گفتگو با دکتر اسماعیل آذر درباره بردباری

صبر، گذرگاه ورود به نیکی‌هاست

سفیر شعر و فرهنگ در دل‌ ایرانیان

در آستانه نوروز دکتر اسماعیل آذر با حضور در روزنامه، صمیمانه به سؤالات جام‌جم پاسخ گفت.
در آستانه نوروز دکتر اسماعیل آذر با حضور در روزنامه، صمیمانه به سؤالات جام‌جم پاسخ گفت.
کد خبر: ۱۴۹۷۲۸۶

دکتر اسماعیل آذر، چهره‌ای شناخته‌شده و محبوب در عرصه ادبیات فارسی، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین اساتید این حوزه، سال‌هاست که با برنامه‌های ادبی رادیو و تلویزیون در قلب و ذهن‌ ایرانیان جا دارد. او به‌ویژه با برنامه‌های مشاعره‌ای که با مدیریت بی‌نظیرش برگزار می‌شد، توانست علاقه‌مندان به شعر و ادبیات را به طرز شگفت‌انگیزی جذب تلویزیون کند. 

برنامه مشاعره با اجرای این استاد ادبیات فارسی، یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی بوده است. این فقط اشراف دکتر آذر به دنیای شعر و ادبیات نیست که او را از محبوب‌ترین و نام‌آشناترین شخصیت‌های حوزه اجرا برنامه‌های ادبی کرده است. حوصله و صبوری مثال‌زدنی این استاد ادبیات فارسی، در بیان اشعار و مدیریت اجرا در بین حاضرین در برنامه و تعامل با مخاطبان از تکنیک‌هایی است که می‌توان برآمده از طینت محترم و باصفای او دانست. انتخاب کلمات مهرآمیز، با لهجه شیرین اصفهانی، در تعامل با مخاطبان باعث شده مخاطب با دکتر آذر حس قرابت کرده و محبت این استاد در دل‌ها نهادینه شود. 

هرچند که همگی دکتر آذر را با برنامه محبوب مشاعره می‌شناسیم اما فعالیت‌های وی در حوزه تلویزیون محدود به برنامه مشاعره نبوده است. با توجه به علم و تجربیات گسترده‌ در زمینه‌های مختلفی چون موسیقی، ورزش، قرآن و ادبیات کهن و معاصر، دکتر آذر را به‌تدریج در قامت کارشناس حوزه ادبیات، فرهنگ و هنر نیز در برنامه‌های مختلف دیده‌ایم. لذا، وی را نمی‌توان تنها به‌عنوان مجری برنامه مشاعره یاد کرد، بلکه دکتر اسماعیل آذر نماینده‌ای از فرهنگ و ادب ایرانی است که با تلاش‌هایش در ترویج و گسترش این فرهنگ، یاد و خاطره‌ای ماندگار در دل‌ها به‌جا گذاشته است. هیچ‌کس بهتر از دکتر آذر نمی‌تواند در بازشناخت خود مفید و مؤثر باشد. 

به این بهانه در دفتر روزنامه جام‌جم گفت‌وگویی با او انجام شده که در ادامه خواهید خواند. در این گپ‌وگفت صمیمی شما با گوشه‌های بیشتری از ذهن و جان این استاد بنام ادبیات فارسی آشنا خواهید شد. 

بعد از سلام و خیرمقدم خدمت دکتر آذر، گپ‌وگفت صمیمانه ایشان با روزنامه جام‌جم این‌گونه آغاز شد: چون در صبح به گفت‌وگو می‌نشینیم اجازه می‌خواهم با دو بیت از حافظ کلام را آغاز کنم. «صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن/ دور فلک درنگ ندارد شتاب کن/ زان پیش‌تر که عالم فانی شود خراب/ ما را ز جام باده گلگون خراب کن». آمده است که حاج‌میرزا ملکی‌تبریزی، در قنوت نماز شب خود، این غزل را می‌خواند. هربار که این دو بیت را می‌خوانم، دنیای ذهنی‌ام تغییر پیدا می‌کند. 

ممنون از حسن‌سلیقه جنابعالی در بیان ابیاتی از حضرت حافظ. کسی بهتر از خودتان نمی‌تواند مختصر و مفید شما را معرفی کند. 

اسماعیل آذر هستم. البته به امیر اسماعیل ‌آذر شهرت دارم. استادتمام دانشگاه و مشاور فرهنگستان علوم هستم. سال‌هاست که در ارتقا و تحکیم زبان و ادبیات فارسی اگر کاری از دستم برآمده آن را برای مردم انجام داده‌ام. 

هرچند که ورود شما به تلویزیون را به خاطر داریم اما به رسم گفت‌وگوهای روزنامه‌ای لطفا داستان ورودتان به تلویزیون را برای‌مان بگویید. 

یک روز در مهمانی شام، خانمی محترم که از قضا کارمند تلویزیون بودند به من گفتند در تلویزیون برای برنامه‌ای به‌دنبال فردی مثل شما هستند. از من پرسیدند آیا مایل به همکاری هستم و من هم با کمال میل پذیرفتم. وقتی به تلویزیون آمدم، تصور می‌کردم چند دقیقه صحبت کنم اما صحبت من حدود  ۲۵ دقیقه طول کشید و به قدری غرق زبان فارسی شدم که حتی تصویربرداران نیز تحت تأثیر قرار گرفتند. همین باعث شد که به تلویزیون بیایم. برنامه مشاعره‌ای که در ادامه با اجرای من روی آنتن رفت باعث شد که افراد زیادی به شعر و ادبیات علاقه‌مند شوند و به ما بپیوندند. یکی از نقاط قوت این برنامه، ایجاد فضایی برای معرفی فرهنگ و ادبیات غنی ایرانی بود. شعر درواقع رایحه‌ای از خداوند و آینه‌ای از روح و احساسات ماست. به همین دلیل است که با وجود گذشت هزار سال از تاریخ ادبیات فارسی، هنوز هم افراد بسیاری در سراسر جهان به آن علاقه‌مند هستند. 

آنطور که خاطرم است برنامه مشاعره در ابتدا از شبکه یک روی آنتن رفت و بعد به شبکه آموزش منتقل شد. درست است؟

همان‌طور که اشاره کردید، برنامه مشاعره ابتدا از شبکه یک آغاز شد و بعد به شبکه آموزش منتقل شد. آن زمان آقای پورحسین مدیر شبکه آموزش بودند. همچنین به‌دلایلی که قابل ذکر نیست مدتی در شبکه دو نیز در زمینه مشاعره فعالیت داشتم. ولی شاید بهتر باشد که بگوییم خاستگاه برنامه مشاعره شبکه آموزش بود. به‌طور کلی، این برنامه تقریبا به مدت سه دهه ادامه داشته و هرگز کهنه نشده است. با این‌که گاهی شعرها تکرار می‌شد اما همچنان برای مردم و حتی بچه‌ها جذاب بود. یادم می‌آید روزی که بچه‌ای در آغوش مادرش بود و به من اشاره کرد. آن مادر، فرزندش را در آغوش گرفته بود و به او گفت: «این آقا را می‌شناسی؟» و بچه با لحن کودکانه‌اش پاسخ داد: «دکتر آذر!» این لحظه برای من بسیار تأثیرگذار بود. بچه‌ها به شدت مشتاق بودند که شعر یاد بگیرند و بخوانند. 

من هم یکی از آنهایی هستم که از بچگی پای مشاعره‌های شما می‌نشستم. 

در طول این سال‌ها که بالغ بر ۳۵ سال است که از فعالیتم در تلویزیون می‌گذرد، همیشه به شخصیت خبرنگار و دوستی با آنها اهمیت می‌دادم و به حقوق و شخصیت آنها احترام می‌گذاشتم. در دنیای متجدد و مدرنیته امروز هم هنوز سه گروه مورد احترام جامعه هستند. نخست پزشکانند، که جان انسان در دستان‌شان است. گروه دوم قضات هستند که با عدالت و قسط به آرامش جامعه کمک می‌کنند و گروه سوم که مورد احترام همه جوامع هستند، خبرنگارانند، که اگر کارشان را به‌درستی انجام دهند و کارشان به حقیقت پیوند داشته باشد، می‌توانند در پیشگیری از بسیاری از مشکلات اجتماعی مؤثر باشند. 

از نگاهی که به خبرنگاران دارید متشکرم. برگردیم به برنامه پرآوازه مشاعره که دیگر روی آنتن نیست و حالا شما را در قاب «ایران دوست‌داشتنی» می‌بینیم. 

درست این است که برنامه باید خواهان داشته باشد. ما در موقعیتی نیستیم که بگوییم کار را بدهید ما انجام بدهیم. البته مسئولان تصمیم‌گیرنده همگی زحمت می‌کشند. نمی‌خواهم زحمت‌شان را زیر سؤال ببرم. شاید به دلیل مشغله‌های بیش از اندازه‌شان باشد. (فراموشی برنامه مشاعره) ولی اگر از ما بخواهند که این کار را بکنیم (تهیه برنامه مشاعره)، حتما دومرتبه چراغ برنامه روشن خواهد شد. شخصیت اول کشور و بسیاری از شخصیت‌های برجسته کشور و دیگر مسئولان، از جمله برخی روحانیون در قم، به این برنامه توجه داشتند و حتی برای تشویق بچه‌ها و دلخوشی آنها، سکه‌هایی ارسال کرده‌اند. این نشان می‌دهد که از هر صنفی، کسی این برنامه را دوست می‌داشت. یکی از سؤالاتی که دائم جامعه از من سؤال داشت، این است که چرا مشاعره نیست و جایش خالی است. برخی می‌گفتند به خاطر اشتغال‌های زیادی که داریم یکی دو برنامه را می‌توانیم می‌بینیم. نه این‌که دیگر برنامه‌ها متفاوت باشند. این برنامه یکی از آن برنامه‌هایی بود که مردم می‌دیدند حتی آنهایی که با ادبیات و شعر انس و الفتی نداشتند اما الان امیدوارم. «لا تقنطوا من رحمة الله» انبیا گفته‌اند ناامیدی بد است. امیدواریم به فضل و رحمت‌ پروردگاریم که باز از ما بخواهند برویم و یک گونه از چراغ‌های زبان فارسی را دوباره روشن کنیم. 

چه شد که به شبکه یک رفتید؟

شاید لازم باشد این را هم بگویم که چه شد رفتم شبکه یک. یک روز که روز بیهقی بود 10 دقیقه رفتم به برنامه «صبح بخیر ایران» صحبت کردم. هموطنان عزیزم پیام‌های محبت‌آمیز صوتی و متنی زیادی فرستادند. مدیر مربوطه زحمت کشیدند و اجازه دادند پیام‌ها خوانده شود یا پیام صوتی مخاطبان پخش شود. یکی از همین روزها به من گفتند که این سه‌شنبه هم شما دعوتید به برنامه، من نیز خوشحال شدم، نه به خاطر کار خودم، بلکه به خاطر این‌که مردم را عاشق این زبان و فرهنگ می‌کنم. پس از آن، گفتند مدیر شبکه یک خواسته‌اند که با شما ملاقاتی داشته باشند. این شد که به دیدار ایشان رفتم. مدیر شبکه محبت خود را به من باریدند. دیدم مثل این‌که اینجا سفره ادبیات و فرهنگ داغ‌تر است. این شد که ترجیح دادم به شبکه یک بروم. به همین دلیل، هر سه‌شنبه از ساعت ۷:۳۰ تا ۸، روی همان گنبد آن بارگاه، زیر همان گنبد و این بارگاه، روی همان مسند و آن تکیه‌گاه نیم ساعت برای مردم در رابطه با اجتماع صحبت می‌کنم.

ظاهرا به دل مردم هم می‌نشیند؛ من هم به‌نوبه خودم خوشحال می‌شوم. البته این نفی دیگر شبکه‌ها نیست. معمولا وقتی در شبکه‌‌ای کار می‌کنیم صلاح این است تا مدتی که آن برنامه روی آنتن می‎رود، کمتر در شبکه‌های دیگر ظاهر بشویم، وگر‌نه‌ در دیگر شبکه‌ها هم همکاری داشتم. مثلا با شبکه نسیم کار کرده‌ام. قرار است به‌عنوان کارشناس یکی دو برنامه با شبکه سه کار کنم و همچنین با شبکه چهار. این محبت شبکه‌ها برایم دوست‌داشتنی بوده. از محبت و حمایت همه‌جانبه‌ای که از طرف این شبکه‌ها دریافت کرده‌ام، بسیار سپاسگزارم. به‌ویژه از روزنامه جام‌جم که یکی از رسانه‌های محترم و معتبر است، قدردانی می‌کنم. این روزنامه همیشه با صمیمیت و احترام با من رفتار کرده و مدیران آن نیز در تلاش هستند تا این مرکز را تقویت کنند. من افتخار دوستی با بسیاری از مدیران و کارمندان این روزنامه را دارم و به خاطر مهارت و محبت خبرنگاران و خبرگزاری‌ها از آنها سپاسگزارم. 

من هم بابت محبتی که به رسانه و بالاخص روزنامه جام‌جم دارید، متشکرم. امیراسماعیل آذر، استاد ادبیات فارسی و مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم‌وتحقیقات تهران و مدیرعامل مؤسسه فرهنگی هنری فرهنگیان هستید. 

تصحیح می‌کنم مؤسسه فرهنگی-هنری فرهنگبان است. به‌غلط جاهایی عنوان را فرهنگیان نوشته‌اند. 

بابت تصحیح کلام، ممنونم. شما همچنین عضو کمیسیون هنر شورای عالی انقلاب فرهنگی، مدیر گروه‌های ادبیات فارسی سازمان فرهنگی اکو، عضو کمیته نامگذاری ثبت احوال، عضو کمیسیون‌های علمی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور و عضو هیأت مدیره انجمن ادبیات تطبیقی هستید. از این عناوین برایمان بگویید. 

مواردی که ذکر کردید، همگی صحیح هستند. البته، شورای عالی فرهنگی کمیسیونی به نام معماری و هنر دارد که عضو رسمی آن کمیسیون بودم. البته آن کمیسیون تغییر یافته است. هر یک از این مسئولیت‌ها را به‌مدت معینی بر‌عهده داشتم و این فعالیت‌ها شغل رسمی نبودند. به‌عنوان مثال، در کمیته نامگذاری ثبت احوال، به‌عنوان مشاور در نامگذاری‌هایی که نیاز به راهنمایی داشتند، حضور داشتم و مسئولیت آن کمیته را بر‌عهده داشتم. این فعالیت‌ها معمولا ماهی یک بار و به مدت دو ساعت با همکاری استاد زبان و ادبیات عرب انجام می‌شد. در سازمان فرهنگی اکو نیز به همین صورت، برای مدتی مسئولیت‌هایی داشتم که شغلی نبودند و بیشتر جنبه مشاوره‌ای داشتند. در اکثر موارد، من هیچ حقوقی دریافت نمی‌کردم و تنها حق تجلیس بود، که آنهم در روزگار خودش100 و 200 و گاهی این اواخر به 300 می‌رسید. بنابراین، داعیه نشود (شاغل‌بودن در عناوین ذکر شده) هیچ‌گاه این فعالیت‌ها را به‌عنوان شغل رسمی نپذیرفتم. در حال حاضر، من همچنان مدیر گروه هستم و چندین پروژه ادبی را در دست دارم که برایم از اهمیت بیشتری برخوردارند. بیشتر در فرهنگستان حضور دارم و این فرهنگستان علوم دارد به یک پایگاه علمی موفق تبدیل می‌شود. خبر خوش این است که فرهنگستان علوم و شبکه یک سیما در حال انجام پروژه‌های علمی مشترک هستند. این همکاری نشان‌دهنده این است که مدیران شبکه یک پذیرفته‌اند که از دانشمندان ایرانی در برنامه‌های خود استفاده کنند و البته همین من را راغب کرد که با این شبکه همکاری داشته باشم. 

 به این علت از عناوین‌تان نام بردم که از تجربیات‌تان در زمینه‌های مختلف برای‌مان صحبت کنید و برسیم به مبنای این عناوین که برخاسته از کودکی‌تان است. آنچنان که پیرامون زندگی جنابعالی مطالعه داشته‌ام، مادرتان از کودکی برای شما ادبیات کهن را خوانده‌اند. فرانسه را تا حدودی با شما کار کرده‌اند و شما هم از کودکی قرآن آموخته‌اید. نکته این است که شما تمام این موارد را با بازی و سرگرمی فراگرفته‌اید و این مفاهیم با جان شما عجین شده تا به الان. از این شیوه آموزشی برای‌مان صحبت کنید.

اجازه دهید یک خاطره از خودم بگویم. آن روزها هنوز تلویزیون نیامده بود و مادرم هم معلم بود. در دوران کودکی، شب‌ها مشق‌های مدرسه را زودتر از موعد انجام می‌دادیم تا دور هم جمع شویم. خاصه شب‌های زمستان که کرسی جای گرمی برای هم‌صحبتی مهیا می‌کرد. باید بگویم ما در ششم ابتدایی گلستان می‌خواندیم. در حالی که الان گلستان و بوستان سعدی را در دوره لیسانس می‌خوانند. مادرم هر روز و مرتب برای‌مان از گلستان و بوستان می‌خواندند. ایشان از فارغ‌التحصیلان دارالفنون بود و زبان فرانسه می‌دانست. مادرم قصه‌های فرانسه و داستان کهن ایرانی را می‌خواند و به زبان ساده برای ما بیان می‌کرد. این شد که ما هم تا اندازه‌ای فرانسه را یاد گرفتیم و ادبیات به جان‌مان نشست. البته تأثیر زیادی در ادب و وجود ما جا افتاد. امروز وقتی مطلبی از سعدی می‌خوانیم، می‌بینیم با وجود آن‌که 700 سال از آن عبور کرده و ورز‌ خورده، هنوز کارکرد دارد و درست است؛ تاکید دارم آن‌هم حرفی که 700 سال عمر کرده و هنوز در مردم بیدار و باارزش است. 

این قدرت کلام ادبیات کهن است که با جان‌ها عجین است. 

به یاد دارم که به یک سخنرانی دعوت شده بودم و مثلا نفر چهارم بودم اما صدایم نکردند. نفر پنجم آمد، ششم هم آمد... نمی‌دانم چرا این‌طور شد. شاید چون شعر می‌خوانم صلاح دانستند آخر باشم. وقتی آخر مجلس نوبت من شد، مجری با این عبارت که شما خودتان می‌بینید مردم خسته‌اند به نوعی خواست تا کوتاه صحبت کنم. من هم دیگر صحبتی نکردم و رفتم بالای سن و فقط یک بیت شعر خواندم. گفتم: «ای کاش در دو عالم تا چشم کار می‌کرد، جان بود و آدمان را، قربان یار می‌کرد» و آمدم پایین. جمعیت بلند شدند و با هیجان دست می‌زدند. این نشان می‌دهد ادبیات چقدر می‌تواند در عین خستگی بر جامعه اثر بگذارد. خوشبختانه اخیرا توجه صداوسیما به ادبیات بیشتر شده و این امیدوارکننده است. 

همین شیوه پرورش باعث شده دستاورد عمر شما متفاوت باشد. 

من تاکنون ۱۹ عنوان کتاب در ۲۶ جلد نوشته‌ام که همه آنها چند بار منتشر شده‌اند. یکی از پروژه‌های من، سایتی به نام «ایران صدا» است که در آن سه کتاب از جمله گلستان، بوستان و هفت پیکر نظامی منتشر شده است. اخیرا نزدیک به ۹ مقاله از کتاب «مخزن‌الاسرار» را روی این سایت قرار داده‌ام و متوجه شدم که حدود دو میلیون نفر این مقالات را دانلود کرده‌اند. غرض این که این کتاب‌ها چند بار باید چاپ می‌شد تا این تعداد افراد از آنها بهره‌مند شوند. این یکی از این بهره‌مندی‌های من از صداوسیما بود. در رادیو نیز بیش از 8000 دقیقه برنامه داشته‌ام، به ویژه در زمان مدیریت آقای شاه‌آبادی. مدیر کنونی رادیو آقای بخشی‌زاده نیز انسان باذوقی هستند. از همین‌جا به تمام مدیران سلام می‌فرستم و به صداقت و محبت آنها اعتقاد دارم. همین صفای مدیران است که باعث می‌شود دوباره به این فضا برگردم. 

براساس اطلاعاتی که درباره شما مطالعه کرده‌ام، شما در حوزه‌های مختلفی تحصیل کرده‌اید، از جمله موسیقی و پرتو درمانی. سپس به زبان انگلیسی علاقه‌مند شدید و در زمینه ادبیات نیز به حافظ و بعد از آن به ادبیات تطبیقی روی آوردید. البته در نهایت، شما در رشته زبان و ادبیات فارسی دکترا  گرفتید. این انتخاب‌ها تا رسیدن به سر منزل مقصود تا  ۳۰ سالگی ادامه داشته. سؤالی که این دوره ‌و زمانه اغلب توسط افراد مثلا 30 ساله در انتخاب مسیر و هدف‌گذاری مطرح می‌شود این است که آیا اکنون برای ما دیر نیست که دنبال علاقه‌مندی‌مان برویم؟

همه عمرم کتاب خوانده‌ام. ادبیات انگلیسی را خواندم اما دیدم حافظ مرا بیشتر جلب می‌کند. آثار شکسپیر را بسیار خوانده‌ام و تأثیر زیادی بر من گذاشته است. همچنین، فلسفه را به‌طور آزاد و آن‌قدر که نیازم بوده، مطالعه کرده‌ام و این مطالعات به من کمک کرده‌اند. با علم کلام نیز تا اندازه‌ای آشنایی دارم. کلام را در روزگار ابو حامد، امام محمد غزالی و برادرش احمد غزالی مطالعه کرده‌ام و البته تدریس هم داشته‌ام. با مسائل دینی هم کمی آشنایی دارم. در مورد قرآن هم که ما ایرانیان مسلمان، به قرآن آشنا هستیم و با آن ارتباط نزدیکی داریم. آخرین پروژه من، ساخت ۱۰۰ برنامه درباره شاعرانی بود که از مفاهیم قرآن بهره برده و این مفاهیم را به شعر تبدیل کرده‌اند. این برنامه‌ها با همکاری مرکز هنر وزارت ارشاد تولید شد و به شبکه قرآن هدیه داده شد. برنامه‌ای که با نام «نجوای آسمان» پخش شد و من به دانشجویان زبان و ادبیات فارسی توصیه می‌کنم که این برنامه‌ها را مشاهده و گوش دهند. تلاش کردم مفاهیم قرآن را به صورت مختصر و مفید ارائه دهم. برای کسانی که در سنین بالاتر هستند و فکر می‌کنند برای دنبال کردن علاقه‌هایشان دیر شده است، باید بگویم که می‌توانید از تجربه من استفاده کنید. من کسی هستم که در تمام لحظات، دنبال علاقه‌هایم بوده‌ام و مجدانه تلاش کرده‌ام تا به آنها برسم.

سؤالم را به شکلی دیگر مطرح می‌کنم آیا پیگیری علاقه‌مندی‌ها در سنین غیرمرسوم، شدنی نیست؟

من نمی‌توانم این نشدنی بودن را بپذیرم. اجازه دهید پاسخ این سؤال را برایتان روشن کنم. دو سال پیش، گروهی از ۳۰۰ دانشجوی عرب داشتیم که به اندازه مطالعات‌مان عربی می‌دانستیم. در این راستا تصمیم گرفتم مهارت گفتاری‌ام را بهبود بخشم. باور کنید ظرف دو یا سه ماه، پیشرفت قابل توجهی داشتم.یکی از ویژگی‌های انسانی این است که هر روز که از خواب بیدار می‌شویم، می‌توانیم همه چیز را از نو شروع کنیم و بگوییم: «از امروز زندگی‌ام را آغاز می‌کنم.» این بزرگ‌ترین ایده انسانی است. در بیان خاطره‌ای دیگر باید بگویم یک شب، در حال جست‌وجوی کتابی بودم و به صورت اتفاقی به کتابی از هنری لانگ‌فلو، شاعری که به او علاقه‌مندم، برخوردم. این کتاب قدیمی بود و در حین ورق زدن آن، به یکباره به شعری بلند برخوردم. مضمون این شعر می‌گفت کارهایی است که شکست هم که بخوری، پیروزی. خدا را شاهد می‌گیرم، آن لحظه‌ای که شعر را شروع کردم ساعت 10:30 شب بود و تا 1:30 بعد از نیمه شب به ترجمه این شعر مشغول بودم. محصول این ترجمه را در یک دقیقه به شما عرضه می‌کنم. این یک دقیقه پاسخ سؤال شما خواهد بود. سربازی در جنگ شمشیر می‌خورد و خون شروع می‌کند از بدنش جاری شدن. من به صورت روایت دارم تعریف می‌کنم. این سرباز می‌رود سرش را به دیواری تکیه می‌دهد و خون همچنان در حال جاری شدن است. در لحظه‌ای حضرت عزرائیل را ملاقات می‌کند. جمله‌ای به او می‌گوید که اگر این جمله را ما بفهمیم و نصب‌العین خود قرار دهیم، می‌تواند موجب پیشرفت ما شود. سرباز نیمه‌جان به حضرت عزرائیل می‌گوید: «هر کاری که بخواهی، می‌توانی در حق من انجام دهی اما من تسلیم تو نمی‌شوم.» این داستان به ما یادآوری می‌کند که پایه‌های زندگی ما براساس ستون اندیشه شکل می‌گیرد. اگر این ستون سقوط کند، تمام سقف زندگی‌مان در خطر فروپاشی قرار می‌گیرد. هر‌گاه در زندگی ناامید شدید، سقف زندگی فرومی‌ریزد. 

 امید، کلید قهرمانی است. 

در روایتی دیگر، اسکندر مقدونی در تاریخ پلوتارک به نزدیکانش می‌گوید که وقت مرگش نزدیک است و شروع به تقسیم سرزمین‌ها و دارایی‌اش می‌کند. یکی از نزدیکانش از او می‌پرسد: «پس برای خودت چه نگه می‌داری؟» اندیشه‌ای کرد و گفت: «برای خودم امید را نگه می‌دارم.» معمولا آدم‌های ناامیدند که فکر می‌کنند نمی‌شود کاری کرد. تا ریشه‌ در آب است، امید ثمری هست. تا زمانی که نفس می‌کشیم، این امید وجود دارد که حتی فردی ۵۰‌یا ۶۰ ساله می‌تواند به دنبال تحصیل در پزشکی برود، اگر راهی برایش باز شود. به یاد دارم که قهرمان دو ماراتن چند سال پیش، مردی ۵۷ ساله بود که توانست هزاران جوان را پشت‌سر بگذارد و نفر اول شود. او گفت: «من یک سال پیش با شوق این مسیر را آغاز کردم و تصمیم گرفتم قهرمان شوم.» به عزیزانم می‌گویم که هر کسی می‌تواند قهرمان زندگی خود شود، به شرطی که بخواهد و نه این‌که فکر کند نمی‌شود، اعتماد داشته باشد و فکر نکند که نمی‌تواند به هدفش برسد. 

در میان آثار شما علاقه‌مندی به واقعه عاشورا و ائمه مشهود است. 

به مانند سرسپردگان این خاندان من نیز به این حیطه علاقه‌مند هستم و پیرامون‌شان مطالعه داشته و دارم. وقتی که من تاریخ عاشورا را نوشتم و اشعاری در این زمینه سرودم، کتابی در حدود ۷۰ صفحه درباره تاریخ عاشورا و مرثیه‌های مرتبط با آن نوشتم که این مرثیه‌ها جان هنری دارند. به یاد دارم که در هفت‌سالگی، پدرم مرا با وسایل آن زمان به کربلا برد و خاطرات زیادی از آن سفر دارم. البته در اتفاق خیلی نیکی نذر کردم که از سر ارادت برای این خاندان قدمی بردارم. آن زمان وسعت مالی آنچنان نبود که نذر خرید و وقف چیزی داشته باشم و آن نذر به این کتاب ختم شد. در این راستا به فرازی از وجود مقدس امام حسین (ع) رسیدم که معنویت آن فراز تمام وجود مرا گرفت. آن فراز این بود. «ان‌ا... یحب المعالی الامور» خداوند کارهای بزرگ را دوست دارد. حتی حضرت سیدالشهدا(ع) نیز کارهای حقیر را دوست ندارد. همه در این عالم به دنبال این هستند که چیزی را صید کنند. اختلاف در این است که هر کس چه چیزی را صید خواهد کرد. صید حضرت امام حسین‌(ع) از این عالم، خدا بود. او خدا را برای خود صید کرد که به این واسطه عالم را برای خود صید کرد. به قول مولوی، صید همه خرمگس، واقعا آدم‌ها خرمگس صید می‌کنند. ما همگی به دنبال صیدهایی هستیم. یکی دندانساز است. دیگری کاسب است. من معلمم. به دنبال چیزی برای معیشت هستیم. در حالی که مهم این است چه کسی پولش را برای چه چیزی خرج می‌کند. حضرت امام حسین (ع) با تور معنویتی که داشت، خدا را صید کرد و عقایدش را به ثمر رساند. شعر حافظ نیز گویای همین تفکر است. او واقعا سلطان عاشقان است و من این شعر را با یادآوری آن می‌خوانم. این پاسخ شما در چرایی عاشورا و خاندان کرم است:
«چنینم هست یاد از پیر دانا/ فراموشم نشد هرگز همانا/ که روزی رهروی در سرزمینی/ بلطفش گفت رندی ره‌نشینی/ که‌ای سالک چه در انبانه‌داری/ بیا دامی بنه‌ گر دانه داری/ جوابش داد گفتا دام دارم/ ولی سیمرغ می‌باید شکارم» من شکار عنکبوت نمی‌کنم من دنبال رانت و پول و کلاهبرداری و احتکار و... نیستم. اینها انسان را به حقارت سوق می‌دهند. «جوابش داد گفتا دام دارم/ ولی سیمرغ می‌باید شکارم»

با توجه به نزدیکی ایام نوروز، برنامه‌هایی در این ایام از تلویزیون داشته‌اید؟

تقریبا که نه، تحقیقا! شاید بیش از سه دهه است که در تمام نوروزها برنامه‌ داشته‌ام. برنامه‌های متنوعی در تمام شبکه‌ها داشته‌ام. امسال هم در شبکه یک، برنامه «ایران دوست‌داشتنی» را دارم و همچنین برنامه زنده‌ای در روز نوروز خواهیم داشت. 

اغلب برنامه‌هایی که در ایام سال نو داشته‌اید با چه رویکردی بوده‌اند. مشاعره؟

بله! مشاعره نوروزی هم داشتیم و البته به‌عنوان کارشناس هم در برنامه‌ها شرکت کرده‌ام. اغلب پیرامون آداب و سنن ایرانی، خاصه نوروز، یلدا، رمضان و محرم سال‌ها مطالعه کرده‌ام و به همین دلیل در برنامه‌ها برای بیان این آداب دعوت می‌شوم. مثلا سال گذشته در ایام ماه مبارک رمضان برنامه چهارگاه را روی آنتن داشتم. امسال برنامه «ایران دوست‌داشتنی» را در شبکه یک دارم. البته نوروز هم برنامه ایران دوست‌داشتنی را به صورت زنده خواهیم داشت. در این برنامه که کمتر هم به آن پرداخته شده، یا از این زاویه کمتر به سوژه نگاه داشته‌اند از دورترین جغرافیای ایران، از لرستان گرفته تا بوشهر و گیلان، آداب و سنن مختلف را معرفی می‌کنیم. در این برنامه‌ها، عروسی‌ها و مراسم مختلف را به نمایش می‌گذاریم و از اشتراکات فرهنگ‌های مختلف صحبت می‌کنیم. در نهایت این شهرها را در مقابل که نه در کنار هم قرار می‌دهیم. نمایندگان شهرها روی هم را می‌بوسند و از مخاطبان دعوت می‌کنند به شهرشان سفر داشته باشند. 

از این جهت که شما در برنامه‌های نوروزی زیادی حضور داشته‌اید، فرم برنامه‌سازی‌های این ایام را چگونه می‌بینید و چه پیشنهاداتی برای بهبود برنامه‌سازی در این زمینه دارید؟ 

به نظر من، اگر در هر برنامه‌ای با هر ساختاری، نگاه علمی به آداب و سنن شود، مثلا علم به آداب و سنن، علم به آداب نوروز، و البته با حضور کسانی که نسبت به این امور مطالعه داشته‌اند و تجربه کرده‌اند و توانایی سخنگویی در این‌باره را دارند، آن برنامه‌ها معمولا با امکان توسعه‌یافتگی، موفق‌تر خواهند بود. در غیر این صورت، برنامه‌ها ممکن است به شکل سطحی و غیر‌جذاب تهیه شوند و بالطبع مورد استقبال مخاطب قرار نخواهند گرفت. ممکن است برنامه‌ای با حضور افراد چهره مثل هنرپیشه‌ها دیده شوند اما این‌گونه برنامه‌ها دو نوع خسران را به همراه دارند؛ یکی آن‌که مبالغ هنگفتی صرف حضور این افراد می‌شود. خسران دوم این است که این مهمانان معمولا عالم نیستند که توانایی بیان مطالب جذاب و ماندگار بر پایه علم را داشته باشند؛ معمولا به موضوعات روزمره می‌پردازند. ممکن است این سوژه‌ها بیننده داشته باشند اما در دراز‌مدت از تماشای چنین برنامه‌هایی راضی نخواهند بود. معمولا در جهان مخاطبان زمانی از برنامه‌ای رضایت دارند که در کنار جنبه سرگرمی به عناصر جذاب و ماندگار علمی نیز توجه شود، البته به زبانی که مخاطب دوست می‌دارد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها