آیت‌الله نورمفیدی:

قدیمی‌ترین امام جمعه‌ام

در خطبه‌هایم هم دفاع از نظام و انقلاب و دولت می‌کردم و هم خواسته‌های مردم، مخصوصاً مشکلات اقتصادی، بیکاری و گرانی را بیان می‌کردم امامان جمعه برای همه مردم فرش قرمز پهن کنند تا همه مردم با همه گرایش‌ها سیاسی، چه اصول‌گرا و چه اصلاح‌طلب، در آن حضور پیدا کنند. نماز جمعه جای این حرف‌ها و جناح‌بندی‌ها نیست و نباید این رنگ‌ها را پیدا کند. نباید مردم فکر کنند که نماز جمعه مال یک گروه است؛ زیرا این ضربه زدن به نماز جمعه است. نماز جمعه نماز اجتماع همه است. این برمی‌گردد به اینکه خود شخصیت امام جمعه یک شخصیت جامع و فراجناحی باشد و ستادها هم همین‌طور. امروز این هم نیاز کشور است و هم نیاز همیشگی نماز جمعه. اصلاً این بازی‌ها را باید کنار بگذاریم؛ این دعواهای سیاسی و جناحی مشکل را حل نمی‌کند. امروز کشور ما فقط کار می‌خواهد، کار می‌خواهد و کار! و البته، اراده و عزم هم می‌خواهد.
در خطبه‌هایم هم دفاع از نظام و انقلاب و دولت می‌کردم و هم خواسته‌های مردم، مخصوصاً مشکلات اقتصادی، بیکاری و گرانی را بیان می‌کردم امامان جمعه برای همه مردم فرش قرمز پهن کنند تا همه مردم با همه گرایش‌ها سیاسی، چه اصول‌گرا و چه اصلاح‌طلب، در آن حضور پیدا کنند. نماز جمعه جای این حرف‌ها و جناح‌بندی‌ها نیست و نباید این رنگ‌ها را پیدا کند. نباید مردم فکر کنند که نماز جمعه مال یک گروه است؛ زیرا این ضربه زدن به نماز جمعه است. نماز جمعه نماز اجتماع همه است. این برمی‌گردد به اینکه خود شخصیت امام جمعه یک شخصیت جامع و فراجناحی باشد و ستادها هم همین‌طور. امروز این هم نیاز کشور است و هم نیاز همیشگی نماز جمعه. اصلاً این بازی‌ها را باید کنار بگذاریم؛ این دعواهای سیاسی و جناحی مشکل را حل نمی‌کند. امروز کشور ما فقط کار می‌خواهد، کار می‌خواهد و کار! و البته، اراده و عزم هم می‌خواهد.
کد خبر: ۱۴۷۸۸۱۸
نویسنده شبیر دائمی

در یکم آبان سال ۱۳۵۸ امام خمینی ، طی حکمی امام جمعه گرگان را منصوب کردند. از آن تاریخ تاکنون بیش از ۴۵ سال است که آیت الله سید کاظم نورمفیدی به عنوان نماینده امام و سپس مقام معظم رهبری در استان گلستان، نماز جمعه گرگان را برپا می‌دارند.

در چهل و پنجمین سالروز صدور حکم آیت‌الله نورمفیدی از سوی رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به گرگان رفتیم تا به همین مناسبت با امام جمعه شهر گفت و گو کنیم.

در متن حکم امام خمینی که به تاریخ اول آبان ۱۳۵۸ در جلد دهم صحیفه امام درج شده، آمده است:

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

جناب حجت‌الاسلام آقای حاج سیدکاظم نورمفیدی ـ دامت افاضاته
بر حسب تقاضای اهالی محترم شهر گرگان ـ ایدهم‌اللّه‌ تعالی ـ که تقاضا داشتند جنابعالی در آن شهر اقامۀ جمعه کنید، بدین وسیله جنابعالی به امامت نماز جمعۀ شهر مزبور منصوب می‌شوید که ان‌شاءاللّه‌ تعالی ضمن اقامۀ این فریضۀ بزرگ الهی، مردم را به وظایف خطیر و حساسی که دارند آشنا ساخته، به وحدت و اتفاق دعوت کنید و از اختلاف و تفرقه برحذر دارید. از خدای تعالی موفقیت آن جناب را مسئلت دارم. والسلام علیکم و رحمة‌اللّه‌.
غُرّۀ ذی‌الحجة الحرام 1399
روح‌اللّه‌ الموسوی الخمینی
 
متن گفت و گو و صحیفه خوانی جماران با آیت‌الله سید کاظم نورمفیدی را در ادامه بخوانید:
 
عرض سلام و تحیت دارم خدمت شما، حضرت آیت‌الله نورمفیدی، امام جمعه محترم گرگان و نماینده حضرت امام و مقام معظم رهبری در استان گلستان. یکم آبان مصادف است با سالگرد ابلاغ حکم حضرت امام به شما در سال 1358، جهت انتصاب شما به‌عنوان امام جمعه گرگان. ضمن تشکر از محضر حضرت‌عالی به خاطر فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، سؤال اول من این است که اساساً آشنایی شما با حضرت امام از کجا شروع شد و به چه کیفیتی بود؟
 
بسم الله الرحمن الرحیم.
من تقریباً تازه وارد حوزه و تازه طلبه شده بودم که با حضرت امام آشنا شدم. در سال 31-32 من وارد حوزه شدم، حدوداً سال 34 بود که این آشنایی صورت گرفت. بعضی از روحانیونی که تابستان‌ها از قم به منطقه ما می‌آمدند، از امام خیلی می‌گفتند. آن‌وقت‌ها امام سر زبان‌ها نبود؛ اما آنهایی که شاگردان امام بودند، به درس امام می‌رفتند و با امام آشنایی داشتند، از امام و شخصیت ایشان خیلی می‌گفتند. من در آن موقع که نوجوانی بیش نبودم، یک علقه‌ای در دلم نسبت به امام پیدا شد. هرچه زمان جلوتر آمد، این علاقه نه‌تنها تغییر پیدا نکرد که بیشتر و محکم‌تر شد.
بعد از چهار پنج سالی که اینجا بودم، یک سال رفتم مشهد و ادبیات را در مشهد پیش ادیب نیشابوری خواندم. بعد از مشهد به قم آمدم و مشغول درس‌های سطح حوزه علمیه شدم. وقتی تازه به قم رفتم، هنوز در آن سطحی نبودم که در درس امام شرکت کنم. آن‌موقع لمعه و امثال آن را پیش مرحوم آقای ستوده می‌خواندیم. امام آن‌موقع در مسجد سلماسی درس خارج اصول می‌گفتند و من به خاطر علاقه‌ای که به حضرت امام داشتم، می‌رفتم جلو مسجد، می‌خواستم وقتی‌که امام بیرون می‌آید، چهره امام را ببینم.
بنابراین، علقه من با امام این‌طوری بود و این از همان چیزهایی است که خدا در دل آدم می‌اندازد؛ به نظرم چنین رابطه‌هایی را خدا ایجاد می‌کند. 
بعد که جریان نهضت امام شروع شد این علقه بیش‌تر شد؛ دلیلش هم این بود که هرچه زمان جلوتر می‌آمد، شخصیت امام روشن‌تر می‌شد و به قولی، شخصیت امام از حجاب بیرون می‌آمد و عطر وجودی امام بیشتر پراکنده می‌شد و بیشتر نیروها را جذب خود می‌کرد. شخصیت امام هم یک شخصیت فوق‌العاده‌ای بود. من نمی‌توانم بزرگان شهدای اخیر غزه، لبنان و ایران را به کسی تشبیه کنم، اما می‌توانم بگویم که اینها دست‌پرورده‌های منش، روش و شخصیت امام بودند. اگر ما بخواهیم امام را به چیزی تشبیه کنیم و چیزی درباره‌اش بگوییم، باید بگوییم که ایشان مصداق علمایی است که در روایات می‌گوید: «العلما ورثة الانبیا». امام واقعاً وارث انبیا بود؛ یعنی شخصیتش مثل شخصیت انبیا بود. به گونه‌‎ای بود که عطر وجودش در عالم پراکنده شد؛ در شرق و غرب عالم و در همه کشورها؛ داخل و خارج. 
این ارادت ما نسبت به حضرت امام تا آخر هم باقی ماند و ذره‌ای تغییر پیدا نکرد. این هم نشانه ثبات شخصیت یک انسان است؛ از اول همان بود که آخر بود و آخر همان بود که اول بود. در وجود امام یک‌ذره هوای نفس و چیزهایی که ممکن است ما گرفتارش باشیم، نبود. اینها همه‌چیزهایی است که ایجاد علاقه می‌کند. آیه شریفه می‌گوید: آنهایی که ایمان دارند و عمل صالح انجام می‌دهند، «فیجعل لهم الرحمان ودا»؛ این خدا است که محبت این‌جور شخصیت‌ها را در دل‌ها می‌اندازد.
عجیب بود، وقتی امام نهضت را شروع کرد، نیروهای جوان، بازاری، کشاورز، دانشگاهی‌ها و همه تیپ‌های مردم پروانه‌وار به سمت ایشان کشانده شدند. بالاخره آنهایی که زمینه در آنها وجود داشت جذب شدند. در مورد پیامبر هم در تاریخ آمده است که وقتی مبعوث به رسالت شد، بیشتر کسانی که دوروبرش را گرفتند، جوان‌ها بودند. امام زمان هم که می‌آید، براساس روایات، اکثر یارانش جوان‌هایند و پیرمردها مثل نمک در طعام هستند.
شخصیت امام یک شخصیت پیامبرگونه بود؛ همان‌طور که کفار مکه و دشمنان در مورد پیامبر می‌گفتند که جوان‌های ما را فاسد کرده است: أفسد شباننا؛ معلوم می‌شد که جوان‌ها به پیامبر گرایش پیدا می‌کردند، امام نیز یک چنین شخصیتی داشت. این نیست جز همان جاذبه معنوی و الهی و قلب پاک. واقعاً قلب پاک همه را به طرف خود می‌کشاند.
آیت الله نورمفیدی
 
پس آشنایی شما با خود حضرت امام در قم بوده است؟
 
بله. ما فقط امام را قبول داشتیم. یک گرایش خاصی در ما نسبت به امام وجود داشت که نسبت به دیگران چنین نبود؛ ولی اصلاً به دیگران بی‌احترامی نمی‌کردیم. 
وقتی جریان رفراندوم شاه پیش آمد، روزی مرحوم آقای حاج شیخ حسن صانعی به من گفت فردا صبح بیا منزل امام. برای من این دعوت خیلی جالب بود. من به یخچال‌قاضی که منزل حضرت امام رفتم. آن‌موقع زمستان بود؛ یادم است که امام پشت کرسی نشسته بود و داشت مطلبی را می‌نوشت. وقتی وارد شدم و سلام کردم، رفتم دست امام را بوسیدم و مقابل امام نشستم. بعد معلوم شد که آن نامه را برای من می‌نویسند. به من فرمودند که این نامه را به منطقه‌تان - یعنی گرگان و دشت- ببرید. آنجا با علما صحبت کنید و به علما بگویید که شرایط خیلی خاصی است، همه باید قیام کنند؛ اگر به خاطر دنیای‌شان هم است، باید در این قضیه قیام کنند. بعد نامه را به من دادند و من هم مجدداً دست امام را بوسیدم و بیرون آمدم. بعد آقای صانعی را دیدم که آمد و گفت امام گفتند آن نامه را با خودتان نبرید و من نامه را به محضر امام برگرداندم. شاید این تصمیم به‌لحاظ مصلحت امنیتی بود؛ ولی حالا تأسف می‌خورم که کاش آن نامه را برای شخص خودم نگه می داشتم؛ چون نامه تاریخی بود.
بعد هم از قم به منطقه آمدم. علمای اینجا را جمع کردم و نظر امام را به آنها گفتم. اینکه بعد از آن چه گذشت، حالا بماند؛ ولی اجمالاً آن‌جوری که ما دل‌مان می‌خواست، متأسفانه نتیجه نگرفتیم. به هر حال تا زمان انقلاب ما رفت و آمد داشتیم و از هر فرصتی برای رساندن پیام امام و انقلاب استفاده می کردیم. من تقریبا سال 54 بود که آمدم گرگان و ماندگار شدم.
روزهای آخر قبل از انقلاب اینجا خیلی جریاناتی اتفاق افتاد. روز 19 بهمن نیروهای مأمورین شهربانی ریختند مغازه‌ها را آتش زدند و خیلی کارها کردند. وقتی‌که انقلاب پیروز شد نیز خیلی مسائل اینجا اتفاق افتاد؛ مردم جلو شهربانی جمع شدند و هرکه از شهربانی بیرون می‌آمد، دیگر رعایت نمی‌کردند و می‌زدند.
 
 
آن‌موقع شما در گرگان بودید؟
 
من اصلاً در همان صحنه بودم. ما هرچه داد می‌زدیم که راهش این نیست؛ اینها باید محاکمه بشوند و اگر کسی جرمی انجام داده، آن‌وقت باید محکوم بشود؛ اما این‌طوری برخورد کردن درست نیست. ولی کسی به این حرف‌ها گوش نمی‌کرد؛ از بس که جوّ احساساتی به وجود آمده بود. من آنقدر فریاد زدم که تا مدت‌ها بعد صدای من درنمی‌آمد. بعد آنهایی که اینجا مانده بودند، قرار شد که محاکمه شوند و برای این کار باید دادگاه انقلاب تشکیل می‌شد. ما به هرکسی که پیشنهاد دادیم زیر بار نمی‌رفت؛ ناچار من خودم پذیرفتم. آن‌وقت، امام به‌حکم و خط خودشان برای من به‌عنوان قاضی و حاکم شرع حکم صادر کردند.
 
 
این غیر از حکم امام جمعه‌ای‌تان بود؟
 
وظیفه برگزاری نماز جمعه‌ را من در همان روزی که مرحوم آقای طالقانی نماز جمعه را در تهران برگزار کرد، در اینجا شروع کردم. لذا به‌اصطلاح معروف، من الآن قدیمی‌ترین امام جمعه‌ام و قبلاً هم همین‌طور بود. اگرچه حکمش بعداً اعلام شد.
به‌هرحال، حضرت امام به من حکم قضاوت دادند و من مدتی در اینجا قاضی بودم. بعد از آن حکم امام جمعه و بعد هم حکم نمایندگی ولی فقیه را برایم دادند که از همه مهم‌تر بود. 
 
 
نماز جمعه یکی از پایگاه‌های اصلی انتشار منویات امام و مباحث مربوط به انقلاب بوده است. خود نهاد نماز جمعه از نهادهایی است که حضرت امام در سراسر کشور آن را پایه‌گذاری کردند و شما نیز جزو اولین ائمه جمعه کشور هستید. مناسب است یک‌مقداری به همان مقاطع اولیه و اهدافی که از ایجاد و شکل‌گیری این نهاد منظور بود برگردیم. اگرچه ایجاد نماز جمعه از قبل در بعضی از جاها بود، ولی در ایران بعد از انقلاب، حضرت امام جدا از خود اهمیت نماز جمعه، این را به‌عنوان یکی از کارهای اساسی در ارتباط همبستگی بین مردم، مخصوصاً با کلیدواژه‌ای وحدت کلمه، مطرح کردند که هدف آن همسویی، همراهی و تعامل با مردم بود. الآن شاید این برای خیلی‌ها عادی شده باشد، ولی در آن مقطع، نماز جمعه اهمیت خاص خودش را داشت. در این زمینه مطالبی را بفرمایید.
 
نماز جمعه خودش یک نماز مهمی است و از نظر آیات شریفه قرآنی و احادیثی که ما داریم، نماز جمعه عبادت مهمی است. مسئله برگزاری جماعت در نمازهای یومیه مستحب است؛ یعنی آدم می‌تواند خودش به تنهایی آن را در منزلش یا در هر جای دیگری بخواند. اما در نماز جمعه این‌طوری نیست؛ نماز جمعه یکی از شرایطش اجتماع است. این اجتماع شرط حداقل دارد که نباید از آن تعداد نفر کمتر باشد و اگر از آن کمتر باشد، اصلاً برگزار نمی‌شود. حداکثرش هم مثل همین نماز جمعه‌ای است که مقام معظم رهبری در تهران انجام دادند. پس خود این یک نکته‌ای بسیار مهمی است که نشانه اهمیت نماز جمعه است. بعد در روایات، مخصوصاً در روایتی که از حضرت رضا در منابع حدیثی ما است، آمده که نماز جمعه واجب شده است برای اینکه مردم جمع بشوند. امام رضا دو تا مطلب را اشاره می‌کنند: 
یکی اینکه مردم با معارف دینی آشنا بشوند. الآن هم معمولاً رسم است که در خطبه اول معارف دینی، اعتقادات، توحید که مهم‌ترین مسئله است، معاد، اخلاق و مباحث مربوط به رفتار اسلامی مطرح می‌گردد. 
دوم اینکه نکات مهمی که مربوط به جهان اسلام است و مصالح و مضار امت اسلامی است، باید برای مردم بازگو بشود تا مردم آگاه و آشنا بشوند. این هم خیلی مسئله مهمی است.
در بعضی از روایات دارد که نماز جمعه مثل حج می‌ماند. شاید از یک‌جهت، مهم‌تر از حج باشد؛ زیرا حج سالی یک‌بار اتفاق می‌افتد، ولی نماز جمعه هر هفته در روزهای جمعه برگزار می‌شود و مردم باید جمع بشوند تا در آنجا هم با معارف دینی آشنایی پیدا کنند و هم از آنچه که به مصلحت امت اسلامی است آگاه شوند و اینها باید در نماز جمعه بازگو بشوند. گرفتاری‌هایی که برای امت اسلامی پیش می‌آید، ضررهایی که متوجه امت اسلامی است گفته بشود، مصالح امت اسلامی گفته بشود و مهم‌ترین مسأله امت اسلامی که همان وحدت است، باید مورد تأکید قرار گیرد. 
من خودم شخصاً اعتقادم این است و ما هم این را از اهل‌بیت عصمت و طهارت و پیامبر آموختیم که امروز مسأله وحدت جامعه اسلامی از اوجب واجبات است. نماز جمعه باید مرکز این وحدت باشد. نماز جمعه باید بتواند دل‌ها را به هم نزدیک بکند. ائمه جمعه وظیفه حتمی‌شان این است که دل‌ها را به هم نزدیک کنند. امام جمعه باید برای همه پدر باشد؛ نه اینکه در یک گروه وارد شود و به‌عنوان یک گروه خاص فعالیت کند. ائمه جمعه باید فراتر از این حرف‌ها باشند.
بالاخره، جایگاه امام جمعه یک چنین جایگاهی است. امام جمعه باید دامنش برای همه گسترده باشد تا همه احساس کنند که می‌توانند به او مراجعه کنند، با او حرف بزنند و درد دل کنند. این یک واقعیت است. ممکن است این جهت در بعضی جاها رعایت نشود و این اصلاً به صلاح نماز جمعه نیست.
 
 
نکته‌ای خیلی مهمی را فرمودید، در کارنامه شما به‌عنوان یکی از با سابقه‌ترین امامان جمعه و شاید باسابقه‌ترین، یک کار بسیار درخشانی مشاهده می‌شود و آن ایجاد وحدت در منطقه شما است؛ مخصوصاً وحدت بین شیعه و سنی که از شعارهای اصلی حضرت امام هم بود و حضرت‌عالی به‌عنوان نماینده حضرت امام به‌خوبی توانستید در این زمینه شاید درخشان‌ترین کارنامه را در بین سایر مناطق و مراکز ایران ارائه کنید. آن موقعی که شما احساس کردید باید اینجا نماز جمعه را برپا کنید، چه آن‌موقع که خودتان بعد از انقلاب این کار را کردید و چه آن موقعی که حکم امام برای شما ارسال شد، فکر می‌کردید که رسالت‌تان در این زمینه چیست؟ یعنی آن فردی که باید امام جمعه بشود چه رسالتی دارد؟ این می‌تواند برای ائمه جمعه‌ جوان که بعداً می‌آیند، کمک بکند تا از این تجربیات شما استفاده بکنند.
 
همان‌طوری که اشاره کردم، امام جمعه باید هم معارف اسلامی را درست بفهمد و هم آن را به مردم درست منتقل کنند. بالاخره برداشت‌ها از آیات قرآن، روایات اسلامی و تاریخ ممکن است خیلی متفاوت باشد. یا آدم خودش این جهت را تشخیص بدهد، یا اقلاً شخصیت‌هایی را که مرجع و ملجاء هستند، الگو قرار بدهد. مثل خود امام، مقام معظم رهبری، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید محمدباقر صدر و امام موسی صدر که اینها نه‌فقط بلد بودند، بلکه صاحب تفکر بودند. اینجا دو مطلب است: 
یک‌مطلب این است که آدم خیلی از مسائل را بلد است، ولی اهل تفکر نیست. در این حالت، عالم اهل تفکر، اندیشه‌ورز و دارای مبنای فکری، می‌تواند برای چنین آدمی الگو باشد. اینکه امام فرمودند شهید مطهری آنچه را که -حالا قریب به این مضامین- فرموده است، همه مطابق با اسلام و همه درست است. امام بالاخره حجت خدا بود و او ‌چنین شهادتی داده است.
مطلب دیگر هم این است که آدم خودش دارای تفکر و مبنای فکری است. در این حالت، باید به آیات، روایات و اندیشه‌های مختلفی که در مورد تفسیر آیات وجود دارد، مراجعه بکند. ممکن است یک آیه را چند جور تفسیر کنند. من امام جمعه باید ببینم آن تفسیری که امروز می‌تواند برای جامعه پیام داشته باشد، کدام‌یک از اینها است.
اینها نکات مهمی است که منشأش تفکر است. اگر انسان تفکر نداشته باشد، صرفاً نقل می‌کند که فلانی این را گفته، فلانی آن را گفته و فلان مفسر آن را گفته است. چه با شرایط امروز وفق داشته باشد یا نداشته باشد. در حالی که نباید چنین باشد؛ زیرا «القرآن یجری کما تجری الشمس و القمر» قرآن همیشه تازه است؛ مثل خورشید و ماه. آیا خورشید هیچ‌وقت کهنه می‌شود؟ نه. وگرنه، تا خورشید هست، تازه است؛ نور می‌افشاند، حرارت ایجاد می‌کند و حیات می‌دهد. قرآن هم همین‌جوری است. 
بنابراین، به نظر من این نکته‌ای بسیار مهمی است که ائمه جمعه باید توجه کنند؛ یا خودشان صاحب تفکر و اندیشه باشند که بتوانند تجزیه‌ و تحلیل کنند تا بعد به یک نتیجه‌ای برسند؛ یا اگر نیستند، به افکار و اندیشه‌های بزرگانی مثل این شخصیت‌هایی که عرض  کردم، مراجعه کنند. البته نباید به هرکسی هم اعتماد کنند تا از آنها اندیشه و فکر بگیرند.
به‌هرحال، این نکته‌ای بسیار مهمی است و این وظیفه بسیار مهم ائمه جمعه است. 
بعد هم امام جمعه باید آشنا با مسائل روز و رفتار نیک با مردم داشته باشند. گاهی آدم می‌بیند که بعضی در نماز جمعه می‌آیند علیه یک کسی حرف می‌زند؛ بعد که از او سؤال می‌کند، می‌بیند که هیچ منطقی ندارد؛ یعنی همین‌طوری از یک‌چیزی عصبانی شده و آمده یک مطلبی را گفته است. اگر هم آدم می‌خواهد نقد کند، اشکال ندارد، نقد کند؛ ولی نقد غیر از بدگویی است؛ نماز جمعه جای بدگویی نیست. اگر ما بتوانیم مثلاً مسائل فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را نقد کنیم، عیب ندارد؛ اما اینکه وقتی یک‌چیزی را دیدیم بعد بیاییم بدوبیراه بگوییم، این جایش در نماز جمعه نیست. در مجالس خصوصی ممکن است باشد؛ اما در نماز  جمعه این حرف‌ها جایش نیست.
 
 
حاج‌آقا، حالا می‌خواهیم کمی وارد مصادیق بشویم. همان‌طوری که می‌دانید، نماز جمعه در هدایت افکار عموی و تنظیم روابط اجتماعی در بین جامعه نقش بسیار مهمی دارد. زمانی که شما امام جمعه شدید، مصادف شد با یک‌سری از رویدادها و رخدادهای سیاسی؛ مانند مسئله ترکمن‌صحرا و فعالیت‌هایی که گروهک‌های سیاسی داشتند. اینها مشکلات زیادی برای اینکه انقلاب و امام را با توطئه‌های مختلف مواجه بکنند، ایجاد کرد. شما برای مقابله با این چالش‌ها، از چه رویکردی کار گرفتید؟
 
من اشاره کردم که مسأله وحدت و حفظ اتحاد در درون جامعه، مخصوصاً وحدت شیعه و سنی، اعتقاد و ایمانم است. این مسئله برای من تاکتیک نیست؛ ممکن است برای خیلی‌ها تاکتیک و یک‌چیز مقطعی باشد؛ اما برای من نه؛ وحدت اسلامی برای من یک‌ مسأله ریشه‌دار و عمیق است. از آیات شریفه قرآنی، از روایاتی که از ائمه مخصوصاً از امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه به ما رسیده است و از سفارش‌هایی که بزرگان دین‌مان دارند، اهمیت بسیار زیاد این مسأله به دست می‌آید. وقتی یک چنین مسأله بسیار مهمی ما داریم، ابداً نباید بیاییم از آن به‌عنوان یک تاکتیک، مثلاً چون ناچاریم، استفاده کنیم و در پشت قضیه هم هرچه دل‌مان می‌خواهد بگوییم و انجام بدهیم. من به اعتقاد شخصی خودم اصلاً اینها را حرام می‌دانم. بزرگانی هم که بالاخره برای ما الگو بودند، مثل مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی رحمت الله علیه، به اهمیت وحدت اسلامی باور عمیق داشتند. روابط خوبی که ایشان با شیخ محمود شلتوت برقرار کرد، اینها حجت‌اند. این باعث شد که شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه الازهر که مرد بسیار بزرگی بود، فتوا دهد بر اینکه همه مسلمان‌ها می‌توانند از فقه امامیه هم تقلید کنند. این خیلی حرف بزرگ و مهمی است. ایشان آن‌وقت گفتند که مذاهب اربعه می‌توانند از فقه جعفری هم تقلید کنند.
آیت الله نورمفیدی
بنابراین، باید دید که اصلاً عقلانیت چه می‌گوید؟ آیا جامعه‌ با اختلاف پیش می‌رود؟ قطعاً نمی‌تواند. خطبه‌های نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین ببینید که امام می‌گوید هیچ‌کس به‌اندازه من، در میان امت اسلامی حریص‌تر برای اینکه دل‌ها را به هم نزدیک کند و اجتماع و وحدت به وجود بیاید، نیست. این امام ما است و ما باید از او یاد بگیریم.
بعد هم می‌فرماید: «ارید ابتغی بذلک حسن الثواب و کرم المآب» من می‌خواهم با این مسأله به ثواب خدا برسم. پس یک مسئله اعتقادی و عمیق است؛ نه یک‌چیز تاکتیکی که امروز دم از وحدت بزنیم، ولی پشت سر یک کاری دیگر بکنیم و یا یک‌حرفی دیگر بزنیم که خلاف وحدت باشد. 
من براساس آیات قرآن، روایات، عقلانیت و سیره و گفتار بزرگان -به قول علما، ادله اربعه: کتاب، سنت، عقل و اجماع- عقیده‌ام و ایمانم این است. این مسئله را برادران اهل سنت ما هم کاملاً لمس کردند؛ یعنی دیدند که نه، به قول امروزی‌ها، من زیگزاکی عمل نمی‌کنم؛ آنچه می‌گویم در میدان عمل هم همین است. آن چیزی که در میدان عمل می‌کنم، همانی است که می‌گویم.
 
 
اگر خاطره‌ای از سختی‌های این کارتان هم دارید، بفرمایید.
 
من یک‌شب وارد مسجد شدم، دیدم شب نهم ربیع است. شب نهم ربیع را که می‌دانید چیست؟ بساطی درست می‌کردند. دیدم چراغانی کرده‌اند. وقتی وارد شدم، به مدیر مسجدمان گفتم چرا چراغانی کردید؟ گفت امشب شب نهم ربیع است. گفتم غلط کردید. بعد وسط نماز به یک روحانی که پشت سر من بود، گفتم پا شو و بگو امشب اولین شب امامت حضرت ولی‌عصر، امام زمان است. شاید اولین بار بود که این مسأله در کشور مطرح شده و من این مطلب را گفتم و این را هم خدا به ذهن من انداخت؛ برای اینکه من می‌دانستم همین مسأله به ترکمن‌صحرا هم در میان برادران اهل سنت هم منتقل می‌شود. آن‌وقت می‌گویند پس این هم دروغ می‌گوید و فقط حرف می‌زند.
خیلی جاها من کارهایی کردم که بعضی‌ها به خاطر همان چیزها با من مخالفت می‌کردند. یک روز در مسجد خودم در میان مردم گفتم که گاهی وقت‌ها به عایشه همسر رسول خدا نسبت های ناروا داده می‌شود، گفتم ما حق نداریم به عایشه همسر رسول خدا این نسبت ها را بدهیم؛ برای اینکه:
اول اینکه صریح قرآن است که می‌گوید «و ازواجه امهاتکم»؛ همسران پیغمبر مادران شمایند. 
دوم اینکه چرا ما کاسه از آش داغ‌تر شویم؟ خود امیرالمؤمنین در جنگ جمل با اینکه عایشه آمده در جنگ شرکت کرده بود، وقتی جنگ تمام شد، با احترام عایشه را به مدینه فرستاد. آخر یعنی چه؟ ما چجور شیعه‌ای هستیم که گوش به حرف‌های امامان‌مان هم نمی‌دهیم. با اینکه او به جنگ آمده و در جنگ شرکت کرده بود، اما باز هم امیرالمؤمنین به خاطر پیامبر و احترام رسول خدا، با احترام او را به مدینه فرستاد.
یکی از آن انتهای مسجد گفت آقا، تا حالا با ما کسی این‌جوری حرف نزده بود. گفتم حالا من این‌جوری با شما حرف می‌زنم. بعد هم به خودتان واگذار می‌کنم؛ اگر حرف من درست است، قبول کنید؛ اگر نکردید، هرچه دل‌تان می‌خواهد انجام دهید؛ من به وظیفه‌ام عمل کنم. من می‌دانم این حرف‌ها برای من خطر دارد؛ بعضی از شیعیان تند شاید از این حرف‌های من خوش‌شان نیاید، خب نیاید؛ اما من وظیفه‌ای دارم. 
بنابراین، می‌خواهم بگویم وحدت برای من یک عقیده و یک ایمان است، نه تاکتیک. این خیلی مهم است. این را برادران هم فهمیدند و درک کردند. لذا، الآن در ترکمن‌صحرا که شما بروید، اصلاً معلوم است که رابطه‌شان با بنده خیلی خوب است.
 
 
حاج‌آقا، به دو نامه‌ای اشاره فرمودید که یکی همان نامه اول بود که حضرت امام پیش از انقلاب به حضرت‌عالی دادند و بعد هم نامه قضاوت. ما در تاریخ و صحیفه امام با دو نامه و حکم دیگری به حضرت‌عالی مواجهیم: یکی همین نامه امام به شما به عنوان امام‌جمعه گرگان در 1 آبان 58 و یکی هم نامه دیگری در سال 61 به‌عنوان نمایندگی ولی فقیه. در رابطه با این دو نامه هم توضیحی بفرمایید.
 
حکم امامت جمعه که آمد، من قبلاً نماز جمعه را شروع کرده بودم؛ روزی که مرحوم طالقانی شروع کرد، ما اینجا نماز جمعه را در مصلا شروع کردیم؛ البته با هماهنگی. منتها رسماً و کتباً بعد صادر شده است.
 
 
احکامی که شما می‌فرمایید رسماً، تقریباً ابلاغ حکم به هفت هشت نفر از مرداد همان سال 58 شروع شد، بعد چندتا در مردادماه ابلاغ گرفتند، بعد هم حضرت‌عالی در آبان 58 و بعد از حضرت‌عالی، آقای طاهری اصفهانی، آقای سید روح الله خاتمی و آقایان دیگر ابلاغ گرفتند. بعد هم آن نامه‌ای که شما را به‌عنوان نماینده ولی‌فقیه در استان معرفی کردند. در آن نامه فرازهای مختلفی وجود دارد؛ از جمله همین نکاتی که حضرت‌عالی فرمودید: بحث وحدت و رتق‌وفتق اختلافات و درگیری‌ها. در حکمی که به مناسبت نمایندگی حضرت‌عالی صادر شد، فرازی وجود دارد که امام می‌فرماید در تمام اموری که نیاز به اذن ولی‌فقیه است، حضرت‌عالی مجاز هستید. در این زمینه هم اگر نکاتی است بفرمایید.
 
آن حکم به خاطر مسائلی که اوایل انقلاب در منطقه اتفاق افتاده بود صادر شد و مال اوایل انقلاب است. در اوایل انقلاب اینجا یک غلغله‌ای بود؛ منافقین، چریک‌های فدایی خلق، اختلاف انگیزان بین شیعه و سنی و... اینجا مشغول بودند. اینجا ولوله‌ای بود؛ خیلی شلوغ بود. بالاخره دو تا جنگ هم اینجا درست شد. همان قضایایی که راجع به وحدت با اهل سنت گفتم و به خاطر همان نگاهی که نسبت به اهل سنت داشتیم، خیلی در آرام کردن منطقه مؤثر بود. ما از همان اول هم روابط‌مان با همه مردم به خصوص علما در ترکمن‌صحرا خوب بود؛ رفت‌وآمد خیلی خوب با همدیگر داشتیم. اینها برملا و روشن هم بود. متأسفانه آن قضایای داخلی خودمان هم بود که من را خیلی اذیت می‌کرد.
من یک‌وقتی خدمت حضرت امام رفتم و به ایشان گفتم که من دیگر خسته شدم، می‌خواهم به قم برگردم. ایشان فقط یک‌جمله‌ای گفت: بالاخره در سنگر نشستن ترکش هم دارد و شما الآن در سنگرید؛ آدم وقتی در سنگر باشد، ترکش هم دارد. این سخن امام مثل این بود که انگار خدا یک روح جدیدی در من دمید و گفتم حالا می‌روم ولو بلغ ما بلغ؛ هرچه می‌خواهد بشود.
 
 
این در چه سالی بود؟
 
یادم نیست. حالا آن گروه‌ها یک مطلب بود که دائماً اینجا بودند و شرارت می‌کردند. بعد از داخل هم‌فشارهایی روی من بود.
حالا نمی‌دانم این حکم نمایندگی بعد از اینکه من خدمت امام رفتم و این را گفتم و آن جمله را امام گفت، بود یا قبل از این بود؛ این را من یادم نیست. اگر قبل از این بوده باشد، شاید به لحاظ همین مسائلی که در منطقه بود، امام این حکم را دادند تا نسبت به مسائل منطقه یک آرامشی به وجود بیاید. اگر هم بعد بوده باشد، شاید من که رفتم خدمت ایشان و گفتم که می‌خواهم برگردم، ایشان هم فرموده حالا که در سنگر هستید، ترکش هم است. من این را یادم نیست.
 
 
حضرت‌عالی به‌عنوان باسابقه‌ترین امام جمعه ایران بعد از انقلاب هستید. یکی از ائمه جمعه موفق هم هستید و خطبه‌های حضرت‌عالی هم همیشه در بین مردم بسیار مؤثر بوده است. شاید خیلی از ائمه جمعه جوان بخواهند از شیوه‌های حضرت‌عالی در موفقیت برپایی نماز جمعه استفاده بکنند. من یک مقدار سؤال جزئی‌تر بکنم: با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی بسیار متکثری که هم در زمان امام وجود داشت؛ مثل جنگ، گروهک‌ها، بحث شیعه و سنی و مسائل دیگر و هم امروزها با آن مواجهیم، شما پیام‌ها و خطبه‌های نماز جمعه‌تان را چگونه تنظیم می‌کردید؟ 
 
من قبلی‌ها را که اوایل انقلاب است، یادم نیست. البته مجموعه فرهنگی است که الآن دارند تمام خطبه‌های همان نماز جمعه من را پیاده می‌کنند. اگرچه من خودم خیلی با این کار موافق نیستم و می‌گویم فقط بعضی خطبه‌ها را، نه همه. اما می‌گویند اینها به‌عنوان سند برای منطقه است، باید همه‌اش پیاده شود. 
در آن اوایل یک مدتی که مسأله جنگ و جهاد مطرح بود، معلوم بود که در آن فضا خطبه‌ها باید چه مایه‌هایی داشته باشد؛ تقویت جبهه‌ها و تشویق به جهاد بود که امام هم فرموده بودند همه کشور باید به فکر پشتیبانی جنگ می بودند. خودم هم چند بار به جبهه رفتم و در یکی از این سفرها یکی از دوستان ما، آقای حاج شیخ رسول رضایی، ترکش خورد. آن‌وقت موضوع خطبه‌ها بیشتر این مسائل بوده است. 
سال های طولانی است من در خطبه اول نماز جمعه، خطبه‌های نهج‌البلاغه را که یک دنیا حرف دارد، درخور فهم خودم مطرح می‌کنم. حتی‌الامکان هم سعی می‌کنم که بعضی جاهایش را که مسائل فلسفی دارد، پایین‌تر بیاورم و درخور فهم عامه مردم بیان بکنم. من هیچ‌وقت در نماز جمعه علیه کسی حرف نزدم. همیشه هم از دولت‌ها پشتیبانی کردم و هم از مردم. 
امام جمعه باید هم از نظام و دولت دفاع بکند و هم خواسته‌های مردم را منعکس کند. من جمع بین هر دو می‌کردم. معمولاً در خطبه‌هایم مبنا و اساس این بود؛ هم دفاع از نظام و انقلاب و دولت می‌کردم و هم اینکه خواسته‌های مردم، مخصوصاً مشکلات اقتصادی، بیکاری و گرانی را بیان می‌کردم. 
خلاصه، اینها چیزهایی بود که ما در نماز جمعه مطرح می‌کردیم. اما برای خودم چیزی نمی‌گفتم؛ حتی یادم است یک‌وقتی گفتم کسی حق ندارد از من دفاع کند؛ اگر دیدید من را در خیابان به صورتم سیلی هم زدند، کسی حق ندارد از من دفاع بکند. می‌خواهم بگویم که ما باید یک چنین کلیاتی را در خطبه‌های نماز جمعه رعایت کنیم. 
شب‌های جمعه که می‌شود من واقعاً دغدغه پیدا می‌کنم که برای فردا چه بگویم، چجوری بگویم و چجوری بیان کنم. گاهی از روح امیرالمؤمنین استمداد می‌طلبم و می‌گویم یا علی! من دارم خطبه‌ها و فرمایشات شما را بیان می‌کنم، کمکم کن که برداشت و فهم درستی از اینها پیدا کنم؛ چون می‌خواهم به مردم منتقل کنم. یا شب‌های دوشنبه که در مسجد تفسیر می‌گویم، به خدا می‌گویم خدایا! این کلام تو است؛ من می‌خواهم کلام تو را به مردم بگویم؛ اگر یک‌جایی کمی گیر می‌کنم کمکم کن.
به‌هرحال، اینها کلیاتی است که من فکر می‌کنم همه آقایان بایستی رعایت کنند. خود آقا هم وقتی ائمه جمعه به دیدارش می‌روند، همیشه روی مطالعه، فکر کردن، بررسی کردن روی مطالبی که مطرح می‌شود یا اینکه در نماز جمعه علیه کسی حرف زده می‌شود، تأکید می‌کنند.  گاهی آدم می‌بیند که بعضی‌ها مثلاً علیه دولت‌ها حرف می‌زنند و به آنها توهین می‌کنند؛ آخر، تو می‌توانی نقد کنی، اما توهین نکن. اول اینکه نمی‌توانید نقد کنید؛ چون نقد کردن دانش می‌خواهد. دوم، اگر هم می‌توانید نقد کنید، نقد کن، اما توهین نکن. بعضی‌ها چون نمی‌توانند نقد کنند، صرفاً برای اینکه برخی خوش‌شان بیاید، آن‌وقت توهین می‌کنند و بد می‌گویند. من با این چیزها صددرصد مخالفم و به صلاح نمی‌دانم؛ نه به صلاح نظام می‌دانم، نه به صلاح نماز جمعه می‌دانم و نه به صلاح خود امام جمعه.
 
 
حضرت‌عالی نماز جمعه را به بستری برای ایجاد وحدت، وفاق، همدلی و همبستگی تبدیل کردید و این را در کارنامه حضرت‌عالی ما مشاهده می‌کنیم؛ هم در بعد مذهبی، هم در بعد سیاسی و هم در رابطه با نکته اخیری که در مورد تعامل بین مردم با مسئولین فرمودید و اینکه از منظر حضرت امام، مردم ولی‌نعمت‌اند. ارتباط صمیمی شما با حضرت امام بر کسی پوشیده نیست؛ شما از ائمه جمعه موفق دوران جنگ هم به شمار می‌آیید. شما در بین نمایندگان ولی‌فقیه و ائمه جمعه از فعال‌ترین آنها در دوران دفاع مقدس و در دوران حیات نورانی حضرت امام بودید. مناسب است که یک‌مقداری برگردیم به آن ایام؛ زیرا نسل جدید ما و جامعه امروز ما سخت دنبال این است که حقایق آن ایام و آن زمان را بیشتر بشنوند؛ مخصوصاً از زبان کسانی که خودشان آن ایام را به‌خوبی تجربه کرده‌اند. اگر به آن مقطع برگردیم، می‌بینیم که این ارتباط صمیمی شما با حضرت امام و فعال بودن شما در سنگر نماز جمعه، زبانزد بسیاری از استان‌ها بوده است. الآن خیلی از ائمه جمعه‌های ما به شهادت رسیدند؛ اینهایی که همکار و هم‌ردیف شما بودند، همه جزو اسوه‌ها و الگوهای تقوا و معنویت در مناطق مختلف کشور بودند و شما هم در زمره همان‌ها تعریف میشوید. در این زمینه هم یک‌مقداری توضیح بدهید. 
 
شاید اولین شهیدی که از این قبیل باشد، شهید مطهری بود؛ چرا شهید مطهری را هدف قرار دادند؟ آن‌هم گروهی که بالاخره خودشان دم از اسلام می‌زدند. چرا؟ برای اینکه ایشان مغز متفکر این انقلاب بود. این انقلاب و این نظام یک تفکر خیلی عالی نیاز دارد. آدم گاهی اوقات می‌بیند و احساس می‌کند که در جامعه تفکراتی وجود دارد که با این تفکرات نمی‌شود این نظام را اداره کرد. برای این کار، تفکر خیلی عالی و وسیع نیاز داریم. شهید مطهری مغز متفکر بود. شهید بهشتی مغز مدیریت این نظام بود. دشمن‌ها -حالا منافقین یا کسانی دیگری با تحریک بیرون- به خاطر همین اهمیتش، آمدند اینها را زدند؛ مطهری، بهشتی، باهنر، مقام معظم رهبری
 
 
حضرت‌عالی هم بودید.
 
حالا ما جزو رده‌های...، آقای هاشمی رفسنجانی، شهید مفتح، شهدای محراب مثل شهید صدوقی، شهید دستغیب، شهید مدنی، شهید اشرفی اصفهانی و امثال آنها کسانی بودند که دشمنان هدف قرار دادند. اینها همه شخصیت‌هایی بودند که یک‌عمر با صفا و سلامت نفس زندگی کرده بودند. خود این در نگهداری جامعه بسیار مؤثر است. 
ما گاهی اوقات که با بعضی‌ها صحبت می‌کنیم، می‌گوییم همه‌اش جوان جوان می‌گویید، ببینید، روحانیت یک‌جوری است که هر چه پیرتر می‌شود، قیمتی‌تر می‌شود؛ مخصوصاً که بعضی‌ها واقعاً قیمتی‌تر می‌شوند. بنابراین، همه‌اش نگویید جوان؛ ممکن است یک پیرمرد، یک آدم برجسته در یک منطقه نفس حضورش، سلامت نفس، تواضع و مردمی بودنش منطقه را با آرامش نگهدارد. 
به‌هرحال، دشمن از همان اول آمد اینها را هدف قرار داد. اینها کسانی بودند که می‌توانستند از جنبه‌های گوناگون و مختلف واقعاً پشتیبان و بازوی این نظام باشند: از جهت فکری، مدیریتی و همان جایگاه علمی و مرجعیت مردمی که داشتند. متأسفانه دشمن خیلی از اینها را زدند. این نشانه است که ما به انقلاب‌مان خوب نگاه کنیم.
اگر ما انقلاب را ریشه‌ای نگاه نکنیم و سطحی به آن نگاه کنیم، ممکن است امروز به این نتیجه برسیم که مثل بعضی‌ها بگویی آقا، این‌هم کار بود که کردید؟ همین چیزهایی که امروزه می‌گویند که این انقلاب را درست کنیم که چه بشود؟ این‌همه گرفتاری‌ها، این‌همه مشکلات و این‌همه سختی‌ها را برای خودمان به وجود بیاوریم. به نظر من، معنی‌اش این است که ما اصلاً دین را خوب نشناختیم، امامت و امام حسین را خوب نشناختیم. این تفکرها اگر در زمان امام حسین هم بود، می‌گفت آقا بیکاری؟ بشین سر جایت به اینها چه کار داری؟ خودت را به دردسر می‌اندازید.
این برمی‌گردد به نگاهی که ما به این انقلاب و به کشورمان امروز باید داشته باشیم. اگر سطحی نگاه کنیم، به نتایج بدی می‌رسیم. اما اگر عمیق نگاه کنیم که این انقلاب ماهیتاً همان انقلاب انبیاء است؛ پس یا بگوییم اصلاً دین را بگذاریم کنار یا باید به پای آن ایستاد. اگر بخواهیم با نگاه دین به مسائل نگاه کنیم، می‌بینیم وقتی نوح آمد هم همین جنگ‌ و دعوا بود. ابراهیم که آمد همین حرف‌ها بود؛ می‌خواستند در آتش بیندازند. موسی که آمد یک‌عمر با فرعون دعوا و معرکه داشت. عیسی که آمد هم همین‌طور. پیغمبر و ائمه ما که آمدند نیز همین‌طور بود. همه‌شان درگیر این نزاع‌ها و دعواها بودند.
خب، حالا ما چه کارکنیم؟ آیا همه آنها را بگذاریم کنار و فقط به زندگی مادی‌مان نگاه کنیم و فقط به دنیا، وضع زندگی، رونق کار، پیشرفت و فلان بچسپیم؛ آن‌هم از نظر مادی فقط؟ اگر این‌طور نگاه کنیم، این هم یک نگاهی است، ولی این با نگاه قرآنی و دینی نمی‌سازد. اگر بخواهیم آن‌گونه نگاه کنیم، باید استقامت کنیم. البته سخت است و گرفتاری و مشکلات هم دارد؛ همان‌طوری که برای همه مشکلات داشت؛ هم برای نوح، هم برای ابراهیم، هم برای موسی، هم برای پیغمبر و همه ائمه ما. کدام‌یک از اینها آرام زندگی کردند؟
ما اگر می‌خواهیم امروز با این شرایطی که در دنیا برای ما درست کرده‌اند، آرام زندگی کنیم، باید ذلت را هم بپذیریم. اگر می‌خواهیم آرام زندگی کنیم باید ذلیل و تابع باشیم؛ باید هر چه سلطه جهانی می‌گوید، بپذیریم. آن‌وقت ممکن است علی‌الظاهر بالای سرش را هم بگذارند و ما را حلوا حلوا هم بکنند.
 
 
وارد یک بحث مهمی شدید. این انقلاب شرایط بسیار سختی را سپری کرد. در یک سال ما چندین فاجعه را تجربه کردیم؛ در 6 تیرماه مقام معظم رهبری مورد ترور قرار گرفت، فردای آن روز، 72 نفر از یاران نزدیک امام به شهادت رسیدند، قبلش نیز شهید چمران شهید شد، بعدتر از آن به فاصله دو ماه، در 8 شهریور رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر به شهادت رسیدند. شما به‌عنوان امام جمعه مردمی وقتی‌که با این‌همه صدماتی که وارد می‌شد، مواجه می‌شدید، آن شرایط جامعه و مردم را چطور می‌دیدید؟ در دوران امام این مردم چگونه این مسیر را گذراندند و از این خطرات عبور کرد؟
 
به‌هرحال، برمی‌گردد به نگاه‌ها. آن‌وقت‌ها هم شاید خیلی‌ها نگاه این‌گونه نداشتند؛ بعضی‌ها شاید می‌گفتند خوب شد که این‌گونه شدند. من می‌خواهم بگویم که انتخاب این راه اصلاً بدون دردسر نمی‌شود. مگر در کربلا چه شد؟ ما که می‌گوییم حسینی هستیم، ما عاشق امام حسین هستیم، می‌دانیم واقعاً در کربلا چه گذشت؟ در یک روز همه شهید شدند؛ از خود امام حسین گرفته تا طفل شیرخواره‌اش. حالا بگوییم امام حسین بی‌خود این کار را کرد! می‌شود این حرف‌ها را زد؟ من می‌خواهم بگویم که اینها برمی‌گردند به یک سلسله مسائل ریشه‌ای‌تر. همین دو سه روز قبل، یکی آمد گفت که یحیی سنوار را هم شهید کردند. با یک‌حالتی می‌گفت که یعنی ما بی‌خود داریم این کارها را می‌کنیم. گفتم یحیی سنوار مهم‌تر بود یا امیرالمؤمنین؟ امیرالمؤمنین را هم شهید کردند؛ پس باید بگوییم تمام شد؛ چون امیرالمؤمنین شهید شد، همه چیز تمام شد؟ پس اصلاً این حرف‌ها را ول کنیم؟ اصلاً راه انبیا را ول کنیم؟ اصلاً دنبال این راه نرویم؟ 
اینهایی که این حرف‌ها را می‌زنند می‌خواهند بگویند که امام هم بی‌خود این انقلاب را کرد. می‌خواهند این را بگویند که این انقلابی که امام درست کرد، آخرش شد این گرانی، این بدبختی، این فلان و این حرف‌ها. همه‌اش می‌خواهند این را بگویند؛ مگر غیر از این است؟ همین‌که گفتند این روزها علیه امام هم شروع کرده‌اند که امام بی‌خود این کار را کرده است. من فکر می‌کنم که امروز دنیا به‌جای حساسی رسیده است و الآن داریم می‌بینید که تمام دنیا و حتی در خود آمریکا هم از فلسطین دفاع می‌کنند. در کشورهای اروپایی نیز از فلسطین دفاع می‌کنند. این جنایاتی که اینها انجام می‌دهند، همه را وادار کرده است به این‌که از مردم مظلوم فلسطین و لبنان دفاع کنند.
خب حالا ما چه کارکنیم؟ بگوییم نه؛ اگر وارد این کارها بشویم، مشکل دارد، دردسر دارد، هی باید شهید بدهیم و...، پس باید ول کنیم؛ یعنی امروز مردم غزه و فلسطین را ول کنند؟ بعد آنچه را که اسرائیل برای‌شان می‌خواهد همان حکومت کند و آن را بپذیرند؟ نه؛ بشر طبعش این را نمی‌پذیرد.
 
 
همان‌طور که حضرت‌عالی مستحضرید، بحث مقاومت، مبارزه با اسرائیل  و آزادی فلسطین یکی از آرمان‌های اصلی امام حتی پیش از انقلاب بوده است. پس از انقلاب هم جبهه مقاومت حزب‌الله لبنان توسط مرحوم آقای محتشمی راه‌اندازی شد. باتوجه به شرایطی که ما الآن در منطقه سپری می‌کنیم و حمایت جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب و مخصوصاً حضرت امام از مقاومت و مبارزه با غده سرطانی اسرائیل که امام می‌فرماید هیچ آزاده‌ای اسرائیل را به رسمیت نمی‌شناسد، دوست داریم نظر حضرت‌عالی را  در این زمینه بشنویم.
 
همان‌طوری که اشاره کردم، با توجه به این شرایطی که ما در دنیا می‌بینیم، دو راه در پیش است: یا ذلت را بپذیریم و یا در مقابل این ظلم‌ها بایستیم. این مقاومت قطعاً به نتیجه هم خواهد رسید؛ البته مشکل است و برای ما هم گرفتاری به وجود می‌آورد. اما آیا با پیش آمدن بعضی از گرفتاری‌ها، ما تن به ذلت بدهیم؟ اگر چنین باشد؛ پس این شعارهایی که می‌دهیم که امام حسین فرمود «هیهات من الذلة»، چیست؟ پس اینها همه حرف است! بالاخره امروز ما دو راه بیشتر نداریم؛ اگر راه سومی وجود دارد بگویید. یا باید خوار و ذلیل باشیم؛ این دنیایی که حتی در مقابل قدرتی مثل چین، می‌آید تایوان را درست می‌کند تا برایش دردسر درست کند، برای روس‌ها هم اوکراین را درست می‌کند؛ این اصلاً مردم دنیا را ول نمی‌کند؛ نمی‌گذارد مردم آرام باشند.
خب چه باید کرد در مقابل این؟ اصلاً فطرت انسان چه می‌گوید؟ آیا باید بپذیریم و خوار و ذلیل بشویم؟ هر چه زدند سر ما چیزی نگوییم و ذلت را بپذیریم؟ ممکن است وقتی ذلت را پذیرفتیم، یک‌چیزهایی هم علی‌الظاهر، نه عمیق، به ما بدهند. اگر ذلت نمی‌خواهیم، همان کاری را کنیم که امام حسین گفت «قد رکزنی بین اثنتین، بین السلة و الذلة» می‌گوید من را مخیر بین دو راه کردند: سلت و ذلت؛ یعنی شمشیر و اینکه من ذلیل بشوم؛ «هیهات من الذلة»؛ خیلی ذلت از ما دور است.
جمله بعدی امام حسین این است که آن دامن‌هایی که من در آن دامن‌ها تربیت شدم اجازه نمی‌دهند که من زیر بار ذلت بروم و خوار بشوم: «حجور طابت‌ و طهرت و انوف حمیة و نفوس ابیة من ان نوثر طاعة اللئام علی مصارع‌ الکرام‌»؛ می‌گوید آن دامن‌هایی که در آن تربیت شدم، به من اجازه نمی‌دهند که کشته شدن با کرامت را کنار بگذارم و بروم طاعت لئام را بکنم: «ان نوثر طاعة اللئام علی مصارع‌ الکرام».
پس این شعارها، این امام حسین و این حرف‌ها چیست؟ آیا همه اینها را کنار بگذاریم؟ بالاخره مسأله انقلاب ما هم است. نمی‌خواهم بگویم که ما خودمان امام حسینیم، اما بالاخره انقلاب ما اقلاً آن صبغه حسینی را دارد. الآن مردم غزه و فلسطین آیا همه واقعاً مثل شهدای کربلایند؟ نه؛ ولی آن صبغه و رنگ را دارد که در مقابل ظلم، زور، جنایت و فساد ایستاده‌اند. همین‌قدر هم خیلی ارزش دارد.
من نلسون ماندلا را دوست دارم؛ برای اینکه بیست و چند سال برای مبارزه با تبعیض در زندان بود، شاید زن و بچه‌اش را هم از دست داد، برای اینکه کشورش را نجات بدهد. آخرش هم یک‌جوری نجات پیدا کرد. این مرد بزرگی بود؛ حتماً فردای قیامت خدای متعال همین نلسون ماندلا را به‌خاطر این کار بزرگی که انجام داده، به یک‌شکلی مورد لطف قرار می‌دهد. مثل آن حاتم طایی است که وقتی پسرش-علی بن حاتم- پیش پیامبر آمد، پیامبر به خاطر اینکه پدرش انسان کریم بود، خیلی احترامش کرد. پس کرامت، بزرگواری و عزت یک‌چیزهایی است که همه انبیا دنبال اینها بودند. ائمه ما هم دنبال این بودند؛ امام حسین هم دنبال اینها بود. 
ما هم الآن یا باید این را قبول کنیم و یا برویم مطیع لئام؛ پست‌ها و لئیم‌ها بشویم. من امروز در دنیا لئیم‌تر، پست‌تر و جانی‌تر از آمریکا نمی‌بینم. اینها بسیار پست، رذل و لئیم‌اند، رهبر معظم انقلاب از اسرائیل به «سگ هار آمریکا» تعبیر کردند. بله، یا باید بایستیم یا باید ذلیل بشویم؛ ایستادن مقدم است. عقل، دین، خدا و پیغمبر می‌گوید ایستادن در مقابل این شرایط مقدم است. البته مشکلاتی هم دارد؛ ولو کشته شدن مثل امام حسین. 
 
 
به‌عنوان آخرین سؤال، اگر خاطرات، انتظارات و توصیه‌هایی که حضرت امام نسبت به نمازهای جمعه به شما داشتند، از امام دارید برای برای ائمه جمعه جوان هم بفرمایید.
 
هم امام و هم مقام معظم رهبری همیشه به همه ائمه جمعه توصیه‌هایی می‌کنند. ما هم اگر بگوییم دیگر حرف جدید و تازه‌ای نیست؛ همان توصیه‌های کلی است که هم امام داشتند و هم رهبری دارند. یکی از این توصیه‌ها این است که نماز جمعه باید به‌گونه‌ای برگزار شود که همه آنجا را جای خودشان ببینید و احساس غربت نکنند.
 
این نکته‌ای مهمی است و به این برمی‌گردد که هم امامان جمعه و هم ستادها برای همه مردم فرش قرمز پهن کنند تا همه مردم با همه گرایش‌ها سیاسی، چه اصول‌گرا و چه اصلاح‌طلب، در آن حضور پیدا کنند. نماز جمعه جای این حرف‌ها و جناح‌بندی‌ها نیست و نباید این رنگ‌ها را پیدا کند. نباید مردم فکر کنند که نماز جمعه مال یک گروه است؛ زیرا این ضربه زدن به نماز جمعه است. نماز جمعه نماز اجتماع همه است. این برمی‌گردد به اینکه خود شخصیت امام جمعه یک شخصیت جامع و فراجناحی باشد و ستادها هم همین‌طور. امروز این هم نیاز کشور است و هم نیاز همیشگی نماز جمعه. اصلاً این بازی‌ها را باید کنار بگذاریم؛ این دعواهای سیاسی و جناحی مشکل را حل نمی‌کند.
امروز کشور ما فقط کار می‌خواهد، کار می‌خواهد و کار! و البته، اراده و عزم هم می‌خواهد. همان نکته‌ای که رهبری بارها فرمودند: حرکت جهادی. مهم‌ترین آن هم آن اراده و عزم است؛ اراده و عزم برای پیشرفت، برای خدمت و برای حل مشکلات. حالا می‌خواهد این گروه باشد یا آن گروه باشد. اینها را باید کنار بگذاریم. ولی اگر اینها بیاید وسط، کشور به‌جایی نمی‌رسد..
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها