بازپیرایی بوستان های شهری
شهردار برازجان اعلام کرد

بازپیرایی بوستان های شهری

گفت‌وگو با «مرضیه فاریابی»؛ بانوی احیاگر دستباف داری

از ظهر گرم دشتستان تا ریشه‌های درخت زندگی

او ترجیح می‌دهد خود را نه با اسم و عنوان، بلکه با یک تصویر معرفی کند. تصویری از کودکی در خانه‌ای روستایی، جایی میان بوی خاک و صدای دار قالی، دختری که می‌دانست نقش و نگار قالی تنها تزیین نیست؛ بلکه روایت زندگی زنانی است که سال‌ها خاموش اما پرتوان، جهان خود را می‌بافند.
او ترجیح می‌دهد خود را نه با اسم و عنوان، بلکه با یک تصویر معرفی کند. تصویری از کودکی در خانه‌ای روستایی، جایی میان بوی خاک و صدای دار قالی، دختری که می‌دانست نقش و نگار قالی تنها تزیین نیست؛ بلکه روایت زندگی زنانی است که سال‌ها خاموش اما پرتوان، جهان خود را می‌بافند.
کد خبر: ۱۵۳۱۲۲۸
نویسنده زهرا سیف آذرنژاد

 

ظهرِ گرمِ جنوب است. آفتاب بی‌ملاحظه بر دیوارهای کاهگلی می‌تابد و سکوتی نرم، روستا را در آغوش گرفته است. در خانه‌ای ساده، صدای منظم کرکیت دار قالی، مثل تپش قلبی آرام، فضا را پر کرده و زندگی در میان تار و پود جریان دارد. همین‌جا روایت زنی آغاز می‌شود که شده است یکی از چهره‌های اثرگذار در احیای هنرهای بافته‌ای استان بوشهر؛ زنی که مسیرش از دل یک خاطره گرم و صمیمی شروع شد و امروز به مأموریتی اجتماعی و فرهنگی بدل شده است: مرضیه فاریابی.

 

او ترجیح می‌دهد خود را نه با اسم و عنوان، بلکه با یک تصویر معرفی کند. تصویری از کودکی در خانه‌ای روستایی، جایی میان بوی خاک و صدای دار قالی، دختری که می‌دانست نقش و نگار قالی تنها تزیین نیست؛ بلکه روایت زندگی زنانی است که سال‌ها خاموش اما پرتوان، جهان خود را می‌بافند.

 

اگر بخواهید خودتان را با یک داستان کوتاه معرفی کنید، آن داستان از کجا شروع می‌شود؟ مرضیه فاریابی: «از یک ظهر گرم در خانه‌ای کاهگلی در یکی از روستاهای دشتستان. جایی که صدای کرک قالی مثل نبضی در فضا می‌پیچد. دختری آنجا حضور دارد که دغدغه‌اش فقط نقش قالی نیست؛ آرزو دارد روزی صدای همه زنان شنیده شود و دست‌هایشان فقط ابزار کار نباشد، بلکه نشانه قدرت و حضورشان در جامعه باشد.»

 

این تصویر، فقط یک خاطره نوستالژیک نیست؛ ریشه فلسفه کاری اوست. فلسفه‌ای که قالی را از یک محصول صرفاً تزئینی به رسانه‌ای برای بیان هویت، مقاومت و امید تبدیل می‌کند.

 

نخستین جرقه

 

نخستین تصویر الهام‌بخش در زندگی حرفه‌ای او، به خانه خاله‌ای سالخورده بازمی‌گردد؛ زنی که میان کارهای روزمره، با حوصله کنار دار گبه می‌نشست و از نقش‌ها برای کودکان قصه می‌گفت.

 

اولین تصویری که شما را به سمت بافته‌های بومی کشاند چه بود؟ فاریابی: «خانه خاله پیرم؛ ایشان لابه‌لای کارهای خانه، پای دار گبه می‌نشستند و با حوصله نقش‌هایی را که در طول سال‌ها بافته بودند برای ما توضیح می‌دادند. البته خیلی هم مراقب بودند که ما با شیطنت کودکانه بافت ایشان را خراب نکنیم.»

 

همان خانه، همان دار قالی و همان روایت‌ها، بعدها به نقطه آغاز مسیری تبدیل شد که امروز بیش از ۱۵۰ زن بافنده را به یک شبکه کارآفرینی فرهنگی پیوند داده است.

 

از مهارت تا مأموریت

 

مرضیه فاریابی می‌گوید لحظه‌ای وجود داشت که فهمید این مسیر صرفاً یک شغل نیست، بلکه مسئولیتی عمیق است.

 

چه زمانی فهمیدید این راه، مسیر شماست؟ «وقتی بانوان توانمند را می‌دیدم که با امید می‌آیند و بافته‌های خود را هنرمندانه خلق می‌کنند، متوجه شدم این فقط یک شغل نیست؛ این یک مأموریت است برای ارتقای زندگی آن‌ها.»

 

این مأموریت، معنایی فراتر از اقتصاد دارد. او خود را مسئول عزت، اعتمادبه‌نفس و آینده این زنان می‌داند. سخت‌ترین بخش این همراهی نیز همین مسئولیت عاطفی است.

 

سخت‌ترین بخش همراهی با این تعداد بافنده چیست؟ «دل‌نگرانی برای آینده‌شان. اینکه این کار فقط درآمد امروز و فردای‌شان نباشد، بلکه عزتی پایدار برایشان بسازد.»

 

گفت‌وگوی بی‌صدا با دار قالی

 

دار قالی برای فاریابی تنها ابزار کار نیست؛ هم‌صحبتی خاموش است که هر روز با او سخن می‌گوید.

 

این گفت‌وگو درباره چیست؟ «بافت قالی صبر می‌خواهد و ایمان به نتیجه. انگار دار قالی هر روز به تو می‌گوید: باور داری نور از دل تاریکی بیرون می‌آید؟ و جواب من همیشه بله است.»

 

گاه نقش‌هایی بدون برنامه‌ریزی از دل دستان او یا زنان همراهش متولد می‌شوند؛ طرح‌هایی ذهنی که الهام خود را از طبیعت، زندگی روزمره و خاطرات می‌گیرند.

 

نقش‌های زنده

 

او معتقد است هر بافته، حامل نشانه‌های زندگی بافنده است. امید، رنج، انتظار، پایداری؛ همه در تار و پود تنیده می‌شوند.

 

چه چیزی از زندگی شما در بافته‌ها جریان دارد؟ «امید به پایداری و ماندگاری این هنر اصیل.»

 

در میان تمام نقش‌ها، اگر قرار باشد تنها با یک طرح زندگی کند، انتخابش «درخت زندگی» است؛ نمادی از مقاومت و ریشه‌دار بودن در برابر طوفان‌ها.

 

چرا این نقش؟ «چون نماد سرسختی است؛ درختی که ریشه‌هایش آن را در برابر تندبادها محافظت می‌کند.»

 

اصالت، عنصری جاودانه

 

او درباره بافته‌های قدیمی دشتستان می‌گوید آنچه این هنر را همواره تازه نگاه می‌دارد، اصالت و پایداری است.

 

چه چیزی در این بافته‌ها همیشه تازه می‌ماند؟ «هنر و اصالت. این بافته‌ها از متریال طبیعی گرفته شده‌اند؛ هزار سال پیش هم کاربرد داشتند و امروز هم دارند. زیبایی با اصالت هرگز از مد نمی‌افتد.»

 

عبور از بی‌مهری

 

مسیر احیای هنرهای بومی، همیشه هموار نبوده. بی‌اعتمادی برخی مسئولان، به‌ویژه به دلیل زن بودن و سن کم، یکی از چالش‌های جدی او بوده است.

 

«زمانی مورد بی‌مهری مسئولی قرار گرفتم که وظیفه حمایت از کارآفرینان را داشت؛ به توانایی من اعتماد نکردند. اما همین موضوع مرا مصمم‌تر کرد.»

 

هنر در عصر سرعت

 

او دنیای دیجیتال و هنر سنتی را در تقابل نمی‌بیند، بلکه مکمل هم می‌داند.

 

این دو دنیا چگونه در کار شما کنار می‌آیند؟ «دنیای دیجیتال فاصله‌ها را کم کرده و معرفی این هنر را آسان‌تر کرده است. کسانی که امکان حضور ندارند، می‌توانند بدون صرف هزینه‌های سنگین به این هنر دسترسی داشته باشند. این دو دنیا نه رقیب، بلکه همراه یکدیگرند.»

 

آرزویی برای هر خانه

 

وقتی یک بافته به خانه‌ای راه پیدا می‌کند، فاریابی آرزویی روشن دارد: گرما، آرامش و صمیمیتی که زندگی را نرم‌تر و انسانی‌تر کند.

 

کیفیت؛ خط قرمز همیشگی

 

در میان تمام فشارهای بازار و مد، دو اصل وجود دارد که هرگز حاضر نیست قربانی کند: کیفیت و صداقت.

 

«این‌ها چیزهایی نیستند که بتوان به پای سرعت یا سود قربانی‌شان کرد.»

 

آینده‌ای که بافته می‌شود

 

و اگر ده سال بعد دوباره با او گفت‌وگو کنیم؟ فاریابی رؤیایی روشن دارد؛ روایتی از زنانی که در همه عرصه‌ها حضوری تأثیرگذار دارند، از خانه تا مدیریت اجتماعی.

 

«آرزو دارم روزی برسد که هیچ بانویی احساس نکند صدایش شنیده نمی‌شود. توانمندسازی زنان نه فقط مهارت‌آموزی، بلکه احیای اعتمادبه‌نفس جمعی است. زنان نیروی آرام تحول جامعه‌اند.»

 

این گفت‌وگو نه فقط روایت زندگی یک زن، که تصویری از نسلی است که با نخ و نقش، آینده را بازتعریف می‌کند. مرضیه فاریابی، زنی است که از دل یک ظهر گرم کاهگلی برخاست و امروز، با صبر و ایمان، ریشه‌های «درخت زندگی» را در خاک فرهنگ این سرزمین عمیق‌تر می‌کند.

 

در بخشی دیگر از گفتگو، او درباره پیوند میان صنایع دستی و زندگی روزمره مردم بوشهر چنین می‌گوید:

 

شما صنایع دستی را فقط یک هنر می‌دانید یا آن را بخشی از سبک زندگی بومی تلقی می‌کنید؟

 

خانم فاریابی با تأمل پاسخ می‌دهد: «برای من صنایع دستی چیزی فراتر از یک محصول تزئینی است. این هنر، روایت یک زیست است؛ زیستی که در آن طبیعت، اقلیم، باورها و خاطره‌ها به هم گره خورده‌اند. وقتی زنی در روستایی دورافتاده با دست‌هایش حصیر می‌بافد یا نقش سنتی را روی پارچه می‌نشاند، در واقع تاریخ شفاهی یک منطقه را بازآفرینی می‌کند.»

 

او تأکید می‌کند که بی‌توجهی به این لایه‌های فرهنگی، صنایع دستی را به یک کالای بی‌روح تبدیل می‌کند؛ محصولی که تنها در ویترین‌ها می‌درخشد اما روح ندارد.

 

مسیر شما در این حوزه از کجا آغاز شد؟

 

«من از همان سال‌های نوجوانی با هنرهای دستی آشنا شدم. مادرم و زنان اطرافم همیشه در حال بافتن، دوختن یا خلق چیزی بودند. این فضا ناخودآگاه مرا به سمت این دنیا کشاند. بعدها وقتی به شکل جدی‌تر وارد این حوزه شدم، فهمیدم که این فقط یک علاقه نیست، بلکه یک مسئولیت فرهنگی است.»

 

او در ادامه به چالش‌های مسیر اشاره می‌کند؛ از نبود حمایت‌های ساختاری گرفته تا دشواری در معرفی آثار به بازارهای گسترده‌تر. با این حال، اعتقاد دارد که استمرار و ایمان به کار، کلید عبور از این موانع بوده است.

 

بزرگ‌ترین دغدغه شما امروز چیست؟

 

«نگرانی من فراموش شدن ریشه‌هاست. نسل جدید کمتر با صنایع دستی ارتباط دارد. اگر نتوانیم این هنر را با زبان امروز بازتعریف کنیم، به تدریج به حاشیه رانده می‌شود.»

 

او معتقد است که آموزش، رسانه و سیاست‌گذاری فرهنگی سه ضلع اصلی نجات صنایع دستی هستند و هرگونه غفلت در این حوزه‌ها، به تضعیف این سرمایه معنوی منجر می‌شود.

 

در بخش دیگری از مصاحبه، خانم فاریابی به نقش زنان در پایداری این هنر اشاره کرده و می‌گوید: «بخش قابل توجهی از صنایع دستی ایران و به‌ویژه بوشهر، توسط زنان شکل گرفته است. زنانی که شاید نامشان در هیچ کجا ثبت نشده، اما نقش‌شان در حفظ فرهنگ غیرقابل انکار است.»

 

او همچنین از تجربه حضور در نمایشگاه‌ها، جشنواره‌ها و تعامل با هنرمندان سایر استان‌ها سخن می‌گوید و این ارتباط را فرصتی برای تبادل تجربه و ارتقای کیفیت آثار می‌داند.

 

در پایان این گفت‌وگو، فاریابی با لحنی آرام اما قاطع تأکید می‌کند: «من امید دارم. تا زمانی که دستی برای بافتن، چشمی برای دیدن زیبایی و دلی برای پاسداشت فرهنگ وجود دارد، صنایع دستی زنده خواهد ماند.»

 

این گفت‌وگو نه فقط روایت یک هنرمند، بلکه تصویر زنده‌ای از تلاقی سنت و معاصریت در جغرافیای فرهنگ جنوب است؛ جایی که هنر هنوز نفس می‌کشد و هویت، در تار و پود دست‌ساخته‌ها جاری است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها