متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانیم:
*در آغاز بیانیه گام دوم آمده: درودی از اعماق دل بر این ملت؛ مگر این ملت چه ویژگیهایی دارند که شایسته چنین درودی هستند؟
تعریف [بهویژه برخی مفاهیم] در اندیشه رهبرمعظمانقلاب مسأله مهمی است. مبادی تعریف و تطابقهایش را باید در نظر گرفت. تعریف ملت و مردم بهخصوص در افق علوم اجتماعی و جامعهشناسی از کارهای بسیار دشوار است. معمولا در ایدئولوژیهای مختلف از ملت، تعریفهایی گونهگون ارائه میشود. اینکه به چنین مبحثی دست گذاشتید نقطه بسیار خوبی است. در درازنای تاریخ جهان بهواقع از معدودی ملت میتوان نام برد که یکی از آنها بدون شک ایران است. به باور بسیاری از پژوهشگران، مقارن رویکار آمدن صفویه 907 هجری قمری یا 1501 میلادی، تقریبا ویژگی ملت ایران نهادینه شده است و در همان دوران میتوان از معدودی ملت نام برد مثل چین، تایلند و تا حدی در هند و حتی عثمانی با این معنا ملت نبوده، زیرا بعدها فروپاشیاش نشان داد که نمیتوان از این زاویه دربارهاش سخن گفت. برای تعریف ملت ایران باید چند پیشفرض مهم را درنظر گرفت؛ نخست این که ظهور ملت ایران از دولتملتهای اروپایی خیلی زودتر و قدیمیتر بوده است.
ز بعد تاریخی نیز ملت ایران را میتوان ملتی تاریخی دانست که در پی آرمانهایی هستند که در انقلاب اسلامی محقق شده و از رهگذر همین تحقق بود که ملت ایران بهراستی شبیه و منطبق بر کنش و خواست تاریخی خودش شد. از این جهت میبینیم که تطابق یاد شده ملت ایران با خود، آرمانها و رویای ملی در روند انقلاب اسلامی همواره در حال تکوین بوده و آن رویای ملی که ایرانیان از گذشته داشتند از سوی امام راحل(ره) تکمیل شد و در قالب یک نظم یا نظام ولایی یا جمهوری اسلامی تجلی کرد.
بنابر این درودی که رهبر معظم فرستادند در حقیقت، درود به آن کنشگریی است که در راه تطابق خود با آرمان تاریخی و اسلامی و ملی رخ داده است.
اتفاقا در بیانیه گام دوم میبینید که این تطابق با خود و پاسداری از ارزشها را رهبرمعظمانقلاب بهعنوان «پادمان» انقلاب اسلامی در برابر کنشهایی قرار میدهد که خارج یا ضدانقلاب رخ میدهد.
* از ظرفیتهای امیدبخش بگویید و آن داشتهها و بنیانهایی که همواره بیمهگر اصالت و کنشگری خلاقه ما ایرانیان بوده که هویت دینی و ملیمان بهراستی یک چیزند؛ همچنان که بهفرمایش مقام معظم رهبری در جایی نارسایی رخ میدهد که از ارزشهای دینی عدول شده است.
رسانههای بهویژه غربی میکوشند گونهای فروبستگی را درخصوص فضای کشور به اذهان تحمیل کنند و گاهی نیز رسانههای منطقه و داخلی بدون توجه به ابعاد زیانآور سلبی و منفی این قضیه به آن میپردازند!
به نظرم میر سد امیدداشتن به فضاهای نیامده (که البته بحث فلسفه نیست) برآیند این رویکرد واقعبینانه به راههای طی شده و آرمانگرا به مسیر پیشروست که آیا ما توانایی داریم بهعنوان یک کنشگر به عرصه حیات اجتماعی وارد بشویم و در آن تأثیر بگذاریم یا نمیتوانیم؛ همینجا هم یکی از دستورکارهای رسانههای غربی است که در اینباره با اصرار القا میکنند که خصوصا جوانان نمیتوانند در سرنوشتشان مشارکت داشته باشند، جوانان و مردم را ناامید کنند و از این دست چیزها که کار صبح و شب رسانههای ضدملت ایران است.
کانون اصلی مشارکت جوانان در دو حوزه سرنوشتساز متجلی میشود، یکی در «ساختارهای حاکمیت» و دیگری با کنشگری بهمثابه «حلقههای میانی»؛ به این معنا که چنین حلقههایی اراده جامعه و خواستش را به سمتوسوی حرکتها و کارهایی هدایت میکند که در زمانی خاص ابعادی ملی و مهم دارند و ناگزیر باید حل شوند.
رسانههای دشمن میکوشند در چنین جاهایی ناکامی بهوجود آید و کنشگری انجام نپذیرد؛ از آنجاکه یکی از نمادها و قلههای هدایت و همگرایی ارادهها یا همان مشارکت در سرنوشت، انتخابات است، اینقدر رسانههای غربی روی انتخابات در ایران کار میکنند و ضدتبلیغ و فعالیت سوء دارند.
* جالب هم همینجاست و البته شگفت است! رسانههایی که رویکرد ضدانقلابی و ضدایرانی و ضدملی دارند، در اینجا یکصدا به هم میرسند!
و یکصدا از مردم برای مشارکتنکردن در عرصه انتخابات دعوت میکنند. یعنی انتخابات، حتما بزرگترین عرصهای است که مشارکت ملت را طلب میکند و همانجایی است که این رسانهها میکوشند فروبستگی را در نسبت با ساختار حاکمیت تبلیغ کنند و میکوشند آن را محل برانگیختن کنشهایی قرار بدهند که رویکرد ضدانقلابی و ضدایرانی دارد و البته -مهماست بدانیم- رویکرد آنها چقدر ضدآینده است؛ در نهایت هم به مشارکتکنندگان توهین میکنند.
درحقیقت اکنون با وضعیتی مواجهیم که رسانهها مرزی میان خیال و واقعیت، طراحی و سازماندهی میکنند؛ چنین دادههایی ممکن است انسان را از پیوند با ساحت عقلانی و در نهایت کنشگریهای مثبت ملی دور کند؛ در برخی برهههای فتنهگون، بالاخره افرادی هستند که دست به کارهایی بزنند که اولا به اقتدار ملی ضربه بزنند و حتما عمل و یا واکنششان درخور آینده نباشد. اما دیگر میدانیم که تعدادشان کم است و ملت فهیم اینگونه نیستند و رسانهها نیز چنآنکه تبلیغ میکنند، تاثیرگذاری تاموتمامی ندارند. در حالیکه برخی نظریات میکوشند تاثیر و قدرت رسانهها را بزرگنمایی کنند اما نقد بزرگ این است که رسانهها توانایی ندارند «پیوستار» در عرصه حیات اجتماعی بهوجود بیاورند.
اجازه بدهید توضیح بدهم؛ نمیگویم رسانهها تاثیر ندارند و البته میدانید که تاثیر با پیوستار متفاوت است. پیوستار در عرصه حیات اجتماعی برای ایرانیان میتواند بهوجودآورنده «هویت، هدایت، آموزش و نگرش ایرانیان مسلمان» باشد و بهویژه به دین نگاه کنید که در ایجاد پیوستار، بسیار موثر است.
*بهفرموده شما پیوستار یعنی همه عناصر مهم در یک ساحت بهگونهای با یکدیگر همگرا و هماهنگ میشوند که میتوانند به کاری کارستان در ابعاد ملی دست بزنند و تاثیرگذارانه طرحی نو درافکنند؟
یکی از این کارها و کنشگریها مثلا انقلاب است یا حضور پرشور در عرصه انتخابات است و مثل حل مسایلی است که تنها در ساحت ملی در گسترههای فراگیر اینچنینی امکان دارد حل و فصل شود؛ مثل 9 دی است یا مانند برخورد با فتنهها است یا یکی از چکادهای این امر همان دوران دفاعمقدس است یا جهاد سازندگی و چنین کارهایی که ملت در ابعاد فراگیر ملی میتوانند به انجام برسانند. در این کنشها وجود پیوستار ضروری است و باید وجود داشته باشد.
* به آبشخورها و بنیانهای این پیوستارها اشارهای میکنید؟ همچنین به دلایل تاثیرگذاربودن ایرانیان؟
این پیوستار در قالب ذهنی و روانی از پیش موجود است. «رهبری» عامل و عنصر اصلی ایجاد این پیوستار بهشکلی استوار هستند که به آن جهتوحرکت میدهند.
*برای بحث نهایی، وقتی که به بیانیه گام دوم بهشکل یک نظام و ساختار یا سیستم «پیشانگار» بنگریم...
کمی پیچیده است؛ این ساختار «پیشانگار» کاملا به مدلسازی آینده میپردازد، بهنحوی که آینده را به حال میآورد و با پیشانگاری میتواند تصمیمگیری را بر همین اساس شکل بدهد. رویای ملی ایرانیان تا حد زیادی یک سیستم پیشانگار است.
* در اینجا نکتهای پرسشگرانه هست که آیا سیستمهای پیشانگار و رویای ملی از جمله خود بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی را چگونه به یک حرکت اجتماعی تبدیل کنیم؟
همین حرکت اجتماعی اتفاقا دغدغه اساسی ولیفقیه بوده و هست. یعنی درحقیقت، گونهای معماری حیات اجتماعی در ماورای زندگی روزمره و همان است که شما با عنوان سبک زندگی از آن یادکردید. تجربه سبک زندگی در دوره صفویه حدودا یک سده به درازا کشید، هنوز هم تداوم دارد و بسیاری از ویژگیهای سبک زندگی ایرانی-اسلامی در امروز نیز برآیند همان تکوین سبک زندگی است که قبلا اتفاق افتاد. ببینید حتی علمای نامی مانند علامه محمدتقی مجلسی یک کدام از کارهایی که درانداختند این بود که زندگی و زیست روزانه مردم را برپایه سنت دینی و احادیث، سازماندهی و صورتبندی کردند که نمونه مشهور و هنوز رایجش در کتاب حلیهالمتقین متجلی است. این کار به چه شکل رخ داد، مثلا یک نمونهاش همین کتاب یاددشده است و طرف علاقه خود من هم بوده که در امور بسیار ریز شخصی نیز وارد میشود.
سخن این است که تلاشهایی در کشور انجام پذیرفت تا پس از انقلاب نیز چنین کاری شکل بگیرد و شماری از علمای بزرگ درباره این مسأله آثاری پدید آوردند اما هنوز وارد آن بحث انضمامی در رابطه با زندگی روزانه و زیست روزمره نشدهایم؛ کار بسیار دشواری است! یکی از مولفههایی که در خود بیانیه گام دوم بر آن تاکید شده و بسیار جای کار و اندیشهورزی دارد، همین بحث سبک زندگی است که درحقیقت تعیینکننده و سازنده بسیاری از اموری است که امروزه در سطح کلی دربارهشان به ذهنیت کلی و نگاه جامعی نیازمندیم؛ بیانیه از این جهت راهگشا است، اگر بنیاد تفکر و دستور کنش باشد.
از این جهت اگر بیانیه گام دوم ا به مثابه یک نظام یا سیستم و ساختار «پیشانگار» در نظر بگیریم که برآن است امروز را ذیل آینده صورتبندی کند و امروز را بر پایه آن رویای حقیقی یعنی ظهور آفتاب «ولایت عظمی» بازطرحریزی کند، در چنین فضایی رویای ملی ایرانیان و ایرانی مسلمان بودن با اهداف انقلاب اسلامی به طور کامل تطابق پیدا میکند. در چنین بزنگاهی است که آنچه به قول بسیاری از اندیشگران و فلاسفه جهان غرب، حال با آینده، وضعیتی «دیالکتیکال» دارد؛ کاملا بیاعتبار میشود.
*که اتفاقا در اینجا است که چنین دیالکتیک و تضادی در ذهن ایرانی به طور کامل از بین میرود یا اصولا پدید نمیآید اما چرا؟
زیرا تبدیل به امتزاج و مزاجت میشود. مولوی زیبا گفته: زین مزاجَت در جهانِ منبسط / لفظِ وحدت را کنون شد ملتقط؛ یعنی در این امتزاج آن انبساط (یا بهقول آیندهپژوهان: آنتروپی) که در جهان و در ذهن افراد و در جوامع میبینیم؛ از بین میرود زیرا آیندهپژوهان میگویند و قائل میشوند که آینده قابل پیشبینی نیست و کسی آینده را به خاطر نمیآرود و همه البته به سختی و گاه غلط تنها گذشته را به خاطر میآورند. در این تشتت، نقش رسانه بسیار زیاد است. بازهم میخواهم از رسانه انتقاد کنم که در به یاد نیاوردن گذشته، نقشآفرینی میکند، آن هم با ایجاد تشتت و پراکندگی در ذهنها. زیرا از رهگذر همین بهخاطر نیاوردن گذشته است که ما نمیتوانیم از آینده تصویرسازی صحیحی داشته باشیم؛ جمعبندی کنم در این کنش پیشانگار در رویای ملی، آینده مبنای امروز میشود و ما از میان تصویر ناکامل امروز به آینده نگاه میکنیم، خط به خط مثل فرش ایرانی جلو میرویم و نقشه نهایی، نقش امروز را رقم میزند. البته گفتم مقداری پیچیده است.
* به گفته شما وقتی یک تصویر نهایی در ذهن وجود داشته باشد، میتوانیم آن را به خاطر بیاوریم؟
آن تصویر نهایی، آن تصویر حرکتآفرین و امیدبخش همانا برای آینده انقلاب اسلامی است یعنی بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی که میتواند تمام ارادههای ملی را (در قالبهای اقتصاد و سبک زندگی و علم و پژوهش همچنین در قالب عدالت و مقابله با فساد که حقیقتا «پادمان» مقابله با کمبودها و نقصها در این مسیر بسیار نورانی است یا در قالبهای دیگر مانند هنر و...) هدایت و کمک میکند تا به سمت آن وضعیت روشن پیش برویم.
چنین اتفاقی رخ نمیدهد مگر در قالب یک کنشگری اجتماعی که در اصل، همان بنا کردن «خود» و اراده به سمت ساخت خود ملی است و تبدیل خود به آن چیزی که در حوزه عمل و نظر نیاز داریم تا به آن تبدیل شویم، در چنین صورتی بهراستی تمام مشکلاتمان از خرد تا کلان بسامان و حل خواهد شد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی جامجم با دکتر موسی حقانی بررسی شد:
گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین علی ذوعلم