غیر از این شناختهای تشکری و تعریفهای کوتاه و بلند، چند سال قبل هم کتابهایی از آقای قزلی خوانده بودم و تا حدودی با قلم او آشنا بودم. کتاب «پنجرههای تشنه»اش را بهخاطر موضوعش، کمتر کتابخوانی است که حداقل اسمش را نشنیده باشد یا کتاب «جای پای جلال» سفرنامه او به جاهایی است که روزگاری جلال آلاحمد به آن سفر کرده است. غیر از این، در میان سلسله برنامههای قطاری تلویزیون در روزهای منتهی به اربعین هم آقای قزلی را همراه دخترش در بالکنی رو به گنبد و بارگاه امامحسین؟ع؟ دیده و با صحبتها و لحن مهربانش آشنا شده بودم. وقتی خواندن کتاب «شریان مکران»، فرزند اخیر مهدی قزلی را با اکراه و از سر بیکتابی در بساط کتابخوانیام شروع کردم، خودم را دلداری میدادم که چند صفحهاش را میخوانم و به محض ظهور کتاب جدید، عطایش را به لقایش میبخشم و خلاص! در دلم هم حسابی به نویسنده توپیدم که: در میان این همه سوژه و شخصیت و داستان، جریان نفت و صادرات چه به درد عوامالناس کتابخوان کتابخوار میخورد؟ من مخاطب که عشقم خواندن داستان و سفرنامههای جذاب شماست، برایم چه فرقی دارد که نفت را به چه طریق از تنگههرمز گذر بدهند یا ندهند و برای فروش ببرند یا نبرند؟!
بااینحال، خواندن شریان مکران را شروع کردم؛ چند صفحه اول کتاب، طبق پیشبینیام چنان خشک و تخصصی بود که داشتم بیخیال ادامه میشدم، اما کمی که جلوتر رفتم، انگار دستی، دستم را گرفت و من را پابهپای نویسنده و شخصیتهای داستان مستندش، وارد بیابانها و روستاهای جنوب کشور کرد. با قدرت قلم نویسنده بدون آنکه از چنین مبحث تخصصی کسل شوم، با کارگران پیر و جوان، مهندسین کاربلد، پیمانکارهای زیرک و...همراه و با زیر و بم پروژه ملی احداث «خط لوله هزار کیلومتری نفت از گوره به جاسک» آشنا شدم. با خواندن توصیفات و تلاش ویژه نویسنده برای تفهیم آسان و ترسیم شرایط و مختصات این پروژه ملی، یاد دبیر فیزیکمان افتادم؛ آنموقع که برای تفهیم مبانی سخت و نچسب فیزیک چنان تلاش میکرد که عرق از سر و رویش جاری میشد و گاهی مثل دوندهها به نفسنفس میافتاد. نوع نگارش سطور کتاب آقای قزلی دقیقا همین خاطرات را برایم زنده کرد و من از پس گذر زمان و مکان، تلاش نویسنده را کاملا حس کردم؛ آقای قزلی در شریان مکران، آنقدر واژهها و امور تخصصی را ساده بیان کرده که مخاطب با هر سطح سواد و تحصیلاتی، میتواند اجزای این حماسه ملی را بفهمد و آن را تجزیه تحلیل کند. در این کتاب، مهدی قزلی در روزهای گرم و شرجی شهرها و روستاهای محل عبور خط لوله، همراه دستاندرکاران پروژه عرق ریخته، سرتاپا خاکی و گلی شده، با شرایط بد آب و غذا ساخته، بیخوابی کشیده، روی دستاندازهای جاده هزار بار امعا و احشایش جابهجا شده، همراه مهندس متعهد و متخصص و درواقع شخصیت نازنین اول این ناداستان، مهندس علی جعفرزاده حرصوجوش و غصه خورده است؛ خلاصه اگر موهایش سالها قبل به تاراج گذر عمر و ژنتیک نرفته بود، حتما دراین روزهای جمعآوری سند و مستند برای نگارش این کتاب، سفید میشد و خستگی و تلاش خالصانه و صادقانه قزلی را فریاد میزد.
و من متعجبم که او چگونه غیر از تحمل این روزهای مجاهدت و ریاضت در بیابانهای گوره وجاسک و شُنبه و... آن هم در دوران کرونای منحوس و استقرار پروتکلهای کمرشکن، توانسته درسکانسی دیگر بنشیند و چنین صمیمی، صریح و آسان برای مخاطب کتابش دلسوزی کند و دادهها و معلومات را طوری برای خواننده بچیند که شاید در هیچ کتاب دیگری نتوان اینچنین با مفاهیم مربوط به نفت، پتروشیمی، پالایشگاه و... دمخور و مأنوس شد. آنچنان بچیند و بنویسد که خواننده اگر کمی انصاف داشته باشد از خواندن این سطور، غرق افتخار و غرور شود که در کشوری زندگی میکند که جوانان، مهندسین، کارگران و مدیرانش میتوانند با تحمل سختترین شرایط و کمترین امکانات، کاری کنند کارستان. متخصصین و نیروهایی که قدر امنیت و اقتدار کشور را که ماحصل خون جوانانی پاکباخته و قهرمانان بدون مرزی چون حاجقاسم سلیمانی است، بهخوبی میدانند و برای اعتلای روزافزون و خیرهکننده ایران در جهان، روز از شب نمیشناسند. شریان مکران به حتم مانند هرکتاب دیگری نواقصی دارد که مغلوب نقاط قوت کتاب شده است. نکاتی مثل طولانی بودن جملات توصیفی و استفاده نکردن از تصاویر بیشتر برای کمک به فهم بیشتر مسائل تخصصی کتاب.
آخرینجمله کتاب آقای قزلی چنان دلنشین وحرفدل استکه حیفم آمد اینجا بازگفته نشود:«راستی اگرمیشودچنان ابرپروژهای درچنین زمان اندکی و فقط با نگاه به امکانات و تخصص داخلی به نتیجه برسد، واقعا در پروژههای بزرگ زخمخورده و ناتمام چه میگذرد؟»