گفت‌وگوی ایادی با بامزی

آه ‌ای کودکی عزیز

این فیل آقای ایادی هر بار یاد یک چیزی می‌کند. حالا هم برداشته برای خودش یاد ایام کودکی کرده و رفته سراغ یک شخصیت کارتونی که ظاهرا خیلی هم دوستش دارد. مصاحبه را که بخوانید خودتان از چند وچون ماجرا باخبر می‌شوید.
کد خبر: ۳۶۳۰۵۳

ایادی: ای جانم! کوچولو! خوبی؟

بامزی: با کی هستی میگی کوچولو؟

ایادی: با تو دیگه! به این کوچولویی نازی... .

بامزی: به قد و قواره‌ام نگاه نکن. خودت که می‌دونی من اگر بخوام خیلی قوی می‌شم.

ایادی: نگو نگو... الان گریه‌ام می‌گیره. یاد قدیما می‌افتم... آخی چقدر عسل می‌خوردم که مثل تو بشم...ای جوونی... ای کودکی آه .

بامزی: آره عسل خیلی خوبه کلی قوی می‌شی.

ایادی: ای بابا این واسه اون وقت‌ها بود که عسل گیر می‌اومد. الان اگر گیر هم بیاد یا اونقدر شکر ریختن توش که آدم نمی‌تونه بخوره یا اینقدر گرونه که آدم نمی‌تونه بخره... اصن یه وضعی.

بامزی: چرا نمی‌تونی بخری؟

ایادی: گرونه دیگه بابا خوبش خیلی گرونه.

بامزی: بیچاره...من اگه یه روز عسل نخورم می‌میرم.

ایادی: خب عزیز من به خاطر این که شما خرسی. آدمیزاد که نیستی که... حالا بگذریم جان من شلمان چیکار می‌کنه؟ خوبه ؟ ردیفه ؟ خوشحاله؟

بامزی: شلمان ؟ خوبه آره.طفلک افسردگی گرفته شبا خوابش نمی‌بره.

ایادی: نه... راست میگی ؟ آخه چرا؟

بامزی: یه چند تا شکست عشقی خورد یه بار ورشکست شد خلاصه اینجوری دیگه.

ایادی: ای بابا ناراحت شدم. مامان‌بزرگت چطوره ؟ هنوز کوفته قلقلی درست می‌کنه؟

بامزی: اون که عمرش رو داد به شما.

ایادی: ای بابا خیر سرمون خواستیم واسه آخرین بار یه مصاحبه شاد بکنیم اگر گذاشتند.

بامزی: خودمم یه مدت بستری بودم. دانشگاه قبول نشدم بعد یه مدت هم عسل می‌خوردم حساسیت پیدا کردم... خلاصه این جوری دیگه. تو چطوری خوبی؟

ایادی: واقعا انتظار داری من حالم خوب باشه؟ تو وضعت اینه می‌خوای من چی بگم؟

بامزی: ای بابا چرا آخه؟

ایادی: چی بگم؟ که ناگفتنم بهتر است. بیکاری و تنهایی و... ای داد... .

بامزی: مسواک می‌زنی؟

ایادی: نه بابا مسواک کی می‌زنه... چی ؟ چی گفتی؟

بامزی: می‌گم مسواک می‌زنی؟

ایادی: چه ربطی داره؟ مسواک مگه به بیکاری و افسردگی کار داره؟

بامزی: نه ولی آه که می‌کشی آدم می‌خواد خفه بشه.

ایادی: بی ادب.

بامزی: ای بابا انتقاد پذیر باش. یعنی چی؟

ایادی: می‌زنم داغونت می‌کنم ها. نیم وجبی واسه من زبون درآورده.

بامزی: زبون چیه؟ راست می‌گم دیگه. مسواک بزن. لااقل مسواک نمی‌زنی آدامس بخور. آدامسم نمی‌خوری خب این جوری هی توی صورت آدم آه نکش. خفه می‌شیم خب.

ایادی: حالا باز داره اون روی منو بالا میاره. بابا من خیر سرم از تو خوشم میاد نمی‌خوام باهات دعوا کنم.

بامزی: به من چه. خب دهنت بو میده.

ایادی: من عصبانی نمی‌شم.. نه ایادی تو عصبانی نمی‌شی.

بامزی: حالا اگر عصبانی بشی چی می‌شه مثلا؟

ایادی: حالا ببین. هی من می‌خوام آروم باشم.

بامزی: اژدها جونم وردار اون کوزه عسل منو بیار.

ایادی: چی؟ کی چی بیاره؟

بامزی: همونی که شنیدی.

ایادی: ای بابا... حالا چرا عصبانی می‌شی خب؟

بامزی: اژدها... پس کجا موندی؟

ایادی: ای هوااااااار....

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها