سیدمهرداد ضیایی به واسطه حرفه بازیگری به شهرت رسیده است؛ حرفهای که نهتنها حرفه اصلی او نیست، بلکه علاقه چندانی هم به آن ندارد. ضیایی، نویسنده و پژوهشگر است و تاکید میکند بازیگری برای او فقط راهی است برای کسب کمی درآمد بیشتر. او در رشته مهندسی منابع طبیعی با گرایش جنگل فارغالتحصیل شده و در رشته ارتباطات با گرایش روزنامهنگاری نیز درس خوانده است. رشته وکالت را نیمهکاره رها کرده و بیش از 20 سال است در عرصه فرهنگ و هنر فعالیت میکند. ضیایی به عنوان مولف و ویراستار ناپیوسته در دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه ادب فارسی و دانشنامه جهان اسلام فعالیت داشته و فیلمنامهها و نمایشنامههای بسیاری نوشته است. تاکنون مقالات، داستانها، اشعار و همچنین شش کتاب از ضیایی منتشر شده است که یکی از آنها با موضوع متون نمایشی دوره پهلوی اول کتاب برگزیده سال شناخته شده است. بازیگری برای ضیایی از سال 69 و حضور در تئاتر آغاز شد و در تلویزیون و سینما و بعد در اداره کل نمایش رادیو ادامه پیدا کرد. او این روزها در سریال مادرانه در نقش محمدجواد بازی میکند که دوست قدیمی اردلان تمجید است.
شما با کارگردانهای خوب تلویزیون همکاری کردهاید، نقشهای متنوعی بهعهده داشته و خوب هم بازی کردهاید، ولی هیچ وقت بازیگر نقش اصلی یک سریال نبودهاید. چرا؟
دلیلش را واقعا نمیدانم، اما در این باره حرف دارم: نقش اول مفهومی است که به مفاهیم زنجیرهای دیگری در رسانه و سینمای هالیوودی متصل است. در هنرهای نمایشی ما چیزی به عنوان نقش اول و نقش آخر نداریم. اما در کشور ما برخی تعاریف با مفاهیم کلاسیک رسانهای و سینمایی که آنها هم بیشتر غربی هستند، تطبیق پیدا کردهاند. این تعاریف از جمله همین مفهوم نقش اول، به شکلگیری برخی تصورات در مردم منجر شده که به عنوان نمونه میتوان به تلقی عامه مردم از بازیگر نقش اول اشاره کرد. بسیاری از مخاطبان تلویزیون گمان میکنند کسی که نقش اول بازی میکند، لابد هنرمندتر است یا کار سختتری انجام میدهد. در تئاتر و رادیو گاهی نقش اول را بهعهده داشتهام و در تلویزیون و سینما معمولا نقشهای غیر اول که ترجیح میدهم بگویم نقش مکمل.
نقش مکمل در اجرا چگونه است؟
بازی در نقشهای مکمل ممکن است سختتر باشد، چرا که این نقشها معمولا درگیریهای چند جانبه دارد، چند بعدی است و محدودیتهای بیشتری در اجرا دارد. بنابراین اگر نویسنده و کارگردانی با شعور و بینش هنری بازیگر انتخاب کند و بازیگر هم با بینش هنری نقشش را درک کند، خواهیم دید ایفای نقش مکمل بسیار سختتر است.
پس محمدجواد یک نقش مکمل است.
حتما به این نکته توجه داشته باشید که من اصلا نظرم این نبوده که در سریال مادرانه به عنوان بازیگر نقش مکمل کار سختتری را انجام میدهم یا هنرمندتر هستم. اصلا منظورم این نیست. مهدی سلطانی یک بازیگر درجه یک، فردی فوقالعاده و قابل احترام است. سوءتفاهم ایجاد نشود؛ اگر قاعدهای را طرح میکنم به این معنا نیست که کار من هم در همین قاعده میگنجد.
قبول دارید محمدجواد یک نقش مکمل کلیشهای است؟
در ادبیات نمایشی فرمولی به کار میرود که از سالهای دور در سینما کاربرد داشته و در تلویزیون هم مدتی است مورد بهرهبرداری قرار میگیرد و بخصوص در ملودرام بسیار نتیجهبخش بوده است. با این فرمول مناسبات دو دوست در یک ماجرای واحد رقم میخورد. این دو دوست معمولا مرد هستند، ولی فرمولهای زنانه این شیوه درامنویسی نیز وجود دارد که متاسفانه کمتر به آن پرداخته شده است. با استفاده از این فرمول دوستیها و رفاقتهای دو نفر را شاهدیم که با وجود تضادها و تفاوتهای بسیاری که با هم دارند، مکمل یکدیگر محسوب میشوند. تضادها و تناقضها باعث میشود رابطه این دو دوست دچار فراز و فرود شود؛ حتی ممکن است با هم درگیر بشوند. با استناد به ظاهر امر و با اغراق باید گفت آنها دوستانی هستند که هر روز با هم قهر میکنند، ولی نکته جالب این است که این دو نفر سالهای سال است با هم دوست ماندهاند. اینجاست که باید پرسید اگر تا این حد با هم اختلاف دارند چطور با هم دوست ماندهاند؟ این فرمول به کنار هم قرارگرفتن دو شخصیت مکمل میپردازد و در عین حال مبتنی بر تعاریف بسیار کهن نمایشی است که وجود خیر و شر را در یک نفر نشان میدهد. این دو قطب ذات آدمی به مرور زمان در قالب دو شخصیت مکمل در درام قرار گرفته و یکی از دو نفر، صاحب خیر بیشتری است و دیگری شر بیشتری در وجود خود دارد. این مساله ناشی از تغییراتی است که در درام یونانی ایجاد شده است.
چطور بر اساس این کلیشه یک شخصیت خلق کردهاید؟
سعید نعمتالله در سریال مادرانه، اردلان و محمدجواد را مکمل هم خلق کرده و در کنار هم قرار داده است. اما نکته قابل توجه و بارز این است که با وجود شخصیتهای سیاه و سفید در الگوهای تلویزیونی در بعضی جاها خود بازیگر، نویسنده و کارگردان به چندلایهبودن شخصیتها توجه نشان میدهند و او را انسانیتر میکنند. نمونهاش این است که محمدجوادی که ما فکر میکنیم آدم کاملا خیری است، نقاط ضعف فراوانی دارد و برخلاف اینکه به نظر میرسد آدم لطیف و مهربانی است که هست، عصبانی هم میشود. او مطلق نیست، قضاوتش بیشتر اوقات احساسی است. ممکن است کارهایی انجام بدهد که از او بعید باشد، ممکن است تعجیل کند، خودآگاه و ناخوآگاه کسی را برنجاند و... او بسیاری از نقاط ضعف انسانی را دارد، اما برخلاف اردلان میکوشد جنبه خیرش برتری پیدا کند و در این کوشش موفق میشود. جالب اینکه اردلان در این کوشش ناموفق است، ولی با این حال اگر شر مطلق بود برای ما جذابیت نداشت. اردلان احساس گناه میکند و همین یعنی بخشی از وجود او به سوی خیر است.
در نقشهایی از این دست چقدر ایجاد تزئینات در بازی میتواند به بازیگر کمک کند تا نقش را تازه و زنده کند؟
تزئینات موارد حاشیهای است که ممکن است به ابعاد هر شخصیت کمک کند، اما شرط کافی نیست. ممکن است تزئینات برای چندبعدیشدن شخصیت لازم باشد، اما کافی نیست. بازیگرانی را میبینید که در بازیهایشان تزئینات بسیار زیادی به کار میبرند، اما شخصیتی که ایفا میکنند بُعد پیدا نمیکند و برخی دیگر ممکن است از تزئینات زیادی استفاده نکنند، اما شخصیتی چندبعدی را ارائه میکنند. این تزئینات شامل عوضکردن نوع لحن، تغییردادن نوع بیان، شکل دادن به برخی اعضای بدن است و حتی برخی بازیگران بعضی ضعفها را در پس گریم مخفی میکنند و با گریمهای عجیب این احساس را ایجاد میکنند که نقشی متفاوت و چند بعدی خلق کردهاند. این تزئینات ممکن است به کار بیاید، اما کافی نیست. مهمترین چیز برای خوب از کار درآمدن یک نقش آن است که فیلمنامه خوب نوشته شده باشد و خود نقش به اندازه کافی قوت داشته باشد.
یعنی بازیگر هر قدر تلاش کند نمیتواند ضعف متن را جبران کند؟
تا حدی میتواند. این حد را نمیتوانم تعیین کنم. وقتی متن لطمه بخورد همه خسارت میبینند؛ از بازیگر گرفته تا طراح هنری! مثل این است که به شما فقط یک سپر بدهند و بگویند برو بجنگ. به عبارتی مثل جنگیدن با دست خالی است. یک بار در مقالهای درباره هنر بازیگری در نمایش رادیویی نوشتم که بازیگری در رادیو مثل کارکردن با یک قلم آهنی و لوح سنگی یا فلزی است!
به گمانم شما از این حکاکیها زیاد کردهاید!
نمیدانم چقدر موفق بوده، اما من تلاشم را کردم. البته این اتفاق بیشتر در تلویزیون رخ داده، در تئاتر محدودیتی برای ایفای نقش وجود ندارد و در کار رادیویی هم همینطور بود. تلویزیون رسانه گستردهتری است بنابراین گاهی نقشهای خاکستری باعث دردسر بازیگر میشود. به عنوان نمونه من تا امروز شاید 15 بار نقش وکیل و بیشتر از 20 بار نقش پزشک را ایفا کردهام و گاهی فکر میکنم چه رنجی کشیدهام برای اینکه هرکدام از این وکلا و پزشکها دستکم اختلاف معناداری با هم داشته باشند. در این موارد، فیلمنامهها خیلی به من کمک کردند، ولی من هم سعی کردم این جذابیت را به وجود بیاورم.
فکر میکنم موفق بودهاید، چون شنیده ام شما در رشته حقوق و وکالت تحصیل کردهاید!
اولین رشتهای که در دانشگاه قبول شدم وکالت بود، اما یک سال بیشتر در این رشته درس نخواندنم.
بازیگری هم که نخواندهاید.
یک سال در انجمن نمایشی گیلان آموزش تئاتر دیدم و دو سال هم سینما با گرایش فیلمنامهنویسی خواندم. نتیجه این شد به جای اینکه بنویسم، مجبور شدم بازی کنم. این سالها، سالهای خسارت روحی من است. شرایط روزگار قدار طوری است که برای گذران زندگی مجبورم بازی هم بکنم.
بارها گفتهاید بهدلیل شرایط مالی بازی میکنید. جالب است که شما برای پول بازی میکنید، اما هر نقشی را نمیپذیرید!
این هم تناقض جالبی است که من تا به حال از این زاویه به آن نگاه نکرده بودم. در تمام این سالها ناخودآگاه به آبرویم فکر میکردهام.
مثل همیشه فیلمنامه مادرانه را هم نخواندهاید؟
قصه را میدانم و ساعاتها درباره قصه صحبت کردهایم. مگر اینکه دورخوانی داشته باشیم که در آن صورت فیلمنامه را میخوانم. همیشه سعی کردهام اولین برخوردم با سکانسی که قرار است در آن بازی کنم در همان لحظهای باشد که در حال فیلمبرداری هستم. همان لحظه حفظ میکنم و بازی میکنم.
به تمرین اعتقاد ندارید؟
برای تلویزیون و برای بسیاری از فیلمنامهها خیر. در سینما به اندکی تمرین اعتقاد دارم و در تئاتر و رادیو باید تمرین باشد. این شیوه مخصوص من برای سریالهای تلویزیونی است، چون وقتی فیلمنامه را میخوانم ناخودآگاه به جای حفظکردن دیالوگها یا دقت به توضیحات فیلمنامه به این فکر میکنم که اگر قرار بود خودم این صحنهها را بنویسم چه میکردم و چطور مینوشتم. گاهی چیزی که نوشته شده و چیزی که به نظر من باید نوشته میشد در تضاد و تناقض قرار میگیرد. متاسفانه خیلی وقتها ظرفیت کافی و انعطاف لازم برای کار گروهی وجود ندارد. بخصوص اینکه فیلمنامه در مقایسه با نمایشنامه ارزش ادبی چندانی ندارد، اما دوستان عزیز نویسنده پافشاری میکنند متن تغییر نکند. این استبداد به رای که در جامعه ما ریشه فرهنگی دارد آن هم در مورد حرفهای که ذاتا دموکراتیک است، آثار مسموم خودش را روی فیلمها و سریالها میگذارد. البته منظورم سریال مادرانه نیست. دیالوگهای مادرانه بسیار منعطف است.
خودتان وقتی فیلمنامه مینویسید به آن تعصب ندارید؟
سعی میکنم برای روایت دیگران احترام قائل باشم. حتی وقتی نمایشنامهای مینویسم که باید دارای ارزشهای ادبی باشد، گمان میکنم من دیگر مسئول آن نیستم، نباید چیزی را دیکته کنم، نباید حرص بخورم که با نمایشنامه من چه میکنند. بازیگر، کارگردان و دیگر عوامل حق دارند هر کاری که میخواهند با این نمایشنامه بکنند و فکر میکنم این شیوه درست است.
سوال آخر، شما گواهینامه رانندگی دارید؟
نه ندارم.
میشد حدس زد، چون در تمام سریالها خانمهایی که نقش همسر شما را بازی میکنند، پشت فرمان مینشینند!
من اصلا رانندگی بلد نیستم. در مجموع شاید در کل آثاری که بازی کردهام به اندازه صد متر پشت فرمان نشستهام.
آذر مهاجر / گروه رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد