با آن که آمریکا هفتهها بر طبل جنگ کوبیده و ادعای حمله به سوریه را مطرح میکرد، اما روند تحولات از عقبگرد این کشور و به نوعی کنار رفتن گزینه نظامی حکایت دارد. تاکید اوباما بر لزوم تاخیر در نشست کنگره برای رای به آغاز جنگ و نیز پذیرش طرح روسیه برای نظارت بینالملل بر تسلیحات شیمیایی سوریه گواهی بر این امر است. سرانجام نیز جان کری، وزیر خارجه آمریکا رسما اعلام کرد هدف آمریکا دیپلماسی است و اوباما نیز با جمله «آمریکا پلیس جهان نیست» تلاش کرد تا آمریکا را از شرایط جنگ دور سازد.
بسیاری از محافل سیاسی و نظامی و رسانهای جهان تلاش کردهاند تا چنان وانمود سازند که عقبگردهای اوباما از یک سو برگرفته از تحقق خواستههای این کشور در قبال سوریه بوده است. استناد آنها به عضویت سوریه در معاهده منع گسترش سلاحهای شیمیایی بوده و به نوعی تلاش کردهاند تا حداقل منافع را در سوریه به عنوان پیروزی آمریکا ثبت کنند. درحالی که در حقیقت هدف اصلی آمریکا سرنگونی نظام سوریه و اجرای پروژه خاورمیانه جدید بود. آمریکا به دنبال نابودی سوریه بود، اما ابتکار عملهای دمشق و بویژه وحدت میان مردم، ارتش و نظام سوریه این معادلات را ناکام گذاشت.
از سوی دیگر آمریکاییها با برجستهسازی نقش روسیه در این تحولات تلاش کردند تا چنان وانمود سازند که روسیه و آمریکا در نهایت در قبال سوریه به توافق رسیده و به نوعی تقسیم منافع داشتهاند. آنها با این تحرکات ضمن پنهانسازی نقش سوریه و جبهه مقاومت در عقبگردهای آمریکا به القای احیای روابط روسیه و آمریکا پرداختهاند تا چنان وانمود سازند که آمریکا توانسته است روسیه را با خود در بحران سوریه همراه کند. البته این ادعا نیز چندان دوامی نداشت، چنانکه لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در کنفرانس خبری با کری، وزیر امور خارجه آمریکا بر عدم پذیرش خواستههای آمریکا از جمله تعیین ضرب الاجل برای سوریه تاکید کرد. هر چند که محافل سیاسی و رسانهای غرب تلاش کردهاند تا فضاسازیهای مذکور را در ابعاد گستردهای اجرایی سازند. اما یک اصل در این میان مغفول مانده و آن نقش و جایگاه سوریه و جبهه مقاومت در عقبگردهای آمریکاست.
آمریکا برای آغاز جنگ با چند چالش در داخل سوریه مواجه است. نخست آن که میان مردم، ارتش و نظام سوریه وحدت و یکپارچگی برقرار است. آمریکا هنگام جنگ افغانستان، عراق و لیبی از حربه شکاف میان مردم و ارتش با نظام حاکم بهره گرفت و توانست از این شکاف برای اشغال این کشورها بهرهبرداری کند. آمریکا پس از 2 سال و نیم نه تنها به این مهم در سوریه دست نیافته بلکه میزان حمایتهای مردمی از نظام سوریه افزایش یافته، چنانکه سازمان سیا رسما اعلام کرده است که در صورت برگزاری انتخابات بشار اسد 75 درصد آرا را خواهد داشت. ارتش نیز پس از آشکار شدن ماهیت گروههای معارض و نیز تهدید کشورشان از سوی غرب، بیش از پیش در کنار نظام و مردم قرار گرفت و حتی برخی از جدا شدگان از ارتش، بار دیگر به ارتش باز گشتند.
دوم آن که جبهه مقاومت شامل ایران، حزبالله و گروههای فلسطینی و البته عراق نیز بر حمایت از سوریه تاکید کردند. بسیاری از ناظران سیاسی و حتی فرماندهان نظامی آمریکا رسما اعلام کردند که با وجود جبهه مقاومت عملا جنگ با سوریه امکان پذیر نخواهد بود. آنها تاکید داشتند آمریکا میتواند آغازگر جنگ باشد اما مسلما پایان جنگ به دست آمریکا نخواهد بود و این مقاومت است که سرنوشت تحولات را رقم خواهد زد.
مجموع مولفههای درونی سوریه و حمایتهای مقاومت از این کشور یک اصل را تداعی میکرد و آن تکرار شکست صهیونیستها در جنگ 33 روزه بود که میتوانست برای آمریکا رخ دهد؛ شکستی که نتیجه آن فروپاشی هیمنه نظامی آمریکا در جهان میشد.براین اساس میتوان گفت یکی از اصلیترین مولفههای عقبگرد آمریکا از جنگ با سوریه، انسجام داخلی سوریه و حمایت مقاومت منطقه از آن بوده که موجب شد تا آمریکا از حوزه جنگ خارج و به وادی دیپلماسی و در نهایت کنار نهادن گزینه جنگ روی آورد، هر چند که در ظاهر همچنان آرایش نظامی خود را حفظ کرده است. آرایش نظامی کنونی آمریکا را میتوان مانوری تبلیغاتی برای حفظ ظاهر آمریکا دانست، در حالی که در عمل آمریکا در برابر سوریه و متحدانش ناکام شد و پذیرش طرح روسیه نه از روی قدرت، بلکه راهی برای فرار آمریکا از جنگی بودکه در آن پیروزی وجود نداشت.
قاسم غفوری / جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد