گردشگران از هرجای ایران یا حتی دنیا باید با حفظ پروتکلهایی که در بدو ورود گفته میشود پشت شیشه بایستند. جدا از حالوهوای روحانی و مذهبی حاکم بر آتشکده باید رعایت قدمت و این همه عمر مراقبت از این آتش را هم کرد. آتشکده بهرام در شهر یزد که مربوط به زرتشتیان آن منطقه است میزبان آتشی به عمر ۱۵۰۰سال است. آتشی که نهتنها نشاندهنده قدمت این دین از پیامبری ایرانی است بلکه از شهر یزد و البته از کشور ایران میگوید. بازدیدکنندگان شاهد این هم هستند که متولی آتشکده هرازگاهی با صورتی پوشیده با پارچهای سفید به آتش سر میزند و برای استمرار عمر آتش به آن چوبی از درخت بادام یا زردآلو اضافه میکند. زحمت مراقبت از این آتش سالهاست بر عهده این قوم است. گردشگران ایرانی با علمی که از شنیدهها و گاه از مطالعه بهدست آمده است، به این آتشکده سر میزنند تا آنچه دربارهاش میدانند به چشم ببینند. اما آنچه توجه آدم را جلب میکند حضور گردشگران بیشمار جهانی است که هزاران کلیومتر پیمودهاند تا حالا در ایران شاهد سوختن این آتش زنده باشند. آتش که به باور زرتشتیان نمادی است از پاکی خداوند و این نشانه واسطهای است بین آنها و خدا تا راز و نیاز کنند. جدا از سه آتش روشن، بنای زیبای آتشکده هم قابلتوجه است. بنایی نه به عمر آتشها اما با زیباییای که به آن شعلهها طعنه میزند. بازدید از آتشکده بهرام (زرتشتیان) در شهر یزد برای عموم آزاد است. البته که باید به محدودیتهای زمانی هم توجه کرد.
همیشه در آتشسوزیها، در اصل آن فاجعههایی که ممکن است جان چندین نفر را بگیرد، آتشنشانها سر میرسند تا این مقدار به حداقل برسد. شاید هم به همین دلیل است که درنهایت، عده زیادی از قربانیان ــ حتی در مواردی همه قربانیان ــ آتشنشانها هستند. مثل ماجرای فیلم «چهارراه استانبول» که آتش تمام ساختمان پلاسکو را گرفته است. ماشینهای آتشنشانی یکییکی سر میرسند. شلوغی اطراف ساختمان آنقدر زیاد است که عدهای از آتشنشانها جدا از اینکه باید ساختمان را تخلیه کنند، میبایست مردمی را که به تماشا ایستادهاند متفرق کنند. در این میان در یکی از مغازهها دختری گیر افتاده است آن هم پشت درهای بسته و بدتر از این غیر از یک نفر هیچکس دیگری از حضور او در آن ساختمان خبر ندارد و تمام کشمکش داستان در لحظاتی اتفاق میافتد که ماموران آتشنشانی باید از این ماجرا باخبر شوند و دختر را نجات دهند، حتی اگر به قیمت جان خودشان تمام شود. از این دست فیلمها که ماجرای واقعی را روایت میکنند کم نیست. فیلم دیگری با چنین موضوعی «تنها شجاعان یا Only The Brave» است که گروهی از آتشنشانان را نشان میدهد که همقسم میشوند تا شهری را از آتشسوزی مهیبی که اتفاق افتاده است نجات دهند. با پذیرش تمام خطراتی که ممکن است برای آنها ایجاد شود. اما آن حس انساندوستی و وظیفهشناسی که در وجود آتشنشانهاست مانع آن میشود که آنها لحظهای قسم خود را بشکنند. ماجراهای خود گروه و دلواپسیهای خانوادههای این آتشنشانان در این دو فیلم بهخوبی نمایش داده میشود.
نویسنده، نوجوانی را خلق میکند که برای اثبات تواناییهایش یک تصمیم غیرمنتظره میگیرد. ماجرا در دهه۶۰ میگذرد. همزمان با جنگ بین ایران و عراق. آیدین نوجوانی است که دلش میخواهد به همه ثابت کند که میتواند به تنهایی از پس خودش بربیاید. دلش میخواهد از استقلال خودش دفاع کند. دراین مرحله است که تصمیمش را قطعی میکند و راهی جبهههای جنگ میشود. هیچکس فکرش را نمیکرد که آیدین چنین تصمیمی بگیرد. حتی چهره و رفتارش هم در میان باقی رزمندههایی که همگی یکدست و یکرنگ هستند قابل تشخیص است. انگار وصلهای باشد که به این موقعیتی که حالا خودش را در آن قرار داده است نمیچسبد. اما یک صفت آیدین به او کمک میکند تا بهخوبی با این شرایط خو بگیرد و در نهایت داستان شخصیتش به کمال برسد. آنهم صفت پشتکار اوست. شاید در ابتدای داستان نوجوانی بیدستوپا به نظر برسد. اما در ادامه خوب میبیند و خوب یاد میگیرد و از پس کلی اتفاق بر میآید. داوود امیریان که پیش از این چند رمان دیگر هم برای مخاطب نوجوان خلق کرده است. اینجا، در کتاب «مترسک مزرعه آتشین» قصه آیدین را با اتفاقات و عملیاتهای مختلفی که در زمان دفاعمقدس افتاده است گره میزند. این کتاب توسط انتشارات کتابستان معرفت به چاپ رسیده است و در کنار باقی آثار حوزه نوجوان ــ که لازم است بیشتر از پیش به آن پرداخته شود و البته آثار مناسبتری خلق شود ــ شایسته تهیه و مطالعه است.
ماجراهای انیمیشن در شهر عناصر میگذرد، اما نه آن عناصری که در جدول مندلیف میبینیم. منظورمان همان عناصر اصلی یعنی آب و باد و آتش و هواست. اهالی شهر هرکدام به یکی از این چهار خانواده تعلق دارند و از این جنس هستند. شاید قبول اینکه همه اینها بتوانند در کنار هم بیهیچ مشکلی زندگی کنند سخت باشد. حداقل همزیستی مسالمتآمیز آبوآتش را نمیتوانیم قبول کنیم. نه آب میتواند با آتش سازش کند و نه برعکس. راستش را بخواهید، از قدیم همینطور بوده است. شاید بهخاطر همین هم باشد که اهالی از جنس آتش شهر مجبورند به دور از باقی عناصر زندگی کنند؛ کمی دورتر، مثلا در حاشیه شهر. حداقل اینطور به آنها کمتر سخت میگذرد. به همه عناصر. اما نباید فراموش کرد که اهالی شهر به یکدیگر نیاز دارند و هرکدام به طریقی در شهر مشغول انجام وظیفه هستند و ممکن است با هم برخورد داشته باشند. شروع ماجرای اصلی هم از همین برخوردها شروع میشود. امبر که از خانواده آتش است از شدت عصبانیت شاید بهخاطر آنکه مجبور است از رویایش دست بکشد و به کسبوکار خانوادگی رو بیاورد، خرابیای را در شهر به بار میآورد و مسئول رسیدگی به این خرابی کسی نیست جز وید از خانواده آب. اما اینبار دیگر خبری از دشمنی نیست و این دو میخواهند به هم کمک کنند و دوستیای را شکل بدهند که حتما دردسرهایی برایشان دارد و در انیمیشن Elemental خواهیم دید. ماجرایی که شاید در ظاهر شعارزده باشد اما دو کمپانی پیکسار و دیزنی سعی کردهاند با روایتی شیرین تجربههای موفق خود را تکرار کنند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد