مشرحیم، زینت را عروسش معرفی کرد و گفت: این زن، همسر مهران، پسرم است. سروان از زینت بازجویی بهعمل آورد و بعد سراغ عماد رفت و مخفیگاهش را زیرنظر گرفت و پس ازدستگیرکردنش، شبانه از او بازجویی کرد. پس از اقرارهای قاتل سنگدل، جسد تکهتکه شده نرگس از داخل باغچه خانه قاتل و جسد مهران از داخل چاهی دردامداری دوست افغان عماد پیدا شد. با کشف جسدها، راز چهار جنایت فاش و پرونده برای محاکمه به دادگاه ارسال شد. از اینجای ماجرا قرار است بهعنوان خبرنگار حاضر دردادگاه، جزئیات هولناک را روایت کنم. درابتدای جلسه دادگاه، نماینده دادستان در جایگاه ایستاد و باتشریح ماجرا گفت: ابتدا تصور میشد با قتل دو کودک روبهرو هستیم اما بعد با چهار قتل مواجه شدیم... درادامه مشرحیم به تشریح نقشه سیاه عماد وزینت برای دختر و پسرش پرداخت و برای آنها اشدمجازات خواست. قاضی ازعماد خواست درجایگاه بایستد تا به اتهامش رسیدگی کنند. عماد هم درباره کینهای که از مهران برای ارتباط با همسرش داشت، گفت. بعد هم قتل خواهر و برادر را تشریح کرد .
و حالا ادامه داستان
پس از تشریح قتل مهران و نرگس، دادگاه به یکی از تلخترین بخشهایش رسید. قاضی از عماد خواست درباره قتل فرزندانش توضیح دهد. مرد میانسال ناگهان با دست به سروصورت خود کوبید و گفت: این زن باعث قتل بچهها شد. کاری کرد بچههایم را به شکل شیطان میدیدم . صدایی به من میگفت باید آنها را از بین ببرم تا روحم آزاد شود. من دیوانه نبودم، این زن مرا دیوانه کرد. بچههای عزیزتر از جانم را مثل گوسفند سربریدم …نماینده با اعتراض به دفاعیات عماد گفت: قضات دادگاه، این مرد و همسرش در مسیر تحقیقات مقدماتی در دادسرا نشان دادند خیلی زیرک هستند و برای فرار از مجازات حاضرند هر نقشی را بازی کنند. آنها پس از اعتراف به قتلها و بازسازی صحنه، دروغپردازیهای خود را شروع کردند. عماد از سوی کارشناسان پزشکیقانونی چندین مرحله معاینه شده که در تمام مراحل سلامت روحی و روانیاش تایید شده است. باوجوداین در اینجا این ادعاها را مطرح میکند تا روند پرونده را تغییر دهد. رئیس دادگاه پس از صحبتهای نماینده دادستان، از زینت خواست در جایگاه متهم قرار بگیرد. متهمی که برعکس همسرش قد بلندی داشت. قاضی قبل از تفهیم اتهام به زینت تذکر داد که اتهاماتش در دو بخش علنی و غیرعلنی رسیدگی میشود. بخش ارتباط او با مهران قرار بود پشت درهای بسته برگزار شود. زینت سعی کرد برعکس شوهرش، پراکنده صحبت نکند. برای تشریح ماجرا ذهنش را پرت کرد به چندماه قبل از جنایتها. یکروز برای بردن پسر کوچکش به بیمارستان کنار جاده ایستاده بود که خودرو پژویی مقابلش توقف کرد. برای سوارشدن تردید داشت اما توان ایستادن با یک بچه مریض در کنار جاده را نداشته است.به نزدیکی شهر رسیده بودند که راننده سکوت داخل ماشین را شکست. پسرتان است؟ زینت نگاهی به چهره بیرمق پسرش کرد و گفت: نه. برادرزادهام است. هنوزم هم نمیداند چرا آن دروغ را گفت. دروغی که شروع یک ماجرای پیچیده شد و با چهار جنایت به اینجا کشید. زینت وقتی از بیمارستان بیرون آمد، با مهران روبهرو شد که منتظرش مانده بود. سوار ماشین شد و اینبار دیگر از سکوت خبری نبود و زینت دروغپشتدروغ بود که روانه گوشهای مهران میکرد. مهران مجرد بود و با ماشین کار میکرد. وقتی به مقصد رسیدند، مهران شمارهاش را به زینت داد و از او خواست هروقت قصد داشت، جایی برود با او تماس بگیرد. زینت شماره را داخل کیفش انداخت و دیگر به آن ماجرا فکر نکرد تا اینکه یک هفته بعد وسوسه شد به مهران پیام دهد. شماره را در گوشیاش ذخیره کرد و با پیام تشکر به خاطر آن روز شروع کرد و صحبتهایشان تا غروب طول کشید. بعد هم ادعا کرد الان دایی غیرتیاش میآید و اگر متوجه این ارتباط شود هردوی آنها را میکشد. قرار بود هروقت موقعیت زینت خوب بود باهم در ارتباط باشند. به اینجای روایت که رسید، قاضی خواست حاشیهها را کمتر کند و به اصل ماجرا بپردازد. زینت برگههایی که با خودش آورده بود را زیرورو کرد و ادامه داد: بعد از آن چندباری حضوری مهران را دیدم و خودم را یک دختر مجرد معرفی کردم. یکروز ترک موتور عماد بودم که مهران با ماشین از کنارمان رد شد. نمیدانم چرا یکدفعه بههم ریختم و همین رفتارم مرا لو داد و مجبور شدم همهچیز را به عماد بگویم. او هم نقشه هولناکی را طراحی کرد . من یک اشتباه کردم و آن هم ارتباط با مهران بود. به خاطر همان اشتباه مجبور شدم در برابر خواستههای عماد ساکت بمانم. شب عروسی با مهران تلخترین شب زندگیام بود. میدانستم عماد نقشه هولناکی در سر دارد اما فکر نمیکردم، سراغ نرگس و بچهها هم برود. او من را به عقد مهران درآورد تا از من انتقام بگیرد. بعد هم او را کشت تا آتش انتقام را شعلهور نگهدارد. بعد هم سراغ نرگس رفت و برای اجرای نقشه شیطانیاش، دختر بیچاره را کشت.عماد بچههایمان را بهدلیل اینکه شاهد قتل نرگس بودند کشت تا هیچ مدرکی علیه او بهجا نماند. یک روز سینا و سامان درحال بازی در حیاط بودند که دعوایشان شد. سینا رو به عماد کرد و گفت: بابا میشه سامان رو مثل خالهنرگس پخپخ کنی. عماد با شنیدن این جمله شوکه شده بود. آنجا بود که تازه فهمید بچهها شاهد قتل نرگس بودهاند. چندبار به او گفتم با بچهها صحبت میکنم تا این ماجرا را فراموش کنند اما عماد میگفت یکجا ماجرا را لو میدهند. یکروز قصد دارد بچهها را به حمام برده، فهمیدم نقشه قتل را اجرا کند. هیچوقت سابقه نداشت بچهها را حمام ببرد. به خانه رفتم اما دیر شده بود، قرار بود من آخرین قربانی او باشم که نتوانست و همهچیز لو رفت. رئیس دادگاه تنفسی اعلام کرد تا در بخش بعدازظهر، جلسه غیرعلنی برگزار شود. بیرون دادگاه منتظر پایان محاکمه نشسته بودم. خورشید به سمت غروب حرکت کرده بود که در دادگاه باز شد و زینت و عماد را مثل صبح دستبندزده، بیرون آوردند. در مسیر تا خودروی حمل زندانی توانستم با عماد صحبت کنم . خیلی اصرار داشت همهچیز زیر سر زینت بوده و حتی قصد داشته ماجرا که فراموش شد، شوهرش را هم سربهنیست کند.دو روز بعد حکم این پرونده جنجالی صادر شد. عماد بهدلیل قتلهایش به قصاص و زینت برای زنایمحصنه به اعدام محکوم شد حکمی که اجرای آن در زندان، آخرین برگ این پرونده بود.
محمد غمخوار - سردبیر تپش