رضا برجی: بهنظر میرسد برخی تخریبهای گاهوبیگاه یا ایجاد دستانداز در روند کارهای بنیادی کشور را فقط نمیتوان از ندانمکاریها دانست. هرچند جاهایی مدیری شایسته نیست یا اینکه رخداد پیشبینینشدهای تاثیر منفی میگذارد که البته اینها از ناگزیریهای کشورداری است؛ اما تکرار تخریب یعنی اینکه نارسایی در بسیاری از زمینهها احساس میشود و به این شبهه دامن میزند که انگار با تخریب سازماندهیشده بهویژه در زمینه فرهنگ دستبهگریبان و رویارو هستیم.
یادآور شوم هنگامی که سال ۷۰ استاد سیدآهنگ کوثر، پدر آبخوانداری کشور، نزد شهید آوینی ابعاد برنامهاش را پیشنهاد میداد، وضعیت را با مثالی تکاندهنده روشن کرد: زمان شهید رجایی سرزمینی را به من دادند و تبدیلش کردم به جنگل؛ آقا! این سدهایی که آقای رفسنجانی میخواهد روی کارون بزند، یک فاجعه زیستمحیطی است که سهچهار دهه آینده هنگام لایروبی باید بهاندازه بهای همان سد برای لایروبیاش هزینه کنید.
اگر دستم باز باشد با تزریق تنها سیلاب یک سال خوزستان به زمین بر پایه دانش آبخوانداری و آبخیزداری، حتی اگر ۵سال باران نبارد همچنان آب نوشیدنی و کشاورزی و صنعتی را تامین و تضمین میکنم! با پیشنهاد مرتضی آوینی دوربین را برداشتیم رفتیم خوزستان و شگفتا آن جنگل دستساز حتی از زیست جانوری حمایت میکرد؛ آهو و پرنده و وحوش و... (تقریبا دهماه این برنامه مستند به درازا کشید.)
دیگر اینکه استاد کوثر در این مستند تاکید داشت اگر با این روند از آبهای زیرزمینی بهرهبرداری کنیم تا چنددهه آینده، دشت اصفهان تا یکونیم متر فرونشست خواهدکرد. تا پنجاه سال دیگر حتی شهر اصفهان غیرقابل زندگی خواهد شد. [جالب است پاییز جاری اتفاقا در حدود ۲۰ استان فرونشست گزارش شد.]
مستند برای پخش رفت و پخش نشد. رفتم صداسیما گفتند حراست بر مستند نکته گرفته؛ تا جنبیدیم حتی نگاتیوها را از لابراتوار برده بودند و از میان رفت! این دیگر حادثه قلمداد نمیشود، بهویژه که سخن مستند، درباره آینده و «جنگ ناگزیر آب» در منطقه بود.
جواد منصوری: چند نکته را بایستی بسیار جدی و ژرف درباره کشور پژوهشکنیم و چنانچه این نکتهها را ژرف، ندیده و نکاویده باشیم از بخشی تا همه داوریهای ما چهبسا ناقص و غلط باشد.
نخست: این یک مساله بسیار مهمی است که انقلاب اسلامی با دیگر انقلابهای جهانی تفاوت بنیادین دارد و اصلا قابل مقایسه با آنها نیست. این مساله ثابتشدنی است و تبعا پیامدها و آثار و تبعاتی دارد.
مثلا موشه دایان، وزیر خارجه وقت اسرائیل یک هفته پس از ۲۲ بهمن گفت (آرشیو روزنامهها را ببینید) زلزلهای در ایران شد که خاورمیانه را میلرزاند و بهدنبال آن، جهان را به لرزه میافکند. پس همه باید گرد هم بیاییم و جلوی این سیلاب را بگیریم. این را یک آدم معمولی نمیگوید. آگاهان از دایان بهعنوان نابغه سیاسی-نظامی یاد میکنند. تبعات انقلاب یکی همین است که از آن سوی همین مرزهای ایران تا آن سوی جهان، همه در برابر انقلاب ایستادهاند.
دوم: انقلاب بهدست منِ نوعی افتاده که دهسال تا ۱۳۵۷ زندانی سیاسیام. حالا شدهام فرمانده سپاه، معاون وزیر امور خارجه، سفیر ایران در چین و... شما از من انتظار نداشته باشید که حکمرانی علمی و قوی و مناسب و همهسویه بهوجود بیاورم. بالاخره حرکت کردم و کوشیدم؛ پس نمیشود مرا به خیانت یا سوءنیت یا... متهم بکنی! سرمایه همین است، همین اندازه!
این نکته جالب است: در «اَمُردادِ ۵۷» شهید مطهری به مشهد مشرف میشود و در جمع دوستانش میگوید: اینگونه که امام با شتاب پیش میرود، فکر کنم تا سهچهار سال دیگر این حکومت سرنگون شود، در حالیکه ما از اینسو هیچگونه آمادگی برای حکومتداری نداریم؛ نه نیرو، نه برنامه، نه... ششماه دیگر انقلاب پیروز میشود و به دست ما بیتجربهها و بیعلمها و بیبرنامهها میافتد. به شما بگویم که حتی بهمن۵۷ خیلی باور نداشتیم که ۲۲بهمنی رخ بدهد؛ سه ساواکی خارج نرفتند و در دادگاه گفتند آمریکاییها تاکید داشتند امکان ندارد ما بگذاریم شاه سرنگون شود.
سوم: صبح بهمن۵۷، بنده نوعی در مدرسه رفاه هستم. مملکت بههم ریخته. هیچساختاری وجود ندارد؛ نه ارتش و شهربانی، نه وزارتخانه، نه... همهچیز روی هواست و فقط یک مدرسه رفاه هست. از همان لحظه نیز ۵جریان تجزیهطلب سر بلند میکنند؛ خوزستان، کردستان، آذربایجان، گنبد، بلوچستان. تمام ضدانقلاب به دستگاههای مختلف میریزند و میبرند... از خارج نیز بنا به نظریه موشه دایان، اتحادیههای اعلامشده و نشده علیه ما شکل میگیرند.
من البته به حجم تخریبها و حجم اشتباهها بسی بیشتر از شما آگاهیدارم. بهیقین عرض میکنم اما نمیتوانم همه را به عمد و خیانت و نفوذ نسبت دهم؛ نفوذ را رد نمیکنم، نفوذ جدی است و خیلیهم جدی است! مثال شما (تاثیر آبخیزداری و... نابودشدن مستند آبخوانداری و برنامه زمینمانده سیدآهنگ کوثر) خیلی جالب و خوب بود اما درباره نظام و کشور صدق نمیکند.
میزبان: از ۲۳ بهمن ۵۷ آغاز کردیم تا رسیدیم به اکنون. شما این خبر را دارید که در ژاپن با برگزاری نشستی بررسیکردند که ایران چگونه آینده دنیا را میسازد؟ درکاخ سفید،حیرانند با ایران باید چهکنیم!اسرائیل میگوید:سر ماردر ایران است.عربهای منطقه اقرار دارند رفتنی هستند، مگر اینکه آویزان اروپا و آمریکا باشند. یکی از شیخنشینها صحبتی میکند [در پاسخ به رفتار دوستانه ایران با آنها] که بیا با هم کار بکنیم، ما برادریم. به یک وجب از خاک شما، به یک دلار از پول شما و به خود شما کاری نداریم؛ بیایید با هم زندگی بکنیم. او پاسخ میدهد درست! اما باید فکری بکنیم برای انقلاب اسلامی که دارد همه ما شیخنشینها را میبرد. مگر همه کارهای دیگر کشورها همیشه روی ریل پیروزی است؟ گل و بلبل است و هیچ مشکلی ندارند؟ اینها را کنار هم بچینید.
جواد منصوری: با تمام این نقدها و حرفهای غیرقابل انکاری که شما دوستان میگویید، موقعیت کنونی ایران در جهان چگونه است؟ در زلاندنو، آرژانتین، کانادا و... میگویند زندهباد ایران! ایران بماند! قهرمان ایران!
یک مورد مستند و جالب عرض بکنم: بهدعوت بعثه به حج مشرف شدم. در آن سال از دیگر کشورها به بعثه میآمدند و کتاب میخواستند و پرسش داشتند و... آقایی اهل کرهجنوبی به بعثه مراجعه کرد. گفت ما میدانیم شما اسرائیل را از لبنان بیرون کردید؛ به ما بگویید کی به کره جنوبی میآیید تا آمریکاییها را بیرون برانید. این گزاره را جدی بنویسید! شاید او اغراق میکرد و یکایدهآلی را طرح میکرد که پندارینه بود اما میخواهد بگوید به هیچکس دیگری در دنیا هیچ امیدی نیست، مگر به ایران!
پس با اینهمه نقدها و نارساییها، باید توجه داشت که یک روی دیگر سکه، همین عزت و سرفرازی و آزادگی است. نکند در همان سوی منتقدانه قضیه بمانیم! اگر چنین باشد به همان خط براندازها نزدیک میشویم که میدانیم به کجا رسیدند زیرا براندازها در همانسوی خط نارساییها و کمکاریها ماندند و نخواستند اینسوی قضیه را هم ببینند.
در اینباره نکته جالبی یادم افتاد. سال ۱۳۶۴ معاون وزیر خارجه بودم که نخستینبار به اندونزی رفتم. تقریبا غالب زنان (در این بزرگترین کشور جمعیتی مسلمان) بهخاطر شرایط آبوهوایی آنجا نیمهعریان بودند. روز جمعه به مسجد استقلال رفتیم (احمد سوکارنو، نخستین رئیسجمهور اندونزی این مسجد را ساخته.) با شگفتی دیدیم که بانوان نیمهعریان از کیف دستیشان چادر درمیآورند و سرمیکنند و به نماز میپیوندند. این برایشان خیلی عادی بود. دو بار دیگر رفتم. الان هشتاد درصد بانوان، حجاب اسلامی دارند؛ یعنی حجاب راستین! نه از این مسخرهبازیهایی که شاهدیم. البته همه دارند میگویند: از جمهوری اسلامی آموختیم. دیدم بسیاری ازکتابهای علمای ما،دکتربهشتی وشهیدمطهری ودکترشریعتیو...به زبان مالایایی برگردانشده ودر کتابفروشیهاشان هست. سفیر ما گفت دکتر جلال رحمت، استاد دانشگاه در یکسال فرصت مطالعاتی به انگلستان رفته و کتابهای ما را از آنجا آورده و پس از ترجمه به کتاب درسی دانشگاههایشان تبدیل شده است. مثلا «فاطمه، فاطمه است» دکتر شریعتی یادم هست.
میزبان: اکنون به آینده نگاهی بیندازیم؛ با وجود همه تخریبهایی که شما میگویید، حتی شاید چندبرابر آن!
جواد منصوری: من ثابت میکنم که دنیای آینده از آن ماست، با همه این غلطکاریها و نارساییها؛ زیرا همه انقلاب، آنها نیست. آیا شما فکر میکنید در این مملکت فقط یک سردار سلیمانی داریم یا یک نیلفروشان؟ نخیر! منتها لازم نیست همه رژه بروند و خودمعرف باشند.
از سوی دیگر، خود ما شخصا در اصلاح این نارساییها آیا تلاش کردهایم آنهم با دلیل و منطق! یا فقط هنرمان منفیبافی شده؟! منفیبافی در هیچجای دنیا هنر نیست ولی در ایران چونان هنر بهشمار میآید و خود ما برروی شاخه نشسته و بُن میبُریم و به ریشهمان تیشه میزنیم؛ آخر به چهدلیل! این حرفها و نقدها درست! اما باید بهجا باشد؛ کجا بگوییم و به که بگوییم و چگونه و در چه فضایی بگوییم مهم است و رعایتش شرط بلاغ است. من تخریب هدفمند را نمیپذیرم.
میزبان: تازه! از روز اول به ما گفتند سهماه دیگر، ششماه دیگر این انقلاب سقوط میکند. مثلا سند اردیبهشت ۱۳۵۸ که آمریکاییها چنین اذعانکردهاند که باز برمیگردند! با همه این مسائل و نارساییها، دهها ششماه گذشته. چرا از دانشگاه مصطفی/ جامعه المصطفی یاد نمیکنید که آمریکاییها تحریمش کردهاند، چون میگویند انقلاب صادر میکند؟
رضا برجی: با اینکه باور دارم تخریب و نفوذ بهویژه در بخش فرهنگی و وزارت ارشاد، آگاهانه صورت میگیرد، با اینهمه از دیرباز برای خودم میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تفاوت نهادهام.
جمهوری اسلامی شماری مدیر هستند که میآیند و میروند و جایگزین میشوند، اما انقلاب اسلامی داستانی جدا دارد؛ انقلاب اسلامی یعنی وقتی به روستایی اطراف هانوی میروم و میخواهم بگویم ایرانی کیست، وقتی طرف سردرنمیآورد، تا تصویر امام خمینی(ره) را نشانش میدهم میگوید: آها! خمینی! ایران! که آمریکا را زد!
یا در روستاهای آفریقایی که رفتم و گفتم ایرانی، با دیدن تصویر امام، ذهنشان باز شد و دیگر مرا عرب نمیشمردند و با اشتیاق میگفتند شما، آمریکاییها را ناچیز کردید! من همین انقلاب اسلامی را میگویم. درباره جمهوری اسلامی همانند حضرتآقا نگاه میکنم. اصل و بنیاد ما فراتر از دولتهای ما و نارساییهاشان است.
در سقوط بغداد فقط در یک شهر، نزدیک به سههزار خبرنگار و عکاس و مستندساز از فقط فرانسه بود و سرجمع از کشورها ۱۴هزار خبرنگار حضور داشتند اما از ایران یک گروه! آیا این را چگونه بایستی دید و تفسیر کرد! یعنی رسانههای ما نمیدانستند که باید در بغداد و بصره یا کابل یا لبنان کنونی با چندده اکیپ حاضر باشند! اگر بر این نکته عیان، نام ناآگاهانه بگذارم به خودم توهین کردهام.
ازسوی دیگردقیقا انقلاب اسلامی رادرجهت امتشدنمیبینم. آینده انقلاب اسلامی رسیدن به امت است.به انقلاب اسلامیهیچ خدشهای واردشدنی نیست. غیرممکن است! چون بذرش در جهان پراکنده شده و رشدکرده؛ از نروژ تا آرانتین تا ویتنام و چین و ۱۲۰کشور رفتم و دیدم! مثلا در شبهقاره یا پاکستان که انگار در ایران هستید و در آنجا حتی عکس شهیدان بهشتی و باهنر و رجایی در مغازهها بر سینه دیوارها میدرخشد.
جواد منصوری: شهید سیدحسن نصرا... همین نکته را در جلسهای به ما گفت: همه انقلابتان را صادر نکنید، یککمی هم برای خودتان نگهدارید؛ باور بفرمایید خودم از آن شهید شنیدم.
رضا برجی: در پاکستان شاهد بودم چنان جشنهایی برای ۲۲بهمن برگزار میکنند که ما ایرانیها باید ببینیم. همین سه سال پیش، جشنی که یک پاکستانی گرفته بود در مقایسه با جشنی که سفارت برگزارکرده بود، بسیار انقلابیتر و باشکوهتر بهنظر میآمد. آن نشستی که آن پاکستانی برگزار کرده بود، با آن چهرهها و مهمانها و کتابی که منتشر کرد، بسی فراتر از انقلابیگری ما بود.
جواد منصوری: این گزاره شما را تاحدودی میپذیرم و حساب انقلاب اسلامی را از جمهوری اسلامی جدا میکنم. حدودش همین است که جمهوری اسلامی یعنی همین من و شما در رسانه جامجم و صداسیما و با مستندسازی و کارهایمان بودیم که صدای انقلاب اسلامی را به جهان رساندیم و آرمانها و بنیادهای معرفتیاش را جهانی کردیم. درست است که من لیاقت نداشتم فرمانده یا مدیر نظام باشم، اما خداوکیلی کم، کار نشده است. برونمرزی شما صداوسیماییها مگر کم کار کرده!
رضا برجی: آقای دکتر همه کارهایی که کردهام ۱۴سال از عمرم در ۱۶ جنگ، حضور مستمر داشتهام و به ۱۲۰کشور رفتم و... این کارها را با انگیزه فردی انجام دادهام... دولت اصلا حمایت نکرده.. یک ماه پیش به خود وزیر نامه دادم و هنوز حتی نپرسیده که آقای برجی شما که هستی!... و با همه تلاشها، هنوز نتوانستهام به لبنان اعزام شوم.
جواد منصوری: این صراحت، بسیار خوب است. ما خیلی مساله داریم و با دهروز، بیستروز نمیشود طرح و بررسیشان کرد. خدا رحمت بکند مرحوم گلآقا را که یک ستون ثابت باز کرده بود بهنام «پس چی شد!» شما هم چنینکاری بکنید.
یا در روزنامه اطلاعات ستون «دوکلمه حرف حساب» که میگفت: فلانی! آقای وزیر! شما پارسال این را گفتی، پسچی شد! البته میدانم خیلیها پاسخ نمیدهند اما شما باید پاسخگوی پرسشهای مردم باشید، بهشکلی مناسب؛ یعنی شما پرسشهای مردمی را طرح بکنید و پیگیر پاسخهاشان باشید.
کتابی هست به نام «دنیا در سال بیستسی، نوشته شورای سازمانهای اطلاعاتی آمریکا»؛ وقتی به دستم رسید، دیدم مطلبی از کیسینجر، وزیر خارجه سابق آمریکا آمده؛ آنجا میگوید روند تحولات بهگونهای است که در ۲۰۳۰ دو قدرت بر جهان حکومت خواهند کرد؛ چین بهلحاظ تفوق اقتصادی و فناورانه؛ سپس اسلام ایرانی بهلحاظ فرهنگی.
رضا برجی: دردمندی همین است، زیرا علیرغم چنین شکوه و تاثیری میبینیم کسانی بهگونهای رفتار و جلوه میکنند که حضرتآقا هم منتقدانه فرمودند برخی با روش خودتحقیری درباره ایران در رسانهها ظاهر میشوند. بهعبارتی اینها خودتحقیری را رواج میدهند. این بزرگترین اتفاقی است که در رسانهها میافتد.
جواد منصوری: آقای «الکساندر دوگین» در روسیه، حرفهای عجیبی میزند. او میگوید باور دارم تا ده سال دیگر ۵۰۰هزار سنی در جهان شیعه میشوند و دلیل هم آورده؛ اگرچه شاید برای ما قانعکننده نباشد اما نکات جالبی میگوید. مثلا در تاریخ اسلام بیسابقه است که یک رهبر شیعه، پشتسر یک رهبر سنی نماز بگزارد.
برجی: نادرطالبزاده همین الکساندر دوگین را به پیادهروی اربعین آورد و دوگین گفت که پیش از این پیادهروی درباره انقلاب اسلامی یک نظر داشتم اما پس از این پیادهروی نظر دیگری دارم. یعنی به این رسیدم که ظهور منجی نهتنها قطعی است بلکه بهزودی رخ خواهد داد، زیرا این حرکت اربعین به ظهور منجر خواهد شد. تا پیش از این به ظهور باور داشتم اما نمیدانستم اینچنین سرعت گرفته است.
جواد منصوری: تصور اکثریتی مردم ما از خارج، همین ضدانقلابها هستند (اینها مهم است). در چین مسجدی دیدم بر سردرش نوشته: اشهدان علی ولیا... .شگفتزده شدم که در هیچکجای جهان حتی ایران، چنین آیینی نیست و ا...اکبر و لاا...الاا... مینویسند! امام جماعت در پاسخم گفت: عمدی نوشتم تا اعلام کنم که اینجا پایگاه شیعه در چین است. دولت هم گفته بود در سیاست ما دخالت نکن، هرکاری میخواهی بکن!
میزبان: رسانههای ما اصلا در این فضاها واطلاعرسانیها نیستند.درباره کنشگری فرهنگها پیشترها همینجا با هم سخن گفتهایم ...
جواد منصوری: من نظریهای دارم و قادر به اثباتش هم هستم؛ مشکل نخست کشور ما فرهنگی است نه حتی اقتصادی! (تایید حاضران). شما باید راجع به تربیت جامعه ما کار بکنید. رسانه باید درباره نظم و قانون و جامعهگرایی و جامعهپذیری و احترام به همنوع یا حفظ و ارجمندی حقوق دیگران و... کار بکند و به پرورش و ترویج بپردازد. بایستی با شگردهای مختلف درباره مسولیتپذیری مطلب ارائه کنید. فردگرایی دارد نابودمان میکند.
تکمحوری و جامعهگریزی و خودمحوری، داستان غصههای ماست. هرچقدر درباره ارتقا و اوجبخشی به فرهنگ عمومی کار بکنیم باز جا دارد!
میزبان: مثالی بزنیم درباره وجدان کاری مردم ما که آیا چه نمرهای دارد؟ مسلما منفی است! پس آیا این نارسایی وجدان کاری در اقتصاد مملکت ما و در بهرهوری مؤثر نیست؟ دستکم، ضریب ناامیدی را بالا میبرد.
برجی: در میانه دو مولفه «فرهنگ توسعه» یا «توسعه فرهنگی» بیگمان نخستین کار ما بایستی جا انداختن فرهنگ توسعه باشد تا در نتیجه به توسعه فرهنگی برسیم.
جواد منصوری: یکی از دوستان، سفیر کره جنوبی میشود و طبق روال به دیدار رئیسجمهور وقت آقای هاشمی میرود و ایشان سفارش میکند فلان مسئول توسعه را از کره جنوبی بهنام من دعوت بکنید به ایران بیاید تا از تجربهها و دریافتهاشان برای توسعه کشور بهره ببریم. برنامه انجام میشود و از ایشان در کره پرسیده میشود که نخست بگویید آیا کشور شما تصمیم گرفته است به لوازم توسعه پایبند باشد؟ همینکه این پرسش به آقای هاشمی میرسد میگوید ولش کن! زیرا ما هنوز تصمیم نداریم که به لوازم توسعه پایبندی داشته باشیم.
پس نخستاش فرهنگ است که چندین مولفه مهم مانند ادب اجتماعی، مسئولیتپذیری، نظم و قانونپذیری، جامعهگرایی و وجدان کاری را پوشش میدهد و بایستی دارای چنین مولفههای کارآمد و فعالی باشد. یعنی ما کار را بهدست کسی میسپاریم که یا توانایی یا دانش یا باور یا... ندارد اما ماهاتیر محمد در مالزی چهکار کرد! من در جریانش هستم. برنامهای هفتساله به مجلس داد و خودش بهعنوان رئیس حزب و نخستوزیر پشت تریبون رفت و گفت: شما قانونی تصویب کردهاید اما آیا چنین قانونی را چه کسی میخواهد اجرایی بکند؟ این قانون، کاغذ است؛ ما که فرهنگ اجرای چنین قانونی را هنوز نداریم، بنابراین پیشنهاد میکنم تبصرهای به برنامه بیفزاییم که همه دستگاهها و نهادها و ادارهها باید یک درصد از بودجه خودشان را به حساب مشاور فرهنگ عمومی واریز کنند. من نیز کسی را میگمارم که فکر و ذکرش به اوجرساندن فرهنگ عمومی باشد. اینکار را که انجام داد در بازهای ۱۵ساله مالزی زیرورو شد. خود ماهاتیر محمد پیگیرانه پای کار ایستاد و بازخواست کرد و ...
نکتهای یادم افتاد: آقای شمس اردکانی که شما ایشان را میشناسید، با ماهاتیر محمد از دوران تحصیل در آمریکا آشنایی داشت. به مالزی که رفت، ماهاتیر محمد گفت من که ایران آمدم، عاشق میوههای شما شدم و در مالزی به مسئولان گفتم که هرچه میوه از ایران میرسد، ندیده از گمرک رد بکنید و سخت نگیرید. پس از اندکزمانی مثلا کارتن سیب آوردند که روچیناش میوه خوب و عالی بود، ولی زیرچیناش سیب کرمزده یا میوهجات درجهچندم. (کارتن وارداتی از ایران را نشان شمس اردکانی داده و گفته بود) آیا شما اینگونه میخواهید کشورتان را بسازید!؟