پس از ورود شخص مزبور به مجلس مرحوم فیض کاشانی فرمودند مگر در مملکت شما عالمی برای مباحثه نبود که شمای غیر عالم را فرستادند؟
فرستاده که بدخو و مغرور بود گفت من ام و قدرتی دارم که معلوم نیست بتوانید مرا محکوم کنید
مرحوم فیض فرمودند این قدرت شما چیست
گفت هر چه را بدون اطلاع و توجه من در دست بگیری من از آن خبر میدهم و اوصاف و خصوصیاتش را بیان میکنم
مثلا اگر در دست خود انگشتری بدون آگاهی من مخفی کنید میگویم چه انگشتری است از طلا و برلیان است و یا از نقره. نگین آن چه رنگی است.
مرحوم فیض تسبیح تربتی مخفی در دست داشت و پرسیدند در دست من چیست؟
وی قدری مکث کرد و فوراً جواب نداد
مرحوم فیض فرمودند: با آن همه ادعا چگونه در جواب ماندی؟
گفت نماندم میدانم در دست شما چیست. خاک بهشت است. سکوت من به جهت آن است که خاک بهشت به دست نمیآید و حال آنکه در دست شما آمده است
مرحوم فیض فرمودند: راست میگویید این خاک مرقد مطهر فرزند پیغمبر ماست و ما طبق مدارک معتبر معتقدیم که خاک آن مرقد خاک بهشت است.
وی تعجب کرد و چون مرد منصف غیر متعصبی بود به حقانیت این دین و مذهب گه خاک مرقد فرزند دختر پیامبرش از خاک بهشت است معتقد شد و فی المجلس این آیین مقدس را قبول نموده و به اسلام ناب محمدی و علوی (صلی الله علیهما و آلهما) مسلمان شد و رفت که شاید هم کیشان خود را به این آیین گرایش دهد.
تربت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین (سلام الله علیه) مشکل گشاست. تناول مقداری از آن تربت به قصد شفا، شفای دردها و امراض است.
علمای شیعه نوعا مهر نمازشان را که از این تربت بوده احتراما بالای عمامه خود میگذاشتند.
ملوانان کشتیها از قدیم میدانستند هنگام طوفانی بودن دریا یگانه چیزی که نجات بخش است انداختن آن مهرها به دریاست؛ لذا به این وسیله از علمایی که داخل کشتی بودند درخواست میکردند؛ و چه بسا در اثر آن کرامت عده زیادی هدایت شده اند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد