این تصمیم، برنامه کمک تغذیهای آمریکا موسوم به اسنپ را فلج میکند؛ سازوکاری که سالهاست با کارتهای اعتباری ویژه، غذای خانوادههای کمدرآمد را تأمین میکند. منابع مالی این برنامه به پایان رسیده و صندوق احتیاطی آن نیز فقط نیمی از بودجه موردنیاز را پوشش میدهد. کارشناسان هشدار دادهاند که حتی در صورت برداشت اضطراری، روند توزیع کمکها هفتهها زمان خواهد برد. اکنون،دولت ترامپ در برابربحرانی انسانی قرار گرفته است؛ بحرانی که میتواند به توقف گسترده پرداختهای غذایی و افزایش گرسنگی در میان اقشار آسیبپذیر منجر شود. با نزدیک شدن پایان ماه نوامبر، هر ساعت تعلل کاخ سفید میتواند سفره میلیونها آمریکایی راخالیتر کندو نشانهای دیگر از شکاف عمیق طبقاتی در سرزمین نابرابریها باشد.
فقرِ برنامهریزیشده
مطابق آمارها، در آمریکا حدود ۱۰.۶درصد جمعیت معادل نزدیک به ۳۵.۹میلیون نفر در فقر رسمی زندگی میکنند. سطح فقر تحت معیار تکمیلی (Supplemental Poverty Measure) نیز حدود ۱۲.۹درصد است. اگرچه این ارقام در مقایسه با سالهای قبل تغییرات گستردهای نداشتهاند، نشان میدهند که میلیونها شهروند آمریکایی همچنان در آستانه تأمین ضروریات اولیه زندگی قرار دارند. در کنار این اعداد، سیاستهای دولت ترامپ بهویژه در حوزه کمکهای اجتماعی و مقررات مربوط به برنامههایی مثل کمک غذایی (SNAP) و محدودیتهای جدید برای دریافت کمکها، توسط منتقدان بهعنوان «دشمنی ساختاری» نسبت به فقرا توصیف شده است.
درنتیجه، جمعیت قابلتوجهی از آمریکاییها در فقر زندگی میکنند و سیاستهای اخیر از دید بسیاری تضعیف شبکه ایمنی اجتماعی است.محدودیتها دردریافت کمک اجتماعی، تأخیر یاانصراف ازتخصیص بودجهاضطراری و اولویتبندی برنامههای دیگر، همه باعث افزایش نگرانی درباره تأمین معیشت فقیرترین قشر جامعه شدهاند؛ گویی فقر نه صرفا یک وضعیت اقتصادی بلکه هدفی در سیاستگذاری محسوب میشود.
در خدمت سرمایهداری
در سیاست اقتصادی دولت ترامپ، طرحهای مالیاتی جدید عمدتا به نفع ثروتمندان اجرا شدهاند؛ برای مثال قانونی که به نام لایحه بزرگ و زیبا (One Big Beautiful Bill) لقب گرفته، تخفیف مالیاتی گستردهای را برای طبقات بالا تثبیت میکند و هزینه آن را ازجمله از طریق کاهش بودجه عمومی بر دوش طبقات کمدرآمد گذاشته شده است.
علاوهبر این، تحلیلگران هشدار دادهاند که تکیه بر کاهش مالیات برای شرکتها و ثروتمندان، همراه با سیاست تعرفهای گسترده، موجب افزایش بار مالی بر دستمزد کارکنان و خانهدار شدن هزینههای مصرفی برای خانوادههای متوسط و فقیر میشود. به عنوان نمونه، مدل بودجه دانشگاه وارتون پنسیلوانیا پیشبینی کرده تعرفههای ترامپ میتواند درآمد یک خانواده متوسط را در بلندمدت تا حدود ۵ درصد کاهش دهد.بنابراین، گفتمان اقتصادی این دولت بیشتر انعکاسدهنده منافع سرمایهگذاران بزرگ، شرکـتهای قدرتمند و افراد پردرآمدتا تأمین عدالت اقتصادی یا ارتقای رفاه عمومی است. درعوض، فشار مالی و محدودیت در کمکهای اجتماعی بر خانوادههای فقیر و متوسط افزایش یافته و شکاف طبقاتی ممکن است روزبهروز عمیقتر شود.
معیشت، قربانی بازیهای سیاسی
درآمریکا، مناقشات حزبی بین دموکراتها و جمهوریخواهان در کنگره به تعطیلی طولانی دولت تبدیل شده است؛ اختلاف بر سر تمدید یارانههای بیمه درمانی (ACA)، بودجه مدیکِید (برنامه بهداشتی واشنگتن برای خانوادهها و افراد با منابع و درآمد کم) و سوبسیدهای سلامت، مهمترین موانع برای آغاز بهکار دوباره دولت است.تعطیلی ناشی از اختلاف حزبها، تنها نماد سیاسی نیست بلکه معیشت میلیونها آمریکایی را تحتتأثیر قرار میدهد؛ کارکنان فدرال حقوق نگرفتهاند، برنامههای سلامت عمومی دچار اختلال شدهاند و خانوارهای متوسط و کمدرآمد در انتظار خدماتی ماندهاند که باید از دولت دریافت میکردند. به این ترتیب، معیشت مردم در جایگاه بازی قدرت سیاسی قرار گرفته است؛ هر بار که یکی از طرفین حاضر به کوتاه آمدن نیست، هزینه آن را مصرفکننده عادی، کارمند فدرال، خانواده فاقد بیمه یا بیمار میپردازد. این وضعیت نشاندهنده آن است که قانونگذاری مالی نه ابزار بودجه بلکه اهرمی برای فشار سیاسی میان دو حزب است.
ساختار اقتصادی معیوب
در آمریکا، ضریب جینی حدود۴۱.۳ است که نشاندهنده یکی از بالاترین سطوح نابرابری درآمد در میان کشورهای توسعهیافته است. این اندازه اختلافِ درآمد که فاصله بین فقیرترین و ثروتمندترین دهکها را نشان میدهد، در مقایسه با بسیاری از کشورهای درحال توسعه جنوبشرق آسیا چشمگیر است، جایی که ضریبهای جینی معمولا پایینترند. در جنوبشرق آسیا، نرخ فقر با معیارهای بینالمللی نیز هنوز قابل توجه است ولی سطوح فقر به شکل متغیر بین کشورها متفاوت است؛ برای مثال، فیلیپین نرخ فقر حدود ۱۵.۵درصد را گزارش کرده است. این دادهها نشان میدهد اگرچه برخی از کشورها چالشهای اقتصادی بزرگی دارند، اما توزیع درآمد در آن کشورها معمولا انحراف کمتری در برابری کامل نسبت به آمریکا دارد. از نظر ساختاری، اقتصاد آمریکا ترکیبی است از ثروت بزرگ خصوصی، مالیات پایینتر برای طبقات خاص و سیستم رفاهی پیچیده اما غیریکپارچه که موجب میشود نابرابری درآمد در این کشور عمیقتر باقی بماند. در مقابل بسیاری از کشورهای جنوبشرق آسیا در حال تلاش برای گسترش سیاستهای اجتماعی، کاهش فقر مطلق و کنترل شکاف درآمدیاند، هرچند محدودیتها، فساد اداری و ساختار اقتصادیشان نیز مانع بزرگی است. درنتیجه، اگرچه فقرا در هر دوقاره آسیبپذیرند، ساختار نابرابر در آمریکا از لحاظ نسبت ثروتمند به فقیر و تأثیر سیاستگذاری، واضحتر و شدیدتر به نظر میرسد.
مرثیهای برای رویای آمریکایی
با چشمانداز مبهم گشایش مجدد دولت بواسطه بحران سیاسی، روزی رؤیای آمریکایی نوید برابری، فرصت و رفاه برای همگان بود؛ رؤیایی که مهاجران از سراسر جهان را به امید ساختن آیندهای بهتر جذب میکرد، این رؤیا اکنون در سایه شکاف طبقاتی، بدهیهای سنگین و هزینههای سرسامآور زندگی رنگ باخته است. کارگران آمریکایی که سه شیفت کار میکنند اما توان خرید خانه ندارد، این دیگر نماد موفقیت نیست، بلکه نشانه مرگ تدریجی عدالت اقتصادی است. در خیابانهای شلوغ نیویورک و لسآنجلس، برق نئون و برجهای شیشهای تنها نقابی بر چهره نابرابریاند. نسل جوان، با بدهی دانشگاهی و اجارهخانهای که هر روز بالاتر میرود، رؤیایی را دنبال میکند که دیگر به آن تعلق ندارد. وعده «هرکس میتواند موفق شود» تبدیل به امتیازی طبقاتی شده که فقط در دست اقلیتی ثروتمند باقی مانده است. آمریکا هنوز نام آزادی را یدک میکشد اما آزادی بدون امنیت معیشتی، دردی بیصداست. رؤیای آمریکایی به آرامی به افسانهای بدل شده که تنها در تبلیغات سیاسی و فیلمهای هالیوود زنده است. مردمانی که روزی به امید ساختن آیندهای روشن آمده بودند، اکنون در تاریکی بدهی و فقر بهدنبال نوری میگردند که دیگر در افق این کشور نمیدرخشد.