اختلاف آنجا شکل میگیرد که واحد اجرای احکام دادگستری انسانها، بهفراخور میزان و سطح برخورداری فکری و عملی از همین ارزشها، درخصوص شیوه پیادهسازی اندیشههای فطری دچار تشتت میشوند و یکی با تکیه همزمان بر عقل و آموزههای اصیل آسمانی، راه اسلام ناب محمدی را بر میگزیند، دیگری با تکیه بر عقل کوتاهبرد و ناقص بشری، راه خداناباوری را برمیگزیند و سومی هم پیدا میشود که سطحی از خودخواهی و تعصب قومی و مذهبی بزرگانش، او را از پذیرش الگوی کاملشده اسلام، بازمیدارد و بهسوی شرک یا نسخه ناقص از اسلام در قالب مذاهب یا ادیان توحیدی تحریفیافته و ناقص میکشاند.
در باور اسلامی، این تفاوتها تا جایی که منجربه محاربه و جنگ و خونریزی از سوی مخالفان علیه مسلمانان نشود، نه مانع عدالتورزی است (مائده/۸: وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا) و نه حتی بالاتر از آن مانع نیکی و احسان به مخالفان از سوی مسلمانان است (ممتحنه/۶۰: لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ).
از این رو حتی خداوند بالحاظ سطح فهم و شعور و امکانات مادی و معنوی امتها (حجرات/۱۳: وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ)، ۱۲۴ هزار پیامبر با شیوههای متفاوت تبلیغی و نیز سبکهای زندگی متفاوت
در شیوهها و ابزارهای تضمین ارزشهای پیش گفته برای آنها مبعوث فرموده است (مائده/ ۴۸: لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا) و بالاتر از آن ۵ پیامبرصاحب کتاب و دعوت سراسری، با وجود همانندی دراصول بنیادین فکری(آلعمران/۱۹: إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ)، دارای تفاوت در برخی احکام فقهی و نیز شیوه تبلیغی (عن رسولالله (ص): إنّا مَعاشِرَ الأنبياءِ اُمِرنا أن نُكلِّمَ النّاسَ على قَدرِ عُقولِهِم) هستند.
با وجود چنین اصول بنیادین و نگاه راهگشایی به مقوله اختلاف فکری و تنوع فرهنگی انسانها، نهتنها در سطح ملی میتوان با پذیرش و درک تفاوت فرهنگها و حتی ادیان در چهارچوب قانون اساسی، از ساختن تمدنی ایرانی-اسلامی اصیل سخن گفت بلکه میتواند به بهترین شکل زمینهساز ظهور و انقلاب جهانی دوازدهمین سفیر خداوند برای حاکمکردن همان ارزشهای فطری مذکور در آغاز نوشتار یعنی توحید، عدالت، خیرخواهی، مهربان، مواسات، عقلانیت و پیشرفت همهجانبه علمی و فرهنگی باشد.در سطح جهانی میتوان مبتنی بر ارزشهای فطری مذکور، از اتحاد و همسویی انسانهای آزاده در جهان با هر فکر و باور و دین و مذهبی بهعنوان سرمایهای در خدمت اهداف بلند انسانی و ساختن تمدن بشری مبتنی بر این ارزشها سخن گفت.
بهراستی مگر در متون دینی ناظر بر اهداف ظهور و اوصاف حکومت جهانی مهدی(عج) چیزی جز همین ارزشها مورد تاکید و تصریح قرار گرفته است؟
بهراستی با این نگاه، پویشها و کنشگریهای انسانها در جایجای جهان با تنوع بیسابقه فکری و فرهنگی با محوریت مخالفت با ظلم و حمایت از مظلوم در غزه را چگونه میتوان بیربط به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) دانست و فلسطین را کلید رمزآلود ظهور ندانست؟!