پس از واقعه تلخ مزار شریف و با وجود آمادگی نیروهای مسلح ایران برای نبرد با طالبان، رهبر انقلاب این درگیری را بهصلاح ندانستند و مصوبه شورای عالی امنیت ملی مبنی بر جنگ با امارت اسلامی را وتو کردند. ایران برای انتقام از طالبان سه سال و دو ماه به انتظار نشست.بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی نیویورک در۱۱سپتامبر۲۰۰۱ انگشت اتهام دولت آمریکا سمت القاعده بهعنوان طراح و مجری آن حمله گرفته شد و همین تصور موجب شد تا یورش به مواضع القاعده در خاک افغانستان، در دستورکار واشنگتن قرار بگیرد.کالین پاول، وزیر امور خارجه وقت آمریکا و بسیاری دیگر در دستگاه سیاسی آمریکا بر این گمان بودند که برای هرگونه درگیری با طالبان و القاعده میباید همکاری ایران را جلب کنند و از نفوذ اطلاعاتی تهران حداکثر بهره را ببرند.
درمقابل ایران نیز از احتیاج و اضطرار آمریکا به سود خود استفاده کرد و با قبول برگزاری برخی جلسات مشترک (که بنا بر ادعای جک استراو، وزیر امور خارجه اسبق انگلیس تعدادی از این جلسات درسفارت انگلیس درتهران برگزارشدند)زمینه سرکوب و سقوط خصم طالبان را فراهم آورد.دوماه بعد ازحمله آمریکا به افغانستان(مهر۱۳۸۰) ایران بهویژه نیروی قدس سپاه به یکی از مهمترین بازیگران درکنفرانس بُن(که باهدف شکلدهی به ساخت سیاسی دموکراتیک درافغانستان پس ازطالبان سامان یافت)تبدیل شد.
محمدجواد ظریف۱۵بهمن۱۳۹۸ درمراسمی بااشاره به نقش کارسازشهیدسلیمانی درکنفرانس بُن گفت:«درکنفرانس بُن اگر حمایتهای سردار سلیمانی نبود، نتیجهای حاصل نمیشد...میزان کمک سردار سلیمانی برای نتیجه کنفرانس بُن از هر کسی بیشتر بود.»
با وجود همکاری اطلاعاتی با آمریکا برای سرکوب طالبان و سپس ایفای نقش سازنده جهت برقراری ثبات سیاسی در افغانستان در جریان کنفرانس بُن، بوش پسر در تاریخ ۹ بهمن ۱۳۸۰ طی سخنرانی سالانه در کنگره با چشمبستن روی مشی عملگرایانه ایران، تهران را در کنار بغداد و پیونگیانگ جملگی «محور شرارت» نامید.
همه آنچه ذکر شد آشکارا نشان میدهد که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اساسش بر عملگرایی و بیشینهساختن منفعت است؛ چه آنکه پشتیبانی از جبهه مقاومت و ایجاد سد دفاعی دربرابر رژیم ازاساس تروریستی اسرائیل علاوه برانگیزههای انسانی و آرمانی، درونمایه عقلانی با عطف به دور نگهداشتن خاک ایران از جنگ تمامعیار دارد.