فرمانده فرصت‌ساز
«جام‌جم» از درس‌های مکتب حاج‌قاسم برای جوانان و مسئولان گزارش می‌دهد

فرمانده فرصت‌ساز

محبوبه‌سادات رضوی‌نیا، نویسنده کتاب «عایده» معتقد است این کتاب، آیینه تمام‌نمای جامعه لبنان و حزب‌ا... است

رمز و راز نصر

شهید علی اسماعیل با اسم جهادی کرار از شهدای مکتب حاج‌قاسم در لبنان است. او جوانی ۱۷ ساله از رزمندگان حزب‌ا... بود که بعد از تهاجم نیروهای تکفیری به سوریه و در خطر قرار گرفتن حرم حضرت زینب(س) به فرماندهی شهید سلیمانی، برای دفاع از حرم وارد سرزمین شام شد و در نبردی شجاعانه با تروریست‌ها، شربت شهادت نوشید.
شهید علی اسماعیل با اسم جهادی کرار از شهدای مکتب حاج‌قاسم در لبنان است. او جوانی ۱۷ ساله از رزمندگان حزب‌ا... بود که بعد از تهاجم نیروهای تکفیری به سوریه و در خطر قرار گرفتن حرم حضرت زینب(س) به فرماندهی شهید سلیمانی، برای دفاع از حرم وارد سرزمین شام شد و در نبردی شجاعانه با تروریست‌ها، شربت شهادت نوشید.
کد خبر: ۱۴۸۷۸۴۲
نویسنده آرش شفاعی - گروه فرهنگ و هنر
 
او شهیدی صاحب کرامت بود و از همان لحظه شهادت، عطری ملکوتی از پیکر و آرامگاهش به جان دیگران نشست. مادر او خانم عایده سرور که از زنان شجاع و انقلابی لبنان است، اخیرا با خبر شهادت فرزند دیگرش نیز مواجه شد اما استوار و رشید، در داغ شهادت آنان صبوری کرد و آرزوی یک آه را بر دل دشمن گذاشت.محبوبه‌سادات رضوی‌نیا، نویسنده مشهدی که در حوزه داستان‌نویسی و تاریخ شفاهی آثار ارجمندی از او خوانده‌ایم، در گفت‌و‌گوهایی طولانی با این مادر شهید، داستان زندگی او را برای مخاطب ایران نگاشته است که این کتاب به نام «عایده» در مدت کوتاهی که از انتشار آن گذشته، به‌شدت مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است. به انگیزه روزهایی که یادآور شهادت شهید سلیمانی است، با نویسنده این کتاب که آینه تمام‌نمایی از شهدای مکتب حاج‌قاسم و خانواده‌های مجاهد آنان است، گفت‌و‌گو کرده‌ایم. 

سوژه این کتاب یعنی خانم عایده سرور، چگونه به شما معرفی شد و با ایشان ارتباط برقرار کردید؟
قبل از نگارش این کتاب، در حوزه تاریخ شفاهی کار کرده بودم، کتاب «سایه‌ها جان می‌گیرند» درباره یک سرهنگ ارتش و دو کتاب هم در حوزه بین‌الملل. کتاب اول درباره یک سرباز عراقی به نام سید عباس موسوی، اهل کربلا و کتاب دوم درباره فردی به نام سید محمد موسوی، اهل العماره. کتاب اول که «بازیدار» نام دارد، سرگذشت یک سرباز شیعه عراقی را بیان می‌کند که دوست ندارد دربرابر برادران شیعه خود بجنگد. اودوبارازجبهه فرارمی‌کند وچون فرد بسیارباهوشی هم هست ومی‌تواند درلحظه، تصمیمات درست بگیرد، به طرز معجزه‌آسایی ازخطر اعدام نجات پیدا می‌کند. او به طریقی به جبهه بازمی‌گردد ولی بازهم حتی یک گلوله شلیک نمی‌کند. نهایتا تلاش می‌کند و ازطریق یکی از آشنایانش به اردوگاه تکریت ۱۶منتقل می‌شود که آقای ابوترابی آنجا بوده‌اند. در این مدت رابطه مرید و مرادی بین او و مرحوم ابوترابی برقرار می‌شود، این مسأله باعث ایجادمجموعه‌ای ازاتفاقات می‌شود و باز خطراتی برای او به‌وجود می‌آید که به شکل معجزه‌آسایی نجات پیدا می‌کند. کتاب دوم درباره آقای سید محمد موسوی است.

ولی در جلد کتاب، نوشته شده است؛ سید رسول موسوی!
بله اسم اصلی ایشان سید رسول و اسم مستعارش، محمد است. ایشان و خانواده‌اش قبل از جنگ جزو معارضان عراقی و جزو افراد تحت تعقیب رژیم بعث بوده‌اند. او، پدر و برادرانش معارضان عراقی را از طریق هورالعظیم به ایران فراری می‌داده است. با شروع جنگ تحمیلی تصمیم می‌گیرند به ایران مهاجرت کنند و در مسیر آمدن به سمت ایران، یکی از برادرانش به شهادت می‌رسد. سید رسول بعد از آمدن به ایران، تصمیم می‌گیرد همراه با رزمندگان ایرانی با رژیم صدام بجنگد. او یک سال زیرنظر شهیدان علی‌ هاشمی ‌و حمید رمضانی در قرارگاه نصرت فعالیت می‌کرد که در جریان عملیات خیبر اسیر می‌شود و در کشور خودش به مدت هشت سال اسارت می‌کشد. او در مدت یک سالی که در ایران بوده است، لهجه خوزستانی را به‌خوبی یاد می‌گیرد و برای این‌که شناسایی نشود، خودش را خوزستانی معرفی می‌کند و اسم مستعارش را هم محمد می‌گذارد که به اسم رسول نزدیک باشد تا اگر خانواده‌اش پیگیری کردند، متوجه شوند که او در عراق است. بعد از این‌که این دو کتاب را نوشتم، درسال۱۴۰۱ به عنوان نویسنده برتر استانی در هفته هنر انقلاب انتخاب شدم و در مراسمی ‌که درحوزه هنری استان برگزارشد، آقای قره‌داغی معاون توسعه مدیریت ومنابع استانی حوزه هنری به من گفت یک شهید لبنانی۱۷ساله داریم که می‌خواهیم درباره‌اش کتابی تهیه کنیم. به من پیشنهاد داد که این کتاب را بنویسم و من هم موافقتم را اعلام کردم اما یک ماهی با خودم فکر می‌کردم که یک شهید ۱۷ ساله چه چیز دارد که من درباره‌‎اش بنویسم.
 
مصاحبه‌های کتاب در لبنان و ایران انجام شد، درست است؟
بله یک ماه بعد ازاین‌که نگارش کتاب به من پیشنهاد شد، به لبنان رفتم. ابتدا برسر مزارشهید درروضه الحورا واقع درضاحیه بیروت رفتیم و از آنجا برای نخستین جلسه مصاحبه به خانه عایده سرور رفتم. وقتی با او صحبت کردم، متوجه شدم این شهید ۱۷ساله دارای کرامات زیادی است وهرچه بیشتر با مادر شهیدصحبت می‌کردم،بیشتر درک می‌کردم که این مادر،چقدر مادر متفاوت، شجاع، قوی و خاصی است.وقتی درباره زندگی خودش صحبت کرد،با خودم فکرکردم که چقدر خوب است که کتاب را از کودکی او شروع کنم و در مقدمه، زندگی علی و زندگی و گذشته مادرش را بگذارم و مصاحبه‌ها را براساس این طرح‌ریزی شروع کردم.

مصاحبه‌ها چقدر طول کشید؟ 
مصاحبه‌ها در بیروت، یک هفته طول کشید؛ از صبح تا نیمه‌شب صحبت می‌کردیم. برای این‌که با فضای روستایی که خانم سرور در کودکی به آنجا می‌رفته، بیشتر آشنا شوم به روستای کفرا رفتم تا جغرافیا، مردم و حال و هوای آنجا را بیشتر درک کنم. همیشه دوست دارم تصویری بنویسم. یک روز به آن روستا رفتیم، در طول مسیر با ایشان مصاحبه می‌کردم و در روستا هم با مادرشان مصاحبه کردم. همچنین به شهر صور رفتیم که محل تولد خانم سرور است. به محله‌ای که او در آنجا به دنیا آمده، رفتیم. مادر خانم سرور مجموعه‌ای از اشیای خیلی قدیمی‌ را در خانه‌اش نگهداری می‌کرد و یکی از اشیائی که من در خانه آنها دیدم و برایم خیلی جالب بود، کلید خانه‌ای متعلق به پدربزرگ خانم سرور بود. پدر پدر خانم سرور قبل از سال ۱۹۴۸ یعنی سال نکبت، با همسرش به حیفا رفته بود و خانه‌ای خریده، در آنجا مشغول به کار شده بودند و پدر خانم سرور متولد حیفاست. همان سال تولد پدر خانم سرور، اسرائیلی‌ها فلسطینیان را از حیفا بیرون رانده بودند و آنها کلید خانه‌شان را نگه داشته بودند، به این امید که باردیگر به فلسطین و به خانه‌ای که با زحمت خریده‌، در آنجا زندگی کرده‌ و فرزندشان را به دنیا آورده‌اند، برگردند. الان هم خانم سرور می‌گوید آن خانه مال ماست، کلیدش را نگه داشته‌ایم و ان‌شاءا... که به آن بازخواهیم گشت. خلاصه من مصاحبه‌ها را به عربی گرفتم؛ چون خانم عایده فارسی بلد نبود. بعد از یک هفته به ایران آمدم و تدوین اولیه کتاب را شروع کردم. در طول تدوین اولیه، کرامتی که خانم سرور از آن یاد کرده بود را احساس کردم. من شنیده بودم که پیکر این شهید عطر خاصی داشته و در هنگام مصاحبه‌ اولیه هم این عطر را احساس کردم و بار دوم وقتی در خانه خودمان در یک نیمه‌شب تابستانی مشغول تدوین اولیه کتاب بودم، آن عطر را که دیگر برایم عطر شناخته‌شده‌ای بود، احساس کردم. این عطر را بعدها، چندین بار دیگر هم احساس کردم.بعد از این‌که تدوین اولیه را انجام دادم، برای این‌که مصاحبه‌های تکمیلی را انجام دهیم، خانم سرور به ایران آمد. او یک هفته در هتلی نزدیک حرم مطهر مستقر شد تا هم بتواند به زیارت برود و هم این‌که من در هتل مصاحبه را انجام دهم. من از صبح به هتل می‌رفتم و تا شب مشغول مصاحبه بودیم اما در مدت یک هفته، آنچه می‌خواستیم، کامل نشد. احساس می‌کردم که نیاز است مصاحبه‌های بیشتری انجام شود. یک سری جاها نیاز به تمرکز بیشتری بود و یک سری جاها را از ابتدا نداشتیم ولی بعدا در گفت‌و‌گوهای‌مان بحثش پیش آمد. به همین دلیل بلیت برگشت خانم سرور را لغو کردیم و چون رفت و آمد به هتل سخت بود و زمان زیادی در این رفت و آمدها از دست می‌رفت، ایشان را به خانه خودمان بردم تا همدم ایشان باشم، با او نشست و برخاست کنم و با شخصیت‌شان بیشتر آشنا شوم. ایشان ۳۴ روز مشهد بود، سه بار بلیتش را لغو کردیم و هرروز از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۵ روز بعد مدام با هم گفت‌و‌گو می‌کردیم و همزمان با مصاحبه به عربی، ترجمه فارسی‌اش را در لپ‌تاپم وارد می‌کردم. مواردی مانند جزئیات ازدواج خانم سرور و شهادت علی که روی آنها تمرکز زیادی داشتم و آنها را موضوعات مهمی‌ در کتاب می‌دانستم، در این مدت کامل شد. بعد از این‌که او به لبنان برگشت، مثل همان زمانی که مشغول تدوین اولیه بودم، از طریق تلفن در تماس بودیم و عکس‌های علی را رد و بدل می‌کردیم. اگر سؤالی پیش می‌آمد، می‌پرسیدم تا این‌که کتاب شکل کاملی به خود گرفت؛ البته بازنویسی‌های آن دو سال طول کشید. من برای انتشار کتاب صبر نداشتم و مدام بیقراری می‌کردم که زودتر چاپ شود. هروقت به عایده می‌گفتم نمی‌دانم چرا این‌قدر در انتشار کتاب، تأخیر می‌افتد و دوست دارم زودتر منتشر شود، مدام به من می‌گفت صبر کن! تا این‌که دقیقا در روز شهادت سیدحسن نصرا... کتاب از چاپخانه بیرون آمد و نمی‌دانم چه حکمتی در آن بود که کتاب در همان روز منتشر شد و احمدلله الان به چاپ پنجم رسیده است. 
 
گزارشی درباره کتاب‌هایی که درباره حزب‌ا... در ایران منتشر شده، تهیه می‌کردم، به این نتیجه رسیدم ما در زمینه تاریخ شفاهی لبنان و حزب‌ا... کم کار کرده‌ایم و بیشتر کتاب‌ها، یا تحلیلی است یا درباره شخص سیدحسن نصرا... و کتاب‌هایی که ساختار اجتماعی لبنان را از دل واقعیت‌های جامعه لبنان به ما نشان دهد و به ما درباره نیروهای حزب‌ا...، سبک زندگی آنها و شیعیان لبنان اطلاعات بدهد، خیلی کم داریم. این کم‌کاری به نظر شما چه دلیلی دارد؟
نمی‌توانم جواب دقیقی به سؤال شما بدهم ولی می‌دانم که عایده، اولین کتابی است که به این سبک و سیاق نوشته شده است. سعی کردم که کتاب مجموعه کاملی باشد و تنها درباره یک شهید مدافع حرم حزب‌ا... لبنان نباشد بلکه آیینه تمام‌نمایی از لبنان و منشوری باشد که هر وجه آن، چیزی از لبنان به ما نشان بدهد. در این کتاب سبک زندگی یک خانواده لبنانی را داریم و در پاورقی‌ها یا متن کتاب، شهدا معرفی شده‌اند، تاریخچه و تشکیلات حزب‌ا... بیان شده و آداب و رسوم مردم لبنان برای مخاطب تشریح شده است حتی من درباره غذاهای لبنانی هم سعی کرده‌ام، اطلاعاتی به مخاطب بدهم.

این موضوع از آنجایی مهم است که در جامعه ما تصور درستی از جامعه لبنان وجود ندارد و خیلی از مردم ما جامعه لبنان را جامعه یکپارچه‌ای تصور می‌کنند اما با مباحثی که در کتاب درباره موضوعاتی مانند حجاب می‌ببینیم که این انسجام حتی در داخل جامعه شیعیان لبنان وجود ندارد.
بله من حتی درابتدای کتاب گفته‌ام که در لبنان چه مذاهبی وجود داردودرباره عقاید و جایگاه دروزیان، مسیحیان، اهل سنت و شیعیان در جامعه این کشوربه مخاطب اطلاعات داده‌ام. همچنین رهبران تأثیرگذارشیعی در نیم‌قرن اخیر دراین کشورحتی روحانیان رده‌های پایین‌تر را معرفی کرده‌ام. 

اتفاقا یکی از نکات برجسته کتاب، مشخص کردن جایگاه مهم امام موسی صدر در شکل‌گیری جریان مقاومت در لبنان است.
بله ضمن این‌که من به جنگ‌هایی که لبنان در این دهه‌ها درگیر آن بوده است، اشاره کرده‌ام. لبنان درگیر جنگ داخلی بوده، درگیر جنگ با اسرائیل بوده، درگیر جنگ با داعش بوده و ضمن این‌که در این مدت اختلافات داخلی هم در این کشور وجود داشته است. به هرحال هدفم این بود که عایده یک کتاب جامع درباره لبنان باشد و صرفا کتابی برای معرفی یک شهید مدافع حرم نباشد.ضمن این‌که از نظر من این کتاب، یک کتاب فوق‌عاشقانه است. اگر رابطه مادر و فرزندی میان عایده و فرزندش را ببینید، متوجه می‌شوید که این رابطه حتی قبل از ازدواج عایده شروع می‌شود، یعنی از زمانی که او با خود تصمیم می‌گیرد که با یک جوان عضو حزب‌ا... ازدواج کند تا بتواند فرزندانی تربیت کند که شهید شوند. از طرف دیگر در این کتاب، اهمیت انتخاب‌های خوب در زندگی انسان را می‌بینیم، انتخاب‌های عایده را ببنید، در انتخاب حجاب، الگوی درست، ازدواج، چگونگی پرورش فرزندان و گام برداشتن در مسیر مقاومت، همه انتخاب‌های مهمی است. حتی وقتی پسرش شهید می‌شود، در مسیر خود سست نمی‌شود، تعلل نمی‌کند و حتی بیشتر از قبل در این مسیر ایستادگی می‌کند و این گونه می‌شود که پسر دیگرش محمدعلی هم به شهادت می‌رسد. زمانی که چند هفته قبل خانم عایده در ایران بودند، خبر شهادت پسر ارشدشان محمدعلی آمد. محمدعلی هم خودش یک آدم ویژه و یک شهید متفاوت است. در جریان حمله اخیر رژیم صهیونیستی به لبنان، او که یک مهندس و متخصص پرتاب موشک بود به شهادت رسید. او یک فرد درجه یک بود که اسرائیل برایش جایزه تعیین کرده بود که در مرز فلسطین اشغالی و لبنان در نزدیک‌ترین فاصله با نیروهای دشمن و درحالی‌که بر سر آنان فریاد می‌کشید تا بدانند که از آنان نمی‌ترسد. او آن‌قدر در آنجا شجاعانه و قهرمانانه رفتار کرده بود که خود اسرائیلی‌ها به او لقب «اسد محیبیب» داده بودند. محیبیب نام همان روستا در مرز لبنان است که محمدعلی در آنجا مشغول دفاع بوده است. حتی به او شیر محور موشک‌اندازها می‌گفته‌اند. اسرائیلی‌ها در آخر با حمله به محلی که محمدعلی مشغول دفاع جانانه بوده و با بمباران محل او را به شهادت می‌رسانند و این حمله باعث می‌شود که او مفقودالاثر شود.

در حوادث اخیری که در منطقه روی داد مانند انفجار پیجرها و به شهادت رساندن فرماندهان و دبیرکل حزب‌ا...، برخی از تحلیلگران نتیجه‌گیری کردند که این گروه با این ضربات از هم پاشیده است ولی بعد از مدت کوتاهی دیدیم که ورق برگشت و حزب‌ا... تل‌آویو و حیفا را هدف قرار داد. شاید آن تحلیلگران به مفهومی‌به نام شهادت‌طلبی آشنا نبودند، مفهومی‌ که در این کتاب حضور پررنگی دارد. ضمن این‌که باید به این نکته هم توجه داشت که این مفهوم می‌توانست به شکلی شعاری و گل‌درشت در کتاب مطرح و به نقطه ضعفی برای کتاب تبدیل شود اما این اتفاق نیفتاده و باتوجه به این‌که نگاه معارض این مسأله هم در کتاب مطرح شده وحتی برخی از بستگان عایده به او اعتراض می‌کنند که چرا درحرم امام رضا(ع) برای شهادت فرزندت دعا کردی، خوانندگان احساس نمی‌کنند که در اینجا اغراقی شده یا دروغی گفته شده است. برای این‌که مفهوم شهادت‌طلبی که موضوع حساسی است به شکل ملموس و درستی در کتاب بیاید، چقدر توجه داشتید و وقت گذاشتید؟
من سعی کردم هرچیز را در جا و در مقام خودش بیاوریم به شکلی که به دیگر موضوعات کتاب صدمه‌ای نزند. ضمن این‌که در مورد برخی چیزها، مثلا ازدواج خانم سرور یا دوره‌های آموزشی که علی می‌رود یا اعزام او به سوریه و مواجه شدن مادرش با خبر شهادت او، تمرکز بیشتری شده است. شهادت یک موضوع اعتقادی است و این‌گونه نیست که خانم عایده یک‌دفعه با موضوع شهادت پسرش رو‌به‌رو شود بلکه ایشان از قبل ازدواج می‌گوید که می‌خواهم با یک فرد حزب‌اللهی ازدواج کنم تا فرزندانی به دنیا بیاورم که شهید شوند. برای همین فرزندانش را از کودکی به روضه امام حسین(ع)، جلسات دعا و دیدار خانواده شهدا می‌برد. آنها را در این مسیر تربیت می‌کند و این مسأله چیزی نیست که تنها در آخر کتاب به آن اشاره شده باشد بلکه کتاب، تنها یک متن نیست بلکه یک مسیر است، آن مسیر هم مسیر شهادت است. من با خود چالش داشتم که از یک شهید ۱۷ ساله چه می‌توان گفت، چرا رفتم و از نقطه کودکی مادرش شروع کردم؛ چون می‌خواستم مسیر شهادت را نشان بدهم. مسیر شهادت علی از کودکی عایده شروع می‌شود، از جایی که انتخاب‌های مهمی‌ می‌کند و حجاب را بر می‌گزیند، شهادت پسرش هم در این موضوع هست. این موضوع در شکلی که او فرزندانش را بار می‌آورد و آنها را در راه امام حسین(ع) تربیت می‌کند، هست. شهادت علی و محمدعلی را از همان اول و وقتی که خانم عایده حجابش را انتخاب می‌کند و به مادرش می‌گوید من دیگر راهم را انتخاب کرده‌ام و می‌خواهم در راه دین قدم بگذارم، انتخاب کرده است و این موضوع، ناگهانی برایش پیش نیامده است. موضوع برای خانم عایده فقط حجاب نیست، کلیت زندگی است که باید براساس اعتقاداتش پیش برود. حجاب و شهادت و موضوعاتی از این دست زیرمجموعه‌ای از انتخابی است که او در همان ابتدا می‌کند و به دنبال آن است که در راه دین قدم بگذارد. 

کتاب شما درباره یک شهید مدافع حرم است. امروز با توجه به تحولاتی که در سوریه اتفاق افتاده است، موضوع سوریه بازهم به موضوع مورد توجهی مطرح شده است و در کتاب شما، از زبان خانم عایده درباره شبهه‌هایی که در این باره وجود دارد، پاسخ داده شده است. 
من فکر می‌کنم خانم عایده نماینده خیلی خوبی از حزب‌ا... لبنان است و می‌توان او را آینه تمام‌نمای افراد حزب‌ا... دانست که اعتقادی قوی دارند و بر روی باورهای‌شان ایستادگی می‌کنند و ازهمه چیز حتی فرزندان خود می‌گذرند. خانم عایده یک روز به من گفت زمانی که علی شهید شد، من هیچ مال ومنالی نداشتم که خمس مالم را بدهم اما پیش خودم گفتم خدایا این علی را به عنوان خمس مال من بپذیر. علی درسال۲۰۱۴ شهید شد و۱۰سال ازشهادت اوگذشته بود و خانم عایده می‌گفت من مدام در نمازهایم گریه می‌کردم و سرم پیش خدا پایین بود و می‌گفتم خدایا من پیش تو به‌خاطر این موضوع خجالت‌زده هستم. بعد از این‌که محمدعلی هم به شهادت رسید، خانم عایده معتقد است که بعد از ۱۰سال دوباره موفق شده است، خمس مالش را بدهد. کسی که چنین اعتقاداتی دارد، در دفاع در برابر داعش و اسرائیل هم ذره‌ای کوتاه نمی‌آید و چون با قلبش این راه را پذیرفته است، هیچ سستی در دلش راه ندارد. ضمن این‌که دفاع از حرم حضرت زینب(س) چیزی نیست که فقط به سوریه ارتباط داشته باشد، ما همه با این‌که در ایران، یمن، عراق، سوریه و لبنان زندگی می‌کنیم و مرزها ما را از یکدیگر جدا کرده‌، در عین حال اهل یک سرزمین و یک امت واحد با یک سرنوشت واحد هستیم، این سرنوشت واحد براساس ایمانی است که داریم و انتظارمان برای موعود است.

فرزندانم را در مسلخ عشق الهی قربانی کردم
خانم عایده سرور،مادر شهیدان مدافع حرم، در دیدار اخیر گروهی از بانوان با رهبر معظم انقلاب اسلامی حاضر بود و در خطابه‌ای شیوا و شنیدنی، بر استواری در مسیر مقاومت و شهادت تأکید کرد. متن سخنان او را می‌خوانید:سلام بر ولی‌فقیه، از نسل پاکان و سلاله رسول و حیدر و با سلام بر همه شما من عایده سرور، مادر شهیدان محمدعلی اسماعیل (حیدر) وعلی اسماعیل(کرار) هستم که از کشور لبنان و سرزمین جبل عامل آمده‌ام، سرزمینی که به خون شهدای پاک و آزاده و شهید بزرگ‌مان سیدحسن نصرا...(رض) آغشته است. سیدحسن پدر ما بود که ما را ۳۰ سال تربیت کرد و ما تحت مراقبت او بودیم که مانند پدری مهربان و دلسوز که با سربلندی و پیمان گذاری خود پیروزی‌های بزرگی برای ما رقم زد. او با ما خوش‌رو و خوش‌خلق بود، از خانواده‌ای قرآنی می‌آمد و نصرا.. و فتح مبین بود.خداوند منزه و بزرگ او را نصرت داد و پیروزی‌های بزرگی برایش رقم زد و او تنها کسی بود که ایستاد و گفت: اسرائیل از خانه عنکبوت سست‌تر است. همه ما نیز همه درس‌ها و عبرت‌هایی را که آموخت، فراگرفتیم. من فرزند شیخ راغب حرب هستم، همان کسی که گفت، موضع ما، سلاح ماست. من فرزند سید عباس موسوی هستم. من فرزند ضاحیه جنوبی هستم که هیچ‌گاه در برابر اسرائیل زانو نزد، جایی که ویران شد، سنگ‌هایش شکست اما انسان‌هایش باقی ماندند. ما همچنان مقاوم ایستاده‌ایم و سرشار از امید به پیروزی مانده‌ایم. ما حتما و قطعا به فرموده مقدس‌ترین شهیدمان سید حسن نصرا... بی‌شک پیروز خواهیم شد و ان‌شاءا... اسرائیل نابود خواهد شد. به فرموده خداوند که«نعمت‌های پروردگارت را بازگو کن»، می‌خواهم به عنوان مادر دو شهید بگویم شکرگزار خداوندم که مرا مادر شهیدی قرار داد که در دفاع‌مقدس به شهادت رسید، یعنی شهید علی کرار، شهیدی که از مدافعان حرم سیده زینب(س) بود واگران‌شاءا... کتاب عایده را بخوانید با همه داستان‌های زندگی این شهید آشنا خواهید شد. این کتاب به توصیه حوزه هنری و به قلم خانم محبوبه رضوی‌نیا منتشر شده است به توصیه ولی‌فقیه این حق از شهدا بر گردن ماست که قصه‌های زندگی‌شان را روایت و منتشر کنیم؛ چراکه اگر حضرت زینب(س) ماجرای کربلا را روایت نکرده بودند، این روایت به دست ما نمی‌رسید. ما مادران باید در همه صحنه‌ها حضور داشته باشیم و اگر نمی‌توانیم به جبهه مقاومت بپیوندیم، باید به مانند ام‌وهب در کنار فرزندان‌مان باشیم و آنان را لباس جهاد بپوشانیم و راهی میدان کنیم نه چون پادشاهان که می‌گفتند برو مرا با تو و دیگران کاری نیست. برعکس مادر، مدرسه‌ای است که اگر به‌درستی تربیت شود، ملتی با نژادهای نیکو پرورده می‌شود. خدای بزرگ را شاکرم که دو شرف نصیبم شد، اول این‌که فرزندم علی در راه دفاع از حرم رسول خدا(ص) و بارگاه سیده زینب(س) در برابر تکفیری‌ها شهید شد و شرف دیگر این‌که در حالی که من بیش از ۱۰روز است در ایران هستم، خبر یافتم که فرزندم محمدعلی (حیدر) در مسیر آزادی قدس و در جریان عملیات طوفان الاقصی در نبردهای جنوب لبنان به مقام شهادت نائل شد و چه شرفی از این بالاتر که اسرائیل خود خبر شهادت او را منتشر کرد و گفت که او شیر است، او چون شیر که پادشاه جانواران است، پادشاه میدان جنگ بود و به او لقب «شیر محیبیب» داده‌اند چرا که شایستگی‌هایش را ثابت کرد و به آرزویش که شهادت بود، رسید. او همیشه می‌گفت: مادرم همان‌گونه که برای برادر شهیدم علی دعا کردی که شهید شود، برای من هم دعا کن. من پیش از شهادت فرزندم علی، در ماه رمضان در حرم امام رضا(ع) و فرزندم از من خواسته بود برای شهادتش دعا کنم و من در برابر امام ایستادم درحالی‌که یقین داشتم هیچ اتفاقی نمی‌افتد، مگر این‌که خداوند آن را بخواهد؛ دعا کردم ای خدا! اگر فرزندم لایق شهادت است، او را به آرزویش برسان و به حق امام رضا(ع) لباس شهادت بر او بپوشان. دو روز بعد از این‌که من به لبنان بازگشتم، او به سوریه رفت و شهید شد. پسر دومم هم ۱۰ سال بعد از من درخواست کرد در حرم امام رضا(ع) برایش دعا کنم که شهادت نصیبش شود و خدا را شکر به این آرزویش رسید. ما بهترین دارایی‌مان یعنی فرزندان و جگرگوشه‌های‌مان را در راه خدا انفاق کردیم و آنان رادر مسلخ عشق الهی قربانی و برای دین محمد (ص) و خاندانش (ع) فدا کردیم. 
سید و مولای من! دوست دارم به شما بگویم ای نوح زمانه ما، با ما طی مسیر کن که تو امروز ولی و راهبر ما در این مسیر هستی و شما کسی هستید که پرچم ما را به مهدی(عج) تسلیم خواهید کرد. ما پشت‌سر شما هستیم و با شما در قدس نماز خواهیم خواند به همراهی شهید مقدس‌مان سیدحسن نصرا... چرا که مهدی صاحب‌الزمان خواهد آمد و با او لشکری از شهدا از جمله فرزندان من و ای مولای من! بدانید که همه عمرمان را فدای شما می‌کنیم. السلام علیکم و رحمت ا... و برکاته.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها