سینمای فست‌فودی در دیگ زودپز

 فیلم «زودپز» جدیدترین اثر رامبد جوان را در جزیره‌ای به اسم سینمای ایران می‌توان جزو فیلم‌های متوسط قابل‌قبول به‌حساب آورد. البته مشخص است که این ناشی از زندگی نباتی سینمای ایران است که انبوه فیلم‌های ضعیف آن را احاطه کرده.
 فیلم «زودپز» جدیدترین اثر رامبد جوان را در جزیره‌ای به اسم سینمای ایران می‌توان جزو فیلم‌های متوسط قابل‌قبول به‌حساب آورد. البته مشخص است که این ناشی از زندگی نباتی سینمای ایران است که انبوه فیلم‌های ضعیف آن را احاطه کرده.
کد خبر: ۱۴۷۸۷۲۹
نویسنده امیرحسین حیدری - گروه فرهنگ و هنر
 
اگر نگاهی گذرا به فیلم زودپز بیاندازیم، در‌میان کمدی‌های در‌حال اکران در میانه جدول قرار می‌گیرد، اما چه دلایلی باعث می‌شود که این فیلم از بعضی از آثار در‌حال اکران ضعیف‌تر باشد و در‌عین حال بتواند مچ دیگر فیلم‌ها را بخواباند؟
     
از‌نفس‌افتاده با روایت‌سازی جعلی
وقتی اسم رامبد جوان به‌عنوان کارگردان یک اثر برده می‌شود، با توجه به آثاری که پیش‌ از این در سینما و تلویزیون تولید کرده است به یک چهارچوب می‌رسیم که به‌نوعی بعد از سال‌ها تکرار به امضای جوان پای آثارش تبدیل شده است. زودپز هم مانند تمام آثار پیشین رامبد جوان یک فیلم شلوغ و پر بازیگر با فضایی فانتزی است، فضایی که وقتی وارد آن می‌شوید در‌عین این‌که فضای آشنایی است و هر چیزی درون فیلم می‌بینید نمونه اعلای آن را می‌توان در فیلم قانون مورفی مشاهده کرد. زودپز که در اواخر دهه شصت و بمباران تهران روایت می‌شود حکایت دو باجناق به نام سیروس (محسن تنابنده) و شاهین (نوید محمدزاده) است که طی یک اتفاق پدرزنشان بر اثر انفجار زودپز کشته می‌شود. این دو هم وقتی شرایط را مناسب می‌بینند تصمیم می‌گیرند تا جسد آقا قدرت (محمود جعفری) که شخصیتی نزول‌خوار و محتکر است را روی آوار ساختمانی که به‌تازگی موشک خورده و امدادگران مشغول امدادرسانی هستند رها کنند تا آقا قدرت نیز جزو شهدا به حساب بیاید. در‌این میان خرده‌روایت‌هایی مانند ماجرای عشقی شخصیت‌های حاجی صباحی (روزبه حصاری) فرمانده نیروهای کمیته و خواهر مهری (شیرین اسماعیلی) فرمانده بخش خواهران پایگاه بسیج و لیلا با بازی گلاره عباسی که نقش زنی را بازی می‌کند که به‌دنبال سفته‌هایی است که دست قدرت داشته هم کمکی به داستان اصلی نمی‌کنند. 
     
فیلمی که به خط پایان نمی‌رسد
همان‌طور که از خلاصه داستان هم مشخص است،زودپز داستان خاص،عجیب یا پیچیده‌ای ندارد، خرده‌روایت‌هایی هم که جوان وارد داستان اصلی کرده فرصت جان‌گرفتن پیدا نمی‌کنند و بیشتر شبیه شوخی‌هایی هستند که گه‌گداری وارد صحنه می‌شوند تا از ضرب‌آهنگ بالای فیلم کم کنند. چرا که فیلم زودپز همان‌طور که از رامبد جوان انتظار می‌رود فیلمی با ریتم تند است؛ به‌بیان دیگر، این فیلم مانند دونده‌ای است که با تمام توان به‌سمت خط پایان می‌دود‌ اما در‌میانه راه از شدت خستگی می‌ایستد تا نفسی چاق کند (ورود خرده‌روایت‌ها به داستان اصلی). در نهایت هم قبل از این‌که به خط پایان برسد به زمین می‌خورد (شروع سکانس بمباران سینما) و به خط پایان نمی‌رسد. فیلم به‌این ‌علت به خط پایان نمی‌رسد که وقتی اثر به اوج خود رسیده بدون هیچ مقدمه‌چینی‌ای بی‌هوا فیلم از فضای کمدی بیرون می‌رود و اثر وارد یک فضای تراژیک می‌شود. فضایی از حقایق تلخ دهه شصت‌، فضای یک بیمارستان موشک‌خورده در قلب تهران که هرکس به دنبال پیداکردن عزیز خود می‌گردد و سرانجام این گشتن‌ها یکی به گریه و دیگری مانند شاهین به خنده و پیدا‌شدن نوزادهای تازه متولدشده‌اش می‌رسد. حضور چنین سکانس‌هایی در آثاری که این دوران را به‌تصویر کشیده‌اند حتما مهم و ضروری است‌، چراکه اغلب فیلم‌هایی که این دوران را به تصویر کشیده‌اند چنان تصویری شاد نشان داده‌اند که گاهی آدم آرزو می‌کند کاش در آن دوران زندگی می‌کرد! پس از این سکانس فیلم دوباره سعی می‌کند به فضای کمدی خود برگردد‌ اما چون این سکانس تراژیک اصطلاحا نفس کمدی اثر را گرفته فیلم دیگر نمی‌تواند دوباره آن ریتم تند خود را بازیابد و فیلم در آرام‌ترین حالت خود نسبت به آنچه در طول فیلم دیدیم به پایان می‌رسد. 
     
کمدی کلاسیک با هدف احمقانه
 کمدی فیلم زودپز بیشتر از این‌که مانند کمدی‌های امروزی بر پایه داستان استوار باشد‌، مانند کمدی‌های کلاسیک ایرانی و خارجی بر دوش بازیگران فیلم است. به‌همین دلیل هم شخصیت‌های اصلی آن مانند زوج‌های کمدی کلاسیک هستند، یکی به‌دنبال رسیدن به هدف ازراهی احمقانه است ودیگری با این‌که درگفتارهایش به نسبت عاقل‌ترمی‌نماید‌ اماکمک می‌کندتا به هدف احمقانه خود دست یابند. جوان هم برای ایفای نقش این زوج کمدی سراغ بازیگران طنزی که سابقه همکاری با یکدیگر به‌عنوان زوج را داشته‌اند نرفته و تصمیم گرفته محسن تنابنده و نوید محمدزاده را برای این کار به‌خدمت بگیرد. بازیگرانی که از دو دنیای متفاوت بازیگری کنار هم قرار گرفته‌اند‌؛ اول محسن تنابنده است که با اینکه در نقش‌های جدی هم بازی‌های قابل قبولی ارائه کرده اما در میان مخاطبان هم‌چنان به‌عنوان یکی از کمدین‌های خوب سینما و تلویزیون شناخته می‌شود و بار اصلی کمدی‌های فیلم هم بر‌عهده کاراکتر سیروس با بازی محسن تنابنده است. طرف دیگر این زوج نوید محمدزاده قرار دارد‌؛ بازیگری که ما عادت کرده‌ایم تصویری عصبانی از او در سینما ببینیم و عمده شهرت خود را با همین عصبانیت به‌دست‌آورده است. بازیگری که تا‌به‌حال نقش کمدی در کارنامه خود نداشته و در اولین حضورش در کاراکتری طنز نتوانسته انتظارات را برآورده کند. 
     
رواج فست‌فود در سینما
 از داستان و بازیگری فیلم که گذر کنیم زودپز در صحنه، دکور و طراحی لباس عملکرد قابل قبولی را از خود نشان داده است. این عملکرد قابل دفاع وقتی مشخص می‌شود که توجه کنیم فیلم دارای لوکیشن‌های بزرگی است که خود می‌تواند چالش‌هایی را برای تیم طراحی صحنه ایجاد کند. چالش‌هایی که باید یک دوره تاریخی نه‌چندان دور اما با تفاوت‌های زیاد را در فضایی بزرگ بازسازی کنند. همچنین لباس به‌عنوان یکی از المان‌های اصلی بازنمایی دهه شصت در فیلم به خوبی به‌کار رفته و ما شاهد لباس‌های متنوعی در‌طول این فیلم هستیم. فیلم زودپز به‌خاطر اینکه بمباران شهر تهران را به‌عنوان بستر داستان اصلی خود قرار داده ناگزیر شده از جلوه‌های ویژه بصری استفاده کند. در سکانس‌هایی هم که شاهد استفاده از این تکنیک هستیم می‌بینیم که آن‌چنان کیفیت بالایی ندارد و مخاطب را از باور اتفاقی که در صحنه می‌افتد باز می‌دارد. 
     
مسأله حل نشده رده‌بندی سنی
همیشه یکی از مشکلاتی که فیلم‌های سینمایی داشتند و دارند، وجود دیالوگ‌ها وصحنه‌هایی است که مناسب همه سنین مخصوصا کودکان نیست. هم‌چنین از‌طرف دیگر در مورد آثاری که بعضاً برای مخاطبان خود رده‌بندی سنی اعلام کرده‌اند هم می‌بینیم که خانواده‌ها به‌خاطر این‌که سواد رسانه‌ای اندکی دارند، بدون توجه به رده‌بندی سنی به تماشای فیلم‌هایی می‌نشینند که مناسب کودکان نیست. راه‌حل این معضل هم ایجاد یک نظام رده‌بندی مشخص و البته یک بازوی اجرایی قوی است، چرا‌که امروزه می‌بینیم قریب به اتفاق فیلم‌های سینمایی از این نبود قانون سوءاستفاده می‌کنند و ضربه این سوءاستفاده را کودکان می‌خورند. فیلم زودپز هم از این قاعده مستثنی نیست؛ این اثر گرچه در دیالوگ سالم است‌ اما سکانس‌هایی مانند استعمال مواد مخدر توسط شخصیت‌های اصلی فیلم دارد که بدون هیچ توضیحی برای کودکان نامناسب است. خلاصه اینکه‌ فیلم زودپز مثل خیلی از فیلم‌های دیگری که الان روی پرده سینما هستند یا در چند سال گذشته روی پرده نقره‌ای سینما نقش بسته‌اند، جزو فیلم‌های فست‌فودی سینما هستند. فیلم‌هایی که دردرجه اول ماندگارنیستندوماندگاری‌شان به همان سالن سینمایا نهایتا به گفت‌وگویی دوستانه هنگام خارج‌شدن از سینما محدود می‌شود. زودپز اگرچه ظاهری ضد جنگ به‌خود می‌گیرد و سکانسی در همین راستا را هم در خود جای می‌دهد،‌ اما هم‌چنان در شوخی‌های خود مرزی نمی‌شناسد. با تمام این اوصاف زودپز در فهرست بلندبالای کمدی‌های در‌حال اکران جایی میانه جدول قرار می‌گیرد و هستند آثاری که ضعیف‌تر از فیلم کمدی زودپز باشند. 

 در تمنای نوستالژی
 نوستالژیا در جهان کلمات به‌معنای «درد غربت» و «سودای بازگشت به گذشته» داشتن است. نکته جالب اما درباره واژه مذکور این است که در قرن هفدهم نوستالژی را به‌عنوان یک بیماری در سربازانی که دلتنگ خانه و کاشانه‌شان شده بودند شناسایی کردند. امروزه اما این مقوله نه به‌عنوان یک بیماری که به‌عنوان احساسی شناخته می‌شود که تجربه آن می‌تواند حس متناقضی از شیرینی و تلخی گذشته را به آدمی منتقل کند. 
 اکنون چند‌سالی می‌شود که سینمای ایران، مخصوصا ژانر کمدی، تمرکز خاصی بر فیلم‌هایی داشته که برآمده از همین حس نوستالژی هستند. آثاری که معمولا موفق هستند و توانسته‌اند مخاطبان زیادی را به سالن‌های سینما بکشند. رامبد جوان هم مانند دیگران تلاش می‌کند شرایطی فراهم آورد تا فیلمش بیشتر دیده شود و به‌تبع آن فروش بالاتری هم داشته باشد، دهه ۶۰ را به‌عنوان دوره‌ای که اثرش در آن روایت می‌شود، انتخاب کرده است. نکته اینجاست که دهه ۶۰ چه پتانسیلی دارد که تبدیل به سوژه‌ای برای کارگردانان مختلف شده؟
اصلی‌ترین علت این‌که سینمای ایران به دهه شصت به‌عنوان دهه نوستالژیک می‌پردازد، خاص‌بودن این دوره تاریخی از نظر فرهنگی است. به‌همین خاطر هم افرادی که تجربه زیست در این دوره را دارند بیشتر از دیگران نوستالژی را احساس می‌کنند‌؛ کسانی که به‌واسطه شرایط سنی به مخاطبان اصلی سینمای امروز ایران تبدیل شده‌اند. اما برای فهم این‌که چرا انسان به نوستالژی روی می‌آورد: نخست این‌که آینده نامعلوم است. از آنجا که بشر از سرنوشت خود آگاهی ندارد، ناخودآگاه از تاریکی آینده به حس آشنای گذشته پی می‌برد. به‌همین خاطر است که در هنر مخصوصا سینما شاهد رجوع به نوستالژی هستیم. 
دوم بازیابی و بازآفرینی هویت است؛ آدمی برای اینکه در دنیای سراسر تغییر امروز ثابت بماند، لازم است تا پایه‌های هویتی خود را در دنیایی ثابت‌شده استوار کند و هر‌از‌ چند گاهی به آن برگردد تا بتواند هویت خود را بازیابی کند. در نهایت مهم‌ترین نقش نوستالژی یعنی پر‌کردن شکاف‌های نسلی قرار دارد؛ نسل‌ها به‌واسطه پیشرفت فناوری و دلایل دیگر دچار گسست‌های فرهنگی می‌شوند و اینجاست که نوستالژی با ایجاد‌کردن گذشته‌ای مشترک در‌صدد پرکردن این شکاف‌ها بر‌می‌آید و هویتی یکسان برای نسل‌های مختلف می‌سازد. 


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها