شیرمردی فداکار از دیار خراسان شمالی که با شجاعت جان ۱۵۰نفر از مسافران را از آتشسوزی بزرگی که در ایام اربعین و یکی از هتلهای کربلا در کشور عراق رخ داده بود، نجات داد، اما روز جمعه و در اثر جراحات ناشی از سوختگی ۵۲درصدی به آسمان پرکشید. بیش از ۴۰ روز از وقوع این آتشسوزی مرگبار میگذرد، آتشی که آن روزها با نجات جان ۱۵۰ مسافرش همراه بود، اما نام نجاتدهنده هرگز منتشر نشد تا دو روز پیش که نام جلال اسدی بهعنوان فرشته نجات این حادثه دلخراش مطرح و فیلم لحظات هولناک فداکاری او در حالیکه از دیواره بسیار بلند هتل آویزان شده و تلاش میکرد خود را به نقطهای امن برساند، منتشر شد. توحید اسدی، برادر این مرد فداکار در گفتگو با جامجم از روز ۲۳ مردادماه میگوید.
هتل چطور آتشگرفت و برادرتان چگونه از ماجرا مطلع شدند؟
برادرم ۴۳ساله و کارمند بخش معاونت فرهنگی دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی بود و از چند روز قبل از مراسم اربعین همراه با تعدادی از مسئولان برای خدماتدهی به زائران به کربلا سفر کرده بود. روز حادثه او مشغول موکبداری و توزیع غذا در میان زائران بود که ناگهان طبقه هفتم هتل روبهروی موکبشان شعلهور شد. جلال که شاهد زبانه کشیدن آتش و دود گسترده بود بیدرنگ وارد هتل شد وهمراه دو مرد عراقی به کمک مسافران رفت. همزمان آتشنشانان عراقی نیز به هتل اعزام شدند. برادرم مسافران را بهسرعت به بیرون از هتل هدایتکرد وسپس سراغ بقیه اتاقها رفت. او تا طبقه آخر هتل رفت تا ببیند فرد دیگری هم گرفتار آتش شده است یا خیر. متاسفانه شدت حریق به حدی بود که برادرم در میان شعلهها گرفتار شد و ناگهان بارانی از آتش گداخته روی بدن اوریخت ودچارسوختگی شدید شد. پس از اعزام اورژانس وبا توجه بهشدت سوختگی قرارشد برادرم با بالگرد منتقل شودکه بهدلیل نقص فنی؛ این همکاری میسرنشد وبرادرم یک روز دربیمارستان بغدادبستری و ازآنجا به یکی از بیمارستانهای شهر ایلام انتقال یافت. با من هم تماس گرفتند و گفتند برادرت دچار سوختگی شده است. در ایلام هم یک روز بستری بود و پس از آن به بیمارستان سوختگی شهید مطهری تهران اعزام شد.
در بیمارستان مطهری گویا شرایط بهتری داشت.
بله. تا همین دو روز پیش شرایط او عادی بود و با ما ازپشت پنجره بخش مراقبتهای ویژه صحبت میکرد؛ به طوریکه سرپرستار وپزشکان بخش گفتند وضعیت اوبهتر شده است اماناگهان حالش روبه وخامت گذاشت وپس ازحدود۴۰ روز بستری دراین بیمارستان به رحمت خدا رفت. یکی از عراقیهایی هم که به برادرم کمک میکرد جانش را از دست داد.
علت آتشسوزی چه بود؟
گفتند ژنراتور برق هتل در اثر گرمای شدید آتشگرفته و حریق به بخشهای دیگر سرایت کرده بود.
قبل از آسمانی شدن با ایشان در مورد روز حادثه صحبت کردید؟
بله. به من گفت وقتی صدای کمکخواهی زائران ایرانی را شنیدم، احساسکردم زن و بچه خودم هستند که کمک میخواهند. نتوانستم تحمل کنم و به کمک آنها رفتم. اگر خودم آنجا بودم، شاید من هم مثل بقیه فیلمبرداری میکردم، اما برادرم از جانش گذشت تا دیگران را نجات دهد. با اینکه او بهشدت سوخته و مجروح شده بود، اما اصلا از کاری که کرده بود، پشیمان نبود و میگفت جانم را مدیون آقا هستم. اوبه امام حسین (ع) ارادت ویژه داشت. این اولینباری نبود که برادرم فداکاری میکرد. مدتی پیش خانهای در اثر نشتی گاز در بجنورد منفجر شد؛ جلال اولین نفری بود که خود را به محل حادثه رساند و یک مادر و فرزندش را از زیر آوار بیرون کشید. از او دو فرزند دختر و پسر بهجا مانده است. پس از فوت برادرم برخی از زائران نجاتیافته تماس گرفتند و از برادرم به خاطر از جان گذشتگیاش تشکر و عذرخواهی کردند که بهدلیل دوری مسافت قادر به حضور در مراسم تشییع پیکر او نیستند.
پسرم سه بار فداکاری کرد
آنطور که مادر این مرد فداکار تعریف میکند، او پیش از حادثه هتل کربلا و دو سال قبل هم اقدام به نجات مردم کرده بود. در این حادثه پنج، شش نفر از ساکنان خانهای سهطبقه درگیر آتشسوزی شده بودند که او با شجاعت و بدون ترس از عواقب احتمالی به دل آتش زد و ساکنان را از مرگ نجات داد. پیش از سفر هم دو نفر دیگر را از میان آتش نجات داده بود. با همسر این شیرمرد فداکار هم تماس گرفتیم تا صحبت کنیم، اما شدت غم و اندوه او از آسمانی شدن همسرش به حدی بود که قادر به صحبت کردن نبود.
گفتگو با شاهد حادثه
رضا روحانی، موکبداری است که سالهاست زائران را به کربلا میبرد. او یکی از افرادی است که روز حادثه در هتل حضور داشت و اگر فداکاری اسدی نبود، شاید او نیز جانش را از دست میداد. روحانی در تشریح روز حادثه به جامجم گفت: ساعت ۱۴:۲۰ مشغول استحمام بودم که یکدفعه متوجه شدم فردی با لگد در راشکست و یکی از آتشنشانان عراقی را همراه با آقا جلال در حالیکه کپسول اکسیژن در دست داشت، دیدم. وقتی وارد اتاق شدند، آقای اسدی متوجه صدای شرشر آب و حضور فردی در حمام شد، در را شکست وبه من گفت متوجه این همه سروصدا در هتل نشدی؟ گفتم نه. سپس به سرعت لباس پوشیدم و از هتل بیرون آمدم. فیلمبردار صحنه فداکاری آقای اسدی من بودم و به چشم دیدم وقتی روی موتور کولر افتاد، بهسختی خودش را نگه داشته بود، با تمام سوختگیها و جراحتها شیشه را از بیرون شکست و دوباره وارد هتل شد تا جان سایر بازماندگان را نجات دهند. آشپزخانه هتل در طبقه نهم بود و، چون آتش کارکنانش را محاصره کرده بود، خودشان را از پنجره آویزان کرده بودند تا به پایین منتقل شوند. آقا جلال چندبار اقدام به نجات کرد و کودکان زیادی را در حالیکه آنها را به پشت کمرش گرفته بود از مهلکه نجات داد، اما بار آخر متاسفانه در آشپزخانه و در میان شعلههای آتش گرفتار شد و نتوانست خود را نجات دهد. شدت دود تجمع یافته در راهروهای هتل به حدی بود که آقاجلال بعد ازکمک به مسافران ازحال رفت و اورادرحالیکه بیهوش بودبه بیمارستان منتقل کردند. من اصلا نمیدانستم نجاتدهنده من و۱۵۰نفر دیگر آقای اسدی است؛ چون من با آقا توحید برادر ایشان دوست بودم، اما خبر نداشتم برادرش است و بعد متوجه شدم. بعد از این ماجرای تلخ بسیاری از نجاتیافتگان در صفحه اینستاگرامم از شجاعت آقا جلال گفتند که چطور جانش را به خطر انداخته بود. خیلیها دنبال آدرس خانه ایشان بودند تا به مراسم تشییع پیکرش بروند.