حالا که سه سال از آن دیدار میگذرد، افتتاح و فعالیت موفق بیش از ۲۰ فروشگاه کتاب درسراسر کشور، ثابت کرد گفتههای اسماعیلی، مبنایی تخصصی و تجربی داشته و فقط آرزوهایی دستنیافتنی نبوده است. همین بود که در یک صبح مطبوع پاییزی در همان دفتر، نشستیم به گفتوگو در حالی که دو تخممرغ نیمرو و مقداری پنیر و نان سنگک، در انتظار ما بودند.
شما از چه سالی کارهایتان را در کتابشهر شروع کردید؟
دور جدید کتابشهر از سال۱۴۰۰ شروع شد. یک سال قبل از آن آمدیم اما چون مجموعه، قبل از آن هم فعالیتهایی داشت و به مجموعهای کمکار تبدیل شده بود، موانع زیادی را باید رفع میکردیم. تعدادی از فروشگاهها دست افرادی بود که به راحتی شرایط جدید را نمیپذیرفتند. خلاصه این که زمستان۱۳۹۹ اولین فروشگاه ما یعنی شعبه بهارستان افتتاح شد. در کار ما، هم ابعاد سازمانی مطرح بود که باید مجموعه سازمان تبلیغات را اقناع میکردیم و از طرفی هم باید به مدل مناسبی در اداره کتابفروشیها میرسیدیم.
الان در چه شرایطی هستید؟
وقتی نمود بیرونی فروشگاههای کتابشهر را میبینید، حس سازمانی ندارید. ما هم دنبال همین بودیم؛ یعنی بدون این که شعارهای گلدرشت بدهیم، در جهت ترویج و توزیع و عرضه کتابها و محصولات فرهنگی جبهه انقلاب، کار کنیم. کارهایی که در عرصه کتاب انجام میشود هم به صورت خودجوش در فروشگاهها صورت میگیرد. مثلا همکارانمان در فروشگاه اردکان اخیرا کلیپی تبلیغاتی تولید کردند که تولید آن از یک مجموعه کارمندی یا بیانگیزه، ممکن نبود.
گرافیک چشمنواز کتابشهر چقدر در پیشرفت کارتان اثر داشت؟
ما چند رکن تعریف کردیم که ظاهر و فیزیک فروشگاهها ازجمله آنها بود و برایمان خیلی اهمیت داشت. یکی از رکنها هم بهروز بودن و جور بودن جنسهای فروشگاه بود. مثلا ما کالاهای حجاب و عفاف را در رسته کالاییمان ندیدیم چون میخواستیم اولویت با کتاب باشد. رکن بعدی ما هم نیروی انسانی بود که کاملا با اهدافی که در حوزه ترویج کتاب داشتیم، هماهنگ باشند. در این مورد البته با کمبودهای زیادی روبهرو هستیم و بهخصوص در شهرستانها پیدا کردن نیروی مناسب، بسیار سخت است. حتی کتابفروشی به عنوان یک شغل هم برای مردم آن خطه، مطلوبیت ندارد.
بالاخره برای نیروی انسانی چه کردید؟
مقداری از سختگیریهایمان کم کردیم و در بعضی شهرستانها هم کار آموزشی را پیگرفتیم تا نیروهای مورد نظرمان را آموزش بدهیم.
تعاملتان با ادارات تبلیغات اسلامی استانها و شهرستانها چگونه است؟
همکاری خوبی شکل گرفته، اما راه سختی را پشت سر گذاشتیم. این ادارات انتظار دارند فعالیت فروشگاهها بازگشت مالی زیادی برایشان داشته باشد چون هزینههای زیادی دارند، اما کار کتاب هم در فضای اقتصادی، ویژگیهای خاص خودش را دارد. نگاه ما جریانی است و سازمانی نیست. ما دنبال تعریف مدلی بودیم که تا سالها بماند و برای جبهه فرهنگی انقلاب اثربخش باشد. البته این نگاه وجود دارد که ما یک شرکتیم و باید اولویتمان بر مسائل اقتصادی باشد. جذابترین موضوع در فروشگاههای زنجیرهای، نقدینگی است، اما ما این نقدینگی را در جیب مسئولان فروشگاهها گذاشتهایم که خودشان کتابها و محصولات فروشگاهها را تأمین کنند. اگر غیر از این بود، کتابفروشهای ما هم تبدیل به کارمند میشدند. ما در ابتدای کار فروشگاه هم یک وام کالایی به آنها میدادیم که بتوانند شروع خوبی داشته باشند. چیزی که برای ما بود، فیزیک فروشگاه و قفسهها بود. برای همین، مدیران فروشگاهها با اختیار کامل و البته در راستای اهداف کلی که تعریف کردهایم، به راحتی میتوانند چرخه اقتصادی فروشگاهشان را مدیریت کنند. صاحب کار، خودشان هستند و صاحب سرمایه در گردش هم خودشان هستند.
به نظرتان این مدل کارایی دارد؟
خیلیها میگفتند این مدل محکوم به شکست است. ما این کار را انجام دادیم و هزینه زیادی داشت. مثلا ورود اطلاعات و مشخصات کتابها به سیستم، کار سختی بود که خودمان زیر بارش رفتیم؛ اما مزیتش این بود که نیروها ساخته میشدند تا روی پای خودشان بار بیایند و در این مسیر، ماندگار بشوند.
کتابهایی که وارد سیستم میشوند زیر نظر و با تأیید شما هستند؟
بله اما در این کار، خود فروشگاهها را هم دخیل میکنیم. مثلا اگر کسی پیشنهادی برای ورود یک کتاب به دایره فروش داشته باشد، از او میخواهیم مثلا چند جلد از آن کتاب را که البته در دایره محتوایی تعریف شده میگنجد بیاورد و اگر حتی یک نسخه از آن را فروخت، کتاب را وارد سامانه میکنیم.
اگر کسی کتابی را خارج از ضوابط شما وارد کتابفروشی کند، چگونه خبردار میشوید؟
مبنای ما بر اعتماد است. اما راههایی هم برای نظارت داریم و در انبارگردانی میتوانیم به این کتابها برسیم. ما با پخشیهای کتاب ارتباط داریم و فهرستهای خرید فروشگاهها را میبینیم. برخی موارد هم بهطور اتفاقی به ما منتقل میشود، یعنی مخاطبانمان روی این مسائل حساسند. نظارتهای میدانی هم که وجود دارد، اما اصل داستان این است که فعالان فرهنگی هر شهر باید نظارت داشته باشند چون ما این فروشگاهها را با نیت تأمین نیازهای فرهنگی آنها تأسیس کردهایم. ما در بین این فعالان، دوستانی داریم که در فضای غیررسمی از آنها میخواهیم به فروشگاهها بروند و گزارشهایی برای ما تهیه کنند.
مبنای شما این بود که در کنار هر اداره تبلیغات اسلامی، یک فروشگاه داشته باشید.
ما از این محدودیت خارج شدیم چون در خیلی از شهرها، مکانهایی که از طرف اداره تبلیغات اسلامی در اختیار گذاشته میشد، مناسب این کار نبود، بنابراین تصمیم گرفتیم به دنبال مکانهایی باشیم که برای کتابفروشی مناسب باشد و ما را به اهدافمان برساند. الان تمرکزمان روی مراکز استان است و نگاهمان شبکهای است، چرا که میشود از طریق مرکز استان، برای بقیه شهرستانها هم مدلسازی کنیم. ما الان در نیمی از مراکز استانی فروشگاه نداریم چون به زیرساختهای مطلوب نرسیدهایم.
پس مشکل اصلی شما همچنان مکان و نیروی انسانی است.
بله؛ البته تصمیم مسئولان ما این بوده که گسترش فروشگاهها را متوقف کنیم؛ چون در حال محاسبه هزینه فایده این کار هستند تا مسیر بعدی را ترسیم کنیم. ناگفته نماند در این مدل کار، ارزشهای فرهنگی هم بسیار مهم است که باید در ارزیابیها مورد نظر باشد. البته از منظر اقتصادی هم با مشکلاتی روبهرو هستیم که ممکن است توسعه فروشگاهی به صورت قبل امکانپذیر نباشد.
قبول دارید هر فرد یا سازمان ۲۵ تا ۳۰ فروشگاه در سراسر کشور داشته باشد، میتواند گردش اقتصادی خوبی رقم بزند؟
بله، اما چون ما گردش مالی را در حساب مدیران فروشگاه تعریف کردهایم، دیده نمیشود، اما رقمش مشخص است و میدانیم که دقیقا چقدر درآمد داشتهایم. الان حدود ۱۰۰پرسنل در کل مجموعه کتابشهر به صورت مویرگی کار میکنند و بنا نداریم دفتر مرکزی را بزرگ کنیم. فارغ از مسائل مالی وقتی به افراد استقلال دادیم، سختی کار ما این است که مجموعهای داریم که هم چارچوب بگذاریم و هم استقلال برایمان مهم باشد. ما از منظر مکانیکی همه چیز را انجام دادهایم، اما نکته مهم، همدلی و گفتوگو است و نمیشود همه چیز را با بخشنامه پیش ببریم. ما البته به مدل خوبی از این تعامل رسیدهایم.
یکی از رکنهای دیگرتان باقی ماند که نگفتید...
رکن بعدی کار ما، برگزاری رویدادها و برنامههای حاشیهای برای ترویج کتاب است. این از نکات مهم بوده که میز پرفروشها، ویترین فروشگاه و برنامههای کتابی، پیامها و حرف جبهه فرهنگی انقلاب را منتقل کند. ما درصدی از هزینههای هر رویداد کتابی در فروشگاهها را پرداخت میکردیم و الان مدتی است به دلیل مسائل مالی برای برگزاری این رویدادها با مشکلاتی مواجه شدهایم. البته فروشگاهها به طور خودجوش این کار را میکنند. اگر کتابفروش به صورت مقطعی به این فعالیت نگاه کند، ممکن است به صرفه نباشد و اتفاق ویژهای نیفتد، اما این برنامهها در بلند مدت اثرگذار است و میتواند فروشگاه را به مرجعیت فرهنگی برساند.
فکر کنم فروشگاه تبریز در برگزاری رویدادها موفقتر بوده؟ درست است؟
بله، اما رفت و آمد چهرهها و جمعیت زیادی که به این فروشگاه میآمدند، مالک آن را حساس کرد و فکر کرد پول زیادی در میان است و به همین دلیل در دو مرحله، مبلغ اجارهبها را دو برابر کرد که دیگر امکان حضور در آن وجود نداشت و مجبور شدیم در تبریز، جابهجا شویم.
افق بعدی شما کجاست؟
افق داریم، چون سیستم مدیریتی ما عوض شده است، منتظر نظر مدیران جدید هستیم. به هر حال بودجه ما بر مبنای نگاه و نظر آنها تأمین میشود. اما نگاهمان همچنان توسعهای است. ما الان به ریلی رسیدهایم و لکوموتیو هم گذاشتهایم و فقط باید واگنها را اضافه کنیم. البته در فضای کیفیسازیتر کردن کار هم ورود خوبی داریم. اکنون برای افتتاح یک فروشگاه به مدلهای محاسباتی خوبی رسیدهایم و با نگاه بهتری میتوانیم راه آینده را ترسیم کنیم؛ اینکه کدام کتابفروشیها موفقتر بودند و چه مشکلاتی در مسیر داشتهایم که آنها را بهتر و سریعتر حل کنیم. ما به فضاهای غیرمتمرکز و غیرفیزیکی هم فکر کردهایم؛ مثلا فروشگاههای غرفهای ، سیار و فروشگاههای مجازی. نکته مهم دیگر هم برندسازی است. هدف اصلیمان هم این بود که ۲۰ فروشگاه تأسیس کنیم و بعد از آن به سمت برندسازی برویم چون در سراسر کشور، فروشگاه داریم.
البته به نظر من بخش مهمی از این برندسازی انجام شده است.
بله، همینطور است. به فرض این که همه چیز به خوبی پیش برود، ما به راحتی چهار سال دیگر میتوانیم به یک برند قابل توجه تبدیل شویم. با یکی از صاحبان برند معتبر در حوزه کتاب هم که صحبت میکردم، توصیه داشتند لااقل ۱۰سال این کار را ادامه بدهیم تا به هدف مورد نظر برسیم. الان هم در میانه همین مسیر هستیم. البته همین سازمانی بودن، دست و بال ما را خیلی میبندد و نمیتوانیم پرواز کنیم. مثلا وقتی میخواهیم مکانی را اجاره کنیم، حس میکنند اگر مکان را در اختیار بگیریم، دیگر نمیتوانند به راحتی ما را از آنجا منتقل کنند.
اساسا در فضای فعلی کتاب، میشود به پرواز فکر کرد؟
بله؛ ما فروشگاهی تأسیس کردهایم و حتی در شهرستان طی چند ماه سرمایهمان برمیگردد و این یعنی هنوز هم میشود به پرواز فکر کرد. در شهرستانها خلأهای زیادی داریم و مردم از این مدلها استقبال میکنند. وقتی تجربه و حساب و کتاب باشد، به راحتی میشود در این عرصه هم موفق بود. البته انتخاب مکان هم برای کتابفروشی مهم است. ما هم دنبال همین هستیم که با ظرفیتی که از ما به عنوان سازمان تبلیغات میگیرند، از طرفی زیر بار مشکلات له نشوند و از طرفی هم تنبل بار نیایند. الان برخی مدیران کتابفروشیهای ما به بازار تهران میآیند و با بررسی کامل اقلامشان را تهیه میکنند. اگر کارمند باشند که این انگیزه را ندارند. برای موفقیت در این راه، به شش «ت» رسیدهایم؛ «تمرکز»، «تعامل»، «تجربه»، «تیم»، «تخصص» و «تعهد».
فروشگاه بهارستان یکی از شاخصترین فروشگاههای شماست. بعد از تغییراتی که در مدیریت آنجا اتفاق افتاد، امروز در چه وضعیتی قرار دارد؟
امروز به وضعیت مطلوبش رسیده. در پنج، شش ماه اول که مشغول راهاندازی بودیم و اجناسش کامل نبود اما الان در وضعیت مطلوبی هستیم و راضیکننده است. البته زمان میبرد که بتوانیم تصویر مخدوش قبلی را پاک کنیم.
نظارت شما بر فعالیت فروشگاهها چگونه است؟
گاهی در مورد یکی از فروشگاهها گزارش میرسید که چرا فروشگاهتان مثلا در میانه روز، بسته است؟! همین بود که دوربینهای نظارتی را هم در همه فروشگاهها راهاندازی کردیم. ما با این دوربینها، حضور همکاران کتابفروش را بررسی میکنیم و یکی از موارد مهم برای ما، کنترل روزانه دوربینها برای تخمین تعداد مشتری در فضای فروشگاه است؛ افرادی این کنترل را انجام میدهند و در فهرست ثبت میکنند که مثلا در فلان زمان، چند مشتری در فروشگاه دیده شده. اینها بعدا به فرمهایی تبدیل میشود که نظارت و ارزیابی ما را شکل میدهد.
نگاه شما به استقلال همکارانتان در کتابفروشیها خیلی قابل توجه و تحسینبرانگیز است...
ما حتی اجازه دادیم اگر خواستند برند موازی را هم شکل بدهند. مثلا به بهانه کافه، برند دیگری ساختند که حتی بعد از آن هم بتوانند کارشان را ادامه بدهند، چون این افراد از بدنه جبهه فرهنگی انقلابند و توانمندسازی آنها هم برای ما موضوعیت دارد. مثلا در اردبیل، مسئول کتابفروشی ما «کافهشهر» را در کنار «کتابشهر» تأسیس کرد. حتی صفحات مجازی را هم به مدیران کتابفروشیها دادهایم و اگر از این مجموعه بروند هم ممکن است با خودشان ببرند. انصاف این بود که ما برای این افراد که زحمت اصلی را میکشند این حق را قائل باشیم.
اگر همه مدیران این نگاه را داشتند؛ خیلی از مشکلات حل میشد.
به نظر من مشکل کشور این است که ارتباط بین بدنه تخصصی مردمی و میدانی متخصص با دولتیها برقرار نمیشود. در اکثر موارد، افرادی که توانمند هستند راضی به همکاری با سیستمهای دولتی نیستند. بخشی از آن به دلیل برخی درخواستها و ملاحظات غیر دقیق سازمانهاست. مثلا چیزی میخواهند که حرفهای نیست و باعث میشود این همکاری شکل نگیرد. اصل ماجرا این است که گفتوگوی اصلی شکل نمیگیرد. ما در کتابشهر تلاش کردهایم این گفتوگوها را برقرار کنیم؛ یعنی خواسته مدیران را به نحو قابل قبولی برای کتابفروشان ترجمه کنیم و از طرفی، بیحوصلگی نیروهای توانمند برای توجیه مدیران را جبران کنیم.
هزینه دادن برای انقلاب
غلامحسین حیدری - همکار و دوست قدیمی
روایتی از حضرت علی(ع) آمده که میفرماید «حلم و بردباری سرآمد ریاست است.» نکتهای که درباره آقای اسماعیلی شاخص است، صبوری ایشان است. من در مدت زیادی که با ایشان آشنایی دارم، او را انسانی گشادهرو و صبور دیدهام. تلاش ایشان همیشه این بوده تا جایی که امکان دارد با صبوری قضایا را حل و فصل کنند. این شاخصه ایشان همواره برای من جالب بوده است. از دیگر نکاتی که درباره ایشان میتوانم بگویم، دغدغه و همت و غیرتی است که به نظام اسلامی دارند و تلاش میکنند طوری رفتار کنند که در راستای ارزشهای انقلاب باشد. تا جایی که من شناخت دارم در عرضه محصولات تلاش جدی داشتند تا کتابهای سالم و همجهت با اهداف انقلاب و منویات مقام معظم رهبری و امام راحل به دست مخاطبان برسد و جاهایی واقعا بابت این کار هزینه میدادند و هنوز هم حاضرند برای این هدف بزرگ، هزینههای بیشتری بدهند. هرچند ممکن است درباره این خصوصیات، اختلاف نظری با ایشان داشته باشم اما در اصل، ایشان را انسانی سلیمالنفس دیدم. خدا توفیقات ایشان را روزافزون و دوستی ما را پایدار کند.
میثم رشیدی مهرآبادی - سردبیر قفسه کتاب
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد
محمد نصرتی در گفتوگو با جامجم مطرح کرد؛