتنیای بود.
جدیدا آماری وجود دارد که نشان میدهد هر پادکست را چند نفر تا دقیقه چند گوش کردهاند. در مورد پادکست شما این آمار چگونه بود؟
ما در کستباکس این قابلیت را داریم ولی چون فایلها را از روی کستباکس پاک کردیم به این اطلاعات دسترسی نداریم.
پس این 6000 نفر ممکن بود دقایق کوتاهی از کار را شنیده باشند یا اینکه کل کار را گوش کرده باشند؟
بله، ولی با توجه به بازخوردهایی که میگرفتیم و منشنهایی که میشدیم فکر میکنم استقبال زیادی شد. ما یک اپلیکیشن داشتیم و دوست داشتیم آن را گسترش دهیم ولی بعد تصمیم گرفتیم این کار را انجام ندهیم. پادکستمان را روی آن اپ هم منتشر میکردیم. یک نفر ما را منشن کرد و توضیح داد که ios داشت و اپ ما از نسخه ios پشتیبانی نمیکرد و او مجبور بود صبر کند خواهرش پادکست را گوش بدهد و بعد گوشی خواهرش را بگیرد و از این طریق پادکست را دنبال کند.
میشود بخشی از کار را با هم بشنویم؟
بخش کوتاهی از قسمت 39 را برای شما میگذارم که مجید امیری صحنه آخر خودش را گویندگی میکند: «حسین با چه کسی حرف میزنی؟ بلند تر بگو که بشنوم. حسین... حسین... صدایت را هم میبرم... میبرم... ببرای تیغ... من بریدم...من حسین بن علی را کشتم... بریدم... سر از تنش جدا کردم...من...من...من حسین بن علی را کشتم...من او را کشتم...»
مجید امیری کاراکتری بود که به سختی برای ضبط وارد استودیو میشد چون همیشه در حال جوک گفتن و خندیدن و بسیار شوخ طبع بود. او همیشه لحظهای که از استودیو خارج میشد تا لحظهای که دوباره وارد میشد در حال شوخی و خندیدن بود ولی وقتی این دیالوگها را گفت در استودیو را باز کرد و صدرا که نویسنده و کارگردان بود را بغل کرد و گفت بچهها حلال کنید و مستقیم به تهران رفت. بعد از او یکی از بچهها رفت عمر سعد را بخواند اما هرکاری کرد نتوانست دیالوگها را خوب در بیاورد و حال خوبی نداشت به همین دلیل آن روز ضبط تعطیل شد و بعد از چند روز دوباره شروع کردیم. در ابتدا چند قسمت دیالوگهای آب را ضبط کردیم و بعد مجددا به بخش نمایشی پرداختیم. یکی از برنامههای امسال ما تلاش در جهت بیشتر دیده شدن این کار است. ما در نوار به عنوان سریال صوتی و در طاقچه به عنوان کتاب صوتی منتشر کردیم. قیمت سریالها در نوار برای هرای قسمت 2000 تومان تعیین شده است.
بعد از «مقتل آب» ما دیده و شنیده شدیم. شتابدهندهای در قم وجود دارد که روزی چند نفر از آن جا به دفتر ما آمدند تا مجموعه ما را ببینند و سرمایهای را برای کار ما در نظر گرفتند به همین دلیل توانستیم کتاب صوتی تولید کنیم.
در حال حاضر حدود 20 کتاب صوتی با احتساب مقتل آب منتشر کردهایم که دوتا از آنها کتاب شعر صوتی هستند و چاپ نشدند. شعرها با موضوع اربعین هستند. در محرم امسال هم تصمیم داریم 10 مجموعه شعر را آماده کنیم. خدا را شاکر هستم که آقای خلیلی به ما کمک کردند تا برخی آثار انتشارات شهید کاظمی را کار کنیم. «مار و پله» پرفروش ترین کار ماست.
کتاب صوتی «خط مقدم» چند دقیقه است؟ و آیا کل کتاب است؟
بله کتاب صوتی اصولا باید کامل و از ابتدا تا انتها باشد.
یعنی در کارهای حجیم برای کتاب گویا شما اجازه خلاصه کردن ندارید؟
خیر. «خط مقدم» 930 دقیقه است. من خط مقدم را خیلی دوست دارم؛ هم کتاب بسیار خوبی است و هم آقای توحیدیمهر صدای خوبی برای کار استفاده کرده و کاملا به عنوان یک راوی قهار کار را روایت کرده است. پرفروش ترین کارهای ما به ترتیب عبارتند از: مار و پله، «سربلند» که علیرضا توحیدیمهر راوی آن است، «خط مقدم»، «آرام جان» و «درگاه این خانه بوسیدنی» است. در مورد آرام جان اصلا تصور نمیکردیم فروش خوبی داشته باشد ولی در فروردین پرفروشترین کتابمان بود.
کارهای تبلیغاتیتان به چه صورت است؟
من پس از اینکه حدود 8 کار را تولید کردیم به آنها شتابدهنده الان زمانی است که نیاز به تبلیغات داریم و باید کسی را جذب کنیم که کارهای ما را معرفی کند ولی آنها گفتند که لازم نیست و ما معتقدیم که جنس خوب خودش به فروش میرود. به نظر من تصمیم غلطی بود چون مخاطب باید ما را بشناسد و آشنایی داشته باشد.
این تصمیم کی گرفته شد؟
مردادماه سال 1400. ما سرمایه را در راه تولید خرج کردیم ولی فروشمان کم بود. در نهایت سرمایهمان تمام شد و تولید را متوقف کردیم و پولی را که به دست میآوردیم صرف کارهای کوچک و مارکتینگ میکردیم. کار ماکتینگمان در حدی بود که بروشوری طراحی کردیم و انتشارات شهید کاظمی برایمان چاپ کرد. نتوانستیم یک مارکتر حرفهای داشته باشیم. ناگزیر جسته و گریخته کارهایی که خودم با سرمایه خودم میتوانستم انجام دهم پیش بردم.
آقای جوان آراسته که از گذشته رفاقتی با هم داشتیم، را پارسال محرم ملاقات کردم. وقتی او را دیدم گفتم که ما دستاویزی به جز شما نداریم. شمایی که مخاطب دارید و جنس مخاطب شما با مخاطب ما یکی است و اگر ما را معرفی کنید به دیده شدن ما کمک میکنید. او محبت کرد و در روز تاسوعا و عاشورا و اربعین در مورد مقتل آب استوری گذاشت. ما هم یک کمپین برای اربعین در خصوص مقتل آب پیش بردیم.
خانم کشتکاران در صفحهشان نوشته بود یک محتوای صوتی خوب معرفی کنید که در راه اربعین گوش دهیم. آقای حجتی در جواب مقتل آب را پیشنهاد داد و خانم کشت کاران گفت شما ششمین نفری هستید که این پیشنهاد را میدهید. ما آنجا متوجه شدیم تلاشهای مان نتیجه داده و مردم ما را شناختهاند. اما هنوز هم مقتل آب را خیلیها نمیشناسند و در حوزه تبلیغ جای کار دارد. ما عملا بزرگترین کاری که در معرفی کارهایمان کردیم این است که سایت تاسیس کردیم علی رغم اینکه آن شتابدهنده با این کار هم مخالف بود ولی من به حرفشان گوش نکردم.
چرا مخالفت میکرد؟
نمیدانم چرا آن قدر سختگیرانه برخورد میکنند. نتیجه حرف گوش نکردنهای من هم این شد که اخیرا یک جلسهای داشتیم و آنها گفتند میخواهند سهاممان را پس بدهند و باید سرمایهای که در اختیارمان گذاشتند بهشان برگردانیم.
شما این کار را کردید؟
آخرین جلسهای که باهم داشتیم دیروز بود و باید سرمایهمان را پس بدهیم. ما بلاگر کتاب زیاد داریم؛ کسی که کتاب میخواند و کتاب معرفی میکند. یکی از بلاگرهای کتاب که در حوزه نقاشی مینیاتوری فعالیت میکرد به کتاب مار و پله علاقمند شده بود و ناگزیر کارش را رها کرد تا کتاب را تمام کند درحالی که میتوانست به نسخه صوتی کتاب گوش دهد و کارش را هم انجام دهد. وقتی این را به او گفتم از وجود نسخه صوتی اظهار بیاطلاعی کرد و متاسفانه این ضعف ماست. او محبت کرد در معرفی کتاب مار و پله نسخه صوتی کار را هم معرفی کرد.
محمد فرجی کتاب «کوچه باران» را استوری کرد و من از او خواستم نسخه صوتی آن را هم در استوری معرفی کند. کتاب صوتی در حوزه ادبیات و معارف اسلامی هنوز کاملا جا نیفتاده و مردم در مقابلش جبهه میگیرند. سماوا هم روند ما را در پیش گرفته و کتاب صوتی تولید میکند با این تفاوت که او سرمایهاش را از حوزه میگیرد.
من درخواست و خواهشم از شما این است که به ما کمک کنید در این حوزه بتوانیم کارهای بیشتری تولید کنیم و این تولید بیشتر مستلزم فروش بیشتر است. از طرف دیگر طاقچه برای همه نشرها استوری و بنر کار میکند ولی من هر زمان درخواست میدهم میگویند دیر درخواست دادی! یکبار به آنها گفتم ناشران دیگر چیکار میکنند که ما نمیکنیم؟ گفتند باید زودتر پیام بدهی. من در نمایشگاه کتاب به غرفهشان رفتم. مسئول روابط عمومی آن جا به مقتل آب علاقهمند شده بود و تصمیم داشت در حوزه تبلیغات آن کاری انجام دهد و به من گفت بهش پیام بدهم تا باهم صحبت کنیم.
گامهای بعدیتان چیست؟
ما برای اینکه بتوانیم سرمایهای که در اختیارمان قرار داده شده را پس دهیم باید پروژههایی را سریعتر به سر انجام برسانیم که بتوانیم پول را پس بدهیم.
پس الان مبنای کاری شما این است که با ناشرانی به توافق برسید و کار تولید کنید؟
بله. ما برای گرفتن پروژه از ناشر هزینه دریافت میکنیم.
ناشر هم کتاب را برای تولید کار در اختیار شما میگذارد و هم هزینهای را برای این کار در نظر میگیرد؟
اگر بخواهد خودش فایل صوتی کتاب را منتشر کند باید هزینهای به ما بدهد و یا ممکن است بخواهد ما سرمایه گذاری کنیم و کار تولید و پخش را انجام دهیم. با توجه به تجربیات اخیر در سرمایهگذاری هرکاری را قبول نمیکنیم.
یعنی سعی میکنید کارهای پرفروش را قبول کنید؟
بله.
ناشر در کار سهمی دارد؟
بله درصدی از پول به ناشر میرسد که تعیین مقدار آن با خود ناشر است. ما با ناشر در ارتباطیم و او هم با نویسنده کار ارتباط دارد. ما با ناشر توافق میکنیم و درصدی از فروش ماهانه را به ناشر میدهیم.
به نظرتان گردش کار و به دست آوردن سود بیشتر در گرو تولید بیشتر نیست؟
بله همین طور است ولی باید سرمایهای برای این کار وجود داشته باشد. طبق تصمیمی که در هیئتمدیرهمان گرفته شد ما همه سرمایهمان را خرج تولید کارهایمان کردیم و چیز زیادی باقی نماند. در حال حاضر بر اساس فروشمان کار میکنیم و سعی میکنیم فروشمان را بیشتر کنیم.
قیمت کتابهای شما در چه بازهای است؟
«مادر آفتاب» ارزانترین کتاب ما با قیمت پنج هزارتومان است و بالاترین کتاب ما «مقتل آب» است که 80 هزارتومان است ولی قیمت سایر کتابهای صوتی ما نهایتا به 30 هزارتومان میرسد.
معیارهای شما برای انتخاب کتاب چطور است؟
مسئلهای که برای ورود به این حوزه داشتیم این بود که از سر بی تجربگی و نداشتن اطلاعات سرمایهمان را صرف کتابهایی کردیم که فروش چندانی نداشت. یک روز مدیر عامل نوار به ما این توصیه را کرد که کتاب صوتی در صورتی فروش خوبی خواهد داشت که نسخه چاپی آن هم فروش خوبی داشته باشد و به همین دلیل مار و پله بیشتر از کتابهای دیگرمان فروش رفت. کاور هم تاثیر گذار است و ما کاورهای سادهای داشتیم.
کاور لزوما نباید جلد کتاب باشد؟
الزاما نه ولی ترجیح ما این است که جلد کتاب باشد تا برای مخاطب آشنا باشد.
در مورد کآشوب بگویید.
کآشوب کپسول است و ما خود کتاب را کار نکردیم. نوار بخشی دارد که برخی کتابها را در 30 دقیقه معرفی میکند و الزاما خود متن کتاب در این 30 دقیقه خوانده نمیشود.
30 دقیقه زمان زیادی برای معرفی کتاب است.
این ایدهای است که نوار به آن رسیده و در کپسول وجود دارد.
کسی که 30 دقیقه زمان میگذارد به معرفی کتاب گوش میدهد میتواند به جای این کار خود کتاب را گوش کند.
اگر کسی بخواهد کل کتاب را گوش دهد حدود 6 یا 7 ساعت زمان لازم دارد.
در معرفی کتاب نوار همه مدل کتابی وجود داشت به جز دینی و آیینی که ما آنها را تولید کردیم و در حال حاضر تمام کپسولهایی که در این حوزه روی نوار وجود دارد کارهای تولیدی ماست که با همکاری امین بابازاده تولید کردیم.
آیا این کپسولها هم فروشی است؟
بله.
در کپسول به این نکته هم اشاره میشود که اگر کسی بخواهد کتاب را بخواند باید نسخه صوتی را گوش دهد یا نسخه چاپی را تهیه کند؟
فضای کپسول به گونهای است که اگر کسی فرصت ندارد کتابی را بخواند کپسول آن را گوش میدهد تا متوجه شود کتاب درباره چیست. در مورد «کآشوب» کپسول به گونهای است که مخاطب را قانع میکند کتاب را تهیه کند چون بخشهای کوتاهی دارد که درباره قصهها توضیح میدهد؛ مثلا قصه استرالیای احسان عبدیپور را با صدای خودش در رستخیز میشنویم. دلیل تولید کپسول این بود که من دیدم تقریبا در همه ژانری از جمله روانشناسی، موفقیت و استارتاپی و ... به جز ادبیات آیینی و دینی کپسول وجود دارد به همین دلیل تصمیم گرفتم چند کپسول در این حوزه تولید کنم و اگر استقبال شد به این کار ادامه بدهم که متاسفانه بازخورد خوبی نگرفت.
در کتاب گویای سربلند کاور ما طرح جلد کتاب نیست چون فکر میکردیم شاید بهتر باشد ولی فصل پنجم سکوت جلد خود کتاب است. درگاه این خانه بوسیدنی است هم طرح خودمان است. خط مقدم برگرفته از طرح جلد است. این مسائل هم تاثیراتی در مخاطب دارد.
طرحهای خوبی دارید ولی من هیچ تبلیغی در جایی ندیدم.
بله متاسفانه این ضعف کار ماست. طاقچه دو بخش بینهایت و فروشگاه دارد. مار و پله در طاقچه بینهایت چهارمین رتبه محبوبترین کتابها را به خود اختصاص داده است. سربلند هم در این لیست یازدهم است. انتشارات چشمه که از بزرگترین نشرها است سه کتاب در این فهرست دارد و اینکه مار و پله در این لیست وجود دارد برای من جالب است.
این آمار واقعی است و در آن دست برده نمیشود؟
این آمار حقیقی است و کسی دخالتی در آن ندارد ولی بخش تازههای منتخب که سه تا از کتابهای ما در آن قرار دارد دستی است و به نظرم بزرگترین کمک طاقچه در دوران همکاریمان همین بوده است. وقتی به صورت تلفنی از رابط پرسیدم به من گفت این بخش دستی نیست و سیستمی عمل میکند ولی در نمایشگاه که از روابط عمومی سوال کردم گفتند این بخش دست خودمان است و به سیستم ارتباطی ندارد. اصل مسئلهای که برای ما شکل گرفت این بود که مخاطب ما در حوزه معارف اسلامی تعداد کارهای باکیفیت کمی دارد و ما دوست داریم تخصصیتر به این فضا بپردازیم و کارهای باکیفیت بیشتری تولید کنیم. بنیادی به نام تاریخ پژوهان و دانشنامه انقلاب اسلامی وجود دارد که درحال کار کردن روی تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی هستند و از من دعوت به همکاری در یک فایل کتاب صوتی کردند. آنها برای من یک فایل صوتی فرستادند که در خانه خودشان کتاب را خوانده و ضبط کرده بودند و قصد داشتند به طور رایگان در کانال ایتا آن را منتشر کنند.
از شما خواستند آن فایل صوتی را اصلاح کنید؟
نه همان فایل را میکس کرده بود و قصد داشت منتشر کند. البته کار بدی نبود ولی بازار کتاب صوتی با انتشار رایگان فایل صوتی در فضای ایتا متفاوت است. من به عنوان علاقمند به کتاب صوتی و معارف اسلامی وقتی فایلهای کتاب صوتی را گوش میکردم عمدتا فایلهای بی کیفیتی بودند. این مسئله باعث شد احساس وجود خلاءهایی در این حوزه به من دست بدهد و من را ترغیب کرد وارد فضای کار کتاب گویا در حوزه معارف اسلامی بشوم.
نمیخواهید کمی وارد فضای عمومیتری در کتاب گویا بشوید؟
مشکلی با این تغییر ندارم. کتاب شمال حقیقی در حوزه رهبری و آموزش رهبری است. آتش جن کار ژانر است. من مشکلی با تنوع گرایی ندارم ولی فکر میکنم اگر تخصصیتر به حوزه معارف اسلامی بپردازیم مخاطبان خوبی در این حوزه وجود دارند و فقط باید به گونهای تبلیغات داشته باشیم که مخاطب بتواند ما را پیدا کند.
دو دسته مخاطب وجود دارد؛ دسته اول فقط کتاب چاپی میخوانند و دسته دوم در کنار کتاب چاپی به کتاب گویا هم گوش میکنند یا فرصتی برای خواندن کتاب چاپی ندارند و فقط فایل صوتی کتاب را گوش میدهند. بسیاری از مخاطبین علاقمند به کتاب صوتی ما را نمیشناسند. یکی از دوستان سایت ما را برای ماه رمضان معرفی کرده بود و یک نفر در بخش کامنتها از اینکه یک سایت کتابهای انتشارات شهید کاظمی را به فایل صوتی تبدیل میکند ابراز خوشحالی و رضایت کرده بود. شهید کاظمی برخی کتابهای صوتی را با همکاری سوره مهر و قناری و دیگران تولید کرده است. آقای صفایینژاد در یک پست نوشته بودند متاسفانه تولیدات قناری به طور کامل متوقف شد. شهید کاظمی خودش به قدری کار دارد که وقت نمیکند ما را تبلیغ کند. من بارها از آنها خواستم ما را هم در سایتشان تبلیغ کنند ولی سر مشکلاتی که با قناری برایشان پیش آمد میترسند. در رونمایی خط مقدم با آقای خلیلی بحث مفصلی داشتیم. خط قرمز اصلی آقای خلیلی این است که ما نباید با نویسنده ارتباط بگیریم.
چرا؟
معتقد است ما پیش نویسنده تبلیغ کتاب را میکنیم و او تصور میکند کتاب فروش زیادی دارد و ممکن است از انتشارات دلخور شود که چرا حقالزحمه او را به طور کامل نمیپردازند.
از این منظر درست میگوید ولی خوب است همکاری شکل بگیرد و این حلقه به هم کمک کنند.
من فکر میکنم بابت مشکلات قناری کمی ترسیدهاند. من به آقای خلیلی گفتم مراسمی برای رونمایی کتاب برگزار میکنیم و او و نویسنده را به همراه خانواده به مراسم دعوت کردم. او موافق برگزاری رونمایی نبود چون معتقد بود خرج اضافی است و تاثیر زیادی ندارد.
هزینه رونمایی بالا بود؟
خیر ما خرج جدیای نداشتیم و به نظرم برنامه خوبی بود. آقای خلیلی موافقت نکرد. آقای خلیلی کمی سرشان شلوغ بود و زمان نداشتند با نویسنده هماهنگ کنند برای همین من خودم با ایشان تماس گرفتم و به نویسنده اطلاع دادم ما در حال تبدیل کتاب خط مقدم به فایل صوتی هستیم و ایشان کمی ناراحت شدند. من درباره خودم توضیح دادم و گفتم مخاطب ما با اعتقاد به کتاب گوش میدهد و معتقد است «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند» و ما بسیار حساس و سختگیر هستیم. خانم نویسنده گفتند چون اکثر فایلهای صوتی که شنیدند بیکیفیت بوده فکر میکردند ممکن است کتابشان را به صورت بی کیفیتی به فایل صوتی تبدیل کنیم ولی پس از توضیحات من از اینکه قرار بود کار با کیفیت باشد ابراز خوشحالی کردند و از ما خواستند کار خوبی ارائه دهیم.
برای رونمایی با ایشان هماهنگ کردم و موافقت کرد. نویسنده که با فایلهای حسن آقا طهرانیمقدم مانوس بودند پس از شنیدن کار از اینکه کاراکتر فرمانده با صلابت و پر ابهتی با صدای بم و مردانه ساخته شده بود ابراز رضایت کردند. او خاطرات خوبی درباره کتاب بیان کرد : «پدرم با شنیدن کتاب صوتی خط مقدم به کتاب گویا علاقمند شده است. در ماشین که فایل صوتی کتاب را میگذارم و تلفن زنگ میخورد بچهها معترض میشوند و میخواهند بقیه داستان را گوش کنند. یکبار وارد پارکینگ خانه شده بودیم و پدرم از ماشین پیاده نمیشد چون میخواست ادامه داستان را بشنود.»
این برای ما هم خاطره خوبی بود و بسیار خوشحالیم که خانم غفارحدادی از کار راضی هستند. مسئله اصلی ما شناساندن خود به مخاطب است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد