جوان باشی و علاقهمند به کتاب، نخوانده فراوان داری و مدام مشتاق چیزی تازه هستی، منتظری کتابی را تمام کنی و با لذت از جهان کتاب خوانده شده به جهان کتابی تازه بروی. مسن باشی و مو سفید وارد کتابفروشی که میشوی تاریخ را میبینی، قفسه شعر برایت یادآور ایام گذشته است، عشقهای تند و تیز نوجوانی و فراغهای پرسوز و گدازش، رمانها حکایت از جدی شدن نمنم جهان دارد و فلسفه و جامعهشناسی و... هم دورانهای ماضی را برایت حلاجی میکند و میگوید نسل تو و آیندگانش کجا ایستاده.
کتابفروشیها جایی برای عواطف شخصی و حالات فردی است، علقه و انسی که نسبت به کتاب ایجاد میشود، بیشتر روحی است.
بحث جاماندن بخش بزرگی از ما در تجربه کتابهایی است که در کتابفروشی جمع است. این مکان غریب فشرده جهان است، فشرده همه آنچه بشر بوده، هست و احتمالا خواهد شد. خوب که بنگری از جهان مادی و معنوی هیچ چیز بیرون از کتابفروشی نمانده.
همیشه به تصورات رمانتیک و خیالبافیهایمان مربوط میشده. کتابفروش بودن تصوری از زیبا زندگی کردن است. در جوانی چه میخواهیم جز یک زندگی زیبا، با فضایی فانتزی و شاعرانه. اغلب در نوجوانی و شروع واقعی کتابخوانی است که کتابفروشی خود را چون شغلی ایدهآل نشان میدهد. شغلی شیک، ساده، قابل احترام و بیدردسر، با بحثها و گپهای گاه پرمدعا و توخالی یا پرمغز و مفید درباره ادبیات، روانشناسی، فلسفه، هنر، سیاست و... .
این تصور آنقدر خیالی و فرامادی است ـ به عکس واقعیت داشتن یک شغل که در درجه اول و به طور طبیعی مرتبط با امور مادی است ـ که وقتی به دلالهای کتاب و ناشران عصبانی و فروشندگان ورشکسته نگاه میکنیم، متعجب میشویم. بنابراین در واقعیت کتابفروشی ظاهری دارد و باطنی، در باطن کسب و کاری است مثل همه کسب و کارها، بازاری است مثل بازار بزرگ تهران، با ادبیاتی نزدیک به همان ادبیات و آدمهایی مشابه همان آدمها، اما این کار ظاهری هم دارد، ظاهری آرام، مغازههای نقلی خیابانهای فرعی و شهر کتابهای لوکس و شیک.
مردانی با سبیل روغن زده و کشیده سپید ـ مشکی و بنددوشی و پیراهنهای راهراه یا خانومهایی با قدبلند، جدیت و دقتی مثالزدنی، این ظاهر میتواند به مشتری آرامش بدهد و او را مجذوب دنیای خیال کند، از تاریخ بگذرد به باغهای خیالی ایرانی پا بگذارد، به خیابانهای کثیف اروپای قرون وسطی برود و از محلههای بکر و هنوز دست نخورده شهرهای مدرن سر درآورد. پس کتابفروشی ترکیبی متناقض از باطنی بازاری و آغشته به کاسبی و ظاهری لوکس است، اما چنین ترکیب متناقضی چگونه همچنان حیات دارد و جلو میرود.
کتابفروشی برای فروش این فانتزی خیالانگیز، برای داشتن چراغی روشن با بوی پیپ و فروشندگانی دوستداشتنی، به آن کسب و بازار شلوغ و غریب با کتاب نیاز دارد، اگر بازار، اگر آن باطن دلسردکننده، پرپول و گرم باشد، آن ظاهر دلچسب و لوکس که وصفش رفت، ساخته میشود.
در غیر این صورت این مغازه ویرانه بدبویی بیش نخواهد بود. مثل خانهای که برای زیبا چیده شدن، دلپذیر بودن و راحت بودن، برای مناسب ضیافت شدن، به میزان معلومی پول نیاز دارد. خوب یا بد در جهان ما زیباسازی، سلیقه میخواهد و ابزار اجرا، برای تهیه ابزار اجرای سلیقه هم دستکم باید درصدی بالاتر از متوسط پول داشت.
2 ـ با وجود ابهامی که در آمارهای سرانه مطالعه و میزان اقبال مردم به تهیه کتاب وجود دارد، نمیتوان حرف قابل استنادی در این زمینه زد، تنها میتوان گفت اوضاع بر وفق مراد نیست. از سوی دیگر درباره میزان چاپ و شکل و ساز و کار تولید، توزیع و تهیه کتاب هم حرفها متضاد و غیرقابل جمع است. در این مورد هم طبق همیشه آمارهای رسمی حکایت از صفا، امنیت و رونق میکند و آمارهای ناشران، کتابفروشان و مولفان و... حکایت از بازاری وخیم و ورشکسته!
با وجود همه این ابهامها و تناقضات، درباره سرانه مطالعه گفتهها و شنیدهها بیشتر ناراحتکننده است؛ حال گیریم که سر جزئیاتش حرف باشد. با وجود چنین مطالعه پایینی در جامعه، فارغ از حرفهای دولت و ناشر خصوصی، طبیعی است که بازار کتاب، شکننده و آسیبپذیر باشد.
در این میان یکی از اصلیترین عواملی که میتواند به رونق و قدرت بازار کتاب کمک کند، فضای کتابفروشی است.
کتابفروشی به عنوان نهاییترین بخش تجارت این کالا که با مردم ارتباط دارد، اصلیترین نقش را در جذب مخاطب بازی میکند.
کتابفروشیها بر سر راه مردمان، درون پاساژها و محل رفتوآمد آنها قرار میگیرند. جایگاهی هستند که مخاطب را با کتاب آشنا کرده و او را به این کالای ارزان با فواید گرانبها انس میدهند؛ به زبان ساده کتابفروشیها با عشوهگری و افسون خود کتاب خریدن را در روح شهروندان جا میاندازند.
از اینجاست که فضا و محیط کتابفروشی ـ یعنی همان تصویر رویایی که پیشتر گفته شد ـ بسیار مهم میشود. آن تصویر رویایی نوجوانی و جوانی است که به شرط عینیت یافتن و دیدهشدن میتواند بازار کتاب را رونق بخشد.
پس آن رونق، آن باطن و بازاری که گفته شد هم وابسته است به ظاهر لوکس، شیک و رویاساز. پس سوداییکردن مشتری شرط معتاد کردنش به کتاب است. لازم به توضیح نیست که اعتیاد به کتاب اعتیاد خوب و بیدردسری است و هیچ جای نگرانی ندارد. پس با خیال راحت معتاد شوید!
3 ـ با به وجود آمدن رسانههای مجازی، رسانههای کاغذی روز به روز بیشتر به چالش کشیده میشود. دیگر میتوان از طریق یک وسیله کوچک که به اینترنت وصل میشود، خبرهای روز و تحلیلهای متنوع را خواند، پس روزنامه به چه درد میخورد؟ میتوان هر کتابی را در گوشی تلفن همراه ذخیره و در هر جایی از آن استفاده کرد، بنابراین چه لزومی دارد کتاب بخریم؟
کتاب خریدن هم گرانتر است، هم به محیطزیست آسیب بیشتری میزند و هم به عنوان باری اضافی ممکن است در حمل و نقل اذیتمان کند.
فارغ از نوستالژیهای مربوط به کتاب، واقعیت این است که کتاب کاغذی و کتابفروشی یک فرهنگ است، یک سبک زندگی، لذا کتاب چیزی فراتر از نوستالژی است، نوعی سنت است که عدهای در درون آن زندگی میکنند، پس نمیتوان با دیجیتال شدن براحتی فاتحهاش را خواند. کتاب کاغذی متعلق به سنتی است که در آن کیفیت بر کمیت غلبه دارد، کندی به جای سرعت فضیلت است و اشیاء نه کالایی صرف برای رفع نیاز، بلکه وجودی دارای روح و تبار و زیست خاص خودند.
با وجود قدرت گرفتن کتابخوانی دیجیتال مراوده با خود کتاب کاغذی فارغ از محتوایش، بخشی از همنشینی و زندگی با کتاب است، لذا کتابخوانی به طور کلی یک سلوک است.
این سلوک مانند انتخاب خانه ویلایی به جای آپارتمان، دیدن فیلم در سینما به جای رایانه شخصی، کشیدن نقاشی با قلممو به جای برنامههای رایانهای و... است، پس کتاب کاغذی امری است متعلق به یک فرهنگ و سبک زندگی که خود به نگاهی خاص به عالم مربوط میشود. از اصلیترین حافظان و مروجان فرهنگ کتاب کاغذی، پس از مصرفکنندگان آن، کتابفروشان هستند.
4 ـ کتابفروشیها امروز دیگر منحصر به کتاب نیستند. کتابفروشی اکنون فضایی است برای سرگرمی و داشتن ارتباط اجتماعی. این ارتباطات و سرگرمیها هم خاص است و هم عام. مخاطب خاص در دنیا متشکلتر است؛ گروههای کتابخوانی، علاقهمندان به یک نویسنده و... کتابفروشی مخصوص خود را هم دارند. آنها یک کتابفروشی را انتخاب میکنند و از فضای آن لذت میبرند.
کتاببازها، پرسه زنان شهری، فرهنگیان و روشنفکران دیگر گروههای خاصی هستند که به کتابفروشی میروند، این نمونههای اخیر در ایران هم پررنگ و لعاب شدند.
مخاطب عام را طبقه متوسط که معمولا در پی برآورده کردن نیازهایی فرامادی و یافتن سرگرمیهایی با کیفیت بالاتر است، تشکیل میدهد.
برای همین در کتابفروشیها علاوه بر لوازمالتحریر که چاشنی کلاسیک آنها از گذشته بوده، فیلم، موسیقی، پازل و لوازم سرگرمی مثل بازیهای مختلف، تزئینات فانتزی و... به فروش میرسد، اینها در کنار قهوه و چای احتمالی است که ممکن است در گوشهای از فروشگاه ارائه شود یا کافهای که به شرط بودن فضا تمهید میشود و یک کافه ـ کتاب به عنوان یک مجموعه واحد به مخاطب ارائه میشود. تمام این جزئیات وابسته به اندازه، جغرافیا و موقعیت و هویت کتابفروشی است.
این هویت و شاکله، گونه کتابها و کمیتشان را هم تعیین میکند، اما بدیهی است که تمام فضاسازی و حواشی در ظاهر بیاهمیت در ساخته شدن یک کتابفروشی و اقبال عمومی به آن موثر است.
البته برای علاقهمندان کلاسیک کتاب و آنها که برای کتاب خواندن نیازی به این تزئینات و گول خوردن ندارند، همچنان کتابفروشیهای قدیمی بهترین است. همچنان آنها دوست دارند به کتابفروشیهای راسته انقلاب بروند و دنبال کتاب مورد نیازشان در آنجا بگردند، اما واقعیت این است که از یک سو با رشد شهر کتابها، حتی کتابفروشیهای لوکسی که از شهر کتاب گرتهبرداری کردهاند و از سوی دیگر تغییر مخاطبان و فرهنگ و تفکر آنها نسبت به کالای فرهنگی دیگر کتابفروشیهای خالص رو به افول و نحیف شدن هر روزهاند.
کتاب دارد تبدیل به بخشی از فرهنگ عامه میشود و عمومیتر از آن میشود که در دهههای گذشته بوده است.
با این تغییرات میتوان امیدوار بود که سرانه مطالعه و علاقه به کتاب هم ـ که به طور بالقوه میتواند در هر کسی باشد ـ افزایش یابد.
جذابیت کتابفروشیها یعنی رونق آنها و رونق ناشر، مولف، مترجم و... در نهایت فرهنگ غنیتر مردم.
علیرضا نراقی - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد