همه کاراکترهای این مجموعه خردهروایت دارند و به فراخور قصه اصلی، نور روی زندگیشان تابانده میشود تا جزئیات بیشتری از سختیهای زندگی طلبگی و همسر طلبه بودن را ببینیم. سیدسجاد قافله باشی و پرویز امیری تهیهکنندگان سریال مرهم هستند که نگاه تازه و تجربه را با هم آمیختهاند و به نوعی بعد از سالها برای پرداختن به زندگی طلبههای جوان خطشکنی کردهاند. در آخرین روزهای اسفند میزبان عوامل این سریال بودیم تا با حضور پرویز امیری و سجاد قافلهباشی (تهیهکنندگان)، محمدرضا آهنج (کارگردان) و مسعود انتظاری (بازیگر) از چالشها و جذابیتهای تولید یک سریال با حال و هوای زندگی طلبهها بشنویم.
بهطور کلی قصه سریال مرهم، موضوعی بحثبرانگیز است که شاید هر کسی سراغ آن نرود. شما محور را بر زندگی طلبههای جوان گذاشتهاید و ممکن بود از دو طرف نقدهایی بشنوید. چه شد این قصه را انتخاب کردید و به نظر خودتان آیا خطشکنی نبوده؟ یعنی برای آنهایی که قرار است با رسانهملی همراهی کنند، رفتن سراغ این موضوعات راحتتر شود...
محمدرضا آهنج، کارگردان: در درجه اول برای ما غبطهبرانگیز بود و حیفمان میآمد که در ماه رمضان فرصتی داشته باشیم و بتوانیم کار تولید کنیم اما سراغ آن نرویم. چون معتقدم بهلحاظ فنی هم، ماه مبارک رمضان، زمان خاصی برای بیان برخی محتواهاست. من همیشه گفتهام که ما مشرقزمینیها خانواده را دوست داریم و قصهگویی را در بستر آن به تماشا مینشینیم. در مجموع، ماه مبارک رمضان، تریبون خاصی است. خود این مسأله، انگیزهای است تا اثری را تولید کنیم.وقتی آقایان قافلهباشی و امیری من را به کار دعوت کردند، ۱۷قسمت از کار را خواندم و با صحبتی که داشتیم، به این نتیجه رسیدم که سوژه خوبی است اما باید با احتیاط سراغ آن رفت. البته قرار ما رد شدن از خط قرمزها نبود اما همین که روی این سوژه دست گذاشتیم، یعنی برخی موارد را باید پشتسر میگذاشتیم. چون در دو جبهه باید میجنگیدیم. قصد من خطکشی نیست اما در درجه اول خودیها و آنهایی را که روحانیون را دوست دارند باید مجاب میکردیم که اگر دوربین وارد زندگی آنها میشود، قصد دارد چه بگوید. چون برخی نمیپذیرند که دوربین وارد زندگی آنها شود. نکته دیگر اینکه نحوه بیان آن هم مهم است. وقتی قرار است قصهای بر پایه زندگی روحانیون روایت شود، چگونه باید روایت شود که بیننده دوست داشته باشد و نکات لازم هم برای آن رعایت شود؟ چون اگر برای مخاطب جذاب نباشد، ممکن است هیچ ارتباطی با قصه برقرار نکند و اهمیتی برایش نداشته باشد. این از سختیهای کار بود که بخش مهمی از آن با چند سال تلاش تهیهکنندگان، به یک نقطه رهایی رسیده بود و در واقع مشخص بود که قرار است چه قصهای روایت شود. جلسه گذاشتیم و نویسنده هم با همراهی، در اختیار پروژه بود تا اگر نیاز به همفکری یا بدهبستان است، حضور داشته باشد.
در همین مدت هم نقدهای مختلفی از دو طیف به سریال مرهم صورت گرفته. مثلا شنیدم که روزنامهای نوشته بود که سریال مرهم ترویج سگگردانی داشته. قدری از این هم بگویید که چقدر این نقدها به گوشتان رسیده بود؟
آهنج: من نقدهای اینچنینی را نخواندهام اما مطمئن هستم که قضاوت زودهنگام داشتهاند و عجولانه گفتهاند. چون از یک اثر ۳۰ قسمتی، دست کم باید ۱۰ قسمت بگذرد تا بتوانند نقد کنند. خیلی به این نقدها توجهی نمیکنم. حتی وقتی قرار است به یک خطبه گوش کنیم، باید ابتدا و انتهای آن را بشنویم تا بتوانیم نظر درستی بیان کنیم. از مرزها بگذریم، در مجموع برخی خطوط تعریفشده فرضی است و قرار است شکسته شود؛ بخشی هم توهمات ما بوده که فکر میکردیم نباید وارد آن شویم اما مشکلی نداشته اما حالا میبینیم که برخی مسائل را گفتهایم و اتفاق بدی هم نیفتاده. در مجموع باید صبر کنیم تا پخش تمام شود و نتیجه درستتری از آن بگیریم.
آقای قافلهباشی شما هم بهنوعی برای اولین سریال رسمی با تلویزیون خطر کردید. ماجرا چه بود؟
سجاد قافلهباشی، تهیهکننده: به طور کلی سینما و محصولات نمایشی، جذابیت ظاهری دارند که ما آن را دوست داریم اما یک باطن و محتوایی دارد که شاید مهمتر باشد. فکر میکنم اگر ۳۰قسمت سریال بسازیم و بعد از پایان آن مخاطب احساس کند که حرف مهمی مطرح نشده، انگار وقت خودمان را هدر دادهایم. از این جهت همیشه دنبال این بودیم موضوعاتی را مطرح کنیم که برای جامعه اهمیت داشته باشد؛ یعنی نسبت به آن معترض باشد یا ابهامی درباره آن داشته باشد. موضوع زندگی دینی و دینداران که روحانیت بخشی از این جامعه است، موضوع مهمی است که جامعه نسبت به آن حساسیتهایی دارد. سال ۱۴۰۱ که بهنوعی نقطهعطف تولید این اثر بود و مصوب شد، متوجه شدیم که جامعه چقدر نسبت به روحانیون دچار ذهنیتهای مختلف است. احساس کردیم جای آن در سالهای گذشته خالی بوده است. تلقی خودم این است که مرهم نسبت به استانداردهای فعلی تلویزیون، بهروز و جلوتر است اما نسبت به جامعه، هنوز هم عقب هستیم. یعنی این کار را باید ۱۰-۱۵ سال قبل میساختیم. به نظرم جسارت آن در بخشی از بدنه مدیریتی وجود نداشت و خیلی از سؤالهایی که امروز در جامعه وجود دارد، باید در گذشته پاسخ داده میشد. وقتی آن را پاسخ نمیدهیم، فضای ابهام به گونهای جلو نمیرود که ما دوست داشته باشیم. از این جهت وقتی اولینبار در سال ۱۳۹۶ ایده قصه مطرح شد، احساس میکردم بسیار برای جامعه ضروری است و حتی همان زمان هم دیر بود. سال ۱۴۰۱ نقطه عطفی که در جامعه رخ داد باز هم ثابت کرد که باید زودتر سراغ آن میرفتیم. وقتی سال ۱۴۰۲ پیش آقای آهنج رفتیم، نگرانی داشتم که شاید او در این زمینه با ما همافق نباشد اما دیدم که از ما در این زمینه دغدغهمندتر و روشنتر و آوانگاردتر است. شاید ما بسته به ملاحظاتی سعی میکردیم که برخی مواقع محافظهکاری کنیم اما آقای آهنج محکم وارد شدند و کار را رهبری کردند.
آقای انتظاری این چهارمین اثری است که شما با آقای آهنج همکاری میکنید. چه شد که دوباره با این کارگردان همراه شدید؟ به هر حال نقش میثم نقش خاصی است و باید برایتان جذابیت خاصی داشته باشد که آن را پذیرفته باشید...
مسعود انتظاری، بازیگر: روزی که آقای آهنج میخواست با من صحبت کند و درباره این سریال بگوید، گفتم فقط بگویید کجا را امضا کنم. یعنی حتی نمیدانستم نقشم در سریال چیست. در واقع به ایشان اطمینان کامل داشتم. بعد قصه و نقش را توضیح دادند. همان روز قرارداد را امضا کردم و نگذاشتم به روز بعد کشیده شود. دلیل اصلی پذیرفتن نقش میثم برای من، خود آقای آهنج بود. در واقع چهارمین کاری بود که افتخار داشتم با او کار کنم.البته سریال «راستش را بگو» را هم قرار بود با آقای آهنج کار کنم که به دلیل مشغول بودنم در یک کار سینمایی در آبادان، نتوانستم با ایشان کار کنم اما تداوم این کار و اینکه بدون آگاهی قبول کردم، به سریال «فصل مینا» بازمیگردد. البته قبل از آن و در «آسمان من» هم با آقای آهنج کار کرده بودم و همکاری خوبی بود اما در فصل مینا، نقش اصلی مجموعه را به من داد که میدانم ریسک بزرگی برای این کارگردان بود. این را درک میکنم که گزینههای زیادی روی میز داشت اما ریسک کرد و فردی مثل من را انتخاب کرد که شناختهشده نبودم. آنجا برای من به نوعی این حس ایجاد شد که آقای آهنج در حق من پدری کردند. این در ذهن من نشست.در مجموع آقای آهنج آنقدر از نظر اخلاق و رفتار صبور هستند که میدانستم کار را میپذیرم. در سریال مرهم سکانسهای سختی را گذراندیم. خیلی مواقع ناچار بودیم برای راکورد لباس، لباس کمی در اوج سرما به تن کنیم. مثلا سکانسی که میثم قبل از مطرحکردن ماجرای پرونده با همسرش، زیر یک پل پیش کارتنخوابها میرود، خیلی مهم بود. چند بار آن را ضبط کردیم. آنجا هم مدیریت آقای آهنج به کمکمان آمد.
قدری درباره خود کاراکتر میثم و رسیدن به جزئیاتش بگویید. به هر حال یک روحانی که مخاطب تا چند قسمت تصور میکند که بهدلیل کار اشتباهی که کرده بازداشت شده، کار سختی است...
انتظاری: من تنها چند روز بعد از اینکه قرارداد امضا کردم، جلوی دوربین رفتم. همان روزی که حضورم قطعی شد، ۱۵ قسمت از فیلمنامه را یکجا خواندم تا در جریان کلیت قصه قرار بگیرم. در نهایت بیشترین مسأله در اعتماد من به آقای آهنج بود. یکی از نکاتی که آقای آهنج به من گفت مراقب باشم، این بود که کاراکتر را لو ندهم. یعنی میخواستیم تا یک جای کار، مخاطب متوجه نشود که شخصیت میثم به چه صورت است.
آهنج: یک نکته در تکمیل صحبت آقای انتظاری میگویم. نباید اینطور تصور شود که آقای انتظاری را بهخاطر تعداد کاری که با هم انجام دادیم، انتخاب کردم بلکه با مختصات و ویژگیهای کار او آشنا بودم و میخواستم نقش درستی به او ارائه کنم. به نظرم میثم و مختصات او، به مسعود انتظاری بیشتر شبیه بود. کما اینکه نگاه در این قصه متفاوت بود و پیشنهاد میکردند یکفرد جاافتاده باید در قامت او باشد؛ در حالی که من معتقد بودم باید یک خامی و معصومیت در چهره بازیگر این کاراکتر وجود داشته باشد. چون اگرفرد پختهای بود، ممکن بود کل ماجرا را در همان ابتدا لو دهد اما نگاه معصوم، رنگ پوست و بسیاری مسائل دیگر، دلیل انتخاب مسعود انتظاری بود.
آقای آهنج شما استاد خردهروایتها هستید و هر بار که برای مردم قصه میگویید، قلاب روایت را برای مخاطب میاندازید. این روایت مردم عادی در قصههای شما بسیار ملموس است. آیا در مرهم هم میخواستید زندگی طلبههای جوان را در بستر زندگی معمولی مردم بیان کنید؟
آهنج: در مورد خردهروایتها باید بگویم هرچه میبینید، ماحصل یک کار گروهی است. من به همراه تهیهکنندگان و نویسنده یک اتاق فکر تشکیل دادیم که همان ابتدا به آنها گفتم من از خودم انتظار دارم و شما هم باید از من انتظار داشته باشید. چون فراتر از اینها فرقی با دیگران نخواهیم داشت. اگر خردهروایت درست بیان شده، ریشه در مباحثی دارد که در اتاق فکر، بهشکل درستی به آن پرداخته شده است.
نکته دیگری که در طرح کلی اثر اهمیت دارد، جزئیات است. وقتی به این جزئیات اهمیت دهیم، بندبند دیوار به مرور بالا میرود و یک کلیت درست را شکل میدهد. خردهروایتها باید در این اثر بهخصوص، بهدقت صورت میگرفت تا جذاب باشد. از ابتدا هم قرار بود اینطور باشد که زندگی عادی طلبههای جوان را به شکل واقعی نشان دهیم. کما اینکه اقشار مختلف روحانیون را در این سریال نشان دادیم.
البته دیالوگ مردم معترض را هم در قالب صحبت مردم عادی کف جامعه بیان کردید...
آهنج: بله ما چیزی خارج از منویات و سیاستگذاریها مطرح نکردیم. یعنی از ابتدا بنا بر همین بود. من میگویم باید امروز به مخاطب باج بدهیم. یعنی اگر این باج را ندهیم، ممکن است اصلا با قصه روحانیون ارتباط برقرار نکند. مخاطب باید خود را در تلویزیون ببیند. این را به همه آثار نمایشی تعمیم دهید. وقتی یک اثر نمایشی داریم که بیننده با آن ارتباط برقرار میکند و خود را در آن میبیند، بهتر با آن ارتباط برقرار میکند. اگر ما بهعنوان فیلمساز، حرف مردم را نزنیم، آن وقت جبهه معاند وارد میشود و روایت را آنطور که دوست دارد بیان میکند.
قافلهباشی: این را هم بگویم که گفتوگوهایمان را از دی ماه ۱۴۰۲ شروع کردیم. مخاطب ۳۰ قسمت را میبیند در حالی که یک زیست یک سال و نیم در این کار در جریان بوده که پر از گفتوگوست. تلاش کردیم درباره تمام مسائل گفتوگو کنیم و با تفاهم جلو برویم. البته میدانستیم که سرمربی تیم، آقای آهنج است. نباید دچار خودسانسوریها و محافظهکاریهای خودساخته شویم. گاهی واقعا اسیر این چیزها میشویم. سالها - چهبسا در بدنه مدیریت - تصور این بوده که درباره روحانیت نباید کار ساخت. وقتی قرار است به زندگی آنها بپردازیم طبیعی است که باید همه چیز را مطرح کنیم. خیلی وقتها نظرات امام خمینی(ره) را درباره روحانی فاسد میخوانم و متعجب میشوم. ایشان گفتهاند در قیامت، همه از بوی تعفن عالِم فاسد فراری هستند. همین نشان میدهد که این موضوع وجود دارد و تعارفبردار نیست. آن وقت در لایههای پایین میگوییم درباره آن صحبت نکنیم. البته من به این میزان هم قانع نیستم. صرفا باب گفتوگو باز شده. جامعه نسبت به این موضوعات ابهام دارد و نمیتوانیم با جامعه صحبت نکنیم. اتفاقا بهنظرم کار خاصی نکردیم و سالها درباره این مسأله صحبت نشده.البته چیزی غیر از واقعیت هم نگفتیم. چند سفر به اتفاق اتاق فکر، به قم رفتیم و زندگی روحانیون را از نزدیک دیدیم. گاهی با این مواجه میشویم که چقدر با سختی زندگی میکنند. برخلاف ذهنیت خیلیهایمان، همسرانشان پردهنشین نیستند بلکه پا به پای همسر، در فعالیتهای اجتماعی حضور دارند. به نظرم ما در سریال مرهم، تنها به بخشی از واقعیت، نور تاباندهایم.
آقای امیری شما در این اثر درکنارآقای قافلهباشی کارتهیهکنندگی راانجام دادهاید.کنار هم قرارگرفتن دوتهیهکننده سخت نبود؟
پرویز امیری، تهیهکننده: طرح سریال، پیشنهاد آقای قافلهباشی بود و سالها در سازمان رفت و برگشت داشت تا تیم جدید به هر دلیل از تولید آن استقبال کردند. فیلمنامه اولیه مرهم، فیلمنامه سختی بود که توسط آقای سلیمانی که خودش طلبه است، بازنویسی شد. در دوره قبل، پرداختن به زندگی روحانیون سخت شده بود. شاید تصور میکردند ممکن است مشکلاتی ایجاد شود و به مرور سازمان احساس کرد باید به این مسأله پرداخته شود. به نظرم شجاعت به خرج دادند.
جذابیت کار برای خودتان چه بود که این چالش را پذیرفتید؟
آهنج: من همیشه دنبال کارهای سخت هستم، چون معتقدم کار باید برای من، عایدی داشته باشد. وقتی روایت خطی قصه مرهم را خواندم، متوجه شدم که یک حرفی برای گفتن دارد و هرکسی هم سراغ آن نخواهد رفت. این را بگویم که انگار برخی برای تولید این اثر، سکوت کردند. در مجموع خوشحالم که تیم خوبی کنار هم قرار گرفت تا این اثر کلید بخورد. به نظرم حالا هم که روی آنتن رفته، میتوان خلوص را در تکتک سکانسها مشاهده کرد.
قافلهباشی: من این نکته را بگویم که شاید ناخواسته در صحبتهای خودمان هم بود. شاید تصور ما این باشد که عموم جامعه نسبت به بحث روحانیون حساس باشند. با این حال، من تصورم این است که وقتی صادقانه با جامعه صحبت میکنیم، اتفاقا حمایت میکنند. به نظرم عموم جامعه ما، سلامت و محترم است. یعنی من نگرانی در جامعه نداشتم. نگرانی من از بدنه مدیریتی بود که انصافا از یک جایی به بعد به ما اعتماد کردند. درمجموع احساسم این است که کف جامعه با این موضوع ارتباط میگیرد و احترام میگذارد.این چیزی که میگویم خیلی حسی است و شاید آمار برای آن نباشد؛ عموم مردم هنوز نسبت به روحانیون حس احترام دارند و هنوز محل مراجعه مردم هستند. قطعا مردم اعتراض و ابهام دارند اما در نهایت بین آن عالم فاسد که امام میگوید و افراد صالح، تفکیک قائل میشوند. چقدر ما تصاویری از طلبههایی داریم که در سیل دست به کار شدهاند تا به مردم کمک کنند. به نظرم عمده جامعه روحانیون، افراد سلامت، دغدغهمند و مردمدوست هستند.
شما در قامت بازیگر نقش یکی از روحانیون، نگران واکنش مخاطب نبودید؟
انتظاری: نه من نگران واکنش نبودم. معتقدم بازیگر هستم و باید بتوانم همه نقشها را بازی کنم. البته نقش سختی است چون عمیق و چندلایه است. حتی هنوز میثم برایم یک شخصیت لزوما مثبت نیست. به نظرم خاکستری است و من این را از فیلمنامه گرفتم. دلیل سختی نقش برایم همین بوده.
آهنج: اتفاقا یک انسان واقعیتری را به نمایش گذاشته است. فردی که اگر در این سن و سال باشد، طبیعی است که به دام بیافتد و دنبال جاه و پول باشد.
انتظاری: به هر حال نمیتوان زود قضاوت کرد و باید تا قسمت آخر پیش رفت. کل قصه در پازل ۳۰ قسمت کامل میشود. بههرحال کاراکتر سختی بود. سکانسهایی بود که من در طول روز حتی به سختی نهار میخوردم تا بتوانم سکانس را بهتر اجرا کنم. برخی از این جزئیات را باید گفت تا سختی کار مشخص شود. قبل از آن، با لباس روحانیت داخل بازار میرفتم و برایم جالب بود که میپذیرفتند. مثلا یک بار در بازار قم من را با یک طلبه اشتباه گرفتند. حتی یک جا از من سؤال شرعی پرسیدند! جالب اینجاست که یک بار حواسم نبود لباس روحانیت تنم است و وقفه بین کار بود. یکی سلام علیک کرد و من عادی گفتم: «سلام. نوکرم!» با تعجب من را نگاه میکرد.
بازخورد مخاطبان چطور بود؟
انتظاری: هنوز خیلی بازخورد نگرفتم. بیشتر رفقای خودم بازخورد دادند. البته کاراکتر میثم تازه در حال ورود به قصه است و کامل نشده.
سؤال من از تهیهکنندگان این است که آیا این همراهی شما بهدلیل تدبیر سیمافیلم است که تلاش کرده افراد جوان و باتجربه را در کنار هم قرار دهد؟
امیری: قطعا این تدبیر سیمافیلم درست است اما کار ما مرتبط با این ایده نبود. رفاقت من و آقای قافلهباشی به خیلی وقت قبلتر بازمیگردد. مورد ما قدری متفاوت است.
قافلهباشی: بعد از کارکردن درکنار آقای امیری و آهنج، برای تجربه، احترام چندبرابر قائل هستم. اینکار بدون تجربه و درایت آقایان، قابل مدیریت نبود. این تجربه با خودش آرامش را به همراه داشت. یعنی آرامش در کل گروه حاکم بود که حاصل پختگی بود. آقای امیری، حق استادی به گردن من دارد و به واسطه تجربه کمتری که داشتم، از ایشان خواهش کردم که در کنار من باشند.
نکته مهم در مورد این مجموعه، حال و هوای رمضانی آن است که مثل بسیاری دیگر از آثار تلویزیونی، به همراهی یک موسیقی برای این اثر توجه کردید. سؤال من این است که چقدر این مسأله فکرشده و عامدانه بوده؟ چون ما بسیاری از سریالهای رمضانی را با تیتراژهای خاطرهساز آن به یاد میآوریم...
آهنج: در مورد انتخاب آقای فرید سعادتمند بهعنوان آهنگساز اثر، باید بگویم سابقه همکاری با او را در سریال «برادرجان» داشتم که هم موسیقی متن و هم تصنیف پایانی را انجام داد. در سریال روزیروزگاری برادر هم با او کار کردم. الان هم احساس میکنم در موسیقی متن از پس کار برآمده و در تنظیم و نواها توانسته کار را از جنس قصه جلو ببرد. برای موسیقی پایانی هم، یکی از شاگردان ایشان کاری را کرده بود که به آقای سعادتمند سپرده شد و بعد درباره آن صحبت کردیم. ابتدا تصور میکردم ریسک است و احساس میکردم تصنیف اگر عمیقتر و سنگینتر باشد، دیرتر با مخاطب ارتباط برقرار میکند. در عین حال میتواند ماندگارتر باشد.
امیری: بله یک ملودی توسط شاگردان آقای سعادتمند ساخته شده بود و ایشان کار را دوست داشت. بعد به آقای عبدالجبار کاکایی زحمت دادیم و بعد از ارسال قصه، ایشان شعری را برای ما گفتند و در نهایت آقای معتمدی شعر را خواند. به نظرم مخاطب با آن ارتباط برقرار کرده است.
قافلهباشی: من یک اعتراف خندهدار بکنم. ابتدا نسبت به موسیقی ابتدا و انتهای کار، گارد گرفتم و گفتم این موسیقی جوانپسند نیست! نظرم این بود شاید قدری بتوان تلفیقی جلو رفت. الان بازخوردهایی که گرفتم باعث شده احساس کنم انتخاب درستی برای کار بوده. البته اتاق فکری که آقای آهنج اشاره کرد خیلی در پیشبردن این فضا کمک کرد. حس میکنم در همدلی اتاق فکر برکتی وجود داشت که الان در آنتن احساس میشود.
قدری از تغییر اسم هم بگویید. چه شد که ابتدا نام پردیسان برای کار انتخاب شد و بعد به «مرهم» رسیدید؟
امیری: به نظرم اسم مرهم واقعا بهجاست. خیلی درگیر اسم بودیم. خیلیهایمان اسم پردیسان را دوست داشتیم اما در نهایت به ماه و مرهم رسیدیم. اسامی را با سیمافیلم مطرح کردیم و در نهایت به اسم مرهم رسیدیم. آقای آهنج روی این تغییر اسم اصرار داشتند و احساس میکنم تاکید بهجایی بود.
آهنج: من این را در نظر داشتم که حرفهایی که در این سریال مطرح میکنیم، جهانشمول است و میگفتم چرا باید صرفا نام یک منطقه (مثل پردیسان) را روی آن بگذاریم؟ یعنی معتقدم حرفها قالبی بسیار بزرگتر دارد.
سؤال دیگر اینکه چرا زاویه همسران طلبه را انتخاب کردید؟ زوایای مختلفی وجود داشته که میتوانستید از آن وارد شوید و به زندگی طلبهها ورود کنید...
قافلهباشی: این زاویه دید، براساس شناختی بوده که خودم از اطرافم و زندگی طلبگی داشتم. واقعیت این است که در زندگی طلبگی بخشی از بار سختیها به دوش خانمهاست. یعنی اگر یک طلبه موفق میشود، بخش زیادی مربوط به همسر اوست. طلبهها با زیست ساده همراه هستند. نمیخواهم لفظ فقر را به کار ببرم چون شرافت زیست آنها را بهدرستی بیان نمیکند.در مجموع این زیست ساده وشریف را،صبوری خانوادهها تأمین میکند. درعین حال فشارروانی راهم همین بانوان تحمل میکنند.
آهنج: این را هم باید بگویم که جای دفاع از شرافت زن در آثار نمایشی خالی است و خلاء این آثار در تلویزیون احساس میشد. میتواند با این قصه آغاز شود و به قصههای دیگر هم برسد.
منظورتان این است که جای ارائه یک الگو برای هویت واقعی زن ایرانی خالی بود؟
آهنج: خیر. اصلا بحثم الگودادن نیست. در هیچ کدام از آثارم این قصد را نداشتم. صرفا جای طرح موضوع شریفبودن بانوان، در آثار نمایشی خالی بود. الان میبینید چطور برخی آثار نمایش خانگی از جایگاه زن برای جذب بیننده استفاده میکنند. از این زاویه، توجه به شرافت زن در رسانهملی خالی بوده است.
انتظاری: زن آنقدر در این مسأله مهم است که وقتی در این سریال، طلبهای که نشان میدهیم کم میآورد، باز هم همسرش او را رها نمیکند. محبوبه همسر میثم تا لحظه آخر کم نمیآورد.
امیری: ما در واقع داشتیم معادله چندمجهوله سختی را حل میکردیم. اول درباره روحانیت و بعد درباره زنان این روحانیون کار میکردیم و به طور کلی کارکردن درباره زنان سخت است. دلیلش این است که بیننده وفادار تلویزیون زنان هستند. برای همین تولید یک اثر با رویکرد زنانه که بازخورد خوبی از این قشر داشته باشد، کار بزرگی است.
من روزی که برای گزارش پشت صحنه به بخش ضبط قم و حرم حضرت معصومه(ع) آمدم، دیدم که چطور از خود زائران کمک میگرفتید تا سکانسهایی را ضبط کنید که واقعی است...
آهنج: بله با تیم کارگردانی بارها صحبت داشتم و میگفتم زندگی باید در جریان باشد و عبور عادی مردم را داشته باشیم. وقتی زندگی در کار جاری شود، دلچسبتر میشود. یعنی احساس میکنید همه در خدمت کارگردانی وسط میآیند. ما در حرم رها کردیم و دیدیم که خود مردم کمکمان کردند.
و صحبت پایانی...
آهنج: بد نیست این را در پایان بگویم که رسانه قدرت عجیبی دارد و گل سرسبد آن در این سالها آثار نمایشی است که این سالها از آن غافل بودیم. رسانهملی باید بیشتر قدر خود را بداند.
قافله باشی: سال قبل که با آقای آهنج کار را شروع کردیم، یک خاطره تعریف کردند از سریال ملکوت و جلسهای که در قم برگزار شده. آن حرف خیلی به دل من نشست. گفتند بلال حبشی شین را به اشتباه سین تلفظ میکرده؛ به پیامبر گله میکنند و او میگوید شین او پیش خداوند سین است. میخواهم بگویم ما تلاشمان را کردیم و این تلاش، صادقانه بود. امیدوارم این تلاش مقبول مخاطب باشد. اگر ما الکن بیان کردیم، انشاءالله نزد خداوند مطلوب باشد.
امیری: من هم در پایان از آقای قافلهباشی تشکر میکنم که من را به کار دعوت کردند. از تمام گروه تشکر میکنم که وقت گذاشتند تا کار شکل بگیرد. کار مرهم برای من خیلی ویژه و تولیدش شیرین بود.