گرگاسها که هیبرید سگ و گرگ بوده و بهشدت تهاجمی و کشنده هستند چند روز پیش خانواده شاهمحمدی را با حمله مرگبار خود عزادار کردند. بعد از حادثهای که برای حسینکوچولو اتفاق افتاد، نه پدر نای صحبتکردن دارد و نه مادرش. از بهروز دینمحمدی یکی از بستگان نزدیک حسین نحوه وقوع حادثه را میپرسیم و او به جامجم توضیح میدهد: «روز حادثه حسین و پدرش به صحرا رفته بودند که محل استقرارشان کمتر از یک کیلومتر با روستا فاصله داشت. هوا در حال تاریک شدن بود که پدر حسین او را تا نزدیکیهای روستا آورد تا خودش به خانه برگردد اما حسین ناگهان تصمیم گرفت دوباره برای انجام کاری نزد پدرش برود که در همین لحظه پنج راس گرگاس او را محاصره و به بچه حمله کردند. در آن لحظات دردناک مشخص نیست که آیا گرگاسها حسین را خفه کرده بودند که صدای کمکخواهیاش را پدرش نشنید یا از ترس گرگاسها توان کمک خواستن نداشته است. در شرایطیکه گرگاسها بیرحمانه به جان حسین افتاده بودند، دو نفر ازهمشهریان ما از فاصله ۲۰۰، ۳۰۰ متری شاهد تجمع گرگاسها در همان محل بودند یکی از آن دو نفربه دوستشگفت که سگها خیلی وقت است در آن نقطه تجمع کردهاند و برویم ببینیم چه خبر است.»
شدت حادثهای که دینمحمدی تعریف میکند، چنان تلخ است که بغضش میترکد و اشک میریزد. بعد از چند دقیقه ادامه میدهد: «وقتی آن دو نفر به محل نزدیک شدند، دیدند بهجز یک سر، چیزی باقی نمانده است و همان باقیمانده پیکر را هم به زور از گرگاسها پس گرفتند. آنها هرچه به پیکر نگاه کردند، صاحبش را نشناختند. پدر حسین را صدا کردند و گفتند بیا ببین این بچه را میشناسی؟ حسن آقا هم آمد و بعد از دیدن پیکر باقیمانده گفت این دختر است و پسر نیست. همان کسی که ابتدا متوجه گرگاسها شده بود دوباره گفت مطمئنی پسر تو نیست؟ پدر حسین گفت قد و قواره پسر من اینقدر نیست و بزرگتر است اما در نهایت با بررسی بیشتر متوجه شدند پیکر باقیمانده متعلق به حسین است. آنها همین یک پسر را داشتند که متاسفانه از دست رفت.»
دینمحمدی از بیتوجهی دهیار روستا به این مسأله گلایه میکند: «بعد از حادثه و خاکسپاری حسین، با دهیار تماسگرفتیم اما پاسخ نداد. او اقدامی برای جمعآوری سگهای ولگرد و گرگاسها انجام نداد تا متاسفانه این حادثه تلخ رخ داد. همچنین مدتی پیش اجازه داد لوازم بازی بچهها نزدیک رودخانه نصب شود. در زمان احداث پارک و نصب وسایل بازی بارها به دهیار هشدار دادیم که با این کار جان بچهها به خطر میافتد و ممکن است درون رودخانه سقوط کنند یا مورد حمله سگهای ولگرد که محل تجمعشان همانجاست، قرار گیرند. بعد از این حادثه اهالی به بچههایشان اجازه خروج از خانه را نمیدهند و حتی بزرگترها هم از یکی دو سگ اهلی روستا هم وحشت دارند و سعی میکنند به آنها نزدیک نشوند.»