پرداختن به امور بنیادی در منظومه اندیشه مرحوم آیتالله مصباح، در دو سطح قابل بررسی است. نخست، در سطح مباحث نظری و انتزاعی؛ جایی که ایشان به ریشهها و پایههای تفکر اسلامی میپرداختند و مبانی معرفتشناختی، هستیشناختی، انسانشناختی و ارزششناختی را با رویکردی عقلانی برای جامعه مخاطب تبیین میکردند. ثانیا ایشان تلاش داشتند امتداد این مبانی در سطح اجتماعی بجویند؛ به این معنا که دلالتهای آن اصول نظری را در حوزههای مدیریت، سیاست، فرهنگ، تمدن، هنر و بهطور کلی در همه عرصههای علوم انسانی دنبال میکردند. همین رویکرد سبب میشد مدل نظریهپردازی سیاسی مرحوم آیتالله مصباح رحمت الله علیه بر پایههای فکری مستحکم استوار باشد.
براساس همین نگاه، مرحوم آیتالله مصباح به انقلاب اسلامی نیز نگاهی توحیدی و مبتنی بر انسانشناسی خاص داشتند. ایشان از مبانی توحیدی آغاز کرده و توحید را به عرصه ربوبیت تشریعی و مالکیت مطلق الهی امتداد میدادند. از این منظر، در زمین، هرکس که امتداد ربوبیت تشریعی خداوند باشد، حقانیت لازم برای برخورداری از ولایت و حکومت دارد. بر همین اساس، حق ولایت در زمان حضور معصوم برای امام معصوم و در عصر غیبت برای فقها و اسلامشناسان معتبر است؛ چراکه این ولایت، امتداد توحید الهی تلقی میشود. به این ترتیب نظریه ولایت مطلقه فقیه و نظام مقدس جمهوری اسلامی براساس نگاه توحیدی ایشان قابل درک و اثبات میشود.
نظریه ولایت فقیه یک سلیقه سیاسی نیست، بلکه هر کسی که نگاه توحیدی را قبول داشته باشد، ضرورتا ولایت فقیه را قبول خواهد کرد. از همین رو، ایشان انقلاب اسلامی، نظریه جمهوری اسلامی، مردمسالاری دینی و ولایت فقیه را همگی بر پایه همین نگاه توحیدی تبیین و اثبات میکردند.
در این چارچوب، همه شئون اجتماعی انقلاب اسلامی و همه حوزههای علوم انسانی نیز باید براساس همین مبانی تعریف شوند. اقتصاد باید بر مبنای مالکیت تشریعی الهی سامان یابد؛ رسانه و هنر بر پایه نگاه توحیدی تعریف شوند و حکومت و حکمرانی نیز باید در همین چارچوب معنا پیدا کند. به همین دلیل، هم در نظریههای سیاسی و هم در سلوک سیاسی، مرحوم آیتالله مصباح در چارچوبی کاملا مشخص و ثابت حرکت میکردند و دچار تغییرات مقطعی و سلیقهای نمیشدند؛ چراکه این سلوک ریشه در مبانی عمیق فکری و اعتقادی ایشان ریشه داشت.
مبنای انسانشناسی ایشان نیز در همین راستا قابل فهم و درک مفهوم ابدیت انسان است. برخلاف نگاههای فیزیکالیستی که حقیقت انسان را به حیات مادی محدود میکنند، مرحوم آیتالله مصباح حقیقت انسان را روح متعالی میدانستند؛ روحی که حیات حقیقیاش پس از مرگ آغاز میشود و مقصد و غایت آن، ابدیت و سعادت ابدی است. بر این اساس، سیاست، اقتصاد و فرهنگ باید بهگونهای سامان یابند که زمینهساز سعادت ابدی انسان باشند. از همین منظر، ایشان به بایدها و نبایدها، قوانین و هنجارهای علوم انسانی، بهویژه در حوزه اندیشه سیاسی، مینگریستند و معیار مطلوبیت را نسبت آن با سعادت ابدی انسان میدانستند.
بر همین مبنا، مرحوم آیتالله مصباح در دهه ۷۰ و در سخنرانیهای پیش از خطبههای نماز جمعه تهران، بهصراحت از حکمرانی اسلامی و قوانین برآمده از شریعت سخن میگفتند و تأکید داشتند که مواجهه با قوانین اسلامی نمیتواند سلیقهای و جناحی باشد. حتی در عرصه انتخابات نیز نگاه ایشان تغییر نمیکرد؛ ایشان معتقد بودند رئیسجمهور مطلوب و کاندیدای اصلح کسی است که در کنار کارآمدی، متعهد به دین، ارزشهای اسلامی و آرمانهای انقلاب باشد و بتواند زمینه سعادت مردم را فراهم کند.
در جمعبندی میتوان گفت مرحوم آیتالله مصباح، بر پایه همین نگاه مبنایی، نسبت به نظریه ولایت فقیه، نسبت به حضرت امام خمینی (ره) و پس از ایشان نسبت به مقام معظم رهبری، تعبدی مثالزدنی داشتند. ایشان حداکثر تلاش خود را میکردند نهتنها خود پایبند به نظرات و منویات رهبر انقلاب باشند، بلکه شاگردان و علاقهمندان به دستگاه فکریشان را نیز به تبعیت عملی از رهبری ترغیب کنند و سوق دهند. چراکه از نگاه ایشان، ولیفقیه جانشین امام زمان (عج) است و تبعیت از او، رضایت آن حضرت را در پی دارد. به همین دلیل، پایبندی به نظریه ولایت فقیه و عمل به دستورات و توصیههای مقام معظم رهبری، چه در عرصه نظری و چه در میدان عمل، برای مرحوم آیتالله مصباح خط قرمزی غیرقابل عبور بود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد