صادق عبداللهی، طنزنویس و گوینده رادیو:

خندیدن زندگی را زیبا می‌کند

با دکتر مهدی فدایی‌مهربانی درباره کتاب جدیدترین کتابش «الهیات سیاسی در یهودیت» گفتگو کردیم

یهودیت ذاتا سیاسی است

«الهیات سیاسی در یهودیت» در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید و با تیراژ ۱۵۰۰ نسخه منتشر شد. علاقه داشتیم به بهانه این کتاب، نسبت آکادمی‌ها با حاکمیت را بکاویم. به‌عنوان مثال وقتی به الهیات سیاسی در یهودیت نه به مثابه کتاب بلکه به‌عنوان یک «موضوع» نگاه می‌کنیم، می‌پرسیم با کدام متن یهود؟ با کدام پشتوانه نظری؟ بر مبنای کدام فلسفه به این موضوع ورود و خروج خواهیم داشت؟ هر نویسنده‌ای با توجه به پایگاه فکری‌اش و با توجه به تخصصی که در حوزه دین‌پژوهی، تاریخ، فلسفه یا سیاست و... دارد، می‌تواند نتایج مختلفی به‌دست بیاورد.
«الهیات سیاسی در یهودیت» در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید و با تیراژ ۱۵۰۰ نسخه منتشر شد. علاقه داشتیم به بهانه این کتاب، نسبت آکادمی‌ها با حاکمیت را بکاویم. به‌عنوان مثال وقتی به الهیات سیاسی در یهودیت نه به مثابه کتاب بلکه به‌عنوان یک «موضوع» نگاه می‌کنیم، می‌پرسیم با کدام متن یهود؟ با کدام پشتوانه نظری؟ بر مبنای کدام فلسفه به این موضوع ورود و خروج خواهیم داشت؟ هر نویسنده‌ای با توجه به پایگاه فکری‌اش و با توجه به تخصصی که در حوزه دین‌پژوهی، تاریخ، فلسفه یا سیاست و... دارد، می‌تواند نتایج مختلفی به‌دست بیاورد.
کد خبر: ۱۴۹۲۰۸۶
نویسنده صادق عبداللهی - پژوهشگر 

 گاهی برآیند آن نتایج به دشواری به جامعه منتقل می‌شود که مثلا ما امروز در مقام عمل چه باید بکنیم؟ این وضعیت تنها در آکادمی‌ها نیست و حتی در فضای حوزه هم درک می‌شود. اخباری‌ها، عقلگرا‌ها یا دیگر گروه‌ها شاید به برآیندی نرسند، یعنی اساسا مسأله‌ای که در موردش صحبت می‌کنند مسأله تازه‌ای نیست. در این بین ایده‌ای می‌آید و پژوهشی با عنوان الهیات سیاسی در یهودیت انجام می‌شود و به یک‌باره طیف‌های گسترده‌ای از جریان‌های فکری و اندیشه‌های مختلف به این کتاب روی خوش نشان می‌دهند و از اثر استقبال می‌شود. همه این‌ها انگیزه ما شد برای گفتگو با دکتر مهدی فدایی‌مهربانی که متن کاملش پیش‌روی شماست. 

ایده چنین پژوهشی در آکادمی‌ها که ناظر بر جامعه است و می‌تواند چنین استقبالی را به‌دنبال داشته باشد چگونه شکل گرفت؟
یهودیت هم مثل ادیان دیگر با وجود این‌که فرقه‌ها و مذاهب متعددی وجود دارد، اما روح واحدی دارد که در تمامی شعب و فرق آن جریان دارد. مثلا در مورد مسیحیت روح واحدی وجود دارد که بخشی از آن می‌تواند متأثر از آموزه‌های وحیانی و بخشی می‌تواند برساخته‌های تاریخی باشد. مثلا بخشی از روح واحد در مسیحیت ناشی از متونی است که عمدتا تحت عنوان اناجیل می‌شناسیم و بعد کتب آپوکریفایی مسیحیت و دیگر متونی که در این حوزه هستند. 
بخش دیگری ناشی از آموزه‌های بزرگانی است که در مسیحیت به‌عنوان چهره‌های دینی محسوب می‌شوند. مسیحیت بیش از این که با آموزه‌های حضرت مسیح شکل بگیرد، با آموزه‌های پولس قدیس شکل می‌گیرد. شخصیت، افکار و نوع مواجهه پولس قدیس با امر قدسی و معنوی در تاریخ تأثیرگذار بوده و می‌بینیم امروزه چیزی به‌عنوان مسیحیت شکل گرفته است. بخشی از این روح واحد منشأ قدسی و الهی دارد و وحیانی است، بخشی در تاریخ شکل می‌گیرد و روح واحدی را در کل دین شکل می‌دهد. در مورد اسلام نیز به همین صورت است و یهودیت هم از این قاعده مستثنی نیست. 
اگر در یهودیت گرایش‌های مختلف را شرح داده‌ایم و انشعابات را تشریح کرده‌ایم، اما می‌بینیم همچنان روح واحد حفظ شده است. آن روح واحد چیزی است که از آن به‌عنوان ویژه‌گرایی یهودی یاد می‌کنیم. همین، یکی از یهود‌شناسان بزرگ دنیا می‌گوید: اگر یک یهودی مثل رابینسون کروزوئه در جزیره‌ای دور افتاده وسط اقیانوس باشد تنها چیزی که به آن فکر می‌کند این است که، من آدم برگزیده‌ای هستم. یعنی یهودی همیشه با این ذهنیت عمل می‌کند و ویژه‌گرایی که در او وجود دارد، بیانگر این است که انسان یهودی از دیگر این روح واحد در تمام شاخه‌های یهودیت نفوذ کرده و از این‌رو، انجام کار آکادمیک خللی در این موضوع ایجاد نمی‌کند. 
باید بدانیم که یهودیان حریدی نسبت به یهودیان ارتدوکس چه تفاوتی دارند و تفاوت آن‌ها نسبت به کابالاییست‌ها چیست؟ کابالاییست‌ها نسبت به صدوقیان چه تفاوتی دارد؟ اگر این‌ها را در متن نشان بدهیم در عین حال هم کاری قابل استفاده برای عامه انجام داده‌ایم و هم کاری آکادمیک شکل گرفته است. 

این روح واحد در مسیر تاریخی حرکت یک دین، از چه زمانی می‌تواند پدیدار شود و چه زمانی در دینی مثل اسلام می‌توان گفت که روح واحدی در دین حاکم یا پدیدار شده است. این روح چطور می‌تواند در تاریخ تجلی‌های مختلفی در میان مردمان و پیروان یک دین داشته باشد؟ آیا می‌توان این نسبت را کاوید؟ 
در این خصوص یهودیت با ادیان دیگر تفاوت‌هایی دارد. این‌که این روح واحد چیست و چطور می‌توان آن را فهم کرد؟ معمولا به این صورت است که ادیان دوره صدر ادیان و ظهور دارند. معمولا یکی دو قرن طول می‌کشد تا مذاهب شکل بگیرند و تسری پیدا کنند. در درجه بعد زمانی است که ادیان به مرحله استقرار و گسترش می‌رسند. از اینجا به بعد هر کدام از پیروان مذاهب بسته به مواجهه آن‌ها با آن دین سعی می‌کنند آن دین را بشناسند و رموزش را کشف کنند، یعنی ما با صحنه‌ای کامل شده مواجهیم که می‌خواهیم آن را کشف کنیم. در مورد یهودیت ماجرا کاملا متفاوت است. 
یکی از فیلسوفان یهودی به نام ناچمان کروچمال وقتی می‌خواهد از روح واحد صحبت کند، می‌گوید تفاوت یهودیت با دیگر ادیان در این است که گویی در یهودیت جهان را متفاوت از تصویری که دیگر ادیان نشان می‌دهند، می‌بینید. در این‌که این طرح چگونه ریخته می‌شود باید به تبعات سیاسی پشت پرده اشاره کرد. در ادیان دیگر، جهان از پیش کامل است یعنی جهانی خلق شده و به کمال خود رسیده و وظیفه انسان مسلمان و مسیحی کشف قواعد این جهان از پیش کامل است، اما در یهودیت با جهانی رو به تکامل مواجهیم، جهانی که مدام خود را می‌سازد. ناچمان کروچمال که فیلسوفی هگلی است، می‌گوید تاریخ عرصه پیشرفت روح است و روح در تاریخ با تطورش به سمت نوعی تکامل می‌رود. اعتقاد او بر این است که موقعیت بنی‌اسرائیل در تکامل تاریخ جهان موقعیتی ویژه است. این بنی‌اسرائیل است که جهان را پیش می‌برد و جهان را به سمت تکامل پیش می‌برد. 
وقتی جهان رو به تکامل است و برای بنی‌اسرائیل ساخته شده، تمام غایات این جهان با بنی‌اسرائیل گره می‌خورد و موقعیت آن‌ها و حضور آن‌ها در تاریخ باعث می‌شود این تاریخ به تاریخی قدسی تبدیل شود. یونانیان یا رومیان تاریخ جهان را عرفی در نظر می‌گیرند. گویی هدفی وجود ندارد و همین‌طور حرکت می‌کند، ولی تاریخ قدسی که یهودیان از آن صحبت می‌کنند تاریخی است که جهان را به سمت نوعی تکامل پیش می‌برد. کروچمان و دیگر هگلی‌ها می‌گویند تکامل زمانی شکل می‌گیرد که وعده الهی به قوم بنی‌اسرائیل تحقق پیدا می‌کند و بازگشت این قوم به بنی‌اسرائیل و شکل گیری وضعیتی آخرالزمانی و مقدس که در این مرحله بحث‌ها بسیار سیاسی می‌شود. 
روحی که ما از آن صحبت می‌کنیم از دیدگاه یک انسان یهودی بسیار مهم است. فیلسوفانی مثل موشه هس از این روح صحبت می‌کنند. او فیلسوفی سوسیالیست از نوع سوسیالیسم یهودی است. او از تاریخ و عرصه طبیعت حرف می‌زند و مسأله‌اش صرفا تاریخ نیست. وقتی هگل از تاریخ حرف می‌زد، تاریخ مسأله فلسفی او بود. تاریخ عرصه تطور آگاهی انسان نسبت به موقعیت عینی بیرونی است. برای همین تکامل‌گرایی هگلی ایده‌آلیستی است، چون مسأله آگاهی انسان نسبت به عینیت بیرونی است که می‌شود آزادی، یعنی آگاهی نسبت به آزادی. وقتی انسان یهودی از این تطور تاریخی صحبت می‌کند مسأله‌اش به تکامل رسیدن امری تکوینی است، یعنی هستی جهان به سمت تکامل حرکت می‌کند، جدای از این‌که مسأله، مسأله آگاهی باشد. 
وقتی هستی به سمت تکامل حرکت می‌کند اینجا موقعیت انسان بنی‌اسرائیلی همان موقعیتی است که مارکس در تاریخ توصیف می‌کند، اما با حیطه امکاناتی بزرگ‌تر. موشه هس اینجا می‌گوید «پراکسیس» به معنای دخالت طبقه پروتاریا در تاریخ مهم است. مارکس می‌گفت این موضوع به مثابه عامل کاتالیزور عمل می‌کند و انقلاب جلو می‌افتد، اما از نگاه موشه هس مسأله پراکسیس تکوین جهان است و اگر انسان یهودی در تاریخ دخالت داشته باشد تکوین جهان را به سمت کمال خود می‌برد. این نکته مهمی است، زیرا مسأله بازگشت به ارض مقدس، استقرار اسرائیل و... وجه تکوینی و آخرالزمانی پیدا می‌کند و تبعات سیاسی خاصی خواهد داشت. 

در این بیش از ۲۰۰۰ سال آوارگی این‌ها چگونه در کار تکوین جهان بودند و این بازه را چطور می‌اندیشند؟ در این بازه چه اتفاقی برای این قوم می‌افتد؟ 
در همین دوره نیز انسان یهودی مدام در این فکر است. از اصطلاحی که در الهیات اسماعیلیه وجود دارد کمک می‌گیرم تا بازتولید این معنا را در یهودیت شرح بدهم. نمی‌خواهم بگویم اسماعیلیه مثل یهودیت است، چون تمایز‌ها بسیار است. در الهیات اسماعیلیه اصطلاحی با عنوان «ابدیت تأخیر افتاده» وجود دارد. مسأله این است که آن‌ها می‌خواهند بگویند انسان وجودی است که در آن ابدیتی وجود دارد و این ابدیت که خود را در تاریخ قدسی نشان می‌دهد. با آمدن انسان در تاریخ عرفی یا تاریخ کرونولوژیک یا تاریخ تقویمی و زمانی که ما حسش می‌کنیم این ابدیت به تأخیر افتاده و انسان باید بتواند ابدیت خود را احیا کند. به عقیده من برداشت یهودیان از نقش تکوینی خود در تاریخ به این شکل است. 
در جلسه رونمایی کتاب نقد یکی از ناقدین این بود که چرا می‌گوییم الهیات یهودی ذاتا سیاسی است؟ و پاسخ من این بود که اتفاقا با تاکید می‌گویم الهیات یهود، ذاتا سیاسی است، چون اعتقاد دارند که یهودی بودن به این معنی است که من به شکل مادرزاد و از طریق خون یهودی هستم و نمی‌شود به یهودیت گروید و ترویجش کرد؛ آن‌طور که مارتین بوبر در «الهیات خون» به آن تاکید می‌کند. همین جا مبنای دوگانگی شکل می‌گیرد. اینجا دوگانگی و غیریت‌سازی ایجاد می‌کنند و تمام مسأله الهیات سیاسی همین دوگانگی‌سازی است. 
کارل اشمیت می‌گوید: ذات الهیات سیاسی مفهوم دشمنی است و این دشمنی از الهیات آمده است، زیرا در الهیات گفته می‌شود یکی مومن و دیگری کافر است و این وارد الهیات مسیحی شده است. نقد این معنا بر لیبرال‌ها این است که آن‌ها مفهوم دشمنی را به رقابت تبدیل کرده‌اند. ولی اشمیت می‌گوید ذات سیاست دشمنی است و تا دشمن نباشد امر سیاسی شکل نمی‌گیرد. 
انسانی یهودی اعتقاد دارد من ذاتا از هویتی برخوردارم که تو از آن برخوردار نیستی و اعتقاد دارد که من به‌عنوان انسانی یهودی از تمام غیریهودیان متمایز هستم و نام تمام غیریهودیان را «گوییم» می‌گذارد که به معنی تفاله است. پس این دین ذاتا سیاسی است. 
در طول این ۲۰۰۰ سال نیز این نکته همواره برای‌شان موضوعیت داشته است. این مسأله صهیونیسم است. ما صهیونیسم مذهبی داشتیم که تاریخ بلندی دارد و همین صهیونیسم مذهبی به صهیونیسم سیاسی منجر شده است. این ایده که من باید به سرزمین مقدسم برگردم و حتی اگر حکومت نسازم مسأله تکوین عالم و تکاملش شکل بگیرد و به راه خود ادامه بدهد، همیشه وجود داشته است. این موضوع به شکلی سیاسی درآمده و با تشکیل حکومت، جنبه‌ای آخرالزمانی به خود گرفته است. 
این روح حاکم در یهودیت از ویژگی‌های خاصی برخوردار است، چون یهودیت هیچ‌وقت انتشار و بزرگ شدن را مثل اسلام و مسیحیت تجربه نکرده است. در زمانه معاصر ما صهیونیسم سیاسی چگونه به دیگرستیزی می‌پردازد؟ چرا باید دیگرستیزی و دست‌اندازی در میان صهیونیسم الزاما نمود‌های بیرونی پیدا کند؟ 
دو نکته می‌تواند در پاسخ به این سؤال موضوعیت داشته باشد. یکی این‌که هم یهودیت، هم مسیحیت، هم اسلام و هم هر دین دیگری، ایدئولوژیک شدن‌شان محصول دوره مدرن است. ما در دوره سنت، ایدئولوژی‌سازی نداریم. وقتی به جامعه اسلامی نگاه می‌کنید در تاریخ قدمایی تساهل و مدارا بسیار بیشتر از زمانی است که وارد دوره مدرن می‌شویم، حتی وقتی یک ایرانی میراث قدمایی خود را می‌خواند بیشتر با مضامینی مواجه می‌شود که مدارا در آن‌ها پر رنگ است. وقتی مولوی، حافظ، سعدی یا فردوسی را می‌خوانیم هیچ‌گاه نمی‌گوییم این شیعه است و آن سنی است و غیریت‌سازی پر رنگ نیست. ولی امروزه غیریت برای ما موضوعیت پیدا کرده و رادیکال شده است. به‌عنوان یک انسان مسلمان در دوره مدرن بیشتر در معرض ایدئولوژیک شدن هستیم. 
توماس باور؛ کتابی با عنوان فرهنگ چند معنایی دارد که ترجمه شده است. او آنجا خیلی خوب توضیح می‌دهد که ایدئولوژیک شدن تفسیر‌های مختلف در دنیای اسلام زمانی است که آن‌ها با غربی‌ها آشنا شده‌اند و تحت تأثیر ایدئولوژی قرار گرفتند. در مورد دیگر ادیان هم مسأله به همین صورت است. صهیونیسم سیاسی به شکل رادیکال خود محصول دوره مدرن و فضای بعد از جنگ دوم است که قدرت‌های بزرگ می‌خواهند سلطه خود را اعمال کنند. عامل دوم تأثیراتی است که ایدئولوژی‌های چپ به‌جا می‌گذارند. مثلا وقتی به بسیاری از ایدئولوگ‌های دوره جدید نگاه می‌کنیم این‌ها متأثر از فضای چپ هستند. مثلا مارتین بوبر که در ادبیات غرب فردی پر ارجاع است سوسیالیست و صهیونیست است. موشه هس نیز سوسیالیست است، یعنی تأثیر اندیشه‌های چپ باعث ایدئولوژیک شدن و سیاسی شدن اینهاست. 
برخی تعابیر از یهودیت در دوره سنت وجود ندارد. مثلا یهودی کسی است که پراکسیس داشته باشد، یعنی وقتی می‌تواند یهودیت خود را نشان بدهد که دخالت در تاریخ داشته باشد. این خوانشی ایدئولوژیک است که تحت تأثیر اندیشه‌های چپ قرار دارد. به‌طور مثال موشه هس اعتقاد دارد مسیحیت دین لیبرالیستی و یهودیت دین سوسیالیستی است. مسیحیت چرا دین لیبرالی است؟ چون فردگراست؛ دینی است که ایمان فردی در آن بسیار اهمیت دارد. مسأله مسیحیت ایمان است، اما یهودیت دینی کلکتیویسم (جمع‌گرایی) است. بسیاری از متالهین یهودی عقیده دارند که خدا در صحرای سینا موسی را مورد خطاب قرار نمی‌دهد، بلکه قوم بنی‌اسرائیل هستند که مورد خطاب قرار می‌گیرند. تفاوت وحی‌جویی یهودیت با مسیحیت در این است که به قوم بنی‌اسرائیل وحی می‌شده برخلاف مسیحیت و اسلام که به پیامبر وحی می‌شود. این تفاوت‌ها باعث می‌شود یک دین شکل ایدئولوژیک پیدا کند و سیاسی‌تر شود و نقشی که انسانی یهودی در دنیای سنت داشت و درگیر تکوین جهان بود موضوعیت پیدا می‌کند و درگیر تکوین بودن، شکل سیاسی پیدا می‌کند و ذاتا مولد خشونت خواهد بود. 

یعنی یهودیت به نوعی از ایمان فراروی می‌کند و کلا در کار جهان است. آیا این یک تناقص در یهودیت نیست که فرا تاریخی را دوام بیاوری و در کار تکوین جهان باشی، ولی جهانی که در آن بازی می‌کنی اقتصاد، سینما، هنر و ادبیات است؟
کسانی مثل یهودا علوی که متاله یهودی است، می‌گویند: یهودیت برخلاف دیگر ادیان از جنس نظر نیست و از جنس عمل است. یک یهودی کسی نیست که از ایمان داشتن حرف می‌زند، بلکه عمل می‌کند. این عملگرا بودن یهودیت باعث می‌شود کاملا از تصور ما از دیانت و ایمان مجزا باشد. قطعا پشتوانه ایمانی دارد، اما به هیچ‌وجه معطل او نمی‌شود. نکته‌ای در مورد یهودیت وجود دارد که به نظر من بسیار جالب است و آن این‌که، یهودیت به هیچ‌وجه خود را به یک دین تقلیل نمی‌دهد، یعنی اعتقاد دارند که یهودیت یک فرهنگ و سنت است؛ بنابراین نباید بگوییم یهودیت یک دین است؛ از این‌رو امکان این‌که یک یهودی آتئیست و خداناباور باشد، ولی همچنان خود را یک یهودی بداند وجود دارد. در مورد مسلمانان و مسیحیان چنین نیست. گفته می‌شود همه اسرائیلی‌ها مومن نیستند و افراد لاییکی بین آن‌ها وجود دارد، ولی یهودیت ذاتی بوده و مبتنی بر خون است. شما نمی‌توانید یهودی باشید و یک یهودی نمی‌تواند غیریهودی باشد؛ بنابراین مسأله آن‌ها متافیزیکی است که نمی‌توانیم آن را در دیانت شرح بدهیم. شما می‌توانید خدا را قبول نداشته باشید، ولی همچنان یهودی باشید. یهودیانی وجود دارند که خدا را قبول ندارند، ولی اعتقادشان این است که قوم برگزیده‌اند. این موضوع از نگاه یک مسلمان قابل‌فهم نیست. این انسان در اسرائیل حضور پیدا می‌کند و جامعه دینی می‌سازد که ساختن آن جامعه دینی به معنایی که من مسلمان و من مسیحی فهم می‌کنم نیست، بلکه به این معناست که یک انسان یهودی می‌فهمد و این نکته‌ای است که ما کمتر به آن می‌پردازیم. 

مخالفت برخی یهودیان با صهیونیسم در این معادله چطور توضیح داده می‌شود؟
بخشی از یهودیان همیشه اعتقاد دارند که برداشت ما از یهودیت که مبتنی بر خون و متفاوت از آیین موسی است. همیشه عده قلیلی هستند که در موقعیت خود شک می‌کنند. وقتی آدم‌ها در وضعیتی رفاهی هستند، دوست دارند در همان حالت بمانند. وقتی برای آدم‌ها امکاناتی ایجاد شود و بگویند شما جزو برگزیده‌های این جامعه هستید، برای حفظ این وضعیت تلاش می‌کنم و شک ایجاد نمی‌کنم. عده قلیلی که شک می‌کنند کسانی هستند که به قول امام محمد غزالی همواره دیانت خود را با شک مورد امتحان قرار می‌دهند. 

چرا سراغ این پژوهش و این موضوع رفتید و کار چقدر زمان برد؟ این تجربه برای شما چه نکات جالب یا دشواری‌هایی داشت؟ 
من به طور کلی به حوزه الهیات سیاسی علاقه داشتم. می‌خواستم کاری مقایسه‌ای ارائه کنم و اساس کار این بود که در سنت الهیات سیاسی کاری مقایسه‌ای انجام شود. این کاری است که بسیاری از نویسندگان بزرگ دنیا در حوزه الهیات و فلسفه انجام داده‌اند. مثلا موشه هس، مارتین بوبر، لئو اشتراوس و... از این صحبت کرده‌اند که نوع جهان‌بینی انسان آتنی با انسان اورشلیمی چه تفاوتی دارد؟ همه این‌ها در حیطه الهیات تطبیقی قرار می‌گیرد و ایده من ایجاد نوعی الهیات سیاسی تطبیقی بود، چون تا جایی که می‌دانم چنین روشی شکل نگرفته و این بحث باز نشده و از الهیات سیاسی صحبت شده است. الهیات سیاسی عمدتا در سنت مسیحی شکل گرفته است از این رو در جلسات نقد و معرفی کتاب افراد با پیش‌زمینه‌ها و ذهنیتی که بر مبنای الهیات سیاسی مسیحی فهم کرده‌اند راجع به کتاب حرف می‌زنند و نقد می‌کنند، اما الهیات سیاسی یهودیت متفاوت است و اقتضائاتی وجود دارد. در الهیات مسیحی همه چیز مبتنی بر ایمان بوده و اینجا مبتنی بر خون است. دوگانگی‌هایی که شکل می‌گیرد کار را از ابتدا متفاوت می‌کند. 
متوجه شدم نمی‌توان سرسری کار کرد و احساس کردم باید وقت گذاشت و دو سه سال روی پژوهش و نگارش کتاب کار کردم. در سال‌های ۹۰ و ۹۱ شروع به نوشتن کردم، ولی کار آن چیزی که می‌خواستم نشد و آن را رها کردم. سال پیش دوستان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه گفتند باید کاری به ما بدهی و به درخواست آن‌ها دوباره روی این متن کار کردم. حدود یک سال روی این کتاب کار و به منابع جدیدتری رجوع کردم و به جایی رسید که یک جلد آن الهیات سیاسی در یهودیت باشد. 
تصور من این است که با عرصه‌ای مواجهیم که رویش خاک گرفته است و باید با کنار زدن گرد و غبار حقیقت را بیرون بکشیم. عرصه الهیات همین‌طور است. حقیقت این است که در الهیات سیاسی این کار جدیت بیشتری پیدا می‌کند، چون الهیات سیاسی چه بخواهیم و چه نخواهیم درگیر اقتضائات زمانه و درگیر ایدئولوژی‌ها و مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی می‌شود. بنابر دیانت زمانی که ارتباطی با سیاست پیدا می‌کند وقتی با رویکرد پدیدار‌شناسانه سراغش برویم کار محقق بسیار دشوار خواهد بود، چون رهایی از ایدئولوژی کار دشواری است. 

روش شما در این تحقیق چگونه بود؟
در تحقیق به جای این‌که سعی کنیم از طریق رویکرد‌های ایجابی سراغ موضوع برویم و به دنبال این باشیم که موضع از پیش موجود خود را اثبات کنیم که می‌تواند ما را بیشتر در دام ایدئولوژیک اندیشی بیندازد؛ باید تلاش کنیم از طریق نوعی موضع سلبی سراغ موضوعات برویم که در سنت ما هم از آن تحت عنوان الهیات سلبی صحبت می‌شود. ما فقط از طریق زدودن چیز‌هایی که بر موضوع پیراسته شده می‌توانیم به حقیقتش راه پیدا کنیم. اگر از ابتدا فرضیه‌ای داشته باشیم و در پی اثباتش باشیم امکان رهایی از ایدئولوژی سخت خواهد بود. تصور من این است که در حیطه‌هایی که با عرصه‌های معنی، الهیات، دیانت و به‌طور کلی در حیطه قدسی، هیچ راهی نداریم جز این‌که از طریق کشف‌المحجوب سراغ موضوع برویم و از طریق نوعی الهیات سلبی به سراغ موضوع برویم. به قول جاحظ که می‌گوید علم آن چیزی است که تو باید همه چیز خودت را به او بدهی و وقتی تسلیمش شدی شاید او ذره‌ای از خودش را به تو بدهد. 
باید با موضوعی زندگی کنیم تا بتوانیم فهمش کنیم این زندگی به این معنی است که باید با تواضع وارد حریم آن شویم. حتی یهودیتی که درباره‌اش صحبت می‌کنیم و در دوره معاصر به‌شدت تحت تأثیر خوانش‌های ایدئولوژیک قرار گرفته است. پیش از آن هم به دلیل درکی که انسان بنی‌اسرائیلی از دیانت داشت درگیر خوانش‌های ویژه‌گرایانه‌ای شده که قطعا از آموزه‌های حضرت موسی دور است. حتی در این مورد هم باید توجه داشته باشیم، زیرا ما از آیینی الهی صحبت می‌کنیم. اینجا کار سخت می‌شود در یهودیت راه پیدا کردن به حقیقت بسیار دشوار است. پیراسته‌های تاریخی‌اش و تفسیر‌های ایدئولوژیکی که در تاریخ اضافه شده است، در دوره معاصر صهیونیسم اضافه شده و خوانش‌های عجیب و غریب از کاوالا در دوره معاصر شکل تخیلی پیدا کرده و همه این‌ها بر این سنت اضافه شده است، ولی باید توجه داشته باشیم که این سنت از یک حقیقتی هم صحبت می‌کرد. آن حقیقت که شاید در سنت ما و در قرآن ارجاعات زیادی به آن شده است، حضرت موسی است که در سنت اسلامی، در قرآن و ادبیات ما بسیار پر ارجاع است. همین نشان می‌دهد که در این سنت حقیقتی وجود دارد که باید فهم شود. تصور من این است که تنها با شیوه پدیدارشناسانه می‌توان این حقیقت را فهم کرد، زیرا نیاز داریم گرد‌و‌غبار را کنار بزنیم تا آیینه‌ای که نقشی از حقیقت بر آن می‌افتد برای‌مان آشکار شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
ابتلای شعر به روزمرگی

دبیر علمی جشنواره شعر فجر در گفت‌و‌گو با «جام‌جم» تأکید کرد آیین‌نامه این رویداد ادبی نیاز به تجدیدنظر دارد

ابتلای شعر به روزمرگی

نیازمندی ها