روایتی تر و تازه از جشن ولایت مولا علی(ع) در خانه محمدرضا طالقانی، پیشکسوت کُشتی

مرام مولا از پاچنار تا پاسداران

نشانی اینجوری بود؛ بوستان چهارم پلاک...می‌دانستم پیدا نمی‌کنم. ازهرکه پرسیدم گفت:بابا کدام کوچه؟ از این سر تا آن سر همه بوستان چهارم است. شانسی پیش می‌رفتم، گوگل هم سرگیجه گرفته بود.رسیدم سر دوراهی و آن سؤال ازلی ابدی: به چپ بپیچم یا راست؟
کد خبر: ۱۴۶۲۱۳۸
نویسنده سمیه جمالی - نویسنده
مرام مولا از پاچنار تا پاسداران
 
گیج و گیج رفتم توی فروشگاه محلی و این بار پرسیدم: خونه حاج آقا طالقانی فدراسیون کشتی‌...جواب داد: مستقیم. صدای بلندگوها راهنمایی‌ام ‌کردند به سمت تک خانه حیاط‌داری با پرچم‌های رنگی رنگی. به اصرار آقایانی که پشت میز شربت آلبالو ایستاده بودند لیوانی برداشتم. جلوی در خودرویی هم میزی با گل‌های سرخ بود. 
   
سینی گل سرخ
به حاج‌آقا خبر دادند که من آمده‌ام. دو طرف حیاط صندلی چیده بودند. خودشان یک گوشه، کنار مهمانان روی چهارپایه نشسته بودند. تا مرا دیدند از جا بلند شدند و صندلی‌ام را نشان دادند. چندبار از دوستان خواستند از من پذیرایی کنند. گفتم لابد چون غریبه‌ام هوایم را دارند. کمی بعد رفتند پشت حیاط و جعبه شیرینی‌ها را آوردند که جوانی از دست‌شان گرفت. در همان حال اشاره می‌کردند به کسی تا نظم جلسه را با سلام و احوالپرسی طولانی به‌هم نزند و دیگر این‌که سرپا نماند. خانم‌ها توی اتاق بودند ولی من پشت گلدان‌های حیاط دیده‌بانی می‌کردم برای گزارش. زیرپایم فرشی پهن بود با سجاده‌ای و کنارش یک قوطی پر از مُهر. اول مراسم با زیارت عاشورا شروع شده بود و مداح میان کار مناقب امیرالمومنین را می‌خواند. آقایی توی سینی، بین مردم گل سرخ می‌گرداند. برای من هم آورد. عصر آخرین روز بهار، فرو بروی وسط دار و درخت و ذکر مولا بشنوی و مستی... 
مرام مولا از پاچنار تا پاسداران

   
پدرِ جوان از دست داده
خانمی را آن اطراف دیدم و پچ‌پچ‌کنان ازش پرسیدم: قوم و خویش هستید؟ گفت: از اقوام آقا تختی هستیم. چند سال است که با همسر و پسرم می‌آیم. 

سؤال کردم: همیشه این‌قدر شلوغ است؟ 
بعضی وقت‌ها شلوغ‌تر هم می‌شود مثل ماه محرم و ۱۳ رجب. چون شنیده‌ام تاسیس هیات از آن روز بوده. 
جمعیت بیشتر می‌شد اما هر که می‌آمد، کسی بلند می‌شد و به او جا می‌داد. هر از گاهی جمع به پای عده‌ای بلند می‌شدند. یکبار صف جلو حسابی شلوغ شد. از احترام مداح می‌شد حدس زد آقایان پیرغلام باشند. پشت سرشان، مردی حسابی درشت پیکر، با پیراهن هاوایی و سبیل‌ پر آمد، بعد هم دو مشکی‌پوش با محاسن نتراشیده. مداح گفت که مرد، پدر آن جوانی است که عکسش روی دیوار زده شده. زیر عکس‌های درگذشتگان هیات، در رأسش تصویر پدر حاج‌آقا. پسر در عروسی جوانمرگ شده بود. دیگر امسال کنار هم‌هیاتی‌‌هایش سینه نمی‌زد. پیرمرد جلوی چشمم بود. اصرارش می‌کردند اما شیرینی نمی‌خورد. احترامش کردند و ردیف اول نشاندند. هیاتی‌ها بلدند چطور با پدر جوان از دست داده رفتار کنند.
   
ما صاحب داریم
سجده زیارت عاشورا که تمام شد مداح سرود خواند و بعد حاج آقا طالقانی بدون میکروفون کمی صحبت کرد. بعد سر برگرداند سمت زنانه و پرسید: خانم اجازه دارم درباره شما بگم؟ -امروز خانمی با پابند زندان اینجاست. پارسال نذر کرد مشکلش حل بشه و بیاد بیرون، برای خانم رقیه (س) نون، پنیر و سبزی بیاره. حالا نذرش رو آورده تا همه ببینند ما صاحب داریم...مهمان عزیز دیگری هم آمد: جناب قاسم رفعتی خواننده نوای معروف سحرگهان. با غزل‌خوانی این مرد خوش‌صدا دم غروب عطر امین‌الدوله‌های حیاط منتشر شد.کسی که اشعاری در وصف حضرت امیر دکلمه کرد و با بحر طویلی در ستایش پیامبر(ص) ملت را کیفور کرد؛ بعد از اجرا آمد پشت باغچه روی تاب خانگی نشست. مرد لاغراندام آقای کرمانی بود که خودش را حسین دولابی معرفی کرد. 
   
صلوات ندارد؟!
گفتم: شما از انتخابات گفتید و این‌که مردم حواسشان باشد عده‌ای بعد از شهید رئیسی مترصد فرصتند. جواب داد: بله. من رزمنده بودم. ما فقط برای اسلام نرفتیم جبهه. برای رفاه مردم هم رفتیم. حالا دلمان می‌سوزد عده‌ای اینجور در تنگدستی هستند. این‌همه برنامه فقط دو ساعت و نیم بود. لازم نبود میکروفون را به زور از کسی بگیرند. خلق‌ا... نه مشتاق می‌ماندند نه کسل. بدون مولودی‌خوانی که نمی‌شد. سرود و صلوات، دست‌افشانی و گل و شکلات‌پاشی. من آنجا روزنامه‌چی نبودم، قاطی‌شان شده بودم.
 نوبت حاج سعید تکلو بود. از ولایت و نبوت سخن گفت و اوصاف علی‌بن ابیطالب(ع). این‌که خدا برای تشخیص جانب حق، شخص مشخص کرده نه شاخصه. سمت درست تاریخ آنجاست که علی ایستاده. مرد لباس هاوایی مدام می‌زد به شانه رفیق رسمی‌پوشش که یعنی: کیف‌کردی؟! 
سخنران که گفت: «الحق مع علی و علی مع الحق» صدایی بلند شد: صلوات نَئره؟(صلوات ندارد؟) باز هم خودش بود. مردم را سرذوق آورد؛ روی صلوات، کف هم زدند تا عیش‌شان تکمیل شود.
   
پرچم در اهتزاز
موذن پشت بلندگو رفت. جایی که من بودم محل نماز جماعت‌ بود. به اتاق حاج آقا راهنمایی‌ام کردند، چند پله پایین‌تر از حیاط یک پاگرد بی‌سقف بود و در ورودی اتاق. دامادهای حاج‌آقا داشتند لوازم را جمع می‌کردند اما حواسشان بود برایم چای و شیرینی بیاورند. داماد بزرگ‌تر گفت: «می‌خوای مصاحبه کنی؟ باید حداقل تا ۱۰صبر کنی خلوت بشه.» داماد کوچک (به قول باجناقش، جان جانان حاجی) خندید و گفت: تا ۱۲ هم از اینجا نمیرین. نشستم توی همان پاگرد و با داماد بزرگ‌تر از مسجد ارک حرف زدیم. حیاط خلوت شده بود. حاج‌آقا خسته و عرق‌ریز، سرپا توی کوچه با مردم حرف می‌زدند و عکس می‌گرفتند. به من گفت: برو داخل الان میام. کتابم «پرچم در اهتزاز» را به ایشان هدیه دادم. تا چشمشان به عکس روی جلد افتاد، بوسیدند و گفتند: همین امشب می‌خوانمش. خواستند برایشان یادگاری بنویسم. همان‌جا زیرنور ماه نشستیم و کوتاه حرف زدیم. پرسیدم: این مجلس از کی شروع شده؟
   
سر سفره حضرت علی(ع)
من تو خونه‌ای به دنیا اومدم که همه وجود خونه اسم قشنگ مولا علی بوده و تو محله‌ای بودم که چندتا زورخونه و هیات بزرگ داشت. اینجوری از بچگی با هیات امام حسین آشنا شدم. پدر من تو خونه‌اش یه روضه چهارنفره داشت: خودش، مادرم، پدربزرگ و مادربزرگم. ما شیش تا خواهر و شیش تا برادریم. چند سال بعد پدرم منو صدا زد و گفت دلم نمی‌خواد این روضه از خونه ما بره بیرون. گفتم: من این کارو می‌کنم و بعد از فرموده پدرم من ۲۷ ساله که این روضه رو دارم. از دو سه نفر شروع‌شده تا ۲۰۰۰ نفر. ولی بعد از کرونا دیگه کمی جمعیت رو کنترل کردیم. 

من دیدم تو این مراسم آدم‌ها با هر سر و شکلی اومده بودند. کسی گیر نمی‌ده این چه سر و وضعیه؟
- مگه میشه؟ اینجا این حرفا نیس. جیگرشو کسی نداره. هر کی اینجا از دربیاد تو مهمون منه. بیرق منم دیدی هیچی روش ننوشته. غیر از اسم خدا و چهارده معصوم اسم کسی نمیاد اینجا. اینجا فقط مال حضرت علیه. یکی اومد اینجا زندونی بود، دیدی؟ شلوارش از این پاره‌ها بود. به من چه؟ این درس آقای من امام حسینه. اینجا خلافکار اومده، شراب‌خوار، توبه‌کار، همه جور آدمی... اومده سر سفره حضرت علی(ع) کسی حق نداره بهش حرفی بزنه.
مردم برای رفع مشکل‌شون میان به این مراسم؟
-بله میان. خیلی‌ها میان کمک می‌خوان. بچه‌ها هرجور بتونن کمک می‌کنن. همین امروز هم دیدی یه خانم زندانی اینجا بود، نذر کرده بود قبول شده بود.توی اتاق منتظرش بودند. عذرخواهی کردم. گفتند دلم می‌خواست فرصت بیشتری بود کامل حرف می‌زدیم. ایستادند تا همه بروند داخل بعد خودشان رفتند. در این فکر بودم که مرام واقعی مولا چیست؟ چه کسی بهتر شناخته و درست به آن عمل می‌کند؟

اسم ائمه که میاد؛ کار درست می‌شه

بهتون نمی‌گن جمع کنید این بساط رو یا به جاش به فقرا کمک کنید؟
از این حرفا زیاده. همسایه‌ها هم ماهی یه روز اذیت ما رو تحمل می‌کنن. ولی خودم اولین کسی هستم که به فقرا کمک می‌کنم. ما شونزده تا یتیم‌خونه و سرپناه راه انداختیم. آدم هیاتی همه کار می‌کنه. به فقرا هم کمک می‌کنه کار راه می‌ندازه. من الان سی تا نامه تو جیبمه که امروز گرفتم. همش میان سراغ ما. 

گلریزون هم می‌کنید اینجا؟
اینجا نه. اینجا فقط مال امام حسینه ولی واسطه می‌شه جای دیگه.

خیلی باصفا بود مراسمتون. همه راحت بودند...
چون اینجا صاحبش کس دیگه‌اس. وابستگی به هیچ کسی نداره. خدا هم محبت می‌کنه. اسم ائمه که میاد، کار درست می‌شه.

با خنده می‌پرسم: می‌گن هیاتی‌ها دیوونه‌اند.
کاش فقط دیوونه باشیم. تا این موقع شب زن و بچه‌مون اسیرن، خودم از صبح ساعت ۶ تا الان سرپا هستم. دیوونگی مال لحظه اوله.

چی داره این امام حسین که...
این عشقه...
در باز می‌شود و دخترکی بی‌تابی می‌کند: بابااا. حاجی بلندتر می‌گوید: جااان! آن یکی نوه هم از لای در سرک می‌کشد... «بیا سوگند جان تو هم بیا بغلم...»
آقایی هم با ایشان کار دارد. می‌گویم من زیاد مزاحم‌تان نشوم، مهمان دارید. می‌گوید: «اصلا اینطور نیست این همش عشقه.» چشم‌ها افتاده، صورت خیس از عرق و کام خشک، باز هرکه هرچه می‌خواهد نه نمی‌گوید.

چی می‌شه که هرچی گناه می‌کنیم باز رو داریم که بیایم پای این پرچم؟
محبت خود مولاست. اینجا قاتل اومده، دزداومده. بعضیا میان، زن ومرد، تو کوچه می‌شینن تو ماشین.اینجا هرکی بیاد آزاده ودرامان.خود آقا خواسته همه بیان.

امروز از کعبه و مکه هم یاد شد. شما لبیک مراسم حج رو گفتین و مردم تکرار کردن. هیئت و کعبه هر دو حریمن. شما درست می‌گین باید همه اینجا احساس امنیت کنند. 
اصلا غیر از این نیست. اصلش همینه. 
زیر این پرچم باید بمونن و در امان باشن. پدرها بی‌پسر شد‌ن، جوونا شهید شدن که این پرچم بمونه برای همه.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها