این سوالات سالهای طولانی است که از نسلی به نسل دیگر پرسیده میشود ولی شنیدن پاسخ آنها تا به حال به کسی وصال نداده است. گویا درها در نظام آموزشی ما قرار است همیشه بر پاشنههای کهنه و از رده خارج بچرخد و راه تنفسی باز نکند تا دانشآموزان در کنار آموزشهای طوطیوار، فرصتی نیز برای کسب مهارت و پرورش استعدادهایشان پیدا کنند.
سیستم آموزش وپرورش و برنامه درسی کشورها درست است که براساس فرهنگ، اقتصاد و میزان توسعه یافتگی آنها تدوین میشود ولی فارغ از این که این نظامهای آموزشی متعلق به چه کشوری است باید بستری باشد برای آموزش دانش، توسعه مهارتهای ارتباطی و اجتماعی، شکوفایی شخصیتی و هدایتگری برای انتخاب مسیر آینده زندگی.بین خودمان بماند ولی نظام آموزشی کشورمان که عهدهدار پرورش نیز هست، هیچگاه نتوانسته این ماموریتها راکامل انجام دهد و در برخی موضوعات حتی نتوانسته به هدف نزدیک شود. درواقع مدارس ما درطول ۱۲سال به دانشآموزان ریاضی، علوم، فیزیک، شیمی، تاریخ، زبان، ادبیات یا مطالعات اجتماعی میآموزند بدون این که این آموختهها به کسب مهارت منجرشود. بنابراین متون درسی به یک مشت اطلاعات تنزل مییابد که چارهای جز حفظ طوطیوار آنها وجود ندارد.
برنامه درسی باید متحول شود
اگر بسیاری از دانشآموزان در امتحانات نهایی یا آزمونهایی همچون تیمز وپرلز نتایج قابل قبولی نمیگیرند، یکی از دلایلش این است که در مدرسه، تفکر، تحلیل و مسأله محوری را نمیآموزند. بنابراین وقتی باسوالاتی که عینا مانند متن کتابهای درسی نیست، مواجه میشوند دست و پای خود را گممیکنند و پاسخهای ناقص یا اشتباه میدهند. این وضعیت تایید میکند برنامه درسی درکشورمان باید درراستای رفع این نواقص تغییرکند،همچنین فرآیند آموزش باید طبق نیازهای آموزشی دانشآموزان طراحی شود تا افرادهم مطالب مورد نیاز و کاربردی را بیاموزند و هم مطالب و مفاهیم درسی را دریک سناریوی واقعی درک کنند و برای آن راهحلهای خلاقانه ارائه دهند. البته واقعیتی که متکی به مستندات فراوانی است، تایید میکند برنامه درسی کشورمان دربسیاری ازمواردفاقد این توان است بهخصوص که ازدل این برنامه، کتابهای درسی حجیمی بیرون آمده که فقط وقت را هدر میدهد و فرصت مهارتآموزی را میسوزاند.سلسله پژوهشهایی که یک بار در فاصله سالهای۱۳۸۴تا۱۳۸۹وباردیگر درفاصله سالهای۱۳۹۰تا۱۳۹۷درکشورمان انجامشده وپژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش تا به حال به آنها اشاراتی داشتهاند، نشان میدهد حجم کتابهای درسی کشورمان زیاد است و با ساعات آموزشی و البته توان ذهنی همه دانشآموزان تناسب ندارد. همچنین برخی کتابهای درسی بهویژه علوم و ریاضی، دانشآموزان را دچار بدفهمی میکند و کمی زمان آموزش در کنار کمبود معلم، مانع تفکر و کشف مفاهیم توسط دانشآموزان و درنتیجه یادگیری سطحی و طوطیوار میشود. به همین سبب است که کارشناسان باور دارند تا وقتی این نواقص برطرف نشود یادگیری عمیق، مهارت تفکر، حل مسأله و مهارتآموزی در مدارس جامه عمل نمیپوشد.
نسخههای عملی برای بهبود اوضاع
با این که برخی کارشناسان معتقدند گسترش موضوعات فوقبرنامه در برنامه درسی مدارس میتواندآموزشها را بهبود بخشد و دانشآموزان را برای زندگی وکاردرجامعه امروزی آماده کند اما مسلم است که فقط با تکیه براین نکته نمیتوان برای بهبود حال و روز نظام تعلیم و تربیت کشور نسخه پیچید. ازاین روست که صاحب نظران واهل فن توصیه میکنند درکنار بازنگری برنامه درسی وهماهنگ کردن آن با نیازها وظرفیتهای دانشآموزان باید موضوعاتی همچون تمرکز برمهارتها و فرآیندهای تفکرمحور،استفاده ازروشهای آموزشی فعال ومشارکتی، ارتقای محیطهای یادگیری واستفاده ازشیوههای ارزشیابی شناختی نیز باید در دستور کار باشد.در روشهای آموزشی فعال، دانشآموزان فقط افرادی منفعل و شنونده نیستند بلکه به افرادی دغدغهمند تبدیل میشوند که هدفشان کشف حقایق است. البته لازمه رسیدن به این نقطه، ارتقای محیطهای یادگیری استکه دانشآموز راازحضورصرف درمدرسه وکلاس درسنجات میدهد ودرآغوش فناوریها وبازیهای آموزشی، آزمایشگاهها و سفرهای آموزشی میاندازد. دانشآموزی که در این بستر رشد میکند قطعا دیگر نباید فقط دانش وبه عبارتی محفوظات او سنجیده شود بلکه باید تواناییهای شناختی و فرآیندهای تفکری وی موردسنجش و ارزشیابی قراربگیرد. اینها همان شاهکلیدهای گم شده در نظام آموزشی ماست که از اغلب دانشآموزان، افرادی بیانگیزه و کم انگیزه ساخته که بعد از در دست داشتن دیپلم در الفبای مدیریت خود و اداره زندگی درمیمانند.