رها بر پایه هسته اصلی قصه سرقت لپتاپ بنا شده. شروع فیلم با سکانس نوازش موهای دختر حین همصحبتی پدر (توحید) و دختر (رها)، پیرامون احوالات شخصی رهاست. در این سکانس اطلاعات اولیه مثل بههمریختگی ارتباط پدر و مادر، ضعف شخصیتی پدر،اقرارتوحیدبه این موضوع،دلبستگی وحمایت رهاازپدرش والبته اطلاعات اولیهای مثل گره عاطفی رها (علاقهمندی به همکلاسی) و نداشتن لپتاپ برای پیگیری پروژه نیز بیان میشود. درهمین سکانس ابتدایی تقریبا اطلاعات اصلی به مخاطب داده میشود و قلاب فیلم مخاطب را در دام میاندازد.داستان این پدر محبوبی که دخترش آرزو میکند مردی مثل او در کنارش باشد چیست؟ پدر در ذهن همه ما عنصر قدرتمند و پایهگذار زندگی است. چه اتفاقی افتاده که توحید در مقابل دخترش اقرار به ضعف میکند؟ قصه دلبستگی رها چیست؟ سرنوشت لپتاپ و پروژه ناقص رها چه خواهد شد؟ و البته با توجه به زوم دوربین و تاکیدی که بر موهای رها در سکانس ابتدایی شده این موها چه کارکردی درادامه داستان خواهندداشت؟ باتوجه به پیشینهای که از شهاب حسینی وانتخابهایش درسینما داریم برای مخاطبان سینما همه این سؤالات درهمان سکانس ابتدایی پررنگ خواهد بود. آیا اعتمادمان به حسینی در انتخاب «رها» ثمربخش است؟
در یکسوم ابتدایی فیلم، شاهد شخصیتپردازی قویای برای توحید خواهیم بود. صحنهای که توحید لجبازانه و در «خفا» روی قفسه جلوی مغازهای، که از قضا بعدها متوجه خواهیم شد توحید با صاحب آنجا در پرداخت حقالزحمهاش درگیر بوده، خط میاندازد. یا آنجا که توحید بعد از رفتن همسایه، بلافاصله کفشها را با نفرت به جلوی در پرت میکند و یا نحوه نشستن توحید در مقابل دستفروش و چانهزدنش همه وهمه درحال پردازش شخصیتی است که تلاش داردبه دور ازتنش فیزیکی و حضوری، صرف تخلیه روانی کاذب، روزگار بگذراند. پدری که در صحنهای خوشصحبت است، در صحنهای دیگر سختترین مسائل معیشتی را به سخره میگیرد، در صحنهای دیگر برای تامین میوه و شیرینی به قبرستان رفته، و درصحنههایی پلکزدن و تکلمش به مشکل میخورد همگی تلاشی هستند برای خلق پدری با شخصیتی منفعل اما پیچیده. کسی که به زعم نگارنده، در جنگ با زمانه زمین خورده اما سرسختانه تلاش دارد یکسری اصول را در کنار خانوادهاش حفظ کند. در رها شاهد شرایطی برای خانواده توحید هستیم که برخی آن را گناه فقر و باریدن بدبختی نامیدهاند. مثل این میماند که این عزیزان پیرامون خود را ندیدهاند و تابهحال در زندگیشان با چنین مواردی برخورد نداشتهاند. برخی دیگر نقد کردهاند که فیلمنامه اشکال دیالکتیکی دارد. چرا؟ چون خانه توحید شرایط بدی ندارد. چرا؟ چون نتوانستهاند با خرید قسطی لپتاپ بر مشکل فائق آیند. چرا؟ چون پلیس در فیلم کاهل نشان داده شده. درحالیکه در داستان، بهعنوان مبنای روایی فیلم، تا زمانی که شخصیتها و اتفاقات و موقعیتها باورپذیر باشد نمیتوان انقلتی بر فیلم وارد کرد. از دیگر موارد مطرح در فیلم رها، نقش سهیل برادر رهاست. سهیل با بازی آرمان میرزایی برادری است که در اغلب صحنهها و سکانسها گوشه تصویر ایستاده و نهایتا دیالوگی گذرا دارد. در نگاه اولیه میتوان خرده گرفت که شخصیت سهیل درنیامده و میتوانست با بازی بهتر و حتی انتخاب زاویههای مناسب دوربین در بهثمرنشستن شخصیت کمک شایانی کرد. اما معتقدم شخصیتپردازی سهیل با حضور گذرا در سکانسها و سعی در بازی خنثی تا نیمه اولیه فیلم، میتوانست هوشمندانه هم باشد. چراکه بازی اصلی این شخصیت در یکچهارم پایانی فیلم است. با توجه به تم معمایی فیلمنامه، پررنگ کردن شخصیت سهیل از ابتدای فیلم میتوانست خطای بزرگی باشد، چراکه غافلگیری ممکن را از سیر داستان خواهد گرفت. نکته بعدی فیلم سینمایی اول فرهمند، در شیوه پایانبندی «رها» است. این فیلم چندین مرتبه مخاطب را با پایانهای احتمالی مواجه میکند. یکبار وقتی گره گمشدن رها به سرانجام میرسد و صحنه درخشان بهت و ویرانی شهاب حسینی خلق میشود. بار دیگر وقتی توحید و ثریا، پدر و مادر دلشکسته فیلم، کنار بزرگراه نشستهاند و از سرانجام ممکن برای سهیل آرامش خاطر مییابند و یا آنجا که تصمیم نهایی را به سهیل واگذار میکنند. اما میبینیم نویسنده و کارگردان ترجیح دادهاند پایان فیلم را قرینهای ممکن از شروع فیلم، طراحی کنند. برخی گفتهاند بهتر بود فیلم در صحنه بهت و ویرانی توحید به اتمام میرسید و از کشدادن داستان خودداری میکرد اما به یک نکته توجه ندارند. آنهم اینکه با ادامه پیداکردن داستان، اتهام وارده به رها برطرف شد. شخصیت سهیل با گرهی که به وجود آمد، عمق پیدا کرد. ثریا از انفعال مادرانه خارج شد و به کمک توحید آمد و توحید نیز نشان داد پدر منفعل هم که باشد پدر است با تمام فرازونشیبهایی که برای هرکدام از ما امکانپذیر است.
اینکه توحید پدر قوی و دلخواه مخاطب نیست مسألهای است ورای اصل سینما، داستان و حتی روایت. الزامی وجود ندارد که همه فیلمها باید پدری قوی را به تصویر بکشند.توحیدمیتواند یکی ازماباشد.البته شباهت بازی حسینی درنقش«توحید در فیلم رها» و«رضا درفیلم حوض نقاشی»،درصحنههایی که فشارعصبی بالایی دارد،یاسعی درپردازش شخصیتی پیچیده با بازیهای متفاوت کلامی در سکانسهای مختلف فیلم، میتواند دلیل برداشت اشتباه درچندپارگی بازی یا نادیدهشدن قدرت بازیگربوده باشد. میتوان اینطور بیان کرد که بازی درخشان شهاب حسینی در«حوض نقاشی» بهدلیل شباهت تیکهای تنشی و زبان بدن در این دو نقش، گناه این بازیگر بوده است. بایدقبول کردبعد ازفتح اورست(رضا درحوض نقاشی)، صعود به قلههای دیگر (توحید در رها) آنچنان که باید و شاید چشمگیر نخواهد بود. تهنشین شدن لذت و یادآوری طعمی دلچسب امکان تجربهای دیگر با همان سطح از لذت را کمرنگ خواهد کرد. در تاریخ سینمای ایران وحتی جهان فیلمهای خوب کمی نبودهاند که درجشنوارهها قدرندیدهاند اما همان تاریخ نشان داده این فیلمها به مرور زمان در بستر نگاه اجتماعی و روایی، جایگاه واثرخود راخواهند داشت.رها، فیلم اول حسام فرهمند نیز میتواند از این دست باشد. اثری که دیدنش برای خانوادهها البته بدون حضور کودکان، مایه همراهی و همدلی خواهد بود.