هرچند با رفتن بشار اسد و ورود و تصرف دمشق، به نظر میرسد که تغییراتی در این حوزه ایجاد شده اما واقعیت این است که ورود نیروهای مسلح به دمشق و تغییراتی که در این منطقه بهوجود میآید، نمیتواند در روند کلی غرب آسیا تأثیرگذار باشد.این روند با تضعیف حمایت کشورهای غربی و متحدان آنها از یکسو و قدرتمند شدن جبهه مقاومت از سوی دیگر در خطر است و پتانسیل و عقبه حمایت از این حرکت طوفانی بستگی به تدابیر آمریکا و رژیمصهیونیستی دارد.یادمان باشد که مثلث عبری، عربی، غربی در ماجرای سوریه بیش از آنکه خواستار روی کار آمدن دولت موافق خواست خود باشند، خواستار خارج شدن سوریه از محور مقاومت بهعنوان یکی از حلقههای مهم و تأثیرگذار این جبهه بوده است.با وجود این تصویر یک سوریه آرام و باثبات، تصویری غلط و غیرمنطقی از جغرافیای منطقه است و به نوعی براساس توهمات و تحولاتی بوده که در کوتاهمدت در این منطقه بهوجود آمده است.کشورهایی که از گروههای نیابتی حمایت میکنند، به این نکته که نیروهایی در قالب گروههای تروریستی به سوریه آمدند، چندملیتی و چندقومیتی هستند، توجه چندانی ندارند هرچند که واقعیتهای منطقه نشان میدهد که اختلافات این قومیتها در میانمدت بروز پیدا کرده و شدت خواهد یافت و آنها یکدیگر را نمیپذیرند.
از یک طرف کشورهای عربی- سنی به پانترکیسم ترکیه بدبین هستند از طرفی اصلیترین اختلاف ترکیه با سوریه، کردهای شمال سوریه است، از اینرو کردها هم نمیتوانند به ترکیه خوشبین باشند، علاوه بر این کردها از داعش زخم خورده هستند و هر لحظه ممکن است این زخم کهنه سر باز کند.
در سوی دیگر ماجرا ترکیه با سه سیاست متفاوت در حال نقشآفرینی است؛ اردوغان سالها پیش سیاست عثمانی را که یک حرکت تاریخی درغرب آسیا است وریشه ملی - اسلامی دارد،دنبال کرد اما چون به نتیجه نرسید، از آن مسیر بازگشت و سیاست پانترکیسم را دنبال کرد اما شرایط منطقه بهویژه در سوریه با نگاه پانترکیسم اردوغان در تضاد است.
گرایش اخوان هم با هر دوی این رویکردها یعنی پانترکیسم و رویکرد عثمانی در تضاد است و نمیتوانند با هم سرسازش داشته باشند زیرا جریان اخوانی رویکرد فراقومیتی دارد و با جریانات پانترکیسم و عثمانی سازگار نخواهد بود.اختلافات داخلی از یک سو و اعمال سیاستهای خارجی در سوریه مثل دخالتهای آمریکا و اسرائیل از سوی دیگر مانع ثبات در سوریه خواهد بود و در بلندمدت روشن میشود که نقشآفرینی کسی در سوریه موفقیتآمیز خواهد بود که توانسته در ۱۵ سال گذشته سوریه را اداره کند.
با روی کار آمدن ترامپ شرایط منطقه عوض خواهد شد. ترامپ هم همسو با تروریستهاست اما روی کار آمدن او تلاطم جدیدی ایجاد خواهد کرد. همین امر توان آنها را خنثی کرده و در مقابل افزایش توانمندی در جبهه مقاومت را بهدنبال دارد.
در عینحال نباید فراموش کرد که شرایط چندقومیتی در میان نیروهای نیابتی مخالف اسد، انگیزه بسیارپایینی برای ادامه این روند را دارد، چرا که آنها به دنبال حل مشکلات قومیتی خود بوده و نگاه کلان به آنچه که در سوریه میگذرد، ندارند.
جهان غرب نیز بهواسطه مشکلات اقتصادی، شرایط جنگ میان روسیه و اوکراین نمیتواند مشکلاتی را که در سوریه کنونی بهوجود آمده است حل کند. در مقابل افرادی که در حال حاضر در سوریه راس قدرت هستند نیز نمیتوانند به سمت بهبود شرایط در این کشور گام بردارند چرا که توانمندی لازم برای این امر را ندارند و همین امر سبب میشود بسیاری از کسانی که در این شرایط به سمت این گروه گرایش پیدا کردهاند بار دیگر به سمت جبهه مقاومت تغییر جهت دهند.
پیشران دیگر جبهه مقاومت خشم و نفرت نسبت به اسرائیل است که خود یک جبهه جهانی ایجاد کرده که در شرایط کنونی با گذشته غیرقابلمقایسه است و نشان میدهد که حتی اگر این میزان تضاد در سوریه نیز ایجاد نشده بود باز هم تنفر از رژیمصهیونیستی و اقدامات سبعانه این رژیم در منطقه مانع از عادیسازی روابط کشورهای منطقه و مردم سوریه با رژیمصهیونیستی میشود.