به گزارش جام جم آنلاین، به همین بهانه با محمدتقی تقیپور پژوهشگر و نویسنده کتابهایی همچون «ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی»، «کتاب استراتژی پیرامونی اسرائیل» به گفتگو نشستیم.
ایدة اصلی تشکیل دولت صهیونیست در سرزمین فلسطین از چه زمانی شکل گرفت؟
ایدۀ اسکان یهودیان در سرزمین فلسطین و تشکیل دولت یهودی، پیشینهای به قدمت تاریخ یهود و تدوین کتابهای عهد عتیق، به خصوص اسفار پنجگانۀ تورات دارد. در دوران معاصر، یهودیان پس از چند قرن تلاش و تکاپوی همهجانبه، به ویژه در اوایل قرن ۱۹ میلادی به یک موقعیت بسیار مناسب و ممتاز در جهان مسیحیت یعنی دنیای غرب دست پیدا کردند. آنها در این مقطع تاریخی، مراکز قدرت اقتصادی و شاهرگ منابع مالی و پولی دنیای مسیحیت را کاملاً به دست خود گرفته و قبضه کرده بودند. از طریق این سیطره اقتصادی و مالی، به تدریج ارکان قدرت برنامهریزی و سیاستگذاری و حکمرانی آمریکا و به خصوص اروپا و بالاخص انگلستان را نیز به دست آورده بودند. یعنی یهودیان ذینفوذ در اکثر و اغلب کشورهای اروپایی مقام رسمی مشاور مالی پادشاه و دربار سلطنتی را عهدهدار بودند و از این طریق منویات قومی خود را به نام شاه و حکومت اجرایی و عملیاتی میکردند. این قدرت و سیطره یهودیان در اوایل قرن ۱۹ میلادی در اروپا، آنچنان علنی و آشکار بود که در ادبیات عامه مردم، به آنها «سلطان پول» لقب داده بودند. در انگلستان این سلطه یهودیان آن چنان شگفتآور بود که، خاندان یهودی و پولسالار روچیلد، به دربار شاه فرمان میدادند که چه کسی باید کلیددار خزانه سلطنتی و حکومتی باشد. به بیانی دیگر پادشاه انگلستان بدون اجازۀ خاندان یهودی روچیلد حق نداشت و جرأت نمیکرد به تنهایی و به طور مستقل فردی را به دلخواه خود به مقام خزانهدار حکومت و سلطنت منصوب کند. بنابراین، در چنین شرایط و موقعیت بسیار ممتاز، برخی رهبران ذی نفوذ و قدرتمند یهودی مانعی نمیدیدند تا مکنونات پنهانی و اصلی خود را آشکار بیان و اعلام کنند. این مکنونات چیزی نبود جز ایدۀ اسکان قوم یهود در سرزمین فلسطین و ایجاد دولت یهودی در آن سامان.
چرا برای تشکیل دولت یهود، سرزمین فلسطین را انتخاب کردند؟
سران یهود و رهبران صهیونیست فرضیههایی را دستاویز خود قرار میدادند و افسانههایی را تکرار و تبلیغ میکردند که در متون و منابع عبرانی چند هزار سال پیش، یعنی عهد عتیق، به ویژه کتاب تورات تصریح شده است. طبق ادعای آنها، در متون و منابع مورد اشاره، از فلسطین به عنوان «سرزمین موعود» قوم یهود و بنیاسرائیل یاد شده است. یعنی یَهُوه (خدای ملّی و قومی این قوم) به اجداد و نیاکان آن در چند هزار سال قبل وعده داده که این سرزمین ملک و مال شماست (!)
تکاپو و تلاش صهیونیستها برای اسکان یهودیان در فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل، به چه روشهایی و به طور رسمی از چه زمانی آغاز شد؟
حداقل از همان اوایل قرن ۱۹، یعنی از وقتی که آرمان و ایدۀ انتقال و اسکان قوم یهود در فلسطین و موضوع ایجاد دولت یهودی در آن سرزمین را به طور آشکار اعلام کردند، فعالیّتهای گوناگون سیاسی، فرهنگی و تبلیغی گستردهای را در جهان غرب و به ویژه در جوامع یهودی نشین سازماندهی و انجام دادند. برای نمونه با سفارش یکی از شاهزادگان انگلیسی و سرمایۀ بعضی ثروتمندان یهودی، یک شاعر فاسد و منحرف انگلیسی به نام «لرد بایرون» را مجاب و وادار کردند که در مظلومیت قوم یهود و آوارگی آنها در جهان و ضرورت ایجاد یک وطن یهودی شعری بسراید. این شعر که به «ترانههای عبری» یا «نغمههای داوودی» معروف شد توسط یک آهنگساز یهودی به نام «ایزاک (اسحاق) ناتان» و همکاری یک آوازهخوان یهودی به نام «جان براهام»، به همراه یک موسیقی سوزناک تنظیم گردید و برای تحریک یهودیان، به صورت رایگان در جوامع یهودی پخش و توزیع شد. هدف این بود که به عموم یهودیان القا کنند که به زندگی در محیط زندگی و زیست خود نباید دل ببندند و امیدوار باشند ولو این که از بهترین شرایط و موقعیت اجتماعی و اقتصادی برخوردار باشند. چرا که وطن اصلی آنها «سرزمین موعود» (!) است. در همین مسیر تبلیغاتی، «بنیامین دیزرائیلی» نخستوزیر یهودی و مرد شماره یک پادشاهی انگلستان در همان دوران، رمان معروف «دیوید آلروی» را نوشت و در شمارگان وسیع منتشر کرد. قهرمان داستان، در رمان «دیوید آلروی» نوشته بنیامین دیزرائیلی، تلاش میکند تا به فلسطین برود و در آن جا ساکن شده و قدرت یهود را در آن سرزمین تثبیت کند. به دنبال این رمان تبلیغاتی، خانم «ماریان کراس» با نام مستعار و مشهور «جرج الیوت» به تحریک یهودیان، رمان معروف «دانیل دروند» را منتشر میکند تا با ترغیب و تحریک افکار یهودیان، آنها را مجاب و تشویق کند که از محیط زیست خود چشم پوشیده و به فلسطین کوچ کنند. در کنار این قبیل فعالیتهای به اصطلاح فرهنگی، ادبی و تبلیغاتی، برخی گروهها و کانونهای مخفی یهودی، دست به یک سری اقدامات ایذایی در میان جوامع یهودی زدند تا به یهودیان القا کنند که مورد آزار و اذیت غیریهودیان قرار دارند، پس بهتر است که به فلسطین کوچ کنند تا در آرامش به زندگی خود ادامه دهند. این دستهها و سازمانهای مخفی و نیمهمخفی یهودی در دهه ۱۸۸۰ میلادی، با انجام یک سلسله اقدامات و عملیّات ایذایی و شیطانی در جوامع یهودی و مناطق یهودینشین روسیه، موفق شدند از طریق ایجاد رعب و هراس در میان یهودیان، حدود دو میلیون و پانصد هزار یهودی را وادار کنند که از روسیه کوچ کنند و از آن خارج شوند. اگرچه اکثریت قریب به اتفاق این یهودیان به آمریکا و عدهای نیز به دیگر ممالک غربی و اروپایی کوچ کردند، با این حال عدۀ کمی نیز به فلسطین عزیمت کردند و اولین کولونیهای یهودینشین را در سرزمین فلسطین آغاز و ایجاد کردند. گروههای مخفی و تروریستی پس از ترور و قتل الکساندر دوّم امپراتور روسیه، با استفاده از شگرد انحصاری یهودی، یعنی تبلیغ و ترویج داستان مظلومیت قوم یهود و مظلومنمایی، سناریویی تحت نام «پوگرومها» (قتلعام و آزار یهودیان) در روسیه را کلید زدند. با راهاندازی این جریان ساخته و پرداخته یهودی، مثل ماجرای دروغین هولوکاست، آنها به یهودیان روسیه این گونه وانمود و القا کردند که در سرزمین روسیه تحت آزار و اذیت هستند. بنابراین، راهی و چارهای جز خروج از این کشور و کوچ کردن از مناطق زیست خود ندارند. با ایجاد این فضای دروغین و ساختگی که به آن «آنتیسَمیتیسم» (یهودآزاری یا یهودستیزی) نام نهاده بودند، در سال ۱۸۸۲ موفق شدند ۰۰۰/۵۰۰/۲ یهودی را فقط به ایالات متحده کوچ دهند و برنامۀ اشغال آمریکا را از این طریق تکمیل کنند. البته با همین شگرد و برنامه توطئهآمیز نیز توانستند با ایجاد دو گروه صهیونیستی به نام «جنبش بیلو» (بیا به خانه یعقوب برویم) و «جنبش عاشقان صهیون» از میان جوانان یهودی روسیه، آنها را ترغیب و وادار کنند تا به فلسطین کوچ و عزیمت کنند.
گفتنی است که همین گروهها و دستهها با پشتیبانی و حمایت همهجانبه سازمانهای صهیونیستی و سرمایهداران مشهور یهودی مثل خاندان روچیلد و موشه مونته فیوری توانستند در همان مقطع تاریخی ۱۸۸۲ تا ۱۸۸۷ میلادی آبادیهای یهودینشین «میقوه ایسرائیل» یا «میکوه ایسرائیل» را در جوار روستای فلسطینی «یازور» در ساحل یافا و نیز «ریشون لِصیون» (نخستین دَرِ صهیونیسم) را در روستای فلسطینی «عیون قاره» و کولونی یهودینشین «پتح تیکواح» (دروازۀ امید) را در روستای فلسطینی «مَلبس» ایجاد کنند.
در سال ۱۸۶۱ میلادی «اسحاق آدولف کرومیو» یکی از افراد مشهور یهودی در فرانسه با همکاری و سرمایه بعضی ثروتمندان این قوم توانست یک سازمان جهانی به نام «آلیانس ایسرائیلیت اونیورسال» در پاریس پایهگذاری کند. هدف این سازمان آموزش و ترویج اندیشۀ صهیونیستی در میان جوامع مختلف یهودیان جهان بود.
در مسیر تعقیب این هدف، آنها موفق شدند در بسیاری از کشورهای جهان، از جمله کشورهای آسیایی و اسلامی و نیز ایران، شعبۀ آموزشگاهها و مدارس آلیانس را نه در یک شهر بلکه اغلب شهرهای یهودنشین دایر کنند. محور اصلی این آموزشگاهها ترویج اندیشه و آرمان صهیونیستی کوچ یهودیان به فلسطین و ضرورت ایجاد دولت یهودی در آن سرزمین بود.
آیا یهودیها در حکومت عثمانی هم نفوذ داشتند؟
جریان دونمهها کاملا نفوذ داشتند. آنها پیروان «شاباتای زوی» در قرن ۱۷ بودند که مدعی بودند او «ماشِیَح» و مسیح آخرالزمان یهود است. دولت عثمانی او را بازداشت کرد و میخواستند اعدامش کنند که نامش را تغییر داد و به ظاهر مسلمان شد. این جریان مخفی یهودی در امپراتوری عثمانی تحت عنوان دونمهها تا الان هم در ترکیه تاثیرگذار هستند.
این تحریکها و فعالیت صهیونیستها برای اینکه بخواهند فلسطین را اشغال کنند از چه زمانی و از چه دورانی شکل سازمانیافته به خودش گرفت؟
به دنبال این اتفاقاتی که اشاره شد، اولین کنگرة جهانی این قوم متشکل از صدها رهبر یهودی از سراسر جهان و به خصوص رهبران اروپا و آمریکا در شهر بال سوئیس در سال ۱۸۹۷ برپا شد. گرداننده و مدیر اصلی این کنگره تئودور هرتصل بود. او به عنوان پایهگذار صهیونیزم شناخته میشود. در این کنفرانس چند اتفاق میافتد. در حضور چند صد رهبر برجستة یهودی کل جهان، سازمان جهانی صهیونیزم برای ساماندهی و سازماندهی فعالیتهای صهیونیستی در مسیر اسکان یهودیان در فلسطین و ایجاد دولت یهود، پایهگذاری میشود. موضوع دیگر پروتکلهای رهبران صهیونیزم است که در این کنگره رسمیت یافت.
نکتة مهمتر از همة اینها که در تاریخِ معاصر مخفی مانده، اظهارات رهبران صهیونیستی و به خصوص شخص تئودور هرتصل است که آنجا به طور رسمی اعلام میکند که اگر ما رهبران یهودی نتوانیم براساس این سناریوهایی که تا الان طراحی کردیم به آرمانهایمان یعنی اسکان یهودیان در فلسطین و ایجاد دولت یهودی برسیم، باید اروپا را به آتش بکشیم. درواقع یک پیام غیرمستقیم برای ایجاد جنگ جهانی صادر میکند.
این یک رجرخوانی تبلیغاتی بود یا یک تهدید؟
این واقعاً یک برنامة از پیش طراحی شده بود. اگر چه ممکن است به ظاهر یک تهدید یا یک رجزخوانی یا یک جنگ روانی علیه حاکمان اروپا، غرب و جهان مسیحی باشد، اما در واقع علنی ساختن پروژهای بود که از قبل آماده شده بود. این پروژه در سال ۱۹۱۴ کلید خورد. براساس مستندات موجود، جنگ جهانی اول، یک پروژة صهیونیستی بود. ترور شاهزادهای در اتریش توسط یک جوان صرب، بحث انحرافی قضیه است. همان طور که برجهای دوقلو را زدند تا دلیلی برای ایجاد امواج تبلیغاتی و روانی علیه مسلمانان و اسلام هراسی و نیز حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق باشد.
جنگ جهانی اول یک کودتای نظامی یهودی - صهیونیستی علیه بشریت آن روز برای رسیدن به یکسری اهداف بود: ۱- اشغال سرزمین فلسطین و اسکان یهودیان در آن سرزمین. ۲- فروپاشی ساختار سیاسی و حکمرانی کل جهان. ۳- فروپاشی و تغییر فضای فکری، فرهنگی و نیز آداب و سنّتهای مذهبی و ملی ملّتها و نیز، تغییر و مهندسی سبک زندگی انسانها که بعد جنگ جهانی اول کاملا عملیاتی شد.
جنگ جهانی اول چه دستاوردی برای صهیونیستها داشت؟
اولین دستاورد این بود که امپراتوری بزرگ تزاریسم در روسیه از هم پاشیده شد. با فروپاشی تزاریسم، یک کودتا در دل کودتا انجام گرفت. یعنی کودتای بلشویکهای یهودی در روسیه به نتیجه رسید. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ یک کودتای کاملاً یهودی در مسیر استقرار و حاکمیت یهودیها در روسیه بود.
تمام سران کمونیزم بعد از انقلاب اکتبر همه یهودی هستند. تروتسکی یهودی است، استالین یهودی است، لنین یهودی است، حتی لازار کاگانویچ که شخص پشت پردة استالین بود هم یهودی است. یعنی ماهیت عمدة رهبران سوسیالیزم کاملاً یهودی است.
در جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی نیز متلاشی شد. کشورهایی مانند عراق، ترکیه، سوریه، اردن، لبنان، عربستان و... درست شد. برای هر کدام هم یک پادشاهی درست کردند، اما گفتند فلسطین مال ما اشغالگران یهودی ـ انگلیسی است. جامعه اتفاق ملل بعد از جنگ جهانی اول درست شد که بعدها نام سازمان ملل به خود گرفت. این سازمان در سال ۱۹۲۲ لایحهای (لایحة قیمومیت) را که خود یهودیها نوشته بودند تصویب کرد که بر اساس آن فلسطینیها نمیتوانند سرزمینشان را اداره کنند. سرزمین فلسطین را چه کسی باید اداره کند؟ حکومت اشغالگر انگلستان.
انگلیسیها با استناد به این لایحه یکی از وزرای کابینة جنگی خود در دورة جنگ جهانی به نام سِر هربرت ساموئل (وزیر وقت کشور) را به عنوان کمیسرعالی برای اداره فلسطین انتخاب و به آن سرزمین اعزام کردند. به این ترتیب زمینهها برای انتقال یهودیان جهان به سرزمین فلسطین به تدریج آماده شد. ناگفته نماند که در زمان جنگ جهانی اول کابینة انگلیس را عمدتاً یهودیها و صهیونیستها تشکیل داده بودند. از سِر هربرت ساموئل وزیر کشور تا ادوین مونتاگ معاون نخستوزیر، دیوید لووید جورج نخستوزیر، لرد بالفور وزیر امور خارجه، وینستون چرچیل وزیر جنگ و...، همه اینها یا یهودی صهیونیست بودند یا صهیونیست مسیحی.
بعد از جنگ جهانی اول انفاقاتی در غرب آسیا رخ میدهد. افرادی به حکومت میرسند که مشخصا حکومت انگلستان حامی آنهاست. مانند روی کار آمدن رضاخان در ایران. آیا صهیونیستها در این مسائل نقش داشتند؟
از زمانی که جریان پروتستانتیسم در انگلستان شکل گرفت و حاکمیت پیدا کرد، تقریباً در این ۴ قرن اخیر حکومت انگلیس کاملاً توسط دو جریان اداره شده است. این دو جریان یا یهودیان صهیونیست بودند و یا صهیونیستهای مسیحی. در زمان جنگ جهانی اول ششهزار لژ فراماسونری در انگلستان وجود داشت. از میان اینها چهارصد هزار فراماسون کارگزاران اصلی حکومت انگلیس بودند. اتفاقاتی که در کشورهای منطقه از جمله ایران روی داد، کاملاً در مسیر استراتژی ایجاد دولت یهودی در فلسطین بود. همان طور که پیدایش وهابیت در منطقه و نیز بابیت و بهائیت در ایران، کاملا یک حرکت یهودی بود. روی کار آمدن رضاخان و جریان قتل عام بین ۹ تا ۱۳ میلیون ایرانی در آن فاجعۀ قحطی بزرگ، کاملاً برنامهریزی شدة توسط صهیونیستها بود. وزیر جنگ انگلیس آن زمان چه کسی است؟ وینستون چرچیل یهودی که حقوقبگیر خاندان ارنست کاسل مباشر خاندان روچیلد بود. خب رضاخان را اینها برای ایران انتخاب و در نظر گرفتند. به علاوه حکومت وقت هندوستان که کاملاً تحت اشغال انگلیس بود و توسط فردی به نام «دانیل روفو اسحاق» که یک حقوقدان یهودی بود اداره میشد. او در زمان جنگ جهانی اول، قاضی القضات کابینة انگلیس بود، به دلیل اینکه توانست آمریکا را وارد جنگ بکند. به عنوان نایبالسلطنه یعنی جانشین پادشاه انگلستان در هندوستان حاکمیت و حکومت پیدا کرده بود. او به همراه وینستون چرچیل یهودی وزیر جنگ انگلستان در تعیین رضاخان نقش اصلی و کلیدی را داشتند. اگرچه رضاخان از سوی بعضی مأموران اطلاعاتی، جاسوسی و سیاسی یا نظامی آنها در داخل ایران، نشان شده بود.
از سوی دیگر، همۀ اتفاقاتی که در کشورهای پیرامون فلسطین از آن تاریخ به بعد رقم خورده، کاملاً در مسیر ایجاد دولت یهودی و هماهنگ با آن راهبرد بوده است.
نقش صهیونیستها در ایجاد جنگ جهانی دوم چگونه بود؟
برخلاف تصور عمومی که آدولف هیتلر را آغازگر جنگ جهانی دوم میدانند، این جنگ را همان کسانی شروع کردند که جنگ جهانی اول را آغاز کرده بودند. جنگ جهانی دوم را اردوگاههای پنهان جنگ در آمریکا و اروپا با هدف تکمیل سناریوی جنگ جهانی اوّل شروع کردند. ۶ ماه قبل از این، وزیر جنگ انگلستان (هور بلیشای یهودی، مغربی تبار) نقشة جنگ را به پارلمان انگلستان میبرد. نخست وزیر انگستان زمان جنگ چمبرلن یهودی بود. چرا جنگ جهانی اوّل شروع شد و هدف از آن چه بود؟ در وهلة اول اشغال فلسطین و اسکان یهودیان در فلسطین و ایجاد دولت یهود بود که این برنامه تا سال ۱۹۳۹ میلادی به طور کامل محقق نشد.
چرا؟
اولا فلسطینیها با بیل، داس و کلنگ از خانة و سرزمینشان دفاع کردند. اشغالگران نتوانستند کل فلسطین را اشغال کنند. اگرچه یکسری مناطق را حکومت سرپرستی انگلستان در اختیار یهودیها قرار داده بود. دوم اینکه بسیاری از عوام یهود میگفتند فلسطین برای ما ناکجاآباد است. چون آنها در بسیاری از ممالک جهان، به ویژه کشورهای اسلامی کاملاً پذیرفته شده بودند. یهودیان در آن زمان، در کشورهای اروپایی از موقعیت بسیار مناسب و ممتاز برخوردار بودند، لذا دلیلی نمیدیدند که خانه، زندگی و موقعیت مناسب و ممتاز خود را ترک بکنند. سوم به قدرت رسیدن هیتلر بود. او وقتی در آلمان روی کار آمد که آن کشور، یک منطقه جنگزده، قحطیزده و ورشکسته بود. در سال ۱۹۳۳ میلادی وقتی هیتلر به عنوان صدراعظم رأی آورد، در کُلّ سرزمین آلمان فقط صدهزار نفرشان شاغل بودند، بقیه همه بیکار بودند. یعنی اتفاقات ناشی از جنگ جهانی اول آلمان را به یک سرزمین قحطیزده، ورشکسته تبدیل کرده بود که به لحاظ اقتصادی کاملاً از بین رفته بود. هیتلر تمام این حوادث را زیر سر یهودیها میدانست، حتی جنگ جهانی اول و گرفتار شدن آلمان در این جنگ را خیانتی از ناحیه آنها میدید که به آلمان تحمیل شده بود. هیتلر معتقد بود که اصلاً اینها یک سمّ مهلک برای مردم، سرزمین و حکومت آلمان هستند. او برای رهبران، روشنفکران و نخبگان اروپا پیغام داد که ما میتوانیم یک اروپا و دنیای عاری از سیطره یهود درست کنیم. هیتلر تا آغاز جنگ جهانی دوم آلمان را به شکوفایی رساند. در عرصة رفاه اجتماعی، مسکن، صنعت، پزشکی، هوافضا، جادهسازی و... حتی در المپیک مونیخ ۱۹۳۶ ورزشکاران آلمان نزدیک ۹۰ مدال کسب کردند و اول شدند. یعنی آلمان ورشکستة قحطیزده با یک سیاست اوتارکی (یعنی خودکفایی) توانسته بود به اوج شکوفایی برسد و این یک مدل حکومتداری عاری از سیطرة یهود بود که میتوانست به کل اروپا عملاً پیام بدهد که میتوانیم یک همچین مدلی درست بکنیم. در آمریکا و اروپا دهها جنبش به طرفداری از هیتلر پیدا شد. هیتلر و اندیشههای او آن چنان در جهان غرب و نزد افکار عمومی محبوبیت پیدا کرده بود که در المپیک مونیخ ورزشکاران کانادایی و فرانسوی وقتی رژه میرفتند، سلام هیتلری میدادند. طرفداری از هیتلر به این معنا بود که افکار عمومی از صهیونیزم و سیطرة مالی حکمرانان یهودی به کُلّی متنفر و بیزار است.
خب حالا این فضا باید به هم میخورد. جلوی فلسطینیها گرفته میشد که نتوانند مقاومت کنند، عامة یهود را با خودشان باید همراه و مجاب میکردند که جز فلسطین جای دیگر برای زندگی ندارید و سوم این فضای فکری و فرهنگی که در اروپا و آمریکا ایجاد شد را باید تغییر میدادند؛ بنابراین جنگ جهانی دوم را همین اردوگاههای پنهان جنگ در اروپا و آمریکا کلید زدند. اکثر رهبران آن زمان شوروی را ببینید. جوزف استالین که نام اصلی گرجی او «جوگاشویلی» یعنی «بچه یهود» است، قدرت پشت پرده او «لازار کاگانویچ» هم یهودی است. قدرت پشت پردة آمریکا که این کشور را وارد جنگ اول و جنگ دوم کرد، فردی به نام «برنارد باروخ» است که تمام صنایع نظامی آمریکا تحت کنترل و مدیریت او بود. او یک صهیونیست است.
۶۰ میلیون انسان قربانی شدند تا از قِبَل آن یک داستان درست شود. داستان قتلعام ۶ میلیون یهودی که اصلاً این تعداد نه در اردوگاههای آلمان، بلکه در کل اروپا وجود نداشتند. تازه، بعد از جنگ همة اینها که قربانی هیتلر قلمداد شده بودند در اروپا و آمریکا سر و کلۀ آنها پیدا شد و داشتند زندگی میکردند. به قول یکی از نویسندگان یهودی (فینکِلشتاین) که کتابش در ایران هم چاپ شده، به نام «صنعت یهودیسوزی» میگوید مادربزرگم تعریف میکرد که این تعداد یهودیهایی که از صندوقهای بیمه، تحت عنوان بازماندگان یهودی حقوق میگیرند، پس هیتلر چه کسی را کشته بود؟ داستان دروغین و ساختگی هولوکاست هم احساسات غیریهودیان را تحریک کرد و هم عوام یهودیان را فریب داد تا راضی به کوچ به فلسطین شوند. دیگر فلسطین ناکجاآباد نبود، سرزمین موعود بود (!)
اتفاقی که جنگ جهانی اول سامان داد، اشغال سرزمین فلسطین توسط انگلستان و اعزام کمیسر عالی یهودی به آنجا بود تا زمینه کوچ یهودیها به آن سامان را فراهم کند. جنگ جهانی دوم چه کار کرد؟ یکی از ارکان قدرت و سیطرة صهیونیستها و یهودیها، مظلومنمایی است که در هولوکاست تجلی پیدا کرد. در حالی که کتابهای مستند و محکمی مانند کتاب «اتاقهای گاز» نوشته «روبر فوریسون» فرانسوی با سند و مدرک ثابت کرده، اساساً و اصلاً همچین اتفاقی نیفتاده است. نکتة دوم اینکه با این شگردها توانستند ساختار سیاسی، فرهنگی و فکری کل عالم را تغییر دهند. بر اثر این توطئه سیاسی، تبلیغاتی و روانی در ۲۹ نوامبر سال ۱۹۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل اعلام کرد حالا که یهودیها مظلومند، باید یک وطن داشته باشند، وطن کجا است؟ فلسطین. اکثریتِ اعضای مجمع عمومی سازمان ملل رأی دادند که فلسطین ۵۶ درصدش باید برای یهودیها باشد و اینجا برای خودشان وطن درست بکنند. ۴۳ درصد هم سهم مردم بومی یعنی صاحبان و مالکان اصلی فلسطین باشد که برای خود یک دولت عربی- فلسطینی تشکیل بدهند (!).
اما کار به اینجا ختم نشد، صهیونیستها این را بهانه و پوششی قرار دادند و چندی بعد توانستند در شب ۱۴ ماه مه ۱۹۴۸ داوید بن گوریون (از سران و رهبران صهیونیزم) به نمایندگی از سازمان جهانی صهیونیزم ایجاد دولت یهودی (اسرائیل) را در سرزمین فلسطین اعلام کرد. در کجا؟ در پنج درصد از جغرافیای فلسطین. با همة اراضی و امکاناتی که از سوی کمیسر عالی انگلیسی دراختیار اینها قرار داده شد، آنها توانسته بودند، کلاً پنج درصد از کل جغرافیای فلسطین را تحت تصرف خودشان داشته باشند. به این ترتیب ۱۱ دقیقه بعد از اعلام موجودیت اسرائیل، «هری ترومن» رئیسجمهور آمریکا، آنها را به رسمیت شناخت. سه روز بعد هم شوروی این دولت جعلی را به رسمیت شناخت.
به بیانی دیگر، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و برخی دیگر از دولتهای غربی و سازمانهای بینالمللی، دولت غاصب اسرائیل را در پنج درصد از جغرافیای فلسطین به رسمیت شناختند. این در زمانی بود که مقامات و دولتمداران رژیم جدیدالتأسیس اسرائیل در حال اجرای یک طرح و نقشۀ شیطانی برای اشغال بقیۀ سرزمین فلسطین و قتلعام مردم اصلی آن سامان با نام عبری «دالت» (D) بودند. طبق این نقشه «D»، سازمان تروریستی ـ یهودی هاگانا (که بعدها ستون اصلی ارتش اسرائیل را تشکیل داد)، برای یکایک حدود دو هزار آبادی، روستا و شهر فلسطینی شناسنامهای تهیه و آماده کرده بود که تمام جزئیات در آن پرونده یا شناسنامه درج شده بود. برای عملیاتی کردن این نقشه، پرونده روستاها و شهرهای فلسطینی برای اشغال و پاکسازی نژادی در میان گروه و سازمانهای گوناگون یهودی مثل «هاگانا»، «ایرگون»، «پالماخ» و «اشترن» و ارتش اسرائیل تقسیم شد. فرمانده هر تیپ یا گردان نظامی یهودی، برای هر شهر و روستا مشخص و عملیات نظامی، انهدامی و پاکسازی نژادی به شکل وحشیانهای آغاز شد و گسترش یافت. به فاصله کمتر از شش ماه، این دستهها و گروههای وحشی نظامی توانستند ۷۸ درصد از کل سرزمین ۲۷۰۰۰ کیلومتر مربعی فلسطین را اشغال و بیش از ۵۵۰ شهر، روستا و آبادی را با خاک یکسان و حدود یک میلیون فلسطینی از مجموع ۰۰۰/۳۵۰/۱ فلسطینی ساکن در کل فلسطین را یا قتلعام کرده و یا از آن سرزمین، یعنی خانه و وطنشان اخراج و آواره کنند.
اشغالگران یهودی و صهیونیست به این مقدار هم بسنده نکردند، بلکه چندی بعد، یعنی در سال ۱۹۶۷ م (۱۳۴۶ ش) در جنگ شش روزه معروف به جنگ ژوئن یا جنگ سوّم، کرانه غربی رود اردن و نوار غزه یعنی ۲۲ درصد باقی مانده سرزمین فلسطین را در انظار جهانیان و به خصوص قدرتهای جهانی و سازمانهای بینالمللی به طرز وحشیانهای اشغال و به تصرف خود درآوردند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد