همه قتلها کار من نبود، من فقط مهسا را کشتم و شوهر و فرزندش را من نکشتم.
چه کسی این کار را کرد؟
کار من نبود، به من ربطی ندارد. یک نفر دیگر به نام سعید هم در آن خانه بود که در این قتلها شریک است.
اگر همدست داشتی چرا تا به حال از آن حرف نزده بودی؟
من در دادگاه گفتم.
اما قبل از این که در دادگاه بیان کنی در مراحل قبلی چیزی نگفته و خودت هر سه قتل را گردن گرفته بودی؟
چون آن شخص به من قول داده بود رضایت میگیرد و من هم فکر میکردم او میتواند موفق شود. به همین دلیل سکوت کرده بودم.
او چطور میتوانست رضایت بگیرد؟
میگفت با اولیایدم فامیل است و میتواند از آنها رضایت بگیرد، من هم حرفش را باور کرد.
اگر او فامیل اولیایدم بود چرا خودش قتل را قبول نکرد این طور که راحتتر میتوانست رضایت بگیرد؟
میگفت اگر آنها بفهمند من که فامیلشان هستم، در این قتلها دست داشتم عصبانی میشوند، اما تو فقط آشنایشان هستی و با نفوذی که رویشان دارم میتوانم برایت رضایت بگیرم.
توضیح بده قتل چرا اتفاق افتاد.
اول کیان شوهر مهسا به من حمله کرد من دو ضربه به او زدم و بعد سعید همدستم جلو آمد و او را زد بعد سعید بچه مهسا را کشت و در آخر هم مهسا را کشتم.
دقیقتر توضیح بده کیان چطور کشته شد؟
مهسا کنار من بود. نیمهشب بود و ما فکر میکردیم کیان خواب است، اما او بیدار شد و از اتاقش بیرون آمد. وقتی ما را دید عصبانی شد و به من حمله کرد، من هم او را با چاقو زدم. اول او بود که به من حمله کرد. البته من فقط چند ضربه زدم. بعد از من سعید هم او را زد. اگر ضرباتی که من وارد کردم کشنده است پس او را من کشتم و قبول دارم.
درباره قتل کودک ده ساله توضیح بده.
او از صدای ایجاد شده در خانه بیدار شد. پسرک ترسیده بود و نمیدانست باید چه کند جیغ میکشید. سعید برای این که او را آرام کند یک ضربه به او زد و پسرک روی زمین افتاد.
مهسا واکنشی نشان نداد؟ حتی اگر قبول کنیم شوهرش را دوست نداشته، فرزندش را که دوست داشته، چطور ممکن است در برابر شما سکوت کند؟
شاید ترسیده بود. خیلی ناراحت بود، اما چیزی نمیگفت.
مهسا با شوهرش چه مشکلی داشت؟
آنها همیشه با هم دعوا داشتند، هیچ وقت رابطه خوبی نداشتند. مهسا میگفت فکر میکند کیان هم به او خیانت میکند با این حرف رابطه خودش را توجیه میکرد.
قبول داری با مهسا رابطه داشتی؟
بله من از مدتها قبل با مهسا رابطه داشتم. البته شوهرش خبرنداشت و فقط آن شب فهمید که ما با هم هستیم.
سعید در خانه مهسا چه میکرد؟
مهسا او را دعوت کرده بود. ما دوره داشتیم و خیلی وقتها به خانه آنها میرفتیم. سعید و مهسا با هم رابطه داشتند.
چرا با زنی که میگویی این مشکلات را داشت، رابطه داشتی؟
کار اشتباهی کردم قبول دارم.
دوباره به قتل برگردیم. گفتی مهسا را تو کشتی. اگر او با شما همکاری میکرد چرا این کار را کردی؟
مهسا از من و سعید ترسیده بود به خاطر همین هم همکاری کرد، اما او را از ترس این که ما را لو بدهد کشتیم. البته قبلش من و مهسا با هم جر و بحث کردیم، همین هم باعث شد من او را بکشم.
اجساد را چه کردید؟
جسد کیان و پسرش را با همکاری مهسا و سعید داخل کمدها گذاشتیم و بعد خونها را پاک کردیم وقتی مهسا را کشتم جسد او را هم کنار اجساد دیگر گذاشتیم و خانه را مرتب کردیم.
مدعی هستی سعید در این قتلها همراه تو بود. کسی هم او را هنگام ورود به خانه مهسا دیده بود؟
شاهدان ماجرا کشته شدند. من نمیدانستم کار به اینجا کشیده میشود وگرنه همه چیز را همان اول میگفتم.
از چه زمانی متوجه شدی سعید قصد همکاری ندارد و نمیخواهد برایت رضایت بگیرد؟
وقتی در زندان بودم چند بار با او تماس گرفتم و گفتم قول دادی برای من رضایت بگیری چرا این کار را نمیکنی. چند بار اول گفت دارد تلاش میکند، اما بعد گفت دیگر با او تماس نگیرم و این مساله به او مربوط نیست. از همان زمان بود که تصمیم گرفتم موضوع را فاش کنم و در اولین فرصت که روز دادگاه بود، این کار را کردم.
وقتی بازداشت شدی از خودروی تو مقدار زیادی طلا پیدا شد. این طلاها متعلق به مهسا بود. اینها از کجا آمده بود؟
وقتی مهسا را کشتم، با سعید تصمیم گرفتیم موضوع را سرقت جلوه بدهیم و به همین خاطر طلاهای مهسا را سرقت و به پیشنهاد سعید آنها را در ماشین من جاسازی کردیم. من قصد سرقت نداشتم و فقط میخواستم لو نروم که این طور نشد و اتهام سرقت هم به من زده شد.
وقتی بازداشت شدی خانوادهات چه واکنشی نشان دادند؟
روزی که به خانه مهسا رفتم با همسرم تماس گرفتم و گفتم میخواهم به شمال بروم. من وانت دارم و باربری میکنم. گفتم باری خورده و باید به شمال بروم. زنم گفت من هم همراهت میآیم، گفتم نمیشود صاحببار با من است و قبول کرد و چیزی نگفت. بعد هم شب را در خانه مهسا ماندم کیان هم تعجب کرد که تنها به خانهاش رفتم، اما به او هم گفتم با زنم دعوا کردم و بهتر است چیزی از آمدن من به او نگوید. تا زمان بازداشت هم همسرم خبر نداشت. وقتی متوجه شد چه اتفاقاتی بین ما افتاده است، خیلی ناراحت شد. البته هنوز از من جدا نشده چون میگوید دلش نمیخواهد بچهها بیشتر از این صدمه ببینند، اما من میدانم دیدش نسبت به من خیلی بد شده است.
فکر میکنی بتوانی رضایت اولیایدم را جلب کنی؟
حکم اعدام برایم صادر شده است یعنی بجز این که به خاطر قتل به قصاص محکوم شدهام، به خاطر رابطهای که با مهسا داشتم هم به اعدام محکوم شدم به همین دلیل حتی اگر به خاطر قتلها رضایت بگیرم، به خاطر زنا نمیتوانم رضایت بگیرم و اعدام خواهم شد. البته برای حکم، اعتراض خواهم کرد و دلایلم را توضیح میدهم. نمیدانم رای بشکند یا نه، اما یک چیز مسلم است؛ من نابود شدم.
تو واقعا مهسا را دوست داشتی؟
از او بدم نمیآمد، اما عاشقش هم نبودم.
با همسرت مشکلی داشتی؟
مشکلی خاص که نشود حل کرد با هم نداشتیم، اما مهسا بدجور در وجودم نفوذ کرده بود. او از شوهرش گله داشت، اول با درد دل شروع شد، اما بعد رابطه ما خیلی نزدیک شد و من به او عادت کردم. بیشتر وقتها که به خانهاش میرفتم مهسا تنها بود، چون ما با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم شوهرش شک نمیکرد. بعضی وقتها هم او به خانه ما میآمد. مهسا وقتی به من نزدیک میشد که با شوهرش دعوا میکرد یا از طرف او بیمهری میدید. من هم از کاری که میکردم راضی نبودم، اما دلم برای مهسا میسوخت.
دلت برای بچههایت نمیسوخت؟
وقتی پسر مهسا کشته شد یاد بچههای خودم افتادم و به این فکر میکردم که اگر بچه من حالا اینجا بود یا به جای پسر مهسا بود چه میکردم. به خاطر اتفاقی که افتاد خیلی ناراحت هستم و مرتب به بچههایم فکر میکنم. دغدغه من در زندگی، آنها هستند. زندگی برایشان بدون من خیلی سخت شده چون همسرم شغلی ندارد و من هزینه زندگی را میپرداختم. راستش حالا خیلی پشیمان هستم، اما دیگر سودی ندارد و نمیشود اتفاقاتی را که افتاده به عقب برگرداند. اولیایدم هم خیلی ناراحت هستند چون هم فرزندانشان را از دست دادهاند و هم این که مساله ناموسی مطرح شده و آبروی خود را در خطر میبینند. مهسا در این ماجرا بیتقصیر نبود. او در وجود من رخنه کرد و این ماجرا پیش آمد. فقط میتوانم در مدتی که زنده هستم از خدا طلب بخشش کنم و از اولیایدم بخواهم مرا حلال کنند. امیدوارم بچههایم تحت تاثیر کاری که من کردهام قرار نگیرند و بتوانند سالم زندگی کنند.
مریم عفتی
شما چه فکر میکنید؟
پوریا چگونه میتوانست از این قتل جلوگیری کند و برای سامان دادن به زندگیاش چه کارهایی را باید انجام میداد؟ بزرگترین خطای او در زندگی چه بود؟ نظر خود را به شماره 300011224 برای ما پیامک بزنید. / ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
به حال آدمیت باید گریست!!!