هنوز اون صحنه جلوی چشماش بود و شبها کابوس میدید. آقا یونس مشتری که باعث مرگ پدرش شده بود سه تا بچه داشت و دخترش دم بخت بود. کسبه بازار و بزرگان فامیل خیلی وساطت کردند که رضایت بگیرند. خانواده آقا مظفر گفته بودند تصمیم با آرش هست و هرچی بگه قبوله. آرش آروم نمیشد و میگفت من فقط قصاص میخوام. آقای حیدری صلح یاری بود که دنبال رضایت بود و هرکاری کرده بود تا آرش رو راضی کند. آرش روبهروی حرم امام حسین(ع) نشسته بود و به نیت پدرش داشت زیارت عاشورا میخوند. پیامی براش اومد، از طرف آقای حیدری بود. زیر لب غرغری کرد و رفت سمت حرم. نزدیک که رسید دوباره گوشی رو نگاه کرد، شما یک پیام نخوانده دارید. باز کرد، آقای حیدری پوستری فرستاده بود، عکسی از حرم بود و زیرش نوشته به عشق حسین میبخشم، پویشی برای بخشیدن و بخشیده شدن. آرش شروع کرد به گریه کردن سریع زنگ زد به آقای حیدری و دستش رو به حرم کرد و گفت منم به عشق حسین بخشیدم. آقا لطفا کارهای رضایت رو انجام بدید، رسیدم میام برای امضا و دادن رضایت.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد