حدادی در این سفر شش روزه (۳ تا ۱۰ شهریور) با یک خانواده اهل غزه به گفتوگو میپردازد. خانوادهای که بهخاطر شرایط بحرانی غزه نتوانستند آنجا بمانند و هرکدام از فرزندانشان در گوشهای از دنیا مشغول به تحصیل هستند. خانوادهای که بهجای رفتن به شهر و دیار خود، باید در یکی از شهرهای دنیا قرار ملاقات بگذارند. اعضای خانواده فقط در فصل تابستان میتوانند دور هم جمع شوند.لبنان مقصد سالی بود که غفارحدادی را ترغیب کرد که فرصت مصاحبت و همنشینی با آنها را غنیمت بشمارد و بیش از پیش با این خانواده هشت نفره آشنا شود. چه جایی بهتر از لبنان؛ هممرز با فلسطین و جغرافیایی که نزدیک به فلسطین است و هم از نظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هم با فلسطین قرابت دارد. لبنانی که ماهها بدون رئیسجمهور اموراتش را با هزار سختی میگذراند و هر آن این امکان وجود داشت که درگیر جنگهای داخلی شود. لبنانی که بهخاطر پارهای از مسائل بانک ندارد. لبنانی که از نظر مساحت، از استان قمی که در آن ساکن هستم کوچکتر است؛ با این وجود ۱۸ اقلیت دینی و قومی در آن کنار هم زندگی میکنند و هیچ اکثریتی وجود ندارد.
حدادی در این سفر دو همراه داشت: پدر و یکی از دوستانش. نرگس، دوست حدادی واسطه آشنایی او با خانواده فلسطینی بود. اسرا، مادر خانواده شش فرزند دارد؛ سه پسر و سه دختر که یکی در میانند و البته یک پسر و دخترش دوقلوهستند. او نمیتواند فارسی صحبت کند اما میتواند به فارسی بنویسد. ابویاسر، پدر خانواده مردی است خوشقلب که وقتی حرف میزند انگار دارد قرآن میخواند، فصیح و محکم. وقتی دخترش فادیا به دنیا آمد، در زندان اسرائیلیها بود و وقتی آزاد شد فادیا چهار ساله بود. نویسنده ابویاسر را اینطور توصیف میکند: «رانندگی ابویاسر مثل شخصیتش بیپرواست. چطور انتظار دارم کسی که تمام عمرش را یک لحظه آرام نگرفته، آرام رانندگی کند.
سلطان اختفاهای طولانی و هدف ترورهای نافرجام، معلم محبوب دبیرستانهای غزه که برای اردوهایش سر و دستها شکسته میشده و بابای مهربان جنگزدهها که مؤسسه خیریهاش وام تجهیز مسکن میداده و بچههای زخمی توی بیمارستانها را خوشحال میکرده، دارد توی جادههای پیچ در پیچی که محدودیت سرعت ندارد میتازد و عجیب اینکه اسرا آرام خوابیده، مثل همه زندگیش که هر وقت بعد از تنهاییها و سختیها به ابویاسر رسیده، آرامش گرفته و دلش گرم شده.»
نویسنده در این سفرنامه ما را با شهرها و روستاها و جادههای مختلف لبنان آشنا میکند. با میوهها و سبزیجات، اعتقادات لبنانیها، با حزبا... لبنان، رهبران و شهدایش و مبارزانش، با عثمانیها. از جنگ تموز میگوید که هر چه اسرائیل زور زد نتوانست پرچمش را در ورزشگاه «بنت الجبیل» برساند. اصرار آنها هم به این خاطر بود که سیدحسن نصرا... آن جمله تاریخی: «اسرائیل از خانه عنکبوت سستتر است» را در آن ورزشگاه گفته بود. در نهایت آنها به برافراشتن پرچمشان روی سقف یک خانه خالی در یک کیلومتری ورزشگاه بسنده کردند، که آن هم بلافاصله با شلیک توپ حزبا... خراب میشود.
با اینکه کتاب ۲۳۸ صفحه دارد؛ اما کوتاه بودن روایتها و عدم پیچیدگی در نثر، کتاب را برای خواننده خوشخوان جلوه میدهد. اگر مخاطب آثار حدادی باشید، قطعا اگر بخواهید نمونهای از ویژگیهای آثار او را نام ببرید به این دو نکته اشاره خواهید کرد: توصیفهای تازه و سرحال و طنز لابهلای جملات. این دو مثل آبیاری قطرهای مرکبات باغهای شمال که آرامآرام به جان گیاه رسوخ میکند، همین کار را برای خواننده کتاب انجام میدهند. برایم قابل پیشبینی بود که حدادی براساس عنوان دو کتابش یعنی دهکده خاک بر سر و سر بر خاک دهکده، از این عنوان روزی استفاده خواهد کرد: خاک بر سر دهکده و این را نام یکی از روایتهایش در دل این کتاب قرار داده است. موقعیتی پیش میآید و او سفری یکروزه به سوریه را هم تجربه میکند. یونسنامی واسطه میشود و مکانهای مهم شهرهای دمشق را نشانشان میدهد. سه سفرنامهای که تاکنون از حدادی منتشر شده، یک نخ تسبیه دارد و آن نخ تسبیح جنسش از امام حسین(ع) است که دانههای روایتش در آن قرار گرفته. او در این سفرنامه هم از این نخ استفاده کرده است.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد