سلیمانی تاکنونتئاترهایبسیاری راهم بهعنوان کارگردان رویصحنه برده است.وی درفصل سوم سرزمین مادری جایگزین محمدرضا فروتن شدوبهدلیل میمیکی که دارد، بهخوبی توانست ایفاگر نقش یک روحانی باشد. سلیمانی در یکی از روزهای گرم تابستان مهمان ما در تحریریه روزنامه جامجم شد و از حضورش در این مجموعه و تجربیات دیگرش گفت. متن این گفتوگو پیش روی شماست.
شما از معدود بازیگرانی هستید که در کنار بازی در فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی، همچنان به تئاتر وفادار هستید و هیچگاه از آن فاصله نگرفتهاید. این تفکر از کجا نشات میگیرد؟
تئاتر خیلی به من لطف دارد و من کار خاصی برای آن نکردهام. تئاتر اینقدر حیطه انرژیبخش، اثرگذار و زیبایی است که نمیتوانم بدون آن زندگی کنم؛ یعنی وقتی درگیر تئاتری نیستم و به آن فکر نمیکنم یا روی صحنه اجرا ندارم، حالم مثل دورهای که درگیر تئاتر هستم، خوب نیست. مثل نوازندهای که سازش را از او بگیرند یا به کوهنوردی بگویند به کوه نرود. اینکه از کجا نشأت میگیرد به جهت این است که شاید از نوجوانی و سالهایی که در کرمانشاه فعالیت میکردم، تئاتر برایم جدی بود و بعد هم در دانشگاه درسش را خواندهام. در دوره دانشجوییام کارگردانی میکردم، ولی از دهه ۹۰ به بعد تقریبا پیوسته کار کردم؛ بهجز سالهایی که کرونا بوده یا شرایط اجتماعی شرایط مناسبی نبوده تقریبا پیوسته کار کردم و این از خوششانسیام است که در زندگیام با تئاتر آشنا شدم.
گویا این اواخر هم نمایشی را روی صحنه بردید که خودتان هم ایفاگر یکی از نقشهای آن بودید.
اجرایی به نام «توافقنامه» داشتم که دو ماه پیش تمام شد که در آن آقای بهنام تشکر و رامین ناصرنصیر بازی میکردند. یعنی سه پرسوناژ داشت که کار خیلی با استقبال مواجه شد و دو دوره اجرا کردیم که یک دوره در زمستان گذشته در سالن استاد ناظرزاده بود که پرتماشاگرترین کار این سالن بود و به دعوت تماشاخانه ملک بعد از عید هم در آنجا۷۴اجرا رفتیم و نزدیک به ۱۵ هزار تماشاگر داشتیم که کار را دیدند و رضایت هم خیلی خوب بود و برای خودمان هم تجربه خیلی خاص و خوبی بود.
با محمدرضا خردمندان هم تجربه همکاری در یک سریال را دارید. درباره نقشی که در آن بازی کردهاید، توضیح میدهید؟
زمستان سال گذشته سریالی با آقای خردمندان در دفتر آقای تحلیلیان کار کردم که آخرین عنوانش «کوچه سیمین» بود و راجع به دکتر بهاروند و دکتر آشتیانی درباره موسسه رویان است. میتوانم بگویم کار متفاوت و گرمی است.این سریال ویژگیهای علمی دارد و در مورد موسسه رویان و زندگی دکتر بهاروند است و از جایی شخصیت من بهعنوان حامی ایشان وارد قصه میشود. فضای این سریال یک درام علمی است که هم داستان دارد و هم درباره موضوع علمی است.به نظرم کار خوبی شد؛ چون بازیگران و عوامل فنی همگی درجهیک بودند و تجربه خوبی برای من محسوب شد.
فکر میکنم شما تاکنون تجربه بازی درمجموعه کمدی و طنز رانداشتید امایکباره در«زیرخاکی» حضورپیدا کردید؛ از تجربه حضور در این سریال هم میگویید؟
درتلویزیون تجربه کارکمدی نداشتم امادرتئاترکمدی کارکردم. آقای نصیرینیا تهیهکنندهاش دوست بسیارعزیزی است وقبلا خدمتشان نرسیده بودم اما وقتی ایشان و آقای سامان و دستیارشان آقای نجفی دعوت کردند،رفتم وگفتند نقشی درجنوب و یک ناخدای کشتی است که این ناخدای کشتی شخصیت ویژهای دارد و برای داستان هم بسیار حائز اهمیت است.این تنها باری بود که فیلمنامه را نخواندم، به جهت اعتمادی که به آقای سامان و دوستان داشتم اما وقتی به آنجا رفتم، تصوری که از این نقش داشتم، پدید نیامد. البته پشیمان نیستم و کاری که موظف بودم و قول و قراری را که گذاشتم، انجام دادم، ولی تصورم از آن نقش چیز دیگری بود. بههرحال گاهی اوقات آدم کارهایی انجام میدهد که با تصور اولیه هماهنگ نیست. من همیشه تلاش کردم با کارگردانان، تهیهکنندگان و همکارانی کار کنم که در مجموع فکر کنم نهایتا یک اثر مقبول پدید میآید، زیرا در این سالها به اندازه کافی تجربه کسب کردهام اما گاهی اوقات چیزی که فکر میکنیم، اتفاق نمیافتد.
اما درموردکارآقای تبریزی وسریال سرزمین مادری میدانستیدکه قراراستچه اتفاقی بیفتدواین سریال تااین حدموردتوجه قراربگیرد؟
در جریان ساختش بودم. البته وقتی پخش سری اول متوقف شد،معلوم شد دلیل موجهی برای متوقفکردن این سریال نبوده است. احترام به قومیتها سر جای خودش محفوظ است. طبعا ایران وقتی احترام دارد که به اقوامش احترام گذاشته شود. همیشه برای کشورمان مثال یک قالی را میزنم که از گلهای مختلفی تشکیل شده و اقوام گوناگونی در آن هستند. این بحث سر جای خودش محترم است اما به شکل جدی، هیچ ربطی به این سریال نداشت یا نهایتا با اصلاحاتی میشد رفع شود، ولی متوقف شد؛ در حالی که میتوانست در آن زمان خیلی بیشتر دیده شود و اثرگذار باشد.
اثرخوب دیده میشود.همینطورکه سرزمین مادری چندسال پس ازآن اتفاقات روی آنتن رفت،بازهم دیده شدوموردتوجه قرارگرفت.
چون سریال خوبی است و من با افتخار در این کار حضور داشتم. فکر میکنم این سریال همیشه جای دیدهشدن دارد. زیرا نگاه دقیق و منصفانهای به تاریخ و آدمها داشته و آدمهای این قصه سفید یا سیاه مطلق نیستند و شبیه آدمهایی هستند که پیرامون ما زندگی میکنند. به نظرم آقای طالبزاده هم متن را فوقالعاده نوشته است.دقت و جزئینگری آقای تبریزی هم مثالزدنی است. اگر این سه فصل دچار حواشی نمیشد و سر جای خودش با تبلیغ و حمایت مناسب پخش میشد، قطعا میتوانست در کنار سریالهای ماندگاری مثل روزی روزگاری، هزاردستان و قصههای مجید قرار بگیرد؛ سریالهایی که مردم در این سالها آنها را مرور میکنند و آنها را با حال خوب میبینند.سرزمین مادری هم این ویژگیها را داشت،سریالی که کمتر تجربه شده این همه بازیگر درجه یک در آن حضور داشته باشند و بدون تنش کنار هم قرار گیرند. ما هیچ تنشی در کار نداشتیم و بالذت سرصحنه میرفتیم وبا همه دشواریهای کار و سختگیریهایی که به ساختن فضای آن سالها برمیگشت ودوستان طراح زحمتش را میکشیدند، همه صبورانه میایستادند؛ چون همه میدانستند کارگردانی توانمند پشت این کار است و میتوانند خود را به دست او بسپارند. البته من در فصل سوم به دوستان پیوستم.
فکر میکنم کار پرچالشی هم پیش رو داشتید. چون قرار بود ادامهدهنده نقش بازیگری باشید که مخاطب در فصل دوم با او آشنا شده و ارتباط برقرار کرده است.
بله، چالش بزرگی بود.البته یکی ازویژگیهای سرزمین مادری این بودکه باوجود تغییر برخی بازیگران در فصل سوم، به کار لطمهای وارد نشد و همچنان مخاطب با اشتیاق این سریال را دنبال میکند.خیلیها این نظر را دارند. البته یک تجربه دیگر هم از این دست داشتیم که مخاطب پس نزد. در سریال «نرگس»ستاره اسکندری ریسک بزرگی کرد که البته آن یک مورد خاص بود و حادثهای که برای خانم گلدره رخ داد باعث چنین کاری شد؛ اما در اینجا فاصله فیلمبرداری فصل ۲ و ۳ با توجه به اتفاقاتی که افتاد چند سال طول کشید.در این سالها اتفاقات مختلفی برای بازیگران افتاد و در پروژههایی درگیر شدند و شاید حال و حوصله نداشتند که البته باید از خودشان پرسید چرا نیامدند.اما حدود ۵-۴ نفر ازبازیگران اصلی نیامدند.خاطرم هست دریکی از جشنهای خانه سینما در سالهای ۹۵-۹۴ من مجری بودم و آقای تبریزی، مسئول جشن آن سال خانه سینما. تا آن روز با ایشان کار نکرده بودم. بعد از اجرا به من گفت فصل سوم این سریال را کار میکنیم و از من خواست به کن بروم و درباره نقش صحبتکنم.
معمولا کمتر بازیگری میپذیرد به هر دلیلی ادامه نقش همکارش را بازی کند...
بله، مخصوصا این که فصل ۲ را محمدرضا فروتن بازی کرده بود که بازیگر خیلی خوبی است. وقتی ایشان برای فصل۳ نیامد، از من دعوت کردند. به محمدرضا فروتن زنگ زدم؛ چون اخلاق حکم میکرد به او زنگ بزنم. گفت درگیرم و نشد بیایم و گفت خیلی خوب است که تو ادامه میدهی. خیالم از این بابت راحت شد و سراغ نقش رفتم و این تجربهشکل گرفت.
بخشهای مربوط به بازی فروتن را دیده بودید تا بتوانید به نقش سید حشمت بیشتر نزدیک شوید و برای مخاطب قابل باور باشد؟
هنوز این سریال پخش نشده بود. گاهی اوقات این اتفاق میافتد و کار را میبینی ممکن است تاثیر بگیری؛ ولی هر دوی ما در دو فصل سنی این شخصیت نقش را بازی کردیم و به شخصیت نزدیک شدیم و چون سکانسهای او را ندیده بودم، نمیتوانستم به جنس بازی آقای فروتن دسترسی داشته باشم. البته فقط نقش رهی است که لکنتی دارد و از بچگی با اوست.
شخصیت سیدحشمت قرار است در قسمتهای بعد تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد؟
این نکته مربوط به فیلمنامه و تدوین است که ما درآن دخالتی نداریم. همیشه درهر اثری، یک قهرمان و حامیان یا مخالفانش را داریم. من جزو کسانی هستم که در کناررهی هستم وبا بقیه افراد کنارش جلو میرویم و طبعا در جاهایی متناسب با قصه، نقش حضور پررنگتری پیدا میکند. البته تعداد زیادی از سکانسها باقی مانده و هر چه به زمان انقلاب نزدیکتر میشویم، مبارزات و حضور سیدحشمت هم بیشتر میشود.
پیش از «سرزمین مادری» تجربه بازی در نقش روحانی را داشتید؟
نه ولی در تئاتر یک بار و فقط در جشنواره تئاتر فجر اجرا شد.
به هر حال نقش بسیار حساسی است؛ واکنشها چطور بود و اینکه برای باورپذیری در قبال این نقش چه کردید؟
پذیرش خودم خیلی اهمیتی ندارد. با این حال خودم واقعا پذیرفتم وبقیه هم اکثرامیپذیرفتند ومیگفتند رفتارها، گفتار و شخصیتپردازی روحانی و البته گریم خیلی خوب شده است. آقای اسکندری طراح گریم و همکاران بخش گریم خیلی برای این کار زحمت کشیدند. با توجه به این که تجربه نقش روحانی نداشتم، ولی بازخوردها مثبت بود.فکر میکنم خیلی از بازیگران دوست دارند نقش روحانی بازی کنند؛ازشاهکارمدرس آقای شکیبایی گرفته تا هنرمندان بزرگ دیگرکه نقش روحانی رامثل هرشغل یاصنف دیگری بازی کردند.بحث ما دربازیگری ارزشگذاری این یاآن نقش نیست وممکن است نقش دزدراهم بازی کنیم؛کما این که درسریال«همهگیری»که سال گذشته پخش شد، نقش قاچاقچی دارو را بازی میکردم که نقشی بسیار منفی بود.به هرحال هر نقشی به ما میدهند باید از پس آن بربیاییم.
چقدر فضاسازی و گریم نقش سیدحشمت برای خودتان هم جالب، جذاب و باورپذیر بود؟
نقشهای گوناگون یکسری ویژگی دارند که از قبل در وجود بازیگر هست و یکسری ویژگیها هم هست که باید آنها را کسب کند و مطالعه و پژوهش کند و ببیند. نقش روحانی دو سه ویژگی دارد که شکل حرفزدن، راه رفتن و لباسش است که راه رفتن با عبا در ابتدا سخت است، چون به پای آدم گیر میکند و باید با آن زندگی کنی و برایت عادی شده باشد؛ انگار ۳۰ ــ ۲۰ سال است که روحانی هستی و نمیتوانی با آن غریبه باشی. سیدحشمت در دهه۵۰ است و فرد اتو کشیده و کنار ایستادهای که بخواهد حرفهای گنده بزند و خود را اهل فضل نشان بدهد، نیست و راحت در میان مردم میآید و مبارزه کرده، اذیت و تبعید شده و زندان رفته و در کل پای کار بوده و شاید به همین خاطر جذابیت این کاراکتر هم برای کاراکترهای درون قصه زیاد است که خیلی قبولش دارند و همه اهالی محل به او رجوع میکنند.
فکر میکنم حضور در این سریال و بازی در این نقش برای شما تجربه متفاوت و اتفاق خوبی بود. به این خاطر مدتی در نقشهایی که به شما پیشنهاد میشد و بازی میکردید، اتفاق ویژهای رخ نمیداد و البته به فیلمنامهها برمیگردد.
واقعا این دست بازیگر نیست. بازیگر فقط میتواند بین نقشها انتخاب کند ولی غالبا وقتی بازیگری در قالب و فرمی جا میافتد، بیشتر از آن نقشها به او پیشنهاد میشود که من در تئاتر این را شکستم و حداقل در کار اخیر که خودم هم بازی کردم جایی بود که میتوانستم همه آنها را اینور بریزم و بگویم یک نقش متفاوت به خودم پیشنهاد میدهم تا بازی کنم و خدا را شکر هم خوب شد.
یعنی در تئاترهایی که خودتان کارگردان بودید سعی کردید اتفاقات متفاوت را تجربه کنید؟
نه، تا الان در کارهای خودم بازی نکرده بودم.
پس«توافقنامه» اولین تجربه بود و در کاری که خودتان کارگردان بودید،بازی هم کردید؟
وقتی دانشجو بودم از این تجربیات داشتم. کار دشواری است و اگر به لحاظ همبازیها و گروه، امنیت نداشته باشید این اتفاق نمیافتد. در این کار هم بعد از ۱۰سال همکاری مستمر با گروه با دوستانم که هشت اجرا روی صحنه بردیم، خیالم از پشتصحنه راحت بود و دو نفر از بازیگران که دوستان خوبم هستند اینقدر خوب بودند که بهتدریج کم و کمتر شد تا توانستم.
خیلی از بازیگران میگویند که در تئاتر تجربههای متفاوتی دارند اما وقتی جلوی دوربین میآیند اینطور نیست. چه اتفاقی میافتد که کارگردانهای تئاتر قدرت ریسکپذیری بیشتری به نسبت کارگردانهای تلویزیون و فیلمسازان سینما دارند؟
این به توان ریسک و توان بازیگردانی کارگردان بستگی دارد که تاچه حدمیتواند سراغ شخصیتهایی نرود که در جاهای دیگر شکل گرفتند و همان را بیاورد بهجایی که خودش هست وبگوید این امتحانش را پس داده یا ریسک کند و بازیگران را در شکلهای دیگری که تجربه نشده تست کند.شایدهنوز به آن شکل درتئاتر مسأله مالی قاطی نشده که اگر ریسکش جواب نداد،زیاد ضرر را متوجه تهیهکننده و کارگردان نکند.این بیشتر در سینما و پلتفرمها مطرح است.تنوع فیلمنامه، داستان و شخصیت در تئاتر خیلی بیشتر از اتفاقی است که در تلویزیون وسینما میافتد.شاید بهتراست بگوییم درسینما وتلویزیون، تنوع فیلمنامه و شخصیت خیلی کم شده است، در حالیکه همهچیز از فیلمنامه و داستان شخصیت شروع میشود.
چقدر جای چنین سریالهایی در تلویزیون خالی است و کارگرانهای بیشتری باید به این سمتوسو بروند؟
قطعا باید بیشتر از این داشته باشیم و شعارزده وگل درشت و رو هم نباشد. مثل فیلمهای جنگی در دهه ۶۰ که یکسری فیلمهای جنگی ساخته میشد که الان اصلا نمیدانید چه بود؛مثلا «دیدهبان» یا «روزهای زندگی» ساخته شد که خیلی فیلمهای درستی بودند و باورپذیری فوقالعادهای در آن احساس میکنید وما در صحنه این را حس میکردیم. قطعا اگر کسی ۵۰ یا ۱۰۰سال دیگر بخواهد جنگ را ببیند، بهجز مستندهای شهید آوینی، یکی از فیلمهایی که میبیند روزهای زندگی است. به جهت این که بفهمد در آن روزها چه اتفاقی افتاده است. فیلمهایی که رزمندهها آدمهای قهرمان بودند و عراقیها که یکسری فرد احمق بودند را میکشتند قدری باورش سخت است، البته آن موقع برای تهییج و تبلیغات جنگ نیاز بود و این فیلمها تاریخ مصرف داشتند.
به سرزمین مادری برگردیم و اینکه خودتان بیننده سریال هستید؟ کدام فصل از این سریال برایتان جذابتر است؟
اینقدر که فصل سوم را تعقیب میکنم، فصلهای دیگر را پیگیری نکردم. بدون اغراق میتوانم بگویم هر سه فصلش خوب بود و برخیها معتقدند فصل سه بهتر است؛ ولی من معتقدم هر سه فصل خوب است. یک قسمت در فصل سه که در زندان بود و خانم سجادیه و آرش مجیدی روبهروی هم بازی دارند که تقریبا یک قسمت است ودرباره شکنجهاش و داستانهایی که داشته صحبت میکند که به نظرم فوقالعاده است. دوربین یکجا بود، ولی اینقدر داستان و بازی این دو نفر دیدنی و باورپذیر بود که نیازی نبود دوربین جای دیگری برود تا تنوع بصری ایجاد کند و این جزو سکانسهایی است که در ذهنم ماندگار شد. به نظرم یکی از بهترین نقشهایی که زندهیاد سعید راد بازی کرد در همین سریال و نقش تیمسار بود. با احترام به همه نقشهایی که خانم نیکی کریمی بازی کرده، اما باید بگویم در اینجا بازیشان رنگ دیگری پیدا کرده که این به فیلمنامه، کارگردانی و جمیع عواملی که دور هم جمع شدند مثل گریمور، طراحصحنه، تهیهکننده و... برمیگردد یا اینکه آرش مجیدی یکی از مهمترین تجربههای بازیگریاش را انجام داد و ریسک بزرگی کرد. شهاب حسینی، بازیگر فوقالعاده توانایی است. اینکه ادامه آن نقش را بپذیری،درابتدای امر یعنی اینکه شکست خورده است؛ ولی به نظرم آرش بهترین کارش را در این سریال بازی کرد و بسیار باورپذیر، سمپاتیک و دوستداشتنی است و آدم فراموش میکند قبلش کدام بازیگر این نقش را ایفا کرده است. علی شادمان هم نوجوانی رهی را در فصل اول درخشان بازی کرد، البته باید بگویم هیچکسی در این سریال بد نیست وهمه عالی ودرجهیک هستند.بنابراین برای تماشاگر هم باورپذیر است و میشود مثال زد شبیه فلان روحانی است که در محلهمان بودوباورپذیر است.تا جایی که میشد سعی کردم از شکل رایجی که معمولا میبینیم دور شوم و به شکل واقعی با آن مواجه شویم و نه به آن شکل رسمی؛ چون نگاه ما به روحانیون چیزی است که در قاب تلویزیون یا روی منبر در مسجد و درهیات یا جایی میبینیم که صحبت میکنندوهمه چیز اتو کشیده است؛ ولی وقتی این آدم پایین میآید و با اهالی محله گپ میزند و شوخی میکند،سیدحشمت آنجاهاست و باید در اینجاها فضاهای زندگی این شخصیت را نشان میدادیم و این چیزی است که معمولا نمیبینیم و چیزی که در تلویزیون، فضاهای عمومی و مساجد میبینیم یک چیز رسمی از روحانی است.
همین پیشزمینه ذهنی که ازروحانی محلهتان داشتیدبه شمادرایفای این نقش کمک کردیافقط خودرابه فیلمنامه وکارگردان سپردید؟
اصلی که وجود دارد این است که بازیگری یک ترکیب است و هیچوقت نمیشود گفت یک بازیگر خوب میتواند یک خروجی خوب داشته باشد و به یک متن خوب با شخصیتپردازی خوب وکارگردان خوب نیازاست تا ببیند چطوربازیگر راراه ببردو او را راهنمایی کند ووقتی این سه ضلع درست کنارهم چیده میشود، با نتیجهای که بازیگر کارش را خوب انجام داده است مواجه میشوید.
البته که بازیگر مقابل هم میتواند تاثیرگذار باشد و یکی از ارکان مهم یک اثر باشد.
صددرصد؛مخصوصا درجاهایی که دارید بایک بازیگر مقابل کارمیکنید، مثل پینگپونگ است وحتی اگر بهترین بازیکن پینگپونگ هم باشید و طرف مقابل جواب خوب ندهد، بازی را خراب میکنید. بازیگر مقابل، امنیتی که دوربین و صدابرداری در بازیگر ایجاد میکند، طراح گریم و طراح لباس همگی در نتیجه نهایی مهم هستند. ممکن است همه چیز آماده باشد، ولی لباسی که میپوشید شما را راضی نکند و در آن راحت نباشید و وقتی طراح لباس بگوید همین است که هست، یکباره مانعی جلویتان میافتد و تمرکز شما را به هم میزند و چیزی که باید نمیشود.
روایت سریال تاریخی باید منصفانه باشد
کورش سلیمانی در پاسخ به این سوال که اساسا ساخت سریالهای تاریخی چقدر میتواند به روشنگری و آگاهیبخشی نسل امروز کمک کند و در این زمینه مؤثر باشد، میگوید: الان اکثریت مردم ایران کسانی هستند که از دهه ۶۰ به بعدند و هیچ تصوری از دوره ۵۷ و پهلوی ندارند و به همین خاطر کسی که تاریخ نمیداند، محکوم به تکرارش است. ما باید تاریخ بدانیم و بدانیم از کجا به کجا رسیدهایم. مشابه این سریال را به لحاظ رویکرد تاریخی در سریال «در چشم باد» دیدیم که این سریال هم دورههای مختلفی را با یک خانواده طی کرد و در اینجا هم تقریبا همینطور است اما با تمرکز بیشتر بر مسائل سیاسی و شکلهای مختلف مبارزات دهههای مختلف قبل از انقلاب بود. خیلی مهم است که مردم و بهخصوص جوانان تاریخشان را بدانند که چه بوده، چرا رخ داده و در هر دوره چه اتفاقاتی افتاده است.بخشی ازفعالیتهای درامنویس،کارگردان وهنرمند بایدپرداختن به تاریخ باشد. در درامنویسی و نمایشنامهنویسی جهان از تاریخ یا الهام گرفته از اتفاقات تاریخی است و از دوره یونان باستان گرفته تا قرون۱۹و۲۰ حضور تاریخ را در درامنویسی میبینیم. وقتی سینما اختراع شد و در کنار هنرهای دیگر آمد، در سینما هم این را میبینیم و شاید بخش بسیار مهمی از سینمای جهان فیلمهای تاریخی هستند و در عینحال که مخاطب به دانستن نیاز دارد، به لحاظ دراماتیک جذاب هم هست. شخصیتهای تاریخی شخصیتهای دراماتیکی هستند، یعنی با روتوش کم و زیادی که برای دراماتیکشدنشان انجام میدهند به شخصیت دراماتیک تبدیل میشوند و این جذاب است اما چیزی که در آن خیلی مهم است برای اینکه تاریخ مصرف نداشته باشد موضوع جزئینگری، انصاف، صداقت و دیدن همه جوانب است و اگر اینها را نداشته باشند فراموش میشوند. من چون در کرمانشاه بودم، دوران کودکی و نوجوانیام زیر بمباران گذشت و بمباران شهرها را خیلی مقوله مهمی میدانم که غالبا به آن بیتوجهی شده است؛ یعنی این قدر که جبهه را دیدهایم، بمباران شهرها را ندیدهایم که صدام چه جنایتی با بمبارانهایش انجام داد. در این موقعیت اثری مثل «وضعیت سفید» را داریم که به لحاظ باورپذیر بودن، انسانی بودن، جزئینگر بودن و منصفانه روایتکردن یک اثر ماندگار شد. آثاری که این ویژگیها را داشته باشند ماندگار میشوند. «هزار دستان» به این دلیل ماندگار شد که یک اثر تاریخی است و با این که بخشهایی از آن زاده ذهن زندهیاد علی حاتمی است ولی کارکردش کارکرد درستی است. باید نیت درست باشد، یعنی فیلمساز بگوید میخواهم بخش عظیمی از مخاطب را با تاریخ آشنا کنم. اینکه کارشناسی بیاید و راجع به یک دوره تاریخی حرف بزند یا چیزهایی بگوید که مطلوب تلویزیون است یا میخواهد چیزهایی بگوید که پخش شود، با وقتی که یک سریال کار میکنید که تماشاگر میفهمد صادقانه با موضوع برخورد میکنید اثرگذاریاش خیلی فرق میکند.
نیم نگاهی به بازیهای کورش سلیمانی
۱۳۸۵
سریال نرگس
سیروس مقدم
۱۳۸۵
فیلم اتوبوس شب
کیومرث پوراحمد
۱۳۹۰
فیلم روزهای زندگی
پرویز شیخ طادی
۱۳۹۱
سریال پیدا و پنهان
آرش معیریان
شهرام شاهحسینی
۱۳۹۵
سریال آسمان من
محمدرضا آهنج
۱۳۹۵
سریال دوردستها
جواد ارشاد
۱۳۹۸
سریال وارش
احمد کاوری
۱۴۰۱
سریال همهگیری
محمدصادق بکتاشیان