گفت‌و‌گوی «جام‌جم» با کارگردان و تهیه‌کننده نمایش «بازگشت»

جدال میان امید و ناامیدی

باخ؛ دو هنر در یک صحنه

نمایش «باخ» این‌روزها درحالی در تماشاخانه «هیلاج» روی صحنه می‌رود که بهزاد عبدی که تا پیش ازاین بیشتر به‌عنوان یک آهنگساز مطرح در حوزه موسیقی معاصر شناخته می‌شد، نویسندگی و کارگردانی این نمایش را به‌عهده دارد. اگرچه به گفته خودش، از سال‌ها پیش همواره با تئاتر عجین بوده و در جایگاه بازیگر، تاامروز درآثار نمایشی متعددی تجربه حضور برصحنه تئاتر داشته است.
نمایش «باخ» این‌روزها درحالی در تماشاخانه «هیلاج» روی صحنه می‌رود که بهزاد عبدی که تا پیش ازاین بیشتر به‌عنوان یک آهنگساز مطرح در حوزه موسیقی معاصر شناخته می‌شد، نویسندگی و کارگردانی این نمایش را به‌عهده دارد. اگرچه به گفته خودش، از سال‌ها پیش همواره با تئاتر عجین بوده و در جایگاه بازیگر، تاامروز درآثار نمایشی متعددی تجربه حضور برصحنه تئاتر داشته است.
کد خبر: ۱۴۹۵۵۷۶
نویسنده آزاده صالحی - گروه فرهنگ و هنر
 
خسرو احمدی، بهزاد داوری، حسین میرزاییان، بهناز نادری و بهزاد عبدی ازجمله بازیگران این نمایش هستند. به این بهانه با او درباره این نمایش به گفت‌وگو نشسته‌ایم. 

انتخاب«باخ» به‌عنوان تم این نمایش به دلبستگی شمابه این موزیسین مشهور و جایگاه او در حیطه موسیقی جهان برمی‌گردد؟
من علاوه براین‌که باخ را خیلی دوست دارم، به‌شخصه او را مرکز موسیقی جدی در هستی می‌دانم؛ اما باخ دراین نمایش برای من فقط یک کانسپت و مفهوم است. تصور من بر این است که هر مملکت و تمدنی که دارای موسیقی جدی است، برای خودش یک باخ دارد و ما باید باخ کشور خودمان را پیدا کنیم. همان‌طور که درجایی از نمایش به این نکته اشاره می‌شود که «من استاد ابوالحسن صبا هستم، من فرهنگ شریف هستم...» و نام بسیاری از چهره‌های نامدار موسیقی ایرانی برده می‌شود. با گنجاندن این دیالوگ می‌خواستم بگویم‌ فرهنگ‌ها هستند که به کشورشان هویت می‌دهند و موسیقی همیشه قطعه‌ای جدانشدنی از فرهنگ است. هر آهنگسازی می‌تواند برای آن کشور باخ باشد، فقط کافی است آن باخ را پیدا کنیم تا موسیقی آن کشور جهانی شود. ازاین‌رو، باخ برای من یک معیار است‌، چون همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره کردم، در اذهان همه هنرمندان، او به‌عنوان خداوندگار موسیقی شناخته می‌شود. البته این هم می‌تواند یکی دیگر از مفاهیم نمایش باشد اما من صرفا نمی‌خواستم به این موضوع بسنده کنم. همان‌طور که در نمایش دیدید، یکی از کاراکترها، شخصیت ساده‌ای است که باوجود آن‌که پدرش موزیسین بوده و خودش هم صدای خوبی دارد اما به‌دلیل این‌که به موسیقی کوچه‌بازاری گرایش دارد، صدایش هیچ‌گاه در جامعه جدی گرفته نشده است. جالب است که بگویم، خود من هم تا پیش ازاین‌که باخ را روی صحنه ببرم، چندان که باید موسیقی کوچه‌بازاری را جدی تلقی نمی‌کردم. ولی وقتی دراین نوع موسیقی دقیق شدم، متوجه شدم از چه عناصر فوق‌‌‌العاده‌ای برگرفته شده است. این حرف را هم از سر احساس بیان نمی‌کنم، بلکه از دیدگاه یک موزیسین و از منظر فنی می‌گویم که موسیقی کوچه‌بازاری از ظرفیت گسترده‌ای برخوردار است که می‌تواند دستمایه خلق آثار خوبی قرار بگیرد. نه‌تنها در کشور ما که درکشورهای دیگر هم این نوع موسیقی همواره منبع الهام هنرمندان بزرگ بوده است. به‌عنوان مثال، موزیسینی مانند مالر، سمفونی شماره یک خود را براساس موسیقی کافه‌ای نوشت. یا دراین نمایش، من قطعاتی را براساس کارهایی که برخی از خوانندگان به شیوه موسیقی کوچه‌بازاری خوانده‌اند نوشته‌ام. چون احساس کردم حیف است باتوجه به این ظرفیت گسترده، به موسیقی کوچه بازاری کم‌توجهی شود. هرچند اطمینان دارم اگر باخ هم امروز زنده بود، بدون‌شک از این نوع موسیقی بهره می‌گرفت و آثار درخشانی خلق می‌کرد. 

درسال‌های اخیر بیش از پیش شاهد تعامل هنرها به‌خصوص موسیقی و تئاتر با یکدیگر هستیم؛ به‌عنوان مثال، امروز دیگر کمتر نمایشی را می‌بینیم که از وجود یک ارکستر در شب‌های اجرا بهره نگرفته باشد. این مسأله گاهی با انتفاداتی از سوی برخی از اهالی هنر هم مواجه است؛ نظر شما دراین‌باره چیست؟
ببینید ما یک کنسرت‌نمایش داریم که چنان‌که از عنوانش پیداست، کنسرت به‌اضافه یک اثر تئاتری است. این سبک را هم اولین بار استاد محمد رحمانیان در تئاتر ما باب کرد. کنسرت‌نمایش درواقع اثری است که اپیزودیک اجرا شده و مابین اپیزودها، قطعاتی از موسیقی هم اجرا می‌شود. خود ایشان با بهره‌گیری ازاین سبک، به اجرای آثار تئاتری درخشانی پرداختند. درکنار کنسرت‌نمایش، ما نمایش موسیقایی را داریم که موسیقی نقش اساسی دراین آثار ایفا می‌کند. فیلم‌هایی مانند «اشک‌ها و لبخندها»، «بینوایان» و... ازجمله این آثار هستند که دربخش‌هایی ازاین کارها، موسیقی هم مانند دیالوگ پیش‌برنده قصه است. علاوه براین‌ها، یک اثر دراماتیک مثل اپرا داریم که از اول تا آخر مبتنی بر آواز است. 

شما از جمله هنرمندانی هستید که باوجود این‌که بیشتر به‌عنوان یک موسیقیدان شناخته می‌شوید، حالا با یک وقفه نسبتا طولانی دوباره به عرصه تئاتر بازگشته و دراین حیطه تجربه‌آزمایی کرده‌اید؛ آیا قراراست ازاین به بعد شاهد فعالیت بیشتر شما دراین عرصه باشیم؟
باید به این نکته توجه داشته باشیم که طبیعت انسان‌ها دائما درحال تغییر است. من تا پیش از این‌که از ایران بروم، تمرکزم بر فعالیت در تئاتر بود و شش‌هفت نمایش هم روی صحنه بردم. وقتی از ایران رفتم، دیگر تمرکز جدی‌ام را روی موسیقی گذاشتم؛ علتش هم این بود که اگر می‌خواستم در خارج از کشور هم فعالیت تئاتری خود را ادامه دهم، باید نه‌فقط به زبان محاوره که به گستره وسیعی از زبان مسلط باشم؛ به‌همین‌خاطر ترجیح دادم به جای تئاتر، موسیقی را در خارج از کشور ادامه دهم اما همیشه نسبت به خودم احساس بدهکاری داشتم و باخود فکرمی‌کردم من این همه سال در ایران تئاتر کارکردم و چندین سال دوره‌های مختلف مبانی این هنر را تحت‌نظر بهترین اساتید این حوزه آموزش دیدم؛ حیف است چیزی را که درونم هست به کارنگیرم. وقتی درچندسال اخیر به ایران برگشتم، دغدغه تئاتر دوباره برای من جدی شد. از سوی دیگر، براین باورم که هنرها به‌شکل ماهوی به یکدیگر وابسته‌اند، شاید یک نفر شاعر خوبی باشد و درعین‌حال در نقاشی هم درخشان باشد. ازاین نمونه‌ها درعالم هنری ما بسیارند. نمونه آن خانم نادری بازیگر نقش فروغ در همین نمایش باخ است که باوجود آن‌که در رشته کارگردانی تئاتر تحصیل کرده اما موزیسین بسیار‌خوبی هم هست و سال‌هاست به‌شکل حرفه‌ای در این عرصه فعالیت دارد. بنابراین، هنرها همیشه برای انتقال یک مفهوم به یکدیگر کمک می‌کنند. 

باتوجه به این‌که شب‌های متوالی از اجرای این نمایش می‌گذرد، فکرمی‌کنم حالا دیگر می‌توانید ارزیابی نسبت به خروجی این نمایش از سوی مخاطبان ارائه دهید. 
آنچه دراین زمینه برایم اهمیت دارد این است که من نمایش باخ را در حد وسع، دانش و تلاش گروهی اجرا برده‌ام و از بازخورد کارم هم رضایت دارم. می‌خواستم به‌مدد این کار، به انتقال مفهومی که در ذهن و قلبم داشتم بپردازم و خوشحالم که باتوجه به استقبال مخاطبان، نتیجه دلخواه دراین زمینه حاصل شده است. از سوی دیگر، مخاطب امروز تئاتر، به‌اندازه‌ای فهیم و عمیق هست که بتواند به درونمایه این اثر پی ببرد. 

یک سؤال هم درباره جایگاه موسیقی کلاسیک داشتم؛ اصولا درجامعه ما به‌دلیل نبود فرهنگ‌سازی‌های لازم و فراهم‌نشدن زیرساخت‌ها، عامه مردم چندان که باید با این ژانر، خاصه موسیقی بی‌کلام ارتباط چندانی برقرار نمی‌کنند و ترجیح می‌دهند اگر به تماشای یک کنسرت بنشینند، خواننده‌محور باشد؛ بااین‌حال نمایش‌هایی مانند باخ چقدر می‌توانند در برقراری پیوند مردم با موسیقی کلاسیک و بی‌کلام نقش داشته باشند؟
اگر می‌بینیم که موسیقی امروز ما بیشتر بر خواننده‌محوری متکی شده است، دلیلش این است که کشور ما کشور شعر است و مردم همیشه با شعر ارتباط بیشتری برقرار می‌کنند. طی این سال‌ها هم هرآنچه موسیقی را دستخوش افت‌وخیز و ممیزی کرده، بیشتر از منظر شعری بوده است اما درمجموع، دراین سال‌ها تلاش‌هایی به‌دست هنرمندان حوزه موسیقی صورت گرفته تا مردم بیش‌از‌پیش با موسیقی بی‌کلام و آثار بزرگانی چون ابوالحسن صبا، مرتضی نی‌داود، جلیل شهناز، محسن نفر، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی و... در حوزه موسیقی اصیل ایرانی آشنا شوند. در زمینه موسیقی کلاسیک ما هم، شخصیت‌های برجسته‌ای نظیر حسین دهلوی، هوشنگ استوار، شاهین فرهت و مجید انتظامی آثار زیبایی را خلق کرده‌اند که می‌توان بارها به اجرای این کارها پرداخت و زمینه را برای شناخت بیشتر مردم نسبت به این قطعات فراهم کرد. البته درکنار تلاش‌های موزیسین‌ها، رسانه‌ها هم می‌توانند نقش زیادی در آشناکردن مردم با موسیقی کلاسیک داشته باشند. 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
ربع قرن با رادیو جوان

با وحید اسدی، مدیر رادیو جوان درباره رویکرد‌های جدید این رادیو در ۲۸ سالگی تأسیس آن گفتگو کردیم

ربع قرن با رادیو جوان

نیازمندی ها