صبرکن که متولد شیراز است و از دوره دبیرستان به شکل حرفهای تئاتر را دنبال کرده تا به امروز در سریالهای خاطرهانگیز و ماندگاری ازجمله پس از باران، خانهای در تاریکی، جراحت، کهنهسوار، روشنتر از خاموشی، یوسف پیامبر، پنجمین خورشید و پشت کوههای بلند به ایفای نقش پرداخته و مخاطبان قاب کوچک از بازیهای او در این آثار نمایشی و بهویژه نقش طاهره (مادر خانمبس و فرخ) در سریال پس از باران خاطرههای بسیاری دارند. سریالی که برای خود این بازیگر پیشکسوت هم جایگاه ویژهای دارد و ازجمله بهترین تجربههایش بهشمار میرود. صبرکن در این گفتگو از سالها فعالیتش در بازیگری و علت کمکاریاش در دو سه سال اخیر میگوید و راز ماندگاری پیوندش با محمود پاکنیت و موفقیتهایشان را در زندگی شخصی و حرفهای بازگو میکند.
با نگاهی به کارنامه شما متوجه میشویم دو سه سالی میشود که کم کار هستید. دلیل خاصی دارد؟
بله، موردی نبوده یا اگر هم پیش آمده، فیلمنامه خوبی نداشته است یا به دلایلی برای بستن قرارداد به توافق نرسیدهایم. مشکلات و معضلات بازیگران زیاد شده است.
در مصاحبهای تاکید کرده بودید که دیگر نمیخواهید در پروژهای بازی کنید. آیا صحت دارد؟
مصاحبهام بهدلیل دستمزدهای کم و پرداختهای نامنظم بود. درست نیست که بازیگر، سلامت و وقتش را بگذارد، اما دستمزدی دریافت کند که راضیکننده نباشد. البته نگفتم که اصلا بازی نمیکنم، بلکه حرفم این بود که دوست دارم در کاری باشم تا از همه لحاظ مناسب بوده و راضیام کند.
خب با این وضعیت امرار معاش برایتان سخت نمیشود، زیرا فقط این تنها راه منبع درآمدتان است؟
مگر میشود سخت نشود. زندگی برای امثال من که درآمدشان فقط از بازیگری است، واقعا سخت میگذرد. ما که مثل بعضی از بازیگران درآمدهای جانبی مثل رستوران و کافیشاپ نداریم. البته من و همسرم، آقای پاک نیت بازنشسته اداره تئاتر هستیم، اما حداقل حقوق را میگیریم. این روزها هم پایم شکسته و جراحی کرده ام و فعلا در خانه دوران نقاهت را سپری میکنم.
شما در تمام این سالها نقشهای متفاوتی را در تلویزیون بازی کردهاید. چقدر وقت برای تماشای تلویزیون میگذارید؟
خیلی. از صبح تا شب. این روزهایم را با دیدن تلویزیون، مطالعه و گل و گلکاری میگذرانم. تلویزیون را خیلی دوست دارم. تلویزیون مثل یک دانشگاه است. چیزهای آموزنده زیادی دارد که در زندگی انسان مؤثر است.
طی سالهای گذشته شاهد بازی شما در سریالهای خاطرهانگیزی مثل پس از باران، یوسف پیامبر، پنجمین خورشید، خانهای در تاریکی، جراحت و... بودهایم. کدامیک از این سریالها برای خودتان محبوبیت بیشتری دارد؟
من از دوران دبیرستان در شیراز تئاتر حرفهای کار میکردم و با استادانی کار کردهام که همگی متخصص و باسواد بودند. به همین دلیل یاد گرفتهام که نقشم را دوست داشته باشم حتی اگر در میانه راه احساس کنم که نقش مناسبی نیست وای کاش قبول نکرده بودم. همه نقشهایم را دوست دارم و نمیتوانم تمایزی بین آنها قائل شوم. اصولا خیلی هم پرکار نبودهام. وقتی درباره نقشهایم با مردم صحبت میکنم و میبینم هرکدام از این نقشها جایگاه خود را دارد. با این حال، سریال پس از باران برایم جایگاه ویژهای دارد، بهخصوص که آن زمان تازه از شیراز به تهران مهاجرت کرده بودیم و آقای پاکنیت ماهها از خانه دور بود و باید اوضاع زندگی و بچهها را مدیریت میکردم. البته خودم هم در این سریال نقش داشتم. سریال پس از باران یک شروع خوب در بازیگریام پس از مهاجرت به تهران بود و به همین دلیل، جایگاه ویژهای برایم دارد. پس از آمدن به تهران سریال «کهنهسوار» را هم بازی کرده بودم، اما سر و صدایی که پس از باران ایجاد کرد، چیز دیگری بود، یک سریال خاص و نقطه عطفی در بازیگریام.
یکی از نکات جالب پس از باران این بود شما با وجودی که هفت سال از آقای پاک نیت کوچکتر هستید، اما نقش مادرزن او را در سریال بازی میکردید. برایتان مسألهای نبود؟
به هر حال ما بازیگر هستیم. من در شیراز نقش یک پیرزن گوژپشت را در نمایش فانوس دریایی بازی میکردم. ایرادی هم ندارد. بازیگر دوست دارد نقشهای متفاوت را تجربه کند، بهیویژه آنها که سابقه تئاتری دارند. زمان تصویربرداری سریال پس از باران خیلی جوان بودم. گریمور خیلی تلاش میکرد و ترفند میزد روی صورتم تا سنم بالا برود. البته خودم هم خیلی سعی کردم نقش را خوب دربیاورم. روزی که نقش خانم بزرگ (طاهره) را به من دادند، هرچه فکر کردم دیدم قبلا حتی شبیه چنین نقشی را هم بازی نکردهام. خیلی تحقیق و مطالعه کردم. یادم آمد که در زمان سکونت در شیراز خانمی را میشناختم که سن و سالدار بود. هر روز میآمد در کوچه مینشست و قلیان میکشید و با همسایهها صحبت میکرد. احساس کردم که شخصیت طاهره در سریال چقدر شبیه آن زن است.
به یاد دارید چه بازخوردهایی پس از پخش سریال پس از باران گرفته بودید و مردم چه نظراتی داشتند؟
هر چه فحش و نفرین بود نثارم میکردند. یکبار من و آقای پاکنیت را برای مصاحبه دعوت کرده بودند. چند نفر از خانمهای آنجا آمدند و گفتند ما را حلال کنید. پرسیدیم چرا؟! جواب دادند همیشه میگفتیم حیف آقای پاکنیت نیست که همسرش اینقدر سن و سال بیشتری از خودش دارد! خبر نداشتند که روی صورت من گریم سنگین میشد. البته از طرف دیگر، آقای پاکنیت را هم در سریال خیلی جوان و شاداب کرده بودند (میخندد). بعد از سریال پس از باران در کوچه و خیابان خیلی به من ایراد میگرفتند که چرا اینقدر بدجنس بودی، مخصوصا که از خانم کوچیک هم خیلی طرفداری میکردند.
مسلما خاطرات بسیار زیادی از این سریال دارید که خواندن آن برای مخاطبان جذاب باشد. یکی از خاطرات را برایمان بگویید؟
خاطره که زیاد است. در سکانسی آقای پاکنیت به خاطر فرار همسر دومش تمام اهالی خانه را در حیاط جمع میکرد و به شکل دایرهوار میچرخید و ناراحت و عصبانی، با شلاق به مباشران و ساکنان خانه حمله میکرد. من در این سکانس بازی نداشتم، اما داشتم از روی پلههای خانه این صحنه را میدیدم. باور کنید نشسته بودم و گریه میکردم بهطوری از خودم بیخود شده بودم که روی عینک آفتابیام نشستم و عینکم خرد شد. با بازی آقای پاکنیت گریهام گرفته بود. احساس میکردم ارباب از ته دل گریه میکند و زار میزند. سکانس فوقالعاده زیبایی بود.
یکی دیگر از بازیهای ماندگارتان به سریال «خانهای در تاریکی» و ایفای نقش همسر یکی از خانهای بختیاری برمیگردد.
بله، نقش رئیس ایل را آقای مجید مظفری بازی میکرد. آقای سعید سلطانی بعد از سریال پس از باران «جوانی» را کار کرد و بعد آمدیم سراغ خانهای در تاریکی. نقشم در خانهای در تاریکی با اینکه خیلی بلند هم نبود، اما بسیار سخت و دشوار بود. آقای سلطانی اصرار داشت ما دیالوگها را به لری بگوییم. شبها دیالوگها را با نوار کاست به لری گوش میدادیم و مینوشتیم تا حفظ کنیم. برای خودم آموزش زبان انگلیسی راحتتر بود. البته همان موقع به آقای سلطانی میگفتم فهم این دیالوگها برای مخاطبانی که با لری آشنایی ندارند، سخت خواهد بود. در نهایت هم دیدیم که زمان پخش سریال، زیرنویس فارسی گذاشته بودند. در الیگودرز بازی داشتیم و واقعا شرایط در کوه و کمر سخت بود، اما خوشبختانه سریال خوبی از آب درآمد.
از ازدواج شما و آقای پاکنیت بیش از ۴۰سال میگذرد. از سوی دیگر، جدایی و طلاق در میان بازیگران معمولا بیشتر از حد معمول جامعه است. راز ماندگاری ازدواج و خوشبختیتان در چیست؟
شاید علتش به تربیت تئاتری ما برمیگردد. به کارمان باور داشتیم. شوهرم عاشق کارش است و از همان روز اول و پیش از ازدواج این را به من گفت. وقتی هم پای ایشان به سینما باز شد کار ما سختتر شد، چراکه بین شیراز و شهرهای دیگر مخصوصا تهران در رفت و آمد بود. تا بالاخره ۲۸ سال قبل آمدیم تهران و شرایطمان بهتر شد. یادم هست که وقتی ایشان سریال پدرسالار را بازی میکرد ما هنوز در شیراز بودیم و هشت ماه بین تهران و شیراز در رفت و آمد بود. در همه زندگیها مشکلاتی وجود دارد، اما مهم نحوه برخورد با این مشکلات و چالشهاست. خودم در زندگی زیاد گذشت کردهام. البته گاهی هم غر زدهام! ممکن است خودم چند سال کار نکنم، اما همین که میبینم همسرم فعالیت بیحاشیه دارد، برایم کافی است. موفقیت همسرم چه به لحاظ مادی و چه معنوی برای منم هست.
همسر یک بازیگر بودن به لحاظ حرفهای برایتان فرصت بوده یا تهدید؟ منظورم این است که آیا مثلا پیش آمده بخواهند نقشی را به شما بدهند و، چون همسرتان هم حضور داشته، منصرف شده باشند؟
به کلام که نگفتهاند، اما شاید هم اتفاق افتاده باشد. برای سریال پس از باران آقای پاکنیت گفته بود یا من باشم یا خانمم. ما تا بهحال بچههایمان را تنها نگذاشتهایم و برایمان دشوار است که خانه و زندگی را رها کنیم و هر دو به شمال بیاییم. به عبارت دیگر، خود آقای پاکنیت پنبه مرا زده بود (میخندد!)، اما خواست خدا و اصرار دوستان باعث شد راضی شویم و شروع به کار کنیم. هر ۲۵روز یکبار به تهران میآمدیم و من فقط در آشپزخانه بودم که همه چیز برای بچهها مهیا باشد. به شوخی به دوستان میگفتم وقتی به سر کار برمیگردم فقط بوی غذا میدهم. الان که آن خاطرات را مرور میکنم برایم شیرین است.
همکار بودن زن و شوهر را بهویژه در بازیگری، مزیت و باعث پیشرفت میدانید؟
به تواناییهای خودشان بستگی دارد. برای خودم پیش آمده که، چون آقای پاکنیت سر کار بوده به خاطر بچهها، نقش جدید نپذیرفتهام. اگر برنامهریزی درستی داشته باشند، مشکلی پیش نمیآید. همسر یک بازیگر بودن برای من به لحاظ حرفهای سود و منفعتی نداشته است. خودم با وجود سن کم در تئاتر خیلی موفق بودم. اساتید تئاتر تهران مرا میشناختند. آقای پاکنیت یکبار هم واسطه گرفتن نقشی برای من نشده است. یکبار مرحومه حمیده خیرآبادی سر سریال «کهنهسوار» از آقای پاکنیت پرسیده بود چرا همسرت را که بازیگر است، معرفی نمیکنی؟ آقای پاکنیت گفته بود من چنین کاری نمیکنم. اگر میخواهند خودشان بروند و با همسرم صحبت کنند. بارها گفتهام اگر آقای پاکنیت بداند برای فلان نقشی که کاملا به من میخورد دنبال بازیگر هستند، حاضر نیست حرفی بزند. البته این اصلا چیز خوبی هم نیست. (میخندد!)
آیا در عرصه بازیگری به جایگاهی که مدنظر خودتان بوده، رسیدهاید؟
نه، حمل بر خودخواهی نشود، اما توانمندیهای بیشتری دارم. دلم میخواست نقشهای بهتری را بازی کنم. یکبار آن اوایل که تهران آمده بودیم، خانم پروانه معصومی تماس گرفتند که بیا در فلان تئاتر بازی کن. حتی گفتند اگر بازی نکنی به مرور فراموش و حذف میشوی، اما چون آقای پاکنیت سر کار بودند و بچهها تنها میماندند، نرفتم. نقشهایی را دوست دارم که جای کار داشته باشد. دوست ندارم جلوی دوربین فقط میز ناهار و شام را بچینم.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد