چرا جگرمان نباید بسوزد؟ مگر بت پاک کردن صورت مسأله و ندیدن چهره ترسناک واقعیت میتوان با جهان کنار آمد و مسایل مهم و بنیادین انسانساز را با ندیدهگرفتن مگر میشود حل کرد.
با شکست اسراییل و سرشکستگی شگفتانگیزش در جهان و بهویژه در جبهه نظامی، همه کوششهای این جهودصهیونی بی شک به میدان فرهنگ متمرکز میشود و نیروهاشان را در این خط بسیج میکنند که این کار را از پیشترها البته کردهاند و تازگی که فیلمی درباره ورزش ایران از سوی اسراییل پشتیبانی و پخش شد نمونهای از اخگرهای نخستین این آتشافروزان فرهنگی است در این نبرد بزرگ اگر کم بیاریم دیگر هیچ توپ و تفنگی از پس دشمن برنمیآید زیرا خود ما ناخواسته یکی از نیروهای دشمن میشویم اگر الینه شویم و خودمان را با نفوذ دادههای فرهنگی غرب ببازیم؛ رخدادی که متاسفانه مسلط و پیگیر دارد بیداد میکند! و نسل نو را به زیر یورشهای مکرر دادههای فرهنگیاش گرفته!
بازگشت به خویشتن
فرمایشهای قرآن را اگر درونی خودمان و فرزندانمان کرده بودیم اگر همانند سدههای درخشان تمدنی ایران اسلامی، درسهای کتبها و مدارس را به جای بابا نان داد (که غلط و اشتباه بودنش از سوی متخصصان بارها تذکرداده شده و گوش هیچکس بدهکار نیست) با قرآن و دادههای قرآنی طراحی و کاربردی میکردیم، اکنون دست کم گوش مان را به کارشناسان و دلسوزان نظام میسپردیم و در این قهقرای کمبهرهگی و کمسوادی! دست و پا نمیزدیم. چگونه!؟ بله سخن حق تلخ است و بقول امام رضا (ع) هرکس سخن حق را بگوید، مردم با او بد میشوند! چرابه (مضمون)قرآن گوش نسپاریم که فراز نخست سوره لقمان هشدار داده: شماری از جاودانگان دوزخ همانکسانی هستند که سخن حق را نشنیده میگیرند و چنان رومیگردانند که انگار گوششان سنگین است و درنمییابند!
نفوذ و غلبه غرب
برآنیم به بنیاد این اساطیر و بازسازیشان به انحا و در ژانرهای مختلف از سوی هالیوود و ایادی همگرا با آن بپردازیم. غرب عنوانی برای نگره و تمدنی است یکسره پیکرگرا و فارغ از مفاهیم لاهوتی و نگاه بنیادین به آسمان و ملکوت البته این تعریفی ناقص است و تنها به آن نگاه فراگیری که از سوی بخش غالب هالیوود به جهان ارائه میشود، اشاره دارد که هدایتگرش جهودصهیونی است که فقط به اشائه زشتیها و آسان کردن گناه و بیخدایی و گسترش تباهی انسانیت و... علاقمند است و هدفش هرچه اهریمنگرا شدن آدمیت و آدمیان است.
این سخن اغراق نیست؛ به بنیادهای مفاهیم و داستانها و اساطیر روم و یونان که بنگرید خانواده ایزدان پندارینه المپنشین مثلا سراسر گناه و خیانت و از پشت خنجر زدن و انواع بیشرمیها و بیآزرمیها و پلیدیهای فاش و بیپروا را برای برآوردن خواهشهای نفسانی و لذایذ کور جسمانی انجام میدهند تا در رقابت برای خودنمایی با هرگونه نامردی و جنایتی پیشتازباشند و افتخارشان در حد و اندازه همین تن و پیکر و دنیای ناسوت باشد و همین؛ بدون هیچ باطن و معنا و عمق و ژرفای روحانی و خداگرا.
آن ایزدان پندارینه و اساطیر انسانی دوران باستان یونان و روم در بازنماییها و بازسازیهای مدرن و سینماییشان به گونههای متکثر و پرشماری استحاله یافته اند که هرکدام گوشهای از آن نهادها و گرایشهای نفسانی را رونق میدهند و تبلیغ میکنند و غیرمستقیم در نهاد پاک نسل نوپای ایرانیان پاکنهاد رسوب گذاری میکنند و بدین وسیله نسلی همگرا با غرب و بشدت بیگانه با خود و ریشههایش میبالد که بخاطر ناآگاهی از خویشتن خویش یکسره به غرب مینگرد. اگر غیر از این بود که قلمِ هَموَندان و همانندان ما این همه به توضیح واضحات و ابتداییات و راه نشان دادن و رهنمونها نمیپرداخت و از این مرحله بایستی چهاردهه پیشتر گذشته باشیم!
آثاری که باید بازسازی شود!
چرا ابن سینا یا سربداران یا دلیران تنگستان بایستی دوباره ساخته شود نه یکبار بلکه بارها، چرا اینها با بارها بازسازی نه تنها تمام نمیشوند بلکه ابعاد تازهای رومیکنند؟ این بازسازی برخلاف برخی نگاههای نابخردانه؛ اتفاقا امری بسیار عقلایی است. به بازسازیهای بسی پرشمار از بینوایان یا سرود کریسمس یا الیورتویست بیندیشید که همچنان و هربار بیش از دادهها و تولیدات پیشین مخاطب و بیننده داشتهاند و اتفاقا صاحبنظران و متفکران را نیز به وجد آورده و به نظریهپذیری واداشته!(کافی است تورقی کنید در کتابها و مقالاتِ علوم ارتباطات در دوران پسامدرنیته و سری به خودتان بزنید!)
بازسازی آثاری مستمر و پیگیر از کتاب انسان فرزانه و فرهمند ایرانی و گزارش انسان کمال و روش انسانیت اهورایی یعنی شاهنامه را بایستی به ثمر برسانیم. واگر بلدنیسیتیم، بیاموزیم و از دیگرانی که مدام در حال بازساری آثار شاخصشان هستند بیاموزیم. به واقع که بلد نیستیم! کسانی هم که دغدغه چنین ساخت و سازهایی را دارند، پراکندهاند و زیر یک پرچم و در یک خیمه نیستند متاسفانه!
مختارنامهای دیگر
مختارنامه برای مثال، علاوه بر این که ادراک ایرانی و وطنی ما را اقناع میکند بر ویژگیهای دینی و ایمانیمان نیز روشناییهایی میتاباند و به همین خاطر بایستی از جنبههای گوناگون با بینشهای گوناگون بارها دیده و تماشا شود.
اما با تولیدات کناری و توضیحات کافی در قالبهای مخاطبپسند؛ به عنوان محصولات کناری و حاشیهای این سریال بدانگونه که در جهان مرسوم شده؛ مثلا کوفه را در بسیاری از روایتهای خاندان پیامبر ستودهاند و بر مدینه به عنوان شهر پیغمبر برتری دادهاند. در روایات ناقص مردمی ناگهان یک شبه عثمانی میشوند وپیرو عمرسعد و یک شبه پیرو علی (ع) یا امام حسین (ع) یا ناگهان پشتشان را خالی میکنند در حالی که تاریخ و واقعیت اصلا این گونه نبوده و مرکز تمام خلاقیتهای ذهنی و نوآوریهای فکری و کانون گردهمایی متفکران و دینیاران و بزرگان دین همین کوفه بوده که قلب تپنده و جریانساز عالم اسلام بوده در قلمرو گسترده اسلام هیچ شهری این چنین ملتهب و خلاق و نوآور و کوشا و پرشور و شورآفرین و تاثیرگذار نبوده به عبارتی مرکز تمدنی و نقطه کانونی حوادث تاریخساز همین کوفه ای بوده که باید در حواشی مختارنامه به این مهم با روشنگری پرداخت و داستان روایت در میان توابین و زبیریان و علویان و عثمانیان اموی و مروانی را بازکاوید و روشنگری کرد.
بویژه تاثیر ایرانیان و جایگاهشان از آن کانونها و هستههایی است که بایستی به بازیابی و بازنمایی اش بپردازیم.(البته به شکلی داستانی و مخاطب پسند زیرا هیچ چهره بزرگ و اثرگذاری در تمدن اسلامی نیست مگر که ایرانی یا از رگ ایرانیها باشد و این را در سرتاسرای درخشش این تمدن اثرگذار میتوان با افتخار دیدو سنجید.
لزوم بازسازی شاهنامه
بازسازی چندباره همانندان شاهنامه یا سریالسازی درباره بزرگان و فرهیختگان ایران اسلامی بیگمان داشتهها و آیینها و رسمها و معناها مان را که تعالی بخش روح و پرورنده فطرت خدایی و اساس انسانیت ایرانی است اشاعه بیشتری میدهد.این آثار و تولیدات، ما را با بازنمایی و مکررکردن مفاهیم متعالی و عالی تربیت میکنند وبه یادمان میآورند که هستیم و بایستی چه و که باشیم! و این داشتهها البته با سیاست درهای باز و گفتوگوهای هرچه بیشتر و والاتر بینافرهنگی به درخشش و تجلی درمیآیند. مگر امام صادق ع نفرمود: امر ما را به فرزندانتان بیاموزید سپس از اینکه آنها را به اجتماع و میان مردمان بفرستید، باکتان نباشد(مضمون/ اصول کافی).
جالب است اکنون که بار دیگر ایرانیان درفش تمدن ایران اسلامی را برافراشته اند این چنین کمکاری در خودشناسی و تولیدات بومی فرهنگی براستی آزارگر شده! کمی بخودمان بیاییم و تعریفمان را از سینما و تصویر روزآمدتر کنیم دیگر بدون قانتزی نمیتوان به فیلم سینمایی اندیشید!
مهمترین سنگر
همیشه میان ما و غرب نبرد و رویارویی بوده و هست این برخورد تمدن را نباید به جنگ لشکریان ایران و روم یا یونان در طول اعصار تقلیل داد و با نوعی رویارویی نظامی «ساده»اش کرد. بلکه این برخورد و رویارویی ازلی و ابدی میان راست و ناراست است پرخاشخری کژنمایی است در برابر راستکاری حقیقت. نمیتوان به چنین موضوعیت مهم تاریخی با نگاهی برخاسته از سیاست خوشبینانه روز نگریست و آن رابا چند عهدنامه آشتیجویانه سیاسی و... تمامشده یا رام و آرام شده دانست.
در این رویارویی فرهنگی که مستمر و برنامهریزی شده و پیگیر بر علیه ما (چونان کودتایی خزنده و فراگیر) راه انداختهاند و کوتاه نمیآیند؛ اکنون ما و موجودیت جبهه برحق ما واقعا آسیبپذیر شده زیرا نبرد فرهنگی را مهمترین جبهه بیآرامش و آشتی را دست کم میگیریم. کودکان ونوزادان مان را دم تیغ برنده فرهنگ غرب گرفتهایم و بدون برنامه درازمدت و با کمترین تولیدات اساسی و بنیادین فرهنگی براستی نسل خودمان را آماده پذیرفتن دادههای بیشمار دشمنانمان میکنیم!
با مثال میتوان روشنتر ادامه داد؛ تولیدات غربی را برای نوجوانان با بیشترین سرعت برگردان و صداگذاری و پخش میکنیم. تازه افتخار هم میکنیم که پیشتازان این بازار پرمخاطب فلان مجموعه و فلان شرکت است. اکنون بچههای ما نه از رستم سهمی دارند نه ذهنیتی دارند از آفریدون گُرد یا بفرموده سعدی: فریدون فرخ که جهان را بخش کرد و به جهانیان هویت و کشور داد. از هیچکدام از دادههای انسانساز شاهنامه دریافتی و ذهنیتی ندارند بسکه تولیدات به روز و متنوعی ازین دداشتههای ناکرانمند وجود ندارد، در حالی که ایزدان حرامزاده و بیاصل و نسب و ناپاک یونانی و رومی را به همت هالیوود و تولیدات رنگارنگش، روشنتر از هر استاد اسطوره شناس کنونی میشناسند و به یاد میآورند. آنها چنان اصل و نسب پرسیوس و المپنشینان و نیمهخدایان و ایزادن نیمهانسان و نیمه خدا را میشناسند همانها راکه به دور از اخلاق و انسانیت به دنیا آمده و زیستکردهاند؛ که مایه شگفتی است و این همه بیشک پایههای جهانبینی فرزندان مارا میسازد که با لقمههای پاک و طیب پرورده شده و بالیدهاند و اما شکار بیگانه شدهاند و میشوند.
بحران در تصویرهای ذهنی ما
برگردیم به این همه ناهماهنگی تصویرهای ذهنی فرزندانمان با داشتههای اسلامی و ملی و میهنی ما ایرانیان؛ به عنوان کشوری همیشه موحدو یکتاپرست و معنوی که به گفته فرزانگان (سخنی متوارد و بسیار تاکیدشده است که) ایران، سرزمینی اهورایی و نظرکرده است. مضمومنی که از آیههای اوستاست و در قرآن به برگزیدگی ما در پیشگاه خدا با تایید پیامبر اعظم (ص) تصریح شده. اما نه بخاطر نژاد بلکه بخاطر حقجویی و حقپذیری و راستگرایی و راستکاری مان در طول تاریخ!
سینما یک راه ارتباطی میان فرهنگهای مختلف است. طبیعی است سینمای قدرتمند توان جذب مخاطب بیشتری دارد و سادهتر میتواند جهت دهنده افکار مخاطبان جهانی باشد.اما این قدرت فقط از صنعت و نوآفرینی نمیآید بلکه از سخن و فرهنگ و داشتههای بنیادین نیز برمیخیزد. از سوی دیگر مولفههای اساسی و بنیادینی هست که برای هر انسانی در هر دوران و با هر فرهنگی جذاب و پذیرفتنی است که هالیوود از رهگذر همین مولفههای بنیادین و پروردن و بازنمایی پیوستهشان توانسته زبانی جهانی و جهانپسند برای خود ابداع کند.
سیما باید سرگرمکننده باشد
بنا به هزار و یک دلیل (که بجای خود محفوظ اند)، سینما به مثابه یک صنعت سرگرمیساز و نه یک وسیله آموزشی توسعه یافته است. افزون بر این سینما تبدیل به یک زبان فراگیر شده (و باید بشود) تا برای مخاطبان دیگر مناطق دنیا نیز قابل درک باشد. به بیانی دیگر همانند هالیوود بایستی بتوانیم با کوشش و پژوهش و البته خلاقیت و نوآفرینی در عرصه سینما بومی فکر کنیم اما جهانی فیلم بسازیم.
توانایی در ایجاد خاطره مشترک جهانی از ویژگیهای فراموش شده این ملت وفرهنگ و تمدن اهورایی است. ایرانیان با فرهنگ و تمئنشان چنان در آفریدن و گسترش خاطرات مشترک جهانی زبردست بودهاند که توانستند فرهنگها و ملیتهای رنگارنگ را زیر یک پرچم و در سایه یک نام ارجمندی بخشند و به آنها هویت و شناسنامه پرافتخار بدهند یعنی : ایران و ایرانی!
همان کاری که غرب با دست گذاشتن بر نفسانیات و زرق و برق این جهان میکوشد به همه ارائه بدهد و بنا به روایات آخرزمانی (مَلاحم) چونان دجال، وعده آب و نان را با موسیقی و رقص و... به آنها با نام رویای آمریکایی هجی کند.
چکیدهوار به آموزهای بزرگان اشارهای کنیم در این باره: بین امر محلی یا فرهنگ بومی با امر جهانی یا فرهنگ سلطه جوی بیگانه همواره نوعی جدل برقرار است و هر دو در برخورد با یکدیگر ساخته و پرداخته میشوند یا حتی تغییر شکل مییابند. در این میان اینچنین با ندیدن مسأله و بستن مرزها و محدود کردن ارتباطها نه تنها از آسیبناپذیریمان نمیکاهیم بلکه هرچه بیشتر به ایجاد شکافهای ذهنی و خلاءهای معنوی و فکری در روان نسلها دامن میزنیم و آنها را آسیبپذیرتر میسازیم زیرا بدون چالش هرگز فرهنگ خودی نمیبالد و خود را باز نمییابد.
به نظر میرسد علت اساسی جذابیت فیلمهای هالیوودی در پیوندی است که با امیال عمیق و ریشهدار و آرزوهای مخاطبانش در سطحی وسیع برقرار میکند. جذابیتی که جابهجایی و گستره جغرافیایی نمیتواند آن را نارسا یا ناکارآمد سازد بلکه بایستی با تولیدات بومی در همان راستای خردپذیربودن و خودیتر بودن به این میدان رفت و به رویارویی پرداخت.
سربلندی آبپریها!
مثلا «آبپریها» را به یادبیاورید که بانو برومند برپایه دادههای باستاانی و اسطورههای ایرانی درباره اَپووش یا دیو خشکسالی ساخت و چقدر با اقبال روبرو شد. این فقط یک دست است که صدایش نمیپیچد هرچقدر هم بلند باشد. این دغدغهها را در بسیاری از هنرمندان میبینیم و که چقدر از خالی بودن عرصه تولیدات فرهنگی برای نوجوان و کودکان مان گلایه دارند ومیکوشند کاری کنند و فقط بایستی فضایی مناسب برای همگراکردن این نیروها از سوی سازمان صداسیما یادیگر نهادها فراهم بیاوریم تا کارهایی کارستان را در عرصه فرهنگی و تولیدات ایرانی تاثیرگذار شاهدباشیم.
خود ما ارجمندی ماست
توجه به انسان ایرانی و بودنش، بیش از هر چیز دیگر بایستی در این تولیدات وطنی، ارجمندی داشته باشد. یعنی: نمایش تجربههای انسانی به دور از شعار خشک و فکر مجرد خوب یا بد و پرداختن به پدیدهها از دریچه زندگی واقعی خودمانی، زندگیای که انکار کردنش غیرممکن است یعنی روزامدها و روزانههای خانگی؛ آنتونیو نِگری گفته بود آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم تا کنون خود را در مقام نجات دهنده دنیا نشان داده و همواره چنان جایگاهی را برای خودش قائل بوده و با تولیداتی در همین راستا توانسته (مضمون) از این بابت قدرتی بی حد وحصر برای خود بتراشد البته در این میان هالیوود در به تصویر کشیدن این ذهنیت سنگ تمام گذاشته و سهم مهم را داشته است.
واقعیت این است که به دلسوزان وطنی گوش نمیدهیم و چون تا بوده برای ما مرغ همسایه غاز بوده! پس بیایید و از فیلسوف بزرگی بشنوید که همین سخنان را در گزارههایی دیگر بیان میکند؛ به گفته ویتگنشتاین: الگوهای فرهنگی هستند که همواره از کارسازترین الگوها به شمار میآیند این الگوها و چارچوبها به ایجاد ساختارها و سازههای ویژه ای میپردازند که [چونان قالبهایی سیال]، مرز و حدود اندیشیدن، رفتارکردن و عملکرد افراد جامعه را تعیین و روشن میسازند.
بنا به روشنگری این اندیشمند تاثیرگذار: انسان بایستی حتما از ویژگیهای ارزشی و معرفتی تاریخی و فرهنگی خود پیروی کند تا بتواند بازیگر نقش فردی و اجتماعی خویش باشد برای این که خودش باشد و اثرگذاری شایسته و خلاقهای داشته باشد.
پس با یک شخصیت الینهشده با یک ایرانی بشدت غرب زده و غربی شده که چونان غربی میاندیشد و الگوهایش غربی است نمیتوان هیچ تاثیری بر جهان گذاشت و هرچه نسلهای ما اثرپذیری بیشتری از غرب داشته باشند و خوراک شان تولیدات هالیوودی باشد و بس؛ هیچ امیدی نمیماند به این که (بفرموده حافظ ره): از خود برآیند و در این سپهر شکافی بیندازند یا در این جبهه نبرد فرهنگی کاری بکنند و طرحی نو دراندازند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: