او طی گفتوگو با مدیران ارشد صداوسیما از لزوم اشراف بشر نسبت به مقوله زمانشناسی و شناخت نسل میگوید. او معتقد است: «امروز بشر دیگری متولد شده که نسبت خود را با معنا بخشیدن به جهان خود دنبال میکند و این نوع ارتباط با خود اگر وسعت یابد، طلیعه حضور در جهانی خواهدبود که از یک جهت جهان خداوند است و از جهت دیگر جهان انسان. اگر بخواهیم در آینده مخاطبهایمان از ما هجرت نکنند، باید آنها را در جهان گشوده الهی قرار دهیم.» وی با استناد به بیانات رهبری، ارتباطات فاخر رسانهای را مدنظر داشته و تاکید دارد که باید از طریق رسانه افکار و وجدان عمومی را متحد کنیم و زمینه فهم سخنان فاخر را در او ببینیم.
زمانشناسی به این معناست که بفهمیم با نظر به شرایطی که در آن هستیم، خداوند در تاریخی که پیش رو داریم؛ چه ارادهای کرده و این همان «بصیرت تاریخی» یا زمانشناسی است که امامصادق(ع) در بارهاش میفرمایند: «بر انسان عاقل است که نسبت به زمانهاش بصیر باشد و مطابق شأن زمانه با رخدادهای آن روبهرو شود و زبان خود را حفظ کند تا چیزی نگوید که در زمانه نمیگنجد و گرفتار زبان متافیزیکی شود.» زمانشناسی منجر میشود تا انسانهای بصیر متوجه شوند نیاز زمانه چیست و خداوند در جواب گویی به نیاز زمانه با چه شأنی به ظهور میآید. در این باره خداوند در آیه۲۹ سوره الرحمن میفرماید: «هر آنچه در آسمانها و زمین است از خداوند تقاضای برآوردن نیازهایشان را دارند و خداوند هر روز و روزگاری در شأنی است مطابق طلب و تقاضای هر آنچه در آسمانها و زمین است.» وقتی انسان متوجه شود خداوند در زمانهای که ما در آن زندگی میکنیم، چه امری را اراده کرده، آینده برایش روشن میشود و براساس حضور در آینده، شجاعت و همت در انسان اوج میگیرد، به همان معنایی که امامصادق(ع) فرمودند: «کسی که زمانه خود را بشناسد، انحرافات و غفلتها بر او هجوم نمیآورند.»
با این توضیح برایمان مشخص میشود که چطور اشراف برخی رهبران دینی به نوعی از بصیرت تاریخی، از توجهشان نسبت به مسأله زمانشناسی ناشی میشود. این جمله امام را مکرر شنیدهایم که میفرماید «این قرن، قرن نابودی ابرقدرتهاست.» از این جمله چه چیزی را درمییابید؟ اگر در رهبران بزرگ دینی مانند امامخمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب و پیرو آن، سرداران بزرگ جبهه مقاومت متوجه نوعی همت و شجاعت هستیم، باید ریشه آن را در بصیرت تاریخی و زمانشناسی آنها دانست. اگر آنها در خود چنین ارادههایی را احساس میکردند به دلیل آن بود که خداوند آنها را شایسته تحقق اراده خود، یافته بود و چون آن اراده، ارادهای الهی برای تحقق تاریخ جدیدی است، مردم نیز نسبت بیانات حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب، خود را بیگانه نمیبینند. گویا خودِ گمشدهشان را در گفتهها و تذکرات آنها جستوجو میکنند؛ برای همین، این نحوه یگانگی که بین رهبران انقلاب اسلامی و مردم وجود دارد، در تاریخ جهان مدرن بینظیر است. مردم با پیروی از آنها، خود را در این تاریخ، ذیل اراده الهی بسط میدهند. وسعت یافتن انسان یکی از مسائل مهم جهان جدید است. یعنی انسانها دیگر نمیتوانند بهعنوان شهروند دهکدهها خودشان را معنا کنند. انسانها میخواهند در تاریخ حاضر شوند و این وسعتدادن خودشان جزو معنایافتنشان است. حالا اگر ما هم افق دیدمان را ذیل اراده الهی وسعت دهیم آنوقت هر برنامهای که بخواهیم بسازیم مطابق روح تاریخی و آمادگی نسل و مخاطبمان خواهد بود.
اگر عصر، عصر اراده الهی برای نفی استکبار است و تفکر در بستر حضور در تاریخی که به ظهور آمده ممکن است، میتوان گفت در حساسترین شرایط نسبت به «تفکر» قرار داریم. باید از خود بپرسیم تفکر در این زمانه ما را به چه میخواند که اگر متوجه آن نشویم گرفتار اکنونزدگی و سرگردانی میگردیم؟ تفکر که عبارت از محفوظات نیست. بنده ممکن است خیلی باسواد باشم، ولی متفکر نباشم. تفکر در این پیش میآید که ما بفهمیم این عصر چه اقتضایی دارد. پس میتوان گفت در حساسترین شرایط نسبت به تفکر قرار داریم. ما کم مقصر نیستیم؛ از این جهت که جوابگوی آن بنیانی که این نسل میخواهد خودش را از آن آغاز کند، نیستیم. اصلا درکش نمیکنیم که در چه تاریخی میخواهد خودش را دنبال کند. مهم است که بدانیم «تفکر»، آن فهم ظاهری و آن عقل جزئی نیست که تصور کنیم در عصر ارتباطات و توسعه اطلاعات بهدستمیآید؛ تفکر حقیقی در این تاریخ، درک درست اراده الهی در این قرن است. قرنی که زمان نابودی ابرقدرتهاست؛ در این رابطه باید به آیه ۴۴ سوره نحل فکر کنیم که میفرماید: «ای پیغمبر ما این قرآن را برای تو نازل کردیم تا برای این مردم آن را به تفصیلش درآوری. امید است که به تفکر برسند.» پس تفکر یعنی بفهمیم حضرت حق چه ارادهای کرده که آن را بر جان پیامبر وزانده و سپس پیامبر موظفند که قصه جان مردم را، برای آنها بگویند. بحث فریضه تبیین که حضرتآقا میگویند باید مشخص شود که جایگاهش کجاست. یعنی اگر بر مردم چیزی را تحمیل کنیم نمیپذیرند، ولی اگر قصه جان مردم را بگوییم، آنوقت میتوانند خودشان را ادامه بدهند. من هنوز بر آن مبنا هستم که باید متوجه باشیم در چه زمانهای هستیم و بعد با دقت، آنچه که حق میدانیم را با هنرمندی و به زبانی که زبان شاعرانگی و هنر است انتقال دهیم.
در بحث هویت اجتماعی، طلب بشر امروز، برگشت به سیاست قدسی است. جهان مدرن نتوانسته جواب انسان جهان جدید را بدهد. این انسان در عین جهانی بودن، بنا بود که قدسی باشد. قدسی به همان معنایی که میشل فوکو در جریان انقلاب اسلامی ایران متوجه آن شد. او دو بار به ایران آمد و در تفسیرش از انقلاب اسلامی ایران معتقد است که انقلاب اسلامی، روحی است برای جهان بیروح. من میگویم انقلاب اسلامی حجتی بود برای بشر امروز، در همان راستایی که امامان معصوم حجت بشریت هستند؛ تا هرکس که بهدنبال راهی است برای عبور از سیطره «سکولاریته» و «اومانیسم» متوجه باشد که راهی در میان است تا بتواند خود را به وسعت جهان معنویت، احساس کند و در همین راستا در امور اجتماعی نیز خود را بسط دهد. انسان امروز، میخواهد با یک حضور کیفی در جهان حاضر باشد. به قول رنه گنون «سیطره کمیت، بشر جدید را خسته کرده است.» با این توضیح وقتی برنامهسازان تلویزیونی میخواهند برنامهای بسازند باید در نظر داشته باشند که در چه جهانی و برای چه بشری میخواهند برنامه بسازند. به نظرم روحیهای در صحنه است که میخواهد از فردایی قدسی به ما خبر دهد و ما برای اینکه این روحیه را درست دنبال کنیم باید خودمان را مجهز نماییم. میتوان اینطور گفت که بشر جدید به نحوی در صدد نوعی بازخوانی است، نسبت به ناکامیهایی که مانع حضور او در جهان انس و اشراق شده است. بشر دنبال یک بازخوانی است تا خدایی را بیابد که خدا بودنش را در جهان معنا کند. این بحث مهمی است. بشر جدید، کسی است که بودنش مقدم برمعلومات و دانشش است. ۳۰۰ سال پیش وقتی انسانی عالم بود، میگفت من این هستم اما امروز میگوید، اول باید این بودن من، برایم حس شود، بعد این بودن را در بستر هویت قدسی وسعتش میدهد و به جایی میرسد که در قرآن، خداوند به پیامبرش میگوید، ای پیامبر، درست است که تو نیزه میاندازی و شمشیر میزنی ولی در حقیقت خداست که این کار را میکند.
اما در مورد بشر امروز میبینیم که او بهدنبال صدایی است که صدای دیروز نباشد. به دنبال صدایی از جنس صدای انبیای الهی است و نه از جنس صدای مدعیان پیشرفت غربی که هر روز انسان را از ترس مرگ میمیرانند. این جمله خود متفکران غربی است که میگویند ما هر روز نگران فردایمان هستیم . نمونهاش کتاب «شوک آینده» نوشته الوین تافلر. بشر امروز میخواهد برای امروز و فردایش در آغوش حضور خدا باشد و حالا اگر رسانه، بشر امروز را با این مبنا، مورد خطاب قرار دهد، آن وقت این بشر در همین جهان ماوا پیدا کرده است. ما بنا نیست از این جهان فرار کنیم.
بشر دنبال عالمی است که او را در بر گیرد و یکبودن بیکرانه و جاودانه به او اعطا کند. برای انسان امروز نه دینداری گذشته جواب میدهد و نه سوژه شدن انسان. امروز او میخواهد خود را در هستی و در جهان احساس کند. او ابوذروار بهدنبال صدای حضرت محمد(ص) است که نیوشای صدای فرشتگان الهی بود تا جهانی را آغاز کند که بهدنبال خدایی است و بتواند به وسعت او و ذیل حضور او در عالم حاضر شود اما فقیر الیا...
حضرت پروردگار میفرماید :«عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» یعنی همه انوار الهی پیش انسان است. از آن سو انسان در بیکرانه حضور خدا، خودش را احساس میکند. او آمده است به این خدا گوش فرا دهد، نه تنها منکر این خدا نیست بلکه سخت به دنبال اوست تا ربط خود به او را در خود احساس کند؛ احساسی بسیار بالاتر از آن بودنی که زندگی را از آن دنیا کرده است. بشر دیگری متولد شده که نسبت خود را با معنا بخشیدن به جهان دنبال میکند. این نوع ارتباط با خود اگر وسعت یابد طلیعه حضور در جهانی خواهد بود که از یک جهت جهان خداوند است و از جهت دیگر جهت انسان . اگر بخواهیم در آینده مخاطبانمان از ما هجرت نکنند، باید در جهان گشوده الهی باشند که جهان خودشان هم هست.
زودتر از ما متفکران غربی بهخصوص فیلسوفان غربی به این رسیدهاند که دیگر نباید بشر را بیرون از هست خودش دنبال کرد ولی چون آموزههایشان کامل نبود، سرگردان شدند . ولی این طرف باید به این فکر کنیم که مخاطب ما آماده است حرفهای فاخر برایش بزنیم و زمینه فهم سخنان فاخر را در او ببینیم. همان نکتهای که رهبری در مبحثی تحت عنوان تمدن اسلامی به آن اشاره کردند. فاخر به این معنا که دوسر خط حلقه هستی از حقیقت به هم تو پیوستی . و «أتزعم انک جرمٌ ثقیل و فیک انتوی العالم الاکبر». این جمله منتسب به حضرت علی(ع) است که میفرمایند: «انسان فکر میکند یک موجود کوچک است در حالیکه کل ( جهان ) در درونش نهفته است.»
یعنی خیلی بزرگتر از این هستی که بخواهیم تو را یک کوتوله سیاسی ببینیم و بخواهیم ریشخندت کنیم. ممکن است بگویید که او آمادگی ندارد. خب، وظیفه ماست آمادگی را در او ایجاد کنیم. حضرت امام وقتی مصباحالهدایه را مینویسد، آخرش میگوید: خدایا از تو میخواهم اینها را به جز بر اهلش، بخلبورزی. بعد میبینیم که ۱۰برابر بیشترش را در تلویزیون میگوید. من نمیگویم حرفهای فلسفی برایشان بزنیم، باید بر مبنای تفکر وجودی صدرایی، با یک زبان فاخر نرم با او حرف بزنیم. از خودتان نپرسیدید چرا امام وقتی با گورباچف صحبت میکند از صدرا و ابن عربی با او حرف میزند.
اتفاقا جهاد تبیینی که حضرت آقا گفتند، خیلی موضوع عمیقی است و نباید بگذاریم این مسأله مندرس شود. الان در شرایطی هستیم که انقلاب اسلامی و حضور تاریخی حضرت امام رضوانا... تعالی دچار سوءفهم و سوءتعبیر شده است. تقصیر خودمان هم بوده است. وظیفه ماست که در این شرایط تاریخی، به بازخوانی آن انقلاب بزرگ دست بزنیم وگرنه با غفلت از حقیقت انقلاب اسلامی، در زندگی، گرفتار افراط در تجدد یا تفریط در تحجر خواهیم شد. امروز ما گرفتار هر دو هستیم. فریضه جهاد تبیین در اینجا حرف دارد. میخواهد به انسان بگوید که در تاریخ جدید چه هستید و چگونه میخواهید نسبتهای اجتماعیتان را در قالب قدسی احیا کنید. عجیب این که این نسل چقدر هم آماده است. به این نسل نه با علمالیقین و نه با علمالعین که فقط با حقالیقین میتوان جواب داد. این نسل میخواهد در مواجهه با استکبار، تبار خود را در بقای الهی حفظ کند تا از پوچی دوران نجات پیدا کند.
حضرت امام رضوانا... اراده کرده بودند مقابل افراط متجدد سکولار و متحجر اسیر مناسک، دیانت را به زندگی پیوند دهد. همچنان که میفرماید: «باید مصلحت زجرکشیدهها، جبهه رفتهها، شهید و اسیر و مفقود و مجروح دادهها و در یک کلام مصلحت پابرهنهها و گودنشینها و مستضعفین را بر مصلحت قائدین، نشستهها در منازل و مناسک و متمکنین و مرفهین گریزان از جبهه و جنگ مقدم بداریم.»
حضرت امام در نامه فوقالعادهای که به فرزندشان احمد آقا دارند، میفرمایند: ای احمد، من به تجربه برایم روشن شده است که آن جایی که در خلوت نشستیم تا از دست شیطان فرار کنیم به نسبت زمانی که در جلوت و در میدان هستیم بیشتر گرفتار شیطان میشویم؛ یعنی حتی اگر خواستید که در دستگاه خلوص باشید، باید در میدان باشید. در میدان حضور تاریخی ذیل اراده الهی، تا خدا در برمان گیرد. زندگی شورمندانه یعنی زندگی امیرالمومنین و در زمان کنونی یعنی زندگی حاج قاسم، یعنی زندگی که انسان معنای خودش را حس کند و هنگام حضور در صحنه، احساسی به وسعت انسانیت انسانهاداشته باشد.
صحبتهایم را ختم به بیانات رهبری میکنم که یک دهه پیش در خصوص موضوع مواجهه با بشر جدید در دیدار با روحانیون خراسان شمالی فرمودند. ایشان میگویند: «خودتان را مسلح به سلاح معرفت و استدلال کنید، بعد به این کانونهای فرهنگی - هنری بروید و پذیرای جوانها باشید. با روی خوش هم پذیرا باشید؛ با سماحت، با مدارا. ممکن است ظاهر زنندهای داشته باشند؛ داشته باشند. - منظور خانمهای بدحجاب است - حالا چه کار کنیم؟ ردش کنیم؟ مصلحت است؟ حق است؟ نه. دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباخته به این اهداف و آرمانهاست و...»
ما یک افکار عمومی داریم و یک وجدان عمومی. دشمن سعی داشت افکار عمومی را از طریق رسانهها دست بگیرد، ولی حضرت امام، وجدان عمومی را مخاطب قرار داد و زنده کرد. انشاءا... ما هم از طریق رسانهها بتوانیم، افکار عمومی را با وجدان عمومی متحد کنیم. جمله حضرت آقا را ادامه میدهم که میگویند: «مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است، نقصهای این حقیر باطن است». بعد آن شعر مشهور را میخوانند: «گفتا شیخا هر آنچه گویی هستم/ آیا تو چنان که مینمایی هستی؟ و...» بعد از نهی از منکر سخن میگویند: «نهی از منکر با زبان خوش، نه با ایجاد نفرت. بنابراین با قشر دانشجو ارتباط پیدا کنید و...»
خلاصه یادتان باشد تاریخی شروع شده است که خدا در آن اراده کرده که انسانها «آخرالزمانی» شوند؛ یعنی به وسعت حضور در جهان در عین قدسی بودن. آخرالزمانی بودن یعنی آنقدر بزرگی شوند که با ظلمانیترین ظلمات دوره آخرالزمان بتوانند درگیر شوند و تنها کسانی میتوانند درگیر شوند که یک هویت قدسی داشته باشند.
۱- «زمانشناسی» به این معنا است که بفهمیم خداوند در تاریخی که در پیشرو داریم؛ چه ارادهای کرده است.
۲- وقتی انسان میفهمدخداوند چه امری را اراده کرده، آینده برایش روشن شده و براساس حضور در آینده، شجاعت و همّت در انسان اوج میگیرد.
۳- تفکر در این پیش میآید که ما بفهمیم این عصر چه اقتضایی دارد.
۴- ما جوابگوی آن بنیانی که این نسل میخواهد خودش را از آن آغاز کند، نبودهایم.
۵- تفکر حقیقی در این تاریخ، درک درست اراده الهی در این قرن است.
۶- بحث فریضه تبیین که حضرت آقا میگویند باید مشخص شود که جایگاهش کجاست.
۷- در بحث هویت اجتماعی، طلب بشر امروز، برگشت به سیاست قدسی است.
۸- «میشل فوکو» انقلاب اسلامی ایران را روحی برای جهان بیروح میداند.
۹- انقلاب اسلامی حجتی بود برای بشر امروز، در همان راستایی که امامان معصوم حجت بشریتاند.
۱۰- انسان امروز، میخواهد با یک حضور کیفی در جهان حاضر باشد.
۱۱- بشر جدید، بشری است که بودنش مقدم بر معلومات و دانشش است.
۱۲- برنامهسازان تلویزیونی باید درنظر داشته باشند که در چه جهانی و برای چه بشری میخواهند برنامه بسازند.
۱۳- برای انسان امروز نه دینداری گذشته جواب میدهد و نه سوبژه شدن انسان. او میخواهد خود را در هستی احساس کند.
۱۴- امروز بشر دیگری متولد شده که نسبت خود را با معنا بخشیدن به جهان خود دنبال میکند.
۱۵- مخاطب ما آماده است حرفهای فاخر برایش بزنیم و زمینه فهم سخنان فاخر را در او ببینیم.
۱۶- حضرت علی(ع) میفرمایند: «انسان فکر میکند یک موجود کوچک است، در حالیکه کل (جهان) در درونش نهفته است.»
۱۷- فریضه «جهاد تبیین» میخواهد به انسان بگوید در تاریخ جدید چه هستید و چگونه میخواهید نسبتهای اجتماعیتان را در قالبی قدسی احیا کنید.
۱۸- به این نسل نه با «علم الیقین» و نه با «علم العین» که فقط با «حق الیقین» میتوان جواب داد.
۱۹- انشاءا... از طریق رسانهها بتوانیم افکار عمومی را با وجدان عمومی متحد کنیم.
۲۰- تاریخی شروع شده که خدا در آن اراده کرده است که انسانها آخرالزمانی شوند.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد