جزئیات توافق بوسان همچنان نامشخص است؛ موضوعی که خود نمادی ازماهیت سیال و متغیر این دیپلماسی محسوب میشود. درواقع، توافق بیشتر شبیه نوعی «غلاف کردن سلاحها» بود. چین پذیرفت محدودیتهای صادرات عناصر کمیاب خاکی را بهمدت یکسال به تعویق اندازد، در حالی که آمریکا نیز تعرفه صددرصدی خودبر کالاهای چینی و تهدید به کنترل صادرات شرکتهای زیرمجموعه شرکتهای تحریمشده چینی را متوقف کرد. دو کشور همچنین از تقابل بر سر خطوط کشتیرانی عقبنشینی کردند.با توجه به مواضع ضدچینی برخی محافل واشنگتن، این توافق بهراحتی میتوانست بسیار بدتر از این باشد. بسیاری از سیاستمداران آمریکایی بهشدت خواستار قطع وابستگی اقتصادی آمریکا از رقیب ژئوپلیتیکی اصلیاش هستند اما با برگزاری این نشست -نخستین دیدار از سال ۲۰۱۹ تاکنون-ترامپ نشان داد که روابط تجاری با چین برای او چنان ارزشمند است که حاضر نیست آن را از بین ببرد. همزمان برخلاف نگرانی دموکراتها، او نیز تایوان را به بهای چند محموله سویا معامله نکرد.
عصر جدید نزاع ابرقدرتها
دوره نخست ریاست جمهوری آمریکا، دونالد ترامپ در عرصه سیاست خارجی، روندی را آغاز کرد که جهتگیری آمریکا را از «تعامل» بهسوی «رقابت راهبردی» با جمهوری خلق چین تغییر داد. هشت سال پس از آن، ماهیت بیسابقه چالش چین به امری بدیهی در سراسر دولت فدرال تبدیل شده و اکنون بهطور فزایندهای از سوی ایالتها، شرکتها و شرکای بینالمللی نیز مورد شناسایی قرار گرفته است. ابعاد اقتصادی و فناورانه ــ صنعتی این چالش، که از نظر گستره و مقیاس در تاریخ معاصر بیهمتاست، سیاستگذاران را در موقعیتی پیچیده و دشوار قرار داده است. بااینحال، دقیقا همین عرصههاست که آمریکا و سایر اقتصادهای بازارمحور باید بر آنها تسلط یابند تا بتوانند در رقابت ساختاری با جمهوری خلق چین به رقابت بپردازند.
به اعتقاد تحلیلگران غربی، اگر حفظ وضعیتی دوستانه و باثبات در روابط با چین، هدف ترامپ باشد این راهبرد در بلندمدت غیرواقعبینانه است. حزب کمونیست چین بازیگری مستقل است که دیر یا زودبار دیگر به مسألهای چالشبرانگیز در دستورکار ترامپ بدل خواهد شد و او را ناگزیر به اتخاذ موضعی سختتر خواهد کرد.
در راستای همین روند، نشست اخیر ترامپ و شی کاستیهای جدی را نیز آشکار کرد. نخست آنکه این توافق همچنان تعرفهای ۴۷درصدی بر کالاهای چینی باقی میگذارد؛ سطحی از حمایتگرایی که در دوران پیشاترامپ بیسابقه محسوب میشد. افزون بر آن، مفاد توافق کاملا موقتی است، زیرا بسیاری از بندهای آن ظرف یکسال مورد بازبینی قرار خواهند گرفت؛ چراکه ترامپ همچنان خود را در جایگاهی میبیند که هر لحظه بتواند به بهانهای، تعرفهای تازه وضع یا مانعی غیرتعرفهای بر سر راه تجارت با چین ایجاد کند.
خیزش اژدهای زرد
در آستانه پیوستن جمهوری خلق چین به سازمان تجارت جهانی سال ۲۰۰۱، بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا، اعلام کرد که ادغام اقتصادی چین در نظام اقتصاد جهانی موجب خواهد شد این کشور «در مسیر درست حرکت کند و همزمان منافع اقتصادی ما را نیز پیش ببرد.» کلینتون در این دیدگاه تنها نبود، سیاست تعامل با پکن، که بر خوشبینی ناشی از رؤیای جهانیسازی بیحدومرز و ایده «پایان تاریخ» استوار بود، در دهه ۱۹۹۰ و سالهای آغازین هزاره جدید با حمایت گسترده از هر دو جناح سیاسی در واشنگتن همراه شد.
در دهه ۱۹۹۰ به نظر میرسید که تجارت و اقتصاد میتوانند از حوزه امنیت ملی جدا شوند اما امروز آن رؤیاها بهکلی فروپاشیده است. ادغام چین در اقتصاد جهانی این کشور را به بزرگترین رقیب اقتصادی ایالات متحده تبدیل کرد. حزب کمونیست چین در هر مقطع، بهجای جستوجوی مزیت نسبی، در پی برتری مطلق اقتصادی در بخشهای کلیدی بوده و عملا ایده «هضم در نظم لیبرالی» را به سخره گرفته است.
قدرت فناورانه ــ صنعتی چین واقعاهراسانگیزاست.جمهوری خلق چین حدود۲۳۰برابر ایالات متحده ظرفیت کشتیسازی دارد و ۸۰درصد بازار جهانی پهپادهای تجاری را در اختیار گرفته است. چین بیش از ۸۰درصد باتریهای لیتیومیونی جهان را تولید میکند و سهم آن در تمام مراحل ساخت پنلهای خورشیدی از ۸۰درصد فراتر میرود. از سال ۲۰۱۷، صادرات خودروهای برقی چین با رشدی خیرهکننده معادل ۱۳۳۰۰ درصد، سال ۲۰۲۳ به ۴۲ میلیارد دلار رسید و در همان سال، نزدیک به ۷۰درصد تولید جهانی خودروهای برقی را به خود اختصاص داد. چین بزرگترین تولیدکننده مواد دارویی فعال در جهان است و سال ۲۰۲۳ بیش از ۳۰درصد تولید جهانی تراشههای سطح پایین (که در همه چیز از سامانههای نظامی تا ماشین ظرفشویی به کار میروند) را در اختیار دارد.
عدم آمادگی غرب
در داخل آمریکا، پیامدهای نئولیبرالیسم ویرانگر بوده است. جهانیسازی رشد اقتصادی را تحریک کرد اما در عین حال صنایع آمریکایی را از درون تهی ساخت و منافع حاصل از آن را در دست گروهی محدود متمرکز کرد. میان سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۰، تولید صنعتی ایالات متحده (بهاستثنای صنایع نیمههادی) نزدیک به ۱۰درصد کاهش یافت و از هر سه شغل کارخانهای، یکی از میان رفت. تقریبا تمامی رشد خالص اشتغال به ۲۰درصد ثروتمندترین مناطق پستی کشور تعلق گرفت و بخش بزرگی از جامعه را به حاشیه راند. پیامدهای اجتماعی این روند تکاندهنده بود. افزایش درخواستهای ازکارافتادگی، اوجگیری مرگومیر ناشی از مصرف مواد مخدر و خروج گسترده نیروی کار در سنین میانی از بازار اشتغال تا سطحی مشابه دوران رکود بزرگ ۱۹۲۹ رسید.
در راستای همین روند، بسیاری از متحدان آمریکا که واشنگتن از آنها محافظت کرده بود، امروز از توان تحمل بارهای ضروری برخوردار نیستند. کشورهای اروپای غربی، همراه با کانادا و ژاپن، در سایه تضمینهای امنیتی آمریکا، هزینههای دفاعی خود را کاهش، دولتهای رفاه را گسترش داده و بهشدت درگیر بازار چین و انرژی روسیه شدهاند.
بسیاری از این کشورها حتی در تأمین امنیت مرزهای خود ناتوان هستند، چه رسد به آمادگی برای جنگ سرد جدید! و هرگاه بحرانها پدید میآیند، همچنان به واشنگتن متوسل میشوند از حفظ آزادی کشتیرانی در دریای جنوبی چین در برابر تهاجم پکن، برای تسلیح اوکراین در برابر روسیه تا حفاظت از کشتیرانی در برابر حملات جنبشانصارالله در دریای سرخ همگی برعهده کاخسفید است. درواقع، کشورهایی که زمانی ستونهای نظم لیبرال محسوب میشدند، اکنون به وابستگان آن تبدیل شده و بهجای تقویت قدرت آمریکا، بار اضافی تبدیل شدهاند.