از استثناها که بگذریم بیشتر زوجهایی که رابطه زناشویی، آنها را از عشق و محبت سیراب نمیکند به این راه میروند، همان راهی که دکتر مهرداد کاظمزاده ترجیح میدهد به آن به چشم یک آسیب نگاه کند.
این روانشناس بالینی نگران زندگیهای مشترک است، بویژه برای زندگیهایی که همسران در آن سالهاست از هم طلاق عاطفی گرفتهاند.
صحبتهای او با «جامجم» برای این دسته از زوجها راهگشاست.
اینکه گفته شود بیاخلاقی مهمترین عامل طلاق زوجها در کشور است برای ما که مدعی داشتن جامعهای اخلاقمدار هستیم، نکته قابل تاملی است. اما بتازگی این موضوع در طلاقها دخیل شده است. به نظر شما چرا زوجها گرفتار بیاخلاقی میشوند؟
بیاخلاقی یک واژه کلی است که بسیاری از موضوعها را دربر میگیرد، اما اگر منظور از بیاخلاقی، داشتن روابط خارج از چارچوب خانواده است باید بگویم هرگاه بین دو جنس مخالف که دستکم یکی از آنها متاهل است، رابطهای برقرار شود به این رابطه، عنوان رابطه خارج از ازدواج داده میشود که همیشه نیز یک رابطه جنسی نیست بلکه رابطهای عاطفی و احساسی است که البته میتواند جنسی هم باشد. این پدیده در تمام دنیا به شکلهای مختلف وجود دارد، اما اکنون در حال فراگیر شدن است، در حالی که پیشتر، این روابط بیشتر در مردها دیده میشد اما حالا در خانمها هم بروز یافته است .
ما روانشناسها به این موضوع از حوزه اخلاق نگاه نمیکنیم بلکه به دنبال آسیبشناسی هستیم. البته بحثهای اخلاقی و مذهبی این موضوع برای ما قابل احترام است و تردیدی در آن وجود ندارد ولی ما به دنبال یافتن این پاسخ هستیم که چرا این روابط شکل میگیرد و توسعه مییابد.
به طور کلی وقتی این روابط شکل میگیرد، نشان میدهد در چارچوب خانواده یک آسیب وجود دارد. این آسیب میتواند در خود فردی که رابطه خارج از نظام خانواده را برقرار میکند، وجود داشته باشد. مثلا برخی افراد دچار ناپختگی روانی هستند و نمیتوانند هیجانهای خود را تعدیل کنند، به همین علت وقتی آنها زندگی مشترکی را تشکیل میدهند شاید در کوتاه مدت زندگی خوبی داشته باشند، اما در بلندمدت محیط و همسر برای آنها عادی میشود و چون درگیر هیجانات هستند برقراری ارتباط معمول را برنمیتابند و مسیرشان به سمت بیرون باز میشود.
گاهی این آسیب در رابطه زوج وجود دارد یعنی هر کدام از این افراد به تنهایی مشکل خاصی ندارند ولی رابطهشان آسیب دیده است، به طوری که این رابطه با ازدواج شروع شده اما دو طرف خیلی ماهر نبودند که چطور با هم رابطه برقرار و تعارضهای میان شان را حل و فصل کنند که این تعارضهای حل نشده به مرور باعث ایجاد آسیب شده و آنها از نظر روانشناختی از هم فاصله گرفتهاند. منظور از این فاصلهها هم طلاقهای عاطفی است به گونهای که زوج احساس نیاز به باهم بودن ندارند. پس پیامد ایجاد آسیب میان زوجها عبارت است از طلاق عاطفی که یکی از پیامدهای آن تمایل افراد به روابط بیرون از چارچوب خانواده است.
موضوع دیگر هم به وجود مشکل در روابط جنسی زوجها برمیگردد یعنی زوج چون به هر علت نمیتوانند پاسخ نیازهای خود را درون خانواده بگیرند بنابراین به مسیرهای بیرونی کشیده میشوند. البته گاهی ادعای داشتن مشکل در روابط جنسی از سوی زوجها یک توجیه است یعنی چون آنها در حوزه عاطفی با هم مشکل دارند آن را به مشکلات جنسی ربط میدهند.
پس اگر به کل موضوع از بعد آسیبشناسی نگاه کنیم، خواهیم دید روابط خارج از نظام خانواده به هر شکلی که باشد زیر ساخت آن یک آسیب است و تا این را آسیبشناسی نکنیم راهکارهای ما برای رو به روشدن یا کاهش این آسیب در جامعه، علمی نخواهد بود.
گاهی افرادی که وارد یک رابطه دوم و موازی با روابط خانوادگی شدهاند، ادعا میکنند همسرشان را خیلی دوست دارند اما مثلا چون زن یا مردی را که به سمتش کشیده شدهاند همانی است که همیشه در دنیای خیال به دنبالش بودهاند، این رابطه را برقرار کردهاند. به نظر شما یک فرد میتواند هم همسرش را دوست داشته باشد و هم رابطه دومی را برقرار کند؟
بله برخی افراد این چنین استدلال میکنند و برخی دیگر میگویند من فلان رابطه را برقرار کردهام تا به فرد مورد نظر کمک کنم، اما از نظر ما مهم نیست این افراد چه علتی را برای کارشان به زبان میآورند چون در این موضوع، مساله حق و حقوق همسرشان مطرح است و ایجاد رابطه خارج از نظام خانواده برای یک فرد متاهل به هیچ وجه معنا ندارد.
درباره آنها که میگویند من همسرم را دوست دارم اما دلم میخواهد با فرد دیگری هم رابطه داشته باشم، سوال این است که اگر نفر دوم همانی است که میخواستی پس چرا هنگام ازدواج، همسر فعلی را انتخاب کردی.
خیلی افراد پاسخ میدهند آن زمان همسرم را پسندیدم و دوستش داشتم که این نشان میدهد ورود این افراد به ازدواج، ورودی منطقی نبوده و ملاکهای مشخصی برای انتخاب نداشته و تابع هیجانها شده است.
اما ازدواج فرآیندی پیچیده است که وقتی قرار است وارد آن شویم خودمان هم باید آگاهی لازم را داشته باشیم. پس به اعتقاد من این حرفها فقط توجیه است که فرد با استفاده از آن مجوز ورود به یک رابطه را به خود میدهد.
در فرهنگ ما مثلا وقتی مردی به سراغ زنی دیگر میرود خیلیها به او حق میدهند؛ از این بابت که چون همسرش اخلاق تندی دارد یا ظاهرش همیشه ژولیده و نامرتب است، حق دارد به سمت دیگران کشیده شود. به نظر شما این مسائل نیز توجیه است؟
اینکه یک فرد دلایلی از این دست را بهانه برقراری ارتباط با دیگران قرار دهد از نظر ما توجیه است اما اینکه یک فرد چون ازدواج کرده در هر شرایطی باید تا آخر عمر همه چیز را تحمل کند مورد تائید ما نیست. افراد در زندگی مشترک باید تعارضهای میان خود را حل کنند و به سمت آرامش که فلسفه ازدواج است، حرکت کنند.
ولی مواردی وجود دارد که افراد به غلط وارد رابطه ازدواج شدهاند و مبنای اصرار آنها به ماندن در رابطه ازدواج هم چیزی مثل احساس گناه یا تحمل کردن شرایط به علت داشتن فرزند است، در حالی که افراد یا باید از یک رابطه خارج شوند یا بمانند وآسیبها را اصلاح کنند.
اصلاح رابطههای خراب، کاری سخت و نیازمند مهارت است. به نظر شما بهترین شیوه برای ترمیم رابطه آسیب دیده زوج چیست؟
ما وقتی وارد مسیر ازدواج میشویم هم ناآگاه هستیم هم خالی از مهارت یعنی نمیدانیم باید چه کسی با چه معیارهایی را برای ازدواج انتخاب کنیم تا قرارداد ازدواج را با فردی همتراز خود ببندیم. این اطلاعات البته فقط مربوط به بخش دانشی ازدواج است چون ما بجز اینها نیاز به خودآگاهی داریم یعنی باید بدانیم من کیام، کجا هستم، میخواهم به کجا برسم. اگر فردی به خودآگاهی برسد تازه آن وقت است که میتواند فردی را انتخاب کند که به او در رسیدن به هدفهایش کمک کند، اما این فرآیند در بیشتر مواقع برای ازدواجها طی نمیشود و در نتیجه مسیر ازدواج، غلط پیش میرود. در حالی که افراد در آستانه ازدواج باید مجموعهای از مهارتهای زندگی را کسب کنند مثل مهارتهای برقراری ارتباط موثر، مهارت مدیریت هیجانهای منفی و استرس، خشم، مهارت تفکر خلاق و نقاد و حل مساله.
بیایید دوباره به موضوع روابط خارج از نظام خانواده برگردیم. ما چطور بفهمیم همسرمان در آستانه ورود به یک رابطه جدید است؟ یعنی تظاهرات بیرونی رفتار کسانی که وارد یک رابطه دوم شدهاند چگونه است؟
هیچ علامت و نشانه مشخصی را برای این موضوع نمیتوان بیان کرد، ضمن این که اساس یک زندگی مشترک به اعتماد مطلق است و هیچ ضرورتی وجود ندارد که ما همسرمان را کنترل کنیم و آرامش دو طرف زندگی را برهم بزنیم. اینها یک قاعده کلی برای همه زندگیهاست مگر اینکه افراد نشانههای قطعی ببینند و موضع ورود به رابطه دوم برای همسر عینی شود. مثلا اینکه شما ببینید همسرتان این اواخر تاخیرهای زیادی دارد یا زمانهای بیشتری از او بی خبرید که البته با وجود این هم شما نمیتوانید این نشانههای عینی را تسری دهید. مثلا اگر یک بار یک خانم یا آقا تجربه رابطه خارج از خانواده را داشته، نمیتوان گفت همیشه متهم است. این گونه موضعگیری خطاست چون به نظام خانواده آسیب میزند. پس اگر در چنین شرایطی قرار گرفتیم باید تصمیم بگیریم با همسرمان باشیم و مشکلات را حل کنیم یا برویم و زندگی را تمام کنیم، چون نمیشود در یک زندگی ماند و مدام به طرف مقابل گفت تو چنین و چنانی.
به اعتقاد من زوجها به جای کنترل کردن همدیگر و تلاش برای یافتن نشانههایی از یک رابطه خارج از خانه باید به نشانههای طلاق عاطفی توجه کنند. یعنی توجه کنند آیا هنوز هم مثل گذشته حرفهای صمیمانه میانشان رد و بدل میشود یا نه، حوصله شنیدن حرف یکدیگر را دارند یا نه یا اینکه این اواخر خیلی بیشتر از قبل همدیگر را آزرده میکنند یا خیر. پس اگر زوجها نشانههای طلاق عاطفی را در خود دیدند باید به بروز یک اتفاق شک کنند که البته منظورم این نیست حتما یک رابطه خارج از نظام خانواده در حال شکلگیری است.
اگر زوجی مطمئن شد همسرش در رابطه دومی درگیر شده بهترین واکنش چیست؟ در فرهنگ ما یا افراد برای حفظ آبرو سکوت میکنند یا جنجال راه میاندازند یا تقاضای طلاق میکنند. از این روشها کدام یک درست است؟
سکوت و دعوا ممنوع است چون در کانون خانواده یک آسیب به وجود آمده که سکوت یا دعوا آن را بدتر میکند. مثلا علت اینکه یک آقا به رابطه دومی کشیده شده، این بوده که در خانه محیطی گرم و صمیمی وجود نداشته، پس اگر قرار باشد به علت برقراری این ارتباط از سوی همسرش مورد مواخذه قرار بگیرد و با جار و جنجال روبهرو شود نه تنها از آسیبها کم نمیشود بلکه به آزردگیها افزوده میشود.
البته ما نمیگوییم همسر این فرد باید بیاعتنا از کنار موضوع بگذرد، چون به هر حال این کار او، اعتماد به نفس همسرش را از بین برده به طوری که او همواره از خود میپرسد مگر من چه ایرادی داشتم که همسرم با من چنین کرد. با این حال معتقدم وقتی رابطهای خارج از چارچوب اتفاق میافتد درون خانواده ایرادی وجود دارد که چنین شده و همسر آزرده باید از خود سوال کند من در حوزه روابط بین فردی چه کردهام که سرانجام ِ رابطهام به اینجا رسیده است.
پس توصیه شما به زوجها چیست؟
افراد باید به متخصصان حوزه بهداشت روان و روانشناسی بالینی مراجعه کنند و آسیب موجود در رابطهشان را شناسایی کنند که گاهی بعد از اینکه آسیب شناسایی شد لازم است زوجها از هم جدا شوند. اما اگر تشخیص متخصص به تداوم زندگی این زوج بود میتوان با استفاده از روشهای ویژه رابطه آسیب دیده را ترمیم کرد.
مریم خباز - گروه جامعه
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد