خراسان:رفتار غیر حقوقی اتحادیه اروپا و ده ها سئوال بی جواب
«رفتار غیر حقوقی اتحادیه اروپا و ده ها سئوال بی جواب»یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکتر علی ماروسی است که در آن میخوانید؛حرکت اخیر اتحادیه اروپا در تلاش برای قراردادن مجدد بعضی از شرکت ها و بانکهای ایرانی در لیست تحریمها که قبلا بر اساس تصمیم دادگاه اروپایی(General Court)از لیست تحریم ها خارج شده بودند، را می توان یکی از ناشیانه ترین روش های مدیریت موضوعات بین المللی توسط نهادهای اجرایی این اتحادیه قلمداد کرد. در حقیقت این اقدام اتحادیه بار دیگر بر این واقعیت صحه گذاشت که علی رغم تلاش های صورت گرفته برای ایجاد هماهنگی در سیاست گذاری های واحد در عرصه بین المللی (Common Foreign and Security Policy) و ارایه یک تصویر متحد از این اتحادیه در سطح جهانی، اقدامات سطحی بعضی از نهادهای اجرایی و همچنین بعضی از اعضای اتحادیه باعث می شود که نگاه محافل سیاسی و حقوقی جهان بسیار متفاوت با آنچه که اتحادیه به دنبال آن است باشد. اینجا دیگر سخن از این نیست که آیا یک فرد و یا نهاد ایرانی باید در لیست ساخته و پرداخته اتحادیه باشد یا خیر! بلکه اکنون کاملا روشن است که موضوع تحریم ها و خصوصا نحوه مواجهه نهادهای اجرایی و اقتصادی اتحادیه اروپا با شرکت های غیر اروپایی قربانی قرائت های کاملا شخصی و سیاسی افرادی است که این تصمیمات را اتخاذ می کنند و به نحوی آنها در مظان سوء استفاده از قدرت قرار می گیرند.
بر اساس مقررات و معاهدات اتحادیه اروپا، تمام اقدامات و تصمیمات اتخاذ شده توسط نهادهای اتحادیه مشمول اصل نظارت قضایی (Judicial Review) است، لذا هر گاه یکی از تصمیمات و یا اقدامات اتخاذ شده توسط یکی از نهادهای اتحادیه، باعث ایجاد محدودیت و یا تضییع حقی از هر فرد و یا کشوری شده باشد، فرد آسیب دیده ، می تواند ظرف مهلت قانونی نسبت به تصمیم مورد نظر نزد دادگاه عمومی ( General Court)اتحادیه به عنوان یکی از ارکان اصلی اتحادیه اروپا اعتراض نماید. دادن این فرصت به افراد یک امتیاز نیست بلکه جزو اصول اولیه تاسیس اتحادیه اروپا است به نحوی که به صراحت در مقدمه و مفاد تمام اسناد اتحادیه قید شده است. بدیهی است که رای دادگاه عمومی قابل تجدید نظر توسط طرفین در یک مرجع بالاتر(Court of Justice) به عنوان مرجع تجدید نظر می باشد. اکنون این سئوال برای جامعه حقوقی و سیاسی دنیا مطرح است که زمانی که یکی از مهمترین ارکان اتحادیه اروپا یعنی دادگاه صالح تصمیمات رکن اجرایی آن را مغایر با اصول و مقررات حاکم بر اتحادیه می داند، آیا این حداقل انتظار نیست که طرفی که نسبت به رای معترض است باید از مجاری تعبیه شده در مقررات که همان تجدید نظر است استفاده کند؟ این در حالی است که بنا به تفسیر بسیار سطحی و فاقد مبنای ارایه شده توسط بعضی از وکلای اتحادیه اروپا، که در تضاد با اصول اولیه حقوقی است، آنها ترجیح داده اند که از قدرت اجرایی خویش استفاده نموده و با جابجا کردن کلمات و استدلال های اولیه خویش که قبلا توسط دادگاه مردود اعلام شده، به زعم خویش یک تصمیم جدید اتخاذ نمایند ! و سپس آن را به طرف های ایرانی ابلاغ کنند. اکنون سئوال این است که فلسفه وجودی نهادی مانند دادگاه چه میشود؟آیا این روش به سخره گرفتن اصول اولیه عدالت خصوصا اصل مهم حق استفاده از توان قضایی برای نظارت بر تصمیمات نهادهای اجرایی نیست؟ آیا نهادهای اجرایی اتحادیه این جرات و توان را دارند که همین رویه را در خصوص تصمیمات صادره توسط همان دادگاه در مورد شکایت افراد و نهادهای اروپایی و یا شرکتهایی مانند مایکروسافت، بوئینگ، مستر کارت که نزد اتحادیه مطرح بوده و هست به کار گیرند؟
سوای موضوعات فوق، یک نکته دیگر نیز در اینجا مطرح است این که، تصمیمات دادگاه اروپایی بار دیگر بر این واقعیت صحه می گذارد که سیاست نهادهای اجرایی اروپایی در خصوص قرار دادن بعضی از افراد و شرکتها و بانکهای ایرانی در لیست محدودیت ها هیچ مبنای حقوقی ندارد بلکه صرفا یک جنگ اقتصادی به قصد توقیف اموال و دارایی های آنها است. در حقیقت سخن دادگاه اروپایی بسیار متین است در جایی که بیان می دارد قرار دادن یک فرد و یا شرکت در لیست تحریم بسان محروم کردن یک فرد از حقوق اولیه بشری و حیاتی مانند آب و غذا است، این در حالی است که محروم کردن هر فرد و یا شخصی از حقوق و امتیازات به عنوان یک استثناء بسیار نادر در سیاست های حقوقی و جزایی دنیا است، بر همین اساس است که وضع استثنا بر اصول در هر موردی مقید به فراهم بودن شرایطی است. به دیگر سخن اصل بر برائت اشخاص است، لذا هر نهادی که معتقد است یک فردی باید از حقوق و آزادی های خویش محروم شود باید این امر را ثابت نماید. اثبات این موضوعات در عرصه بین المللی مستلزم فراهم آوردن مستندات و استدلال های بسیاری است (Clear and convincing evidence) .بنا به رای دادگاه نهادهای اجرایی اتحادیه اروپا دلیل و مدرکی ارایه نداده اند که بر آن اساس بتوان نتیجه گرفت افراد مورد تحریم مستحق مجازات وضع شده هستند. علاوه بر این دادگاه در بسیاری از پرونده های مشابه استدلال های ضعیف اتحادیه اروپا را مبنی بر اینکه با توجه به محرمانه بودن اسناد، نمی تواند آنها را فاش کند مردود اعلام کرده است. در حقیقت بنا به استدلال دادگاه نمی توان یک فرد را بر اساس اسنادی موهوم از حقوق خویش محروم کرد این در حالی است که بر اساس اصول اولیه حقوقی هر فردی که موضوع یک مجازات قرار می گیرد این حق را دارد که به نحو روشن و کامل در جریان مستندات و استدلال هایی که باعث ایجاد محرومیت است قرار گیرد.
نتیجه اینکه، اقدام اتحادیه اروپا در تلاش برای قراردادن شرکت ها و بانکهای ایران در لیست تحریم در تضاد با اصول اولیه حقوقی مورد قبول اتحادیه اروپا است، به دیگر سخن این اقدام نهادهای اجرایی اروپا ، اگر نهایی شود، نه تنها باعث تضییع حقوق افراد ایرانی شده بلکه، مبین این واقعیت است که در زمانی که نهادهای اجرایی اروپا توان توجیه حقوقی اقدامات خویش را ندارند، ترجیح می دهند که از قدرت اجرایی خویش برای پیش بردن اهداف خویش استفاده نمایند. بدیهی است این اقدامات بار دیگر این سئوال را مطرح می کند که با توجه به حجم عظیم موضوعات حقوقی در عرصه بین المللی، آیا صرف اقدامات جداگانه و موردی افراد و شرکتهای ایرانی در دفاع از حقوق خویش نزد مراجع فراملی، کافی به نظر می رسد؟ بدیهی است که اکنون علاوه بر اقدامات سیاسی، وظیفه نهادهای مسئول در مسائل حقوقی کشور نیز بسیار سنگین تر است، زیرا آنها باید هر چه سریعتر نسبت به تعیین یک سیاست مدون حقوقی، که شامل تعریف جامعی از نیازها، روش ها و امکانات حقوقی کشور است اقدام نمایند.
کیهان:حقوق شهروندی یا جاده فرعی ؟!
«حقوق شهروندی یا جاده فرعی ؟!» یادداشت روز کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛گاهی در عرصه سیاسی، شاهد رفتارهایی هستیم که بیاختیار آدمی را به یاد بعضی بازیکنان فوتبال میاندازد! بازیکنانی که با عناوین پرطمطراق وارد زمین میشوند و رجزخوانیهای قبلیشان، باعث میشود که تماشاچیان هر لحظه منتظر کاری خارقالعاده و به ثمر رسیدن گلی زیبا باشند اما دریغ از یک کار معمولی و بیحاشیه! خود آن فوتبالیست که بهتر از بقیه میداند بیش از آنکه توان داشته باشد رجز خوانده، دست به کارهایی میزند که کمکاری و ناتوانیاش کمتر جلوه کند! گاهی با داور درگیر میشود، گاهی روی بازیکن حریف خطا میکند، گاهی تمارض میکند و حتی گاهی برای جلب نظر تماشاچیان، رفتارهای عاطفی و احساسی از خودش نشان میدهد! اما همه میفهمند که او «بازیکن» خوبی نیست و هر کاری میکند جز یک بازی خوب!
حالا حکایت اقدامات برخی دولتمردان است که به جای ایفای نقش اصلی خود و پاسخ عملی به مطالبات مردم، دنبال رفتارهای خاص و رد گم کردن هستند تا در سایه این حرفها و سخنان حاشیهای، آنقدر فضا شلوغ شود و آنقدر پیرایه ایجاد شود که کسی سراغ موضوعات اصلی را نگیرد و اگر هم صدای کسی بلند شد در میان هیاهوی خودساخته و انعکاس رسانههای گوش به فرمان! گم شود.
از چند ماه قبل و پس از آنکه رئیسجمهور محترم کار خود را رسماً آغاز کرد، با توجه به وعدههای داده شده و با توجه به مشکل اصلی کشور یعنی مسئله اقتصاد و وعده دولت در بهبود معیشت در یکصد روز ، مردم هر روز در انتظار خبری تازه و اقدامی موثر در جهت تحقق آن وعدهها بودند. اما گذر زمان نشان داد برخی از اطرافیان رئیس جمهور محترم که سابقه حضور در فتنه 88 را در کارنامه خود دارند، ترجیح میدهند از ایشان چهره همان فوتبالیستی را ارائه کنند که مردم نباید از وی انتظار «گل» داشته باشند.
جلوگیری دستوری از کاهش قیمت دلار، افزایش قیمت خدمات دولتی و عمومی مثل آب و برق، افزایش قیمت خودرو و... همان نتیجهای بود که برخلاف وعدههای گذشته مردم شاهدش بودند و البته کاری هم از دستشان برنمیآمد. از اینجا به نظر میرسد خطی در حال شکلگیری است که موضوعات اصلی و مطالبات عمده مردم را تحتالشعاع قرار داده و توجه مردم را از متن به حاشیه منتقل کند. یک روز عدهای برای جامی که از ایران دزدیده شده و آمریکاییها مال دزدی را به خودمان هدیه! کردهاند جشن میگیرند! بعد که معلوم میشود تقلبی بوده و در هدیه هم سر ما کلاه رفته میگویند هدیه، هدیه است تقلبی و اصلی ندارد! روز دیگر مردم و خانوادهها را به کشیدن قلیان دعوت میکنند، دیگر روز خوانندگی زنان، حاشیه جدید میشود، روزی دیگر وزیری خود را به جای قانون میگذارد و فیس بوک را برخلاف مصوبه قانونی ترویج میکند و توضیح میدهد که خودش هم صفحهای دارد! و از خود نمیپرسد اگر مردم در برخورد با قوانین و مقررات مملکت به روش این مسئولان محترم عمل کنند، چه چیزی از کشور باقی میماند! و بالاخره یک روز در جلسهای رسمی، نیمی از مردم کشور، تنها به جرم اینکه به شخص خاصی رأی ندادهاند، افراطی و طرفدار خشونت نامیده میشوند!
هر یک از این حاشیهها چند روزی فضای رسانهای کشور را درگیر میکند و رفتوآمدهای کلامی و نوشتاری را به دنبال خود میکشاند و در این بین مردم هنوز منتظر به ثمر رسیدن گل وعده داده شده، فقط صحنه را تماشا میکنند. اما اخیرا بحث به ظاهر جدیتری مطرح شده که به معنی واقعی مصداق مثال اول این نوشتار است. موضوعی که سابقه افراد پیگیریکننده آن، حکایت از حاشیهای جدی و یک سریال دنبالهدار و فرصتسوز دارد که خوب است هم مردم و هم دلسوزان دولت به آن توجه کنند.
تدوین و بررسی «لایحه حقوق شهروندی» (که البته اسامی و عناوین مشابه دیگری هم دارد) موضوعی است که بحث اصلی این نوشتار است و درباره آن نکات قابل تاملی وجود دارد:
1- حقوق مردم و توجه به آن، امری نیست که هیچ وجدان آگاهی بتواند نسبت به توجه و اهتمام به آن بیتفاوت باشد. مردم قائمه یک کشور و ضامن بقای یک حکومتند پس توجه به حقوق آنها و گرامیداشت شأن و کرامتشان تکلیفی است برعهده هر حاکم و صاحب منصبی.
2- اما همین حق خدشهناپذیر، گاهی وسیلهای میشود برای به حاشیه بردن حقوق اصلی مردم. اما چون عنوان، عنوان زیبا و دهانپرکنی است، میتوان مدتی بر موج آن سوار شد و در هیاهوی آن، صداهای دیگر را خاموش کرد.
3- قانون اساسی مترقی و ارزشمند کشورمان فصل مستقلی به نام حقوق ملت دارد که در آن بیش از چهل اصل مهم و تعیینکننده، حقوق اصلی و غیرقابل انکار مردم را بیان نموده است. به جرات میتوان گفت که قانون اساسی بسیاری از کشورها، فاقد این مفاهیم بلند و این مضامین انسانی در تکریم جایگاه مردم و برشمردن حقوق آنان است- که باید در همین جا کار سترگ واضعان قانون اساسی و در راس آنان سیدالشهدای انقلاب، شهید بهشتی را ستود و بر روح پرفتوحش درود فرستاد- همین قانون اساسی در سالهای بعد و تاکنون دستمایه تدوین قوانین عادی شده و بر اساس آن مردم از حقوق انسانی خود برخوردارند، اقلیتهای دینی نماینده خود را دارند، رسانهها و افراد آزادانه سخن خود را میگویند، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن مردم محترم است و بسیاری امور دیگر که بیان و تشریح آنها، مثنوی هفتاد من کاغذ میشود.
4- علیرغم این قانون اساسی ارزشمند و علیرغم تکریم حقوق و آزادیهای مردم- که شاهد آن را باید در همراهی و همدلی مردم کشورمان با نظام مقدس اسلامی جستوجو کرد- از نخستین روزهای پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، غرب با همه توان رسانهای و تبلیغاتیاش، نظام ما را به نادیده گرفتن حقوق مردم متهم میکند! و هر از گاهی گزارشی هم تهیه میکند که چه نشستهاید در ایران همجنسبازان و هرزهها از حقوقشان محرومند! آنها انتظار دارند رهزنان اخلاق و ایمان مردم، به بهانه حقوق شهروندی، در کشور امام زمان(عج) رسمیت داشته باشند و هر فرقه ضاله و هر گروه منحرفی دکان و دستگاهی برای خود دست و پا کند!
5- وقتی آن همه تبلیغ دشمن و این تلاش برای تدوین چنین مقرراتی را- در شرایطی که کشور، دهها نیاز فوری و حیاتی مهم دارد- کنار هم میگذاریم ناخودآگاه احساس همسویی آن تبلیغات و این تلاشها، تنها احساسی است که به آدمی دست میدهد! وگرنه چرا باید برخی از مسئولان ما، دقیقا همان راهی را بروند که دشمنان ما زمینهسازش بودهاند؟! به راستی این تلاش و این دست اقدامات، کوبیدن مهر تایید در پای گزارشهای مغرضانه و سراسر دروغ آنها نیست؟! و آیا اساسیترین اقدامی که در حال حاضر کشور به آن نیازمند است پرداختن به اینچنین اموری است؟
اما باید به مدعیان حمایت از حقوق شهروندی گفت، تدوین مقررات جدید و افزودن برگی بر اوراق پیشین پیشکش! شما کمر همت ببندید که فقط یکی از اصول قانون اساسی را به جای هر کار دیگر اجرا کنید. شما همت کنید و قانون بیمه همگانی یا تحصیل رایگان را به معنی واقعی اجرا کنید تا ضمن خدمت به اقشار محروم جامعه، نگاه قدرشناس مردم را نیز به دولت محترم و اعضای آن جلب کرده باشید.
جمهوری اسلامی:سقوط دیپلماتیک فرانسه
«سقوط دیپلماتیک فرانسه» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛
این روزها بیش از هر زمان دیگری، وابستگی سیاست خارجی فرانسه به بیگانگان به ویژه به صهیونیستها و قارونهای نفتی ارتجاع عرب، به موضوع اصلی رسانهها تبدیل شده و ماجرای باج دادن سیاستمداران فرانسوی به رژیم صهیونیستی و مزد بگیری آنان از اعراب، زبان زد سیاستمداران شده است.
فرانسه که زمانی از موقعیت مستقل و ممتازی در عرصه بین الملل برخوردار بود و توانسته بود با لطایف الحیل بر نقش منفور این کشور در شکل گیری استعمار جهانی، پردههایی از تزویر و ریا بپوشاند و خود را مدافع حقوق بشر و آزادیهای جهانی جا بزند، اکنون با ایفای نقش جانبدارانه در مذاکرات گروه 1+5 با ایران در ژنو به ترمزی بر سر راه صلح جهانی و حل و فصل اوضاع بینالمللی تبدیل شده است.
اینک برای بسیاری، حتی متحدان فرانسه در اروپا، رویکرد منفعت طلبانه هیات فرانسوی در مذاکرات ژنو آشکار شده و جایگاه پاریس را در صحنه دیپلماسی به شدت تنزل داده است. مذاکرات ژنو نشان داد که فرانسه دوران اولاند، دیگر فرانسهای نیست که نقش مثبت و فعال در مناسبات بین الملل داشته باشد بلکه دچار چنان انحطاط و سقوطی شده که باید نقش مخرب و انفعالی و یا به عبارتی دست دوم در حوادث بینالمللی را دنبال کند.
مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 در ژنو گرچه در ماهیت خود، اهداف مشخص و سازندهای را دنبال میکرد ولی در حاشیه این گفتگوها، حوادثی پیش آمد که نقاب از چهره فرانسه برداشت و نقش منفی و تخریبی سیاستمداران این کشور را برملا کرد. شاید تا پیش از این دور از مذاکرات، برخی سیاستمداران و تحلیلگران انتظار داشتند در مذاکرات میان ایران و گروه 1+5 در ژنو، فرانسه نقش مهمی را برای کاهش اختلافات و دستیابی به توافقات سازنده ایفا کند، اما در عمل چنین نشد و پاریس، نقشی برخلاف انتظار بازی کرد درحالی که قبل از مذاکرات ژنو، وزیر خارجه ایران به پاریس سفر کرده و با همتای خود رایزنی نموده بود. در سفر شهریور ماه گذشته دکتر حسن روحانی به نیویورک برای حضور در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل نیز گفتگوهای مثبتی میان سران ایران و فرانسه پس از هشت سال شکل گرفت و از این رو انتظار میرفت با پیوستن هر چند دیرهنگام وزیر خارجه فرانسه به مذاکرات ژنو، وی بتواند نقش آفرینی مثبتی را در روند مذاکرات ایفا کند ولی ورود "لوران فابیوس" به مذاکرات نشان داد که فرانسه هدفی جز برهم زدن توافقات به دست آمده بین ایران و اتحادیه اروپا، که طرفین درحال نهایی کردن جزئیات آن بودند را دنبال نمیکند. به گفته منابع آگاه، وزیر خارجه فرانسه بلافاصله پس از حضور در مذاکرات گفته بود که باید سرنوشت غنی سازی ایران و ذخایر اورانیوم 20 درصدی ایران مشخص شده و تأسیسات آب سنگین اراک نیز به طور کامل تعطیل شود. این اخلال، زمانی توسط وزیر خارجه فرانسه به اجرا در آمد که ایران و سایر کشورهای 1+5 قبل از این توافق کرده بودند به صورت گام به گام درباره بخشهایی از برنامه هستهای ایران و تحریمها، مذاکره، تصمیم گیری و توافق کنند و بخشهای دیگر را به مراحل بعدی مذاکرات موکول نمایند.
در تحلیل نقش منفی و مخرب فرانسه در این مذاکرات، گمانه زنیهای متعددی صورت گرفته که هر یک در جای خود قابل تأمل است ولی آنچه به عنوان برآیند همه این تحلیلها، اثبات شده، سقوط شدید جایگاه فرانسه در مناسبات بینالمللی و تنزل رتبه این کشور در معادلات جهانی است که پاریس را از موقعیت یک کشور دارنده نقش مستقل، مثبت و سازنده، به یک نقش آفرین منفی و درجه دوم تبدیل کرده است.
در بررسی تحلیل نقش فرانسه در مذاکرات ژنو و چرایی آن، صرفنظر از احتمال تقسیم نقش میان آمریکا و فرانسه و احتمال وجود یک توافق پشت پرده میان این دو کشور، شیوه ورود وزیر خارجه فرانسه به مذاکرات و نقش منفی او کاملاً نشان داد که فرانسه مطالبات و خواستههای کشورهای خارجی از گروه 1+5 را نمایندگی میکند که در این میان میتوان به صراحت از رژیم صهیونیستی و عربستان نام برد. البته این حرکت نه درحد فروش کارت بازی فرانسه در یک معامله بینالمللی بلکه در حد چوب حراج زدن به منافع ملت فرانسه و سقوط دیپلماسی این کشور بود.
لوران فابیوس، در این مذاکرات ثابت کرد که به عنوان حامی درجه اول رژیم صهیونیستی و برخی کشورهای عربی، اصرار به نمایندگی کردن از جانب آنها و حفظ منافع دیگران و گرفتن تضمینهای امنیتی برای آنان دارد.
گرچه تاکید مقامات فرانسوی بر حفظ منافع هم پیمانان اسرائیلی و عرب خود، موضوع جدیدی نیست، اما رفتار سیاسی آنان در این دور از مذاکرات و نادیده گرفتن صلح و ثبات بینالمللی و خدشه وارد آوردن به مواضع دیگر کشورهای غربی، از معضلات عمیقی در داخل این کشور پرده بر میدارد که سیاستمداران کاخ الیزه برای خروج از این وضعیت بحرانی حاضرند چوب حراج به منافع ملت خود زده و آن را در معرض تاراج قرار دهند. از جمله آنکه جهت بیرون آمدن از بنبستهای داخلی حاضرند برای خود، پهنهای از زدوبندهای سیاسی را تعریف کنند که در آن حتی نمایندگی از منافع دیگر کشورها نیز - صرفنظر از منافع ملی فرانسه - گنجانده شده است؛ همان نقشی که آمریکا در سالهای اخیر در موضوع فلسطین و مذاکرات سازش اعراب و اسرائیل به نمایندگی از رژیم صهیونیستی ایفا میکند.
شاید فرانسویها این نقش آفرینی را دلیلی بر تمایل پاریس برای ایفای نقشی پررنگ در مسائل خاورمیانه قلمداد کنند ولی هرگز نمیتوان تطمیع مقامات فرانسوی توسط رژیم صهیونیستی و سران ارتجاع عرب را نادیده گرفت. در این میان از همسویی ریاض و تل آویو علیه جمهوری اسلامی ایران و مواضع مشترک آنها در جلوگیری از شکلگیری یک توافق جامع و سازنده در مذاکرات هستهای ژنو نیز پردهبرداری شد و این واقعیت به اثبات رسید که این دو رژیم در مخالفت با جمهوری اسلامی ایران از مواضع مشترک بسیاری برخوردارند و حاضر به سرمایهگذاری دوجانبه در این راه هستند.
واقعیت اینست که در پی بروز اختلاف میان آمریکا و عربستان بر سر حمله نظامی به سوریه و تلاش واشنگتن برای دستیابی به یک توافق هستهای با ایران، رژیم سعودی به دنبال یافتن متحدانی نظامی در سوریه است که ضمن حمایت از مواضع جنگ افروزانه علیه دولت بشار اسد، بتوانند از امنیت ریاض نیز دفاع کنند.
صهیونیستها نیز علاوه بر موضع آشکار علیه دولت سوریه و شخص بشار اسد به عنوان یکی از پایههای مقاومت ضداسرائیلی، نگران فروپاشی نظام تحریمهای ضد ایرانی هستند و به همین جهت برای جلوگیری از لغو تحریمها از همه اهرمها استفاده میکنند.
رفتار جدید سیاسی که مقامات فرانسوی در پیش گرفته و دیپلماسی این کشور را بر آن پایهگذاری کردهاند قطعاً مسیری نیست که ملت فرانسه را به سربلندی برساند بلکه موجب سرشکستگی این ملت در مجامع بینالمللی خواهد شد. قطعاً اگر سران کاخ الیزه بخواهند به همین منوال ادامه مسیر دهند، همچون سردمداران کاخ سفید، اسیر گروههای مافیایی صهیونیستی نظیر "آیپک" خواهند شد و آن هنگامی است که ملت فرانسه باید منافع ملی خود را در پیش پای صهیونیستها ذبح کرده و قربانی منافع نامشروع صهیونیستها شوند.
رسالت:جامعه توسعهزده
«جامعه توسعهزده»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛
قضیه
• برای بسیاری از افراد، شرایط امروز، شرایط غریبی است.
• چیزهایی که قبلاً کمیاب بودند، پریاب شدهاند و البته، کمقدر؛ هنرپیشهها، فوتبالیستها، سیاستمداران، استادان، دانشجویان، دانشمندان، ...، مانند هر چه که پریاب شود، کمقدر شدهاند.
• زمانی، برخی که قدر و قیمت هنرپیشگی را دیده بودند، تصمیم گرفتند تا هنرپیشه شوند. ولی وقتی هنرپیشه شدند، بسیاری دیگر هم هنرپیشه شده بودند. و چون هنرپیشه به رغم پیشین کمیاب نبود، دیگر از آن همه قدرشناسی خبری نبود. حتی همان هنرپیشههای قدیمی هم متعجب شدند که چرا به قدر قبل، قدر نمیبینند. و بدینسان، ملول، به گوشهای پناه بردند تا دیگر در چشم نباشند.
• همین وضع، برای سایر "چیز"ها و "انسان"های پریاب شده روی داده است. زمانی، سیاست پیشگان، جماعت قلیلی بودند که البته قدرهای بسیار میدیدند. ولی امروز، برنامه "مناظره"، سیاستمداران را از جای خود بلند میکند، پشت تریبون میبرد، پس از انقضای وقت دو دقیقهای، دستور توقف کلام میدهد، و خلاصه همان سیاستمدارانی که تا اندکی پیش، قدر بسیار میدیدند را به ابزارهای دست یک مجری تلویزیونی بدل میکند. این مجری، حتی به هشت کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری، تصاویری را بر سبیل تست روانشناسی رورشاخ نشان میدهد، و آنها را سوژه تحلیل روانشناسان میکند، تا مردم به چشم ببینند که تا چه اندازه بدبینی و سیاهنمایی در جانشان رسوخ کرده است. خلاصه سیاستمداران والامقام پیشین، به ابزار دست مرد رسانهای بدل میشوند. برخی از آنها، در همان برنامه از کوره در میروند، و روند برنامه را منافی شأن خویش اعلام میدارند، و برخی هم ناگفته، این را میفهمانند.
بحث اول: پساکمیابی
• ما، موقتاً به مرحلهای از پساکمیابی وارد شدهایم، و نتیجه این پساکمیابی در مورد انسانها، کم شدن قدردانیها بوده است.
• و نشان بارز کم شدن قدردانیها، رواج زبان فارغ از ادب است. کسانی که تا دیروز در اخبار، با عنوان و پیشوند، "آقای"، "حجتالاسلام" "آیتالله"، "جناب"، "دکتر"، "مهندس"، ... خطاب میشدند، امروز، در بیست و سی، بدون آل و القاب روایت میشوند.
• و آنها که به قدر بسیار کمی قدر دانسته میشوند، یکی یکی آزرده شدند و کنار رفتند؛ یک نحو زهد و کنارهگیری اجباری.
• امروز، دیگر اغلب آنها که فضیلتی دارند، دوست ندارند، "چهره" شوند. "چهره" شدن و جلوی چشم بودن، هزینهای از جنس بدنامی و مفتضح شدن دارد، که آنها دیگر خواهان آن نیستند. دیگر، غالباً کسی دوست ندارد که کاندیدای ریاست جمهوری باشد، چون در برنامهای مانند "مناظره" مفتضح میشود. امروز، کسی دوست ندارد، فوتبالیست نامآوری شود، چرا که اسیر برنامه "نود" میشود. امروز کسی دوست ندارد، دانشمند مشهوری شود، چرا که اسیر برنامه گفتگوی شبکه چهار یا مناظره شبکه یک میشود و آن جا هم افتضاحبازار است.
• نحوی از زهد ناچار، برای این مردمان رقم خورده است.
بحث دوم: نهیلیسم
• با این شرایط، به نظر میرسد که زمینه برای انحطاط فراهم میشود. در شرایطی که آن چه قدر میبیند یا لااقل شماتت نمیشود، بی بو و بی خاصیت بودن است، و هر که حرف و طرحی برای گفتن دارد، به سوژه منفی روزنامهنگاران و اصحاب رسانه بدل میشود، همه سر خویش میگیرند و به کار خویش میروند.
• اندکی نامجو پیدا میشوند که عمدتاً نه از سر فضیلت، بلکه از سر جاهطلبی نافرهیخته، در موقعیتهای حساس مینشینند تا در نبود مدعیان اصلی، موقتاً خودی نشان دهند. البته آنها هم پس از مدت کوتاهی درمییابند که خبط غیر قابل جبرانی مرتکب شدهاند.
• این شرایط، یعنی انحطاط پس از شکوفایی، دغدغه مجموعهای از نظریهپردازان اجتماعی از عبدالرحمن ابنخلدون و جیامباتیستا ویکو و الکسی دو توکویل، تا نوربرت الیاس و زیگمونت باومن بوده است. برای آنها این سئوال مطرح است که چرا تاریخ، خصلتی دوری دارد، و پس از آنکه توسعه به سطح معینی رسید، سرازیر میشود.
• شرایطی که در اروپای پایان قرن هیجدهم، اروپای پایان قرن نوزدهم و اروپای پایان قرن بیستم روی داد. این پایان قرنها، توالیهایی از رسیدن توسعه به آستانههای نهیلیسم بود، که هر بار پس از روی دادن، عقربههای تمدن را به عقب برد.
• نهیلیسم پایان قرن هیجدهم، انقلابات و ویرانی اروپا را در سالهای پایانی قرن هیجدهم و سالها آغازین قرن نوزدهم موجب شد. نهیلیسم پایان قرن نوزدهم، باعث شکلگیری جنگ اول و دوم جهانی شد. و نهیلیسم قرن بیستم، باعث شکلگیری دو موج بحران اقتصادی ویرانگر شد که هنوز ادامه دارد، و معلوم نیست که تا چه میزان انحطاط را موجب شود.
• این تکرار، دورههای شکوفایی و توسعه، و سپس، نهیلیسم و انحطاط در دوره مدرن، افرادی مانند استفان مسترویچ و نیکلای کندراتیف را در مورد ایده ظهور و سقوط دوری تاریخ سرمایهداری و مدرنیت متقاعد کرده است.
• پس، مجموعهای از نظریهپردازان اجتماعی از عبدالرحمن ابنخلدون و جیامباتیستا ویکو و الکسی دو توکویل گرفته تا نوربرت الیاس و زیگمونت باومن، معتقدند که تاریخ به طور کلی آهنگی دوری بین تمدن و انحطاط دارد، و برخی هم چون استفان مسترویچ و نیکلای کندراتیف، این دور را در دنیای مدرن شناسایی کردهاند.
بحث سوم: به هم خوردن توازن "اراده" و "قانون"
• ملهم از کوشش مجموعه متفکران اجتماعی علاقمند به ایده تکرار چرخه تمدن/انحطاط، میتوان گفت که فرآیند متمدن شدن، حاصل توازنی بین "اراده" و "قانون" است، و این توازن است که مدت و میزان تمدن و انحطاط را در چرخه تاریخ تعیین میکند.
• وقتی "اراده" در سایه تراکم محصولات مادی و معنوی تمدن، به سستی میگراید، و انگیزهها برای داشتن سهمی در فرآیند متمدن شدن زوال مییابد، این، میزان و ظرفیت قانونی و انضباطی و اخلاقی یک جامعه است که میتواند استمرار توسعه و تمدن را تضمین نماید.
• البته این انضباط ممد تمدن، نحو خاصی از انضباط است که ارادهسوز نیست. جامعهای که از قانونمندیای بهرهمند است که جا برای تکامل تا بینهایتها را باز میگذارد، و برای هر کوششی برای دستیابی به کمال فردی و اجتماعی در هر سطحی از تمدن، جایی در نظر میگیرد، دیرتر به آستانه نهیلیسم میرسد؛ به آستانهای که دیگر در آنها تلاش و کوشش برای بهتر بودن، بیمعنا شود.
بحث چهارم: ضرورت احیای انضباط اخلاقی-دینی
• پس، نهیلیسم یا هویت برنامهدار، مسأله این است.
• علیالاصول، یک جامعه مؤدب به آداب و قوانین دینی، که چشمانداز تکامل را تا قرب به خدای بینهایت ترسیم میکند، باید ظرفیت زیادی برای حفظ استمرار رشد فردی و اجتماعی از خود نشان دهد. انسان متدین، خود را در مقابل خداوند متعهد میداند، نه مردم. انسان متدین، همواره خود را در مقابل خداوند مکلف میداند، نه مردم. پس، اصولاً چرخش روزگار، تأثیر در هویت برنامهدار جوان متدین ندارد.
• آنچه ظرفیت جامعه امروز ما را، در مفهومسازی رشد و تکامل محدود جلوه میدهد، گرایش به مادیگری است، که عملاً و در برخی سطوح به نهیلیسم منجر شده است.
• ما در جریان برنامههای توسعه، کمتر به تحریک انگیزههای معنوی و بیشتر به رقابتجویی مادی تأکید کردیم.
• اولین تبلیغات تلویزیونی که آن روزها انتقادات اخلاقی بسیاری برانگیخت را یادتان هست. در انتهای تبلیغ یک بانک گفته میشد که "بانک ...، در خدمت شماست". انگار که میخواست تأکید کند که بانک ... بیش از بانکهای دیگر در خدمت شماست. انتقادات اخلاقی آن وقت به تبلیغات بازرگانی تلویزیونی دایر بر این بود که این تبلیغات، دامن زدن به رقابت مادی منفی بین فعالان اجتماعی، با تضعیف طرف رقابت است؛ یک جور "حسد".
• اکنون که آن رقابتجویی مادی به انقضای ثمربخشی خود رسیده است، و رقابتهای مخرب، نیروهای مفید زیادی را سرخورده کرده، آهنگ رشد جامعه کند و حتی معکوس شده است.
• اکنون که دیگر قدر و قیمتی در برجسته بودن و فرهیخته بودن و پیشگام بودن نیست، اکنون که دیگر هنرپیشه و فوتبالیست و سیاستمدار و استاد و دانشجو، دانشمند،... قدر نمیبینند، یا بدتر، به سیبل مناسبی برای شماتت و کسب و کار اصحاب رسانه تبدیل شدهاند، انگیزههای مادی برای برجسته و پیشتاز و پیشگام بودن، رنگ میبازد.
• بهوضوح راه حلی برای حل این مشکل هست: احیای انضباط اخلاقی-دینی و احیای اهمیت مؤدب بودن به آداب دینی. و در این میان، اهمیت و جایگاه هیچ صنفی به اندازه اصحاب رسانه نیست. اگر آنها اصلاح شوند، بسیاری از قوم اصلاح میشوند، چرا که آنها سلاطین دنیای امروزند، و این سلاطین، وقتی به تمدنی وارد شوند، اهالی عزیز را ذلیل سازند (النمل/ 34).
سیاست روز:ثروتهای ملی چگونه بر باد میرود
«ثروتهای ملی چگونه بر باد میرود»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم علی یوسفپور است که در آن میخوانید؛۱ـ در زمان تبلیغات تلویزیونی انتخابات ریاست جمهوری جناب آقای دکتر عارف مطلبی را گفتند، که زمانی که اصولگرایان در سال ۱۳۸۴ دولت را دست گرفتند عمده نیروهای اصلاح طلب را از کار برکنار کردند و در جواب ایشان آقای دکتر حداد عادل گفتند:زمانی هم که اصلاحطلبان بر سر کار بودند - همانند اینکه سفره را بتکانند- نیروهای اصولگرا را از کار برکنار کردند. صحبت هر دو نفر درست بود.
جناب آقای دکتر روحانی با شعار اعتدال توانستند رای اکثریت مردم را به دست آورند و در تبلیغات تلویزیونی خودشان چندین بار تکرار کردند که از نیروهای معتدل دو جناح استفاده خواهند کرد. در انتخاب نیروهایی که در دولت حضور دارند میتوان گفت که رئیس جمهور محترم تا حد زیادی توانستند به قول و وعده خویش عمل نمایند اما آنچه که مایه نگرانی است و در حال انجام میباشد در ردههای بعدی شاهد تغییرات گسترده در سطح معاونین ،مدیران و روسای سازمانها و مدیران و هیات مدیره شرکتهای بزرگ هستیم این تغییرات گسترده تاکنون چندین بار اتفاق افتاده است و هر دو جناح سیاسی زمانی که روی کار آمدهاند این تغییرات تکرار شده است و این تغییرات گسترده که دامنه آن تا سطوح بخشداریها و دهداریها و حتی مسئولین تعاونیهای روستایی و عشایر میرسند خسارت گسترده به کشور وارد میشود که مسیر پیشرفت کشور را با کندی روبرو میسازد.
۲ـ در آبان ۱۳۷۶ ملاقاتی با جناب آقای کروبی داشتیم آن زمان صدوشش روز از انتخابات دوم خرداد میگذشت و بیش از دو ماه از تشکیل دولت جناب آقای خاتمی، همانند امروز تغییرات گستردهای در سطح دولت در حال انجام بود. به جناب آقای کروبی گفتم که خداوند به دوستان شما (اصلاحطلبان) عنایت کرد و مردم هم به شما روی آوردند چرا کلنگ دست گرفتهاید و دارید زیر پای خود را خالی میکنید این تغییرات گسترده باعث رویگردانی مردم از شما خواهد شد. چون در بدنه دولت نیروهای متخصص و کارآمدی وجود دارد که قصد خدمت دارند ـ البته ایشان حرف اینجانب را تایید کردند و در همان زمان اعتراضات گستردهای هم در رسانه انجام شد که آقای خاتمی رئیسجمهور وقت هم در مقابل آن اعتراض، بخشی از آنها را وارد دانستند.
در ۹ تیرماه ۱۳۸۴ طی ملاقاتی که با آقای دکتر احمدینژاد با جمعی از دوستان داشتیم طی نامهای پیشنهاداتی به ایشان ارائه شد. اولین بند آن این بود که آقای رئیسجمهور سعی کنید از نیروهای کارآمد و باتجربه و دست پاک دولتهای گذشته استفاده نمایید که این مهم باعث میگردد برنامههای دولت با سرعت بهتر و بیشتری پیش برود.
۳ـ در ایران همه چیز در نهاد دولت میباشد قدرت، ثروت، شئونات اجتماعی و ... به همین علت است که جناحهای سیاسی که به قدرت میرسند، همه آرزوها و اهداف شخصی ، گروهی، باندی و حزبی خویش را در رسیدن به مناصب دولتی میبینند به همین جهت است که بعد از تغییر دولتها شاهد تغییرات گسترده در وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و شرکتهای بزرگ دولتی و شبه دولتی از بالاترین مقامات هستیم تا به ردههای کارشناسی و حتی کارمندان دون پایه برسد. این تغییرات گسترده دارای خسارتهای عمیق و گستردهای به قرار ذیل میباشد.
الف: افزایش حجم دولت؛ میتوان گفت شعار تمام نامزدهای انتخاباتی ریاست جمهوری حداقل بعد از جنگ تحمیلی کاهش حجم دولت بوده است اما با کمال تاسف شاهد هستیم در تمام دولتها، کارکنان دولت افزایش یافتهاند و علت اصلی آن هم اینست که گروههای تازه به قدرت رسیده درصدد هستند که نیروهای خود را استخدام نمایند یا به مناصب دولتی بگمارند چون در ایران قریب به ۷۵ درصد اقتصاد دولتی میباشد و به علت اینکه بخش خصوصی فعال و قوی نداریم، جناحهای سیاسی مجبور هستند که نیروهای خویش را در بدنه دولت جای دهند.
ب: بهره وری در بخش دولتی با تغییرات گسترده پایین میآید. انباشت تجربیات صورت نمیپذیرد و شاهد هستیم تصمیمات خلق الساعه در دولتهای مختلف امری عادی شده است.
ج: روزمرگی در همه دولت به چشم می خورد در کمتر وزارتخانهای میتوان برنامههای راهبردی و استراتژیک پیدا نمود،اگر هم باشد، از روی کاغذ بع عمل تجاوز نمیکند که میتوان مهمترین آثار آن را در بخش اشتغال کشور و تامین حتی نیازهای اولیه مردم مشاهده نمود.
د: تغییرات مستمر در بدنه دولت آن را ساختاری ژله مانند داده است که دائم در حال تغییر شکل است ـ تغییرسیاستها، تغییر خطمشیها، تغییربخشنامهها و تغییر گسترده مدیران باعث سردرگمی مردم در پیگیری کارها شده است و این مساله باعث گردید که پیشرفت در برخی از بخشها با کندی صورت پذیرد.
۴ـ در کشورهایی که سابقه دموکراسی آنها به بیش از دویست سال میرسد تا یکصد سال قبل زمانی که دولتها تغییر میکردند تمام مدیران و کارشناسان تغییر پیدا میکرد آنها متوجه شدهاند که اینگونه کشور اداره کردن خسارت جبرانناپذیری به کشور آنان وارد میکند. در علوم سیاسی اینگونه دولتها که با تغییرات وسیعی بر سر کار میآمدند به نام "دولت غارت" نامگذاری شدند یعنی در فرهنگ علوم سیاسی آنها این گونه دولتها را دولت غارت میگویند.
کشورهای غربی بعدها درصدد برآمدند این نقیصه خسارتبار را جبران نمایند. در حال حاضر در این کشورها در وزارت خانهها معاونینی ثابت وجود دارند که در تغییرات دولت تنها وزرا عوض میشوند و بقیه کادرها ثابت میمانند با این تثبیت در بدنه دولت شاهد هستیم که چگونه روند پیشرفت این کشورها با سرعت ادامه دارد.
۵ـ در سی سال گذشته با همه انتقاداتی که در سطور بالا گذشت، بودند دولت مردانی در هر دو جناح که با اعتدال عمل کردند و سعی نمودند از نیروهای کارآمد و با تجربه بدون داشتن گرایشهای سیاسی استفاده نمایند عملکرد آقایان بیطرف و فتاح در وزارت نیرو میتواند نمونه خوبی برای این نوع کارکرد باشد.
نمونه دیگر در شرکت شستا بین سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۱ در زمان مدیرعاملی آقای یزدانجو، از نیروهای با تجربه و کارآمد بدون در نظر گرفتن گرایشهای سیاسی آنان استفاده میشد که نتیجه بسیار خوبی در توسعه شرکت و سودآوری آن بدست آمد.
در دولت آقای دکتر روحانی که مردم به شعار اعتدال ایشان رای دادند انتظار میرود که در تغییرات با اعتدال عمل نمایند. اگر مدیری کارآمدی ندارد یا ساز ناهماهنگی کوک میکند به طور قطع باید تغییر کند، اما مدیرانی که دارای تجربه کافی و دست پا ک هستند و قصد خدمت به کشور را دارند چرا باید تغییر کنند. که در درجه اول دولت از افکار و عملکرد آنان بینصیب بماند و نتواند به قولهایی که به مردم داده است عمل نمایند.
البته در همه جناحهای سیاسی افراد فرصتطلب و قدرتطلب فراوانی هستند که تنها هدف آنها رسیدن به مناصب و سوء استفاده از آن جایگاه میباشد و شهوت رسیدن به قدرت چشم آنان را از دیدن منافع ملت و کشور کور نموده است اما این وظایف عقلای جناح و روسای دولتها میباشد که بزرگترین ثروت کشور که داشتن مدیران باتجربه میباشد را حفظ نمایند و از این ثروت در حل مشکلات پیشروی استفاده نمایند و حداقل نسبت به دولتهای گذشته سرعت و شدت تغییرات را کم کنند و اگر نه تا یک سال آینده دامنه تغییرات به پایینترین سطوح میرسد.
۶ـ برای کند کردن و در نهایت متوقف کردن این روند خسارت بار به کشور پیشنهادات ذیل مطرح میگردد:
الف: مجلس شورای اسلامی ضمن آسیبشناسی پدیده ناهنجار فوق، قوانینی جهت حل این مشکل به تصویب رساند.
از جمله دولت را ملزم نماید که لایحه شرایط انتخاب و انتصاب مدیران را به مجلس شورای اسلامی بیاورد.
ب: دولت و مجلس با همکاری نسبت به تثبیت ساختار و بدنه دولت اقدامات عاجل به عمل آورد و در این جهت میتوان از تجربیات کشورهای دیگر استفاده نمایند.
ج: دولت یازدهم که با شرایط دشواری برای حل مشکلات کشور روبهرو میباشد در این جهت باید از پشتیبانی روزافزون مردم برخوردار باشد و در این جهت باید به شعارهایی که در زمان انتخابات ارائه شده است و برنامههایی که وزرای محترم در مجلس ارائه نمودند باید حتیالمقدور عمل نمایند. داشتن مدیران با تجربه و کارآمد و دست پاک اولین امکان برای رسیدن به اهداف خود میباشد. بنابراین اولین ضرری که در این جهت حاصل میشود به خود دولت و مردم میباشد چه اینکه ضعف در کارآمدی دولت باعث کم شدن پشتوانههای مردمی آن خواهد شد.
تهران امروز:شرایط مذاکره چگونه باشد؟
«شرایط مذاکره چگونه باشد؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن بهشتیپور است که در آن میخوانید؛با نزدیک شدن به دور سوم مذاکرات هستهای بین ایران و گروه 5+1 که قرار است روز پنجشنبه این هفته شروع شود شاهد برخی رفتارهای تناقضآمیز کشورهای عضو 5+1 در قبال تحریمها بر علیه ایران بودهایم.رفتارهایی که بر مبنای آن این بار اروپاییها تلاش کردند با زنده کردن تحریمهایی که پیش از این لغو شده بود به نوعی جریان مذاکرات را تحتتاثیر قرار دهند این موضوع بیشک نشاندهنده وجود اختلاف نظر بین غربیها است.
در این رابطه میتوان به توئیت وزیرخارجه سوئد استناد کرد که در آن نوشته است ما باید اول بین خودمان هماهنگ شویم و بعد با ایران مذاکره کنیم.این اتفاق بین کشورهای غربی در حالی میافتد که ایران با شفافیت کامل وارد مذاکرات شده و تلاش کرده است هرگونه ابهامی را در زمینه پرونده هستهای خود برطرف کند.
ایران در جریان مذاکراتی که با آژانس انرژی هستهای داشت تلاش کرد ابهامات را از بین ببرد که در نهایت شاهد گزارش مثبت یوکیا آمانو مدیرکل آژانس بودیم. از طرف دیگر طرح آقای ظریف به دقت مشخص کرده است که چه کسی چه کاری را در چه زمانی انجام دهد.همه این موارد نشاندهنده حسن نیت ایران در قبال حل مسئله هستهای خود است. اما به نظر میرسد طرف غربی تلاش میکند سیاست چماق و هویج خود را همچنان ادامه دهد و با صحبتها و واکنشهای دو پهلو در نهایت موجب شده است اکنون توپ در زمین غربیها باشد.
نکتهای که در این میان باید به آن توجه داشت این است که گروه 5+1 در نهایت و پس از اظهارنظرهای متفاوت در قبال تحریمهای ایران چگونه در ژنو حاضر میشود.باید منتظر بود و دید آیا گروه 5+1 در روز پنجشنبه مذاکرات را بدون اصل فشار برمذاکره ادامه میدهند یا به خیال اینکه با فشار برایران رویکرد ایران تغییر خواهد کرد به مذاکره خواهند آمد.
نکته دیگر این است که رفتارهای تناقضآمیز درباره تحریمها در شرایطی مهم و مورد توجه خواهد بود که این اقدامات موجب افزایش تحریمها بر علیه ایران شود اگر چنین برایندی حاصل شود،این به معنای زدن تیر خلاص به مذاکرات است اما اگر تحریمها با کاهش تدریجی مواجه شود،بیانگر این موضوع خواهد بود که طرف مقابل هم بهدنبال حل مسئله است و با این رفتارها تلاش میکند زمانی که اعتماد لازم را به دست آورد به حذف تدریجی یا کامل تحریمها اقدام کند.چرا که مسئله اصلی برای ایران در این برهه این است که شرایط به سمتی برود که غنیسازی اورانیوم در خاک ایران به رسمیت شناخته شود و مسئله رفع تحریمها در این پازل در جایگاه دوم قرار خواهد گرفت. چرا که مسئله غنی سازی برای ایران جزو خطوط قرمز دولت و ملت محسوب می شود.
جوان:پای چپم! دست راست خرازی روی سرت...
«پای چپم! دست راست خرازی روی سرت...» عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛مثل این چند سال اخیر، چند روز آخر دهه اول محرم 92 را هم در فکه گذراندم به قصد شرکت در مراسم عزای ظهر عاشورا در مقتلالشهدای عملیات والفجر مقدماتی. از خادمان برنامه، برادر عزیز و جانباز، جناب آقای اسلامیمنش، خاطرات زیادی از جبهه و جنگ تعریف کرد که سه تایش را برایتان نقل میکنم.
خاطره اول: قبل از عملیات الی بیتالمقدس، در دوکوهه جمع بودیم که یک پسربچه 13 ساله گیر سهپیچ داد که من هم باید بیایم خط. موضوع را با حاج احمد متوسلیان در میان گذاشتیم که بیبرو برگرد مخالفت کرد؛ «این بچه هنوز به سن تکلیف نرسیده، هیچ دورهای هم ندیده، من ببرمش منطقه، چی باید جواب پدر و مادرش را بدهم؟! اصلاً گیرم والدینش موافقت کرده باشند. جنگ است، بچه بازی که نیست!» حرف حاج احمد را به آن پسر منتقل کردم. خیلی ناراحت شد؛ «باشه، برمی گردم خونه تا به سن تکلیف برسم، اما به حاج احمد بگو علیاصغر امام حسین (ع) هم به سن تکلیف نرسیده بودها!» حاج احمد وقتی طعنه زیرکانه پسرک را از زبان من شنید، شوخی جدی برداشت و گفت: «برو بهش بگو این فضولیها به تو نیومده! جنگه بابا، جنگ! ما نسبت به خون بچههای مردم مسئولیم. یه الف بچه آموزش ندیده رو ببریم خط مقدم که چی؟!» من این حرف حاج احمد را هم به پسرک گفتم. گریه کنان درآمد؛ «اگر وقتی که به سن تکلیف رسیدم، جنگ تموم شده بود، چی؟!» گفتم: «دیگه وقت این حرفا نیست. پاشو وسایلت رو جمع کن، برو خونهتون!» گفت: «باشه». این گذشت تا اینکه سه روز بعد از شروع عملیات، در اوج آتش و دود و خمپاره، داشتم با حاج احمد و رضا دستواره حرف میزدم که جل الخالق! همان پسرک را دیدم که دست به اسلحه دارد برای خودش این ور و آن ور میرود! رفتم یقهاش را چسبیدم که؛ «با چی اومدی اینجا؟ مگه قرار نبودی برگردی؟» خندید و گفت: «واقعاً قصد داشتم برگردم، اما نمیدونم چی شد که سر از ماشین غذا درآوردم و اومدم اینجا خدمت شما!» عصبانی از حاضرجوابی پسرک، برگشتم پیش حاج احمد و موضوع را با او درمیان گذاشتم. حاجی اما خیلی آرام و باحوصله رفت پیش اون پسر؛ «ببین بچه جان! کسی که دزدکی با ماشین غذا بیاد خط، بهتره با همون ماشین هم برگرده! اولین ماشین تدارکات که اومد، برمیگردی!» حاج احمد رفت و من مأمور شدم تا رسیدن اولین ماشین غذا پیش پسرک باشم. ازم پرسید؛ «حالا فکر میکنی ماشین کی برسه؟» گفتم: «سر ظهره، یه ساعت بیشتر طول نمیکشه». گفت: «من قول میدم این دفعه دیگه واقعاً برگردم، اما تو هم یه قولی به من بده... قول بده بری پیش حاج احمد و ازش اجازه بگیری تا اومدن ماشین تدارکات، منم با شما بتونم بجنگم و اگه توی این مدت به شهادت رسیدم، حاجی ازم رضایت داشته باشه، نه مثل الان که ناراحته از دستم». موضوع را با حاج احمد درمیان گذاشتم. انگار که از پسرک خوشش آمده باشد، دوباره رفت پیش او، دستی بر شانهاش انداخت و گفت: «تو توی این مدت، یعنی تا اومدن اولین ماشین، شهید شو، فرماندهات از تو کاملاً رضایت داره!» پسرک هورایی کشید و رفت بالای سنگر و شروع کرد کمک کردن به بچهها. نیم ساعت اما نگذشته بود که از دور دیدم سر و کله ماشین تدارکات دارد پیدا میشود! به آن نوجوان گفتم: «نگاه کن! این هم ماشین تدارکات!» خندید و گفت: «تا به اینجا برسه، خودش دو دقیقه وقته! بگذار برسه اینجا، من روی قولم هستم. مرده و قولش!» این جمله را گفت و بنا کرد به ادامه جنگ. فکر نکنم 10 ثانیه بیشتر شد که یک دفعه تیری به قلب پسرک خورد و افتاد روی زمین. سریع رفتم کنارش. تمام بدنش پر از خون شده بود، حتی عکس امام روی جیب پیراهنش! گفتم: «خیلی درد داری پسر جون؟» جوابی نداد... یعنی دیگر جوابی نداد! و این سکوت، بهترین حاضرجوابی نوجوان شهید بود. ماشین تدارکات، تازه به خط رسید!
خاطره دوم: روز عاشورا در اردوگاه الرمادی، یکی از اسرا تعریف میکرد؛ شروع کردیم عزاداری و سینه زدن. آمدند و مرا بردند انفرادی و به خیالشان، چون من بانی این عزاداری بودم، تا میخوردم، زدند و شکنجه کردند. ناگهان از سمت سالن اصلی (همان سالنی که بچهها داشتند عزاداری میکردند) یک صدای «یا حسین» بلندی آمد که من تا الان هم هرگز «یا حسین» به آن بلندی نشنیدهام! از پچ پچ بعثیها فهمیدم که از «یا حسین» با آن شدت و حدت کاملاً ترسیدهاند و برای آنکه یک وقت در اردوگاه اعتصاب نشود، قصدشان برگرداندن من به سالن اصلی و به نوعی آرام کردن بچههاست. حدسم درست بود. بعد از این صدا، دیگر مرا کتک نزدند و برم گرداندند پیش بچهها. من آنجا به دوستان گفتم: «از اینجا تا محوطه مربوط به سلولهای انفرادی، خیلی راه است. شما چه جوری «یا حسین» گفتید که کل «الرمادی» لرزید؟ «یا حسین»تان جوری بود که انگار همهتان در داخل انفرادی داشتید نام امام را میبردید!» بچهها متعجب و مبهوت جواب دادند؛ «کدام «یا حسین»؟ تو را که بردند، ما به خاطر اینکه کمتر شکنجهات کنند، اصلاً عزاداری را رها کردیم و هر یک نشستیم سر جای خودمان! هیچ کدام هم صدای «یا حسین» نشنیدیم!» حالا نوبت من بود که بهت زده بگویم؛ «یعنی شما «یا حسین» نگفتید؟ پس آن صدای بلند بالا، صدای که بود؟» من بعد از اسارت، این موضوع را با حاج آقا ابوترابی در میان گذاشتم. ایشان گفت: «خانم فاطمه زهرا(س) هرگز اجازه نمیدهند که با هیچ بهانهای مراسم عزای فرزندشان امام حسین(ع) تعطیل شود. البته هم امام حسین(ع) هم امام حسن(ع) چراکه شبیه این خاطره تو، برای خود من هم در ایام اسارت اتفاق افتاد، منتهی در روز 28 صفر. دیگه من هیچ چی نمیگم، خودت باید بفهمی!»
خاطره سوم: شب عملیات والفجر 8، یکی از فرماندهان میگفت: «بچهها! عبور از عرض اروند بسیار مشکل است، لیکن اگر ما اخلاص داشته باشیم، خواهیم دید که چگونه خداوند کمبود قایقها و کمبود نفرات ما را جبران میکند و چگونه حتی در پارو زدن این قایقها هم به ما یاری میرساند». واقعاً در آن شرایطی که ما قرار داشتیم، عبور از عرض اروند به معجزه میمانست.
معجزهای که البته رخ داد! من بعدها در خاطرات یکی از فرماندهان ارشد عراقی خواندم؛ «در فلان محور اروند (جایی که دقیقاً ما در آن بودیم) تماشای 2000 قایق نیروهای ایرانی کاملاً وحشت آفرین بود. این قایقها با سرعتی باور نکردنی، خودشان را به آن سوی شط میرساندند». و این در حالی است که من به خوبی اروند را با ریز جزئیات یادم هست. اولاً؛ لشکر ما کلا 120 قایق داشت که خیلیهایشان هم غیر قابل استفاده بود! ثانیا؛ ما در عبور از عرض اروند، با آن جزر و مد وحشیاش، آنچه که به وضوح نداشتیم همین «سرعت باور نکردنی» بود! ولله، در ظاهر، به زور پارو، هر یک دقیقه، فقط چند متر جلو میرفتیم که همین چند متر هم، با یک تلاطم دیگر آب، مقداری برمی گشتیم عقب! یعنی مثلاً 10 متر میرفتیم جلو، با یک تکان آب، دوباره 7 متر پرت میشدیم عقب! کلی طول کشید برسیم آن ور اروند. سرعت باورنکردنی کجا بود؟! آنچه اما ما را در چشم دشمن، بزرگ کرده بود، خدا بود و بس! گریه برای امام حسین (ع) بود و بس! و این بود که بچههای محور ما هنگام پارو زدن، «ولله ان قطعتموا یمینی...» زمزمه میکردند و بس!
توی خواننده جایت خالی بود که اشکهای جانباز عزیز جناب اسلامی منش را ببینی هنگام تعریف این خاطرات، آن هم در غروب رویایی فکه. بالای یک خاکریز زمان جنگ، نشسته بودیم رو به کربلا... آن هم غروب عاشورا... من به او گفتم: «فکر میکنی بهترین چیزی که از حفظ داری برای خواندن چیست؟» گفت: «خطبه حضرت عباس (س) بر بام کعبه در سال 60 هجری قمری، زمانی که بدترین اشرار عالم میخواستند حسین بن علی (ع) را در خانه خدا به شهادت برسانند».
گفتم: «یعنی از بری؟» بلند بلند گریه کرد و ایستاد و دست روی سینه گذاشت و جواب داد؛ «بسم الله الرحمن الرحیم. ستایش خداوندی که این خانه (کعبه) را به قدوم پدر او {پدر امام حسین} شرافت داد؛ جایی که دیروز برای او خانه بود، امروز قبله گردیده است.ای کافران فاجر! آیا راه بیت (کعبه) را بر امام نیکوکاران میبندید؟ چه کسی سزاوارتر از او به این خانه است؟... اگر حکمت خدا و اسرار بلندمرتبهاش آشکار نمیشد و برای امتحان مردم نبود، هر آینه قبل از آنکه او به طواف بیاید، خانه کعبه به سویش پرواز میکرد. به تحقیق، مردم حجرالاسود را استلام میکنند، و حجرالاسود دست حسین را استلام میکند و اگر مشیت اراده مولایم حسین از مشیت خدای رحمان سرچشمه نمیگرفت، هر آینه مانند باز شکاری غضبناک که بر پرندگان در حال پرواز هجوم میآورد، بر شما هجوم میبردم. آیا قومی را میترسانید که در کودکی، مرگ را به بازی میگیرند! پس در بزرگی چگونه است؟
شما در گمراهی غلطی واقع شدید که قریش در آن قرار داشتند، آنها مرادشان کشتن رسولخدا (ص) بود و شما اراده کشتن فرزند دختر پیامبرتان را دارید و تا زمانی که امیرالمؤمنین (ع) زنده بود، کشتن پیامبر برایشان ممکن نبود، پس چگونه برای شما کشتن اباعبدالله الحسین(ع) ممکن شود در حالی که من زنده هستم؟! بیایید تا شما را به راهش آگاه کنم؛ به کشتن من اقدام کنید، گردن مرا بزنید، تا مرادتان حاصل شود!»
جناب اسلامی منش! مهمتر از اینکه جانباز باشی و یک پا نداشته باشی، یا یک پای کاملاً مصنوعی داشته باشی، این است که رد پایت، دیگران را به «عباس» برساند، به قله. تو خود، عصای مایی برادر و نقشه راه ما... کدام سال بود که در فکه، خنده کنان برایم گفتی؛ «از جنگ چند سال میگذره؟ هنوزم یه وقتایی، همین که صبح از خواب بلند میشم، فکر میکنم هر دو تا پام سالمه!... و تلپ میخورم زمین! همه فکر میکنن من، همینم که اینجام، اما من، در اصل، اون پای چپمم! شناسنامه من اونه! اصل من، اونه! من باید به اون بپیوندم، نه اون به من! من باید برم پیش اون، اون دیگه برنمیگرده! گاهی حتی خوابش رو میبینم! نه خواب بخشی از خودم را، خواب همه خودم را! من پای چپم رو دادم، پوتین پای چپم اما هنوز هست! دور که ننداختمش هیچی، هر هفته تمیزش میکنم! برق میزنه مثل چی! باز میرسن این دو تا به همدیگه! باز میرسیم ما دو تا به همدیگه! من نه پدر شهیدم، نه فرزند شهید! بلکه شاهد به شهادت رسیدن عضوی از بدنم هستم! شاهد شهادت یک پا... یک پای بامعرفت، اما عجول! گاهی به پای چپم میگویم؛ بامرام! از دست راست خرازی یاد بگیر...
وطن امروز:دیپلماتها زیر کدام تیغ؟
«دیپلماتها زیر کدام تیغ؟»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم فرخ صالحآبادی است که در آن میخوانید؛ از خبرهای تکاندهنده هفته اخیر خبر فریز داوطلبانه اغلب فعالیتهای هستهای کشورمان در طول 3 ماه گذشته به شهادت آمانو، رئیس آژانس انرژی اتمی است. بعد از افشای مفاد «محرمانه»(!) بسته پیشنهادی ایران توسط برخی اعضای اسبق تیم مذاکرات هستهای از غرب و روزنامهنگاران صهیونیست از شرق این دومین بمب خبری است که موجی از بدبینی را در جامعه خودی ایجاد میکند.
درحالی که همزمان برای چندمین بار اخباری مبنی بر تاکید وزارت خارجه به نمایندگی از دولت بر لزوم حفظ منافع ملت ایران در مذاکره با غرب مخابره میشود! اما گویی تیم مذاکرهکننده بناست یکی پس از دیگری ضربههای آنچنانی از جانب سایر همکاران دولت نوش کند و همزمان در چندین جبهه مبارزه کند! اکنون مهمترین پرونده پس از افشای خبر کذب «خالیبودن خزانه» پیش از آغاز اولین دور مذاکرات ایران و 1+5، بالاگرفتن ناآرامیهای رسانهای به علت فیلترینگ قدیمی یک شبکه اجتماعی است! انگار نه انگار که گزارش آمانو دست ظریف را در مذاکرات آتی برای امتیازگیری حداکثری از غرب خالی میکند. جالب اینجاست که پیش از افشای ماجرای فریز داوطلبانه، رئیس سازمان انرژی اتمی از طرح تولید نسلهای جدید سانتریفیوژ IR4و IR3 خبر داده بود که براساس زمانبندی اعلام شده بنا بود تا پایان سال آینده مورد استفاده قرار گیرند! انگار این طرح «تنشزدایی» یکجانبه کیسینجرهای ایرانی پایانی ندارد! کاش ایران هم یک برژینسکی داشت و یک بار برای همیشه رای به پلمب مغزهایی میداد که دستکم سه دهه از علم روز روابط بینالملل فاصله زمانی دارند! حقیقتا باعث تعجب است وقتی مشاهده میکنیم این همه بر تسلط فردی مثل دکتر ظریف بر زبان بینالملل و عرف جهانی در داخل کشور مانور داده شد و دست آخر وی را به عنوان مدیری فاقد اختیار، مسلح به نقشههای تاریخ مصرف گذشته به سمت غرب روانه ساختند.
در شرایطی که در داخل کشور حمایت حداکثری از دولت و دستگاه سیاست خارجی کشور وجود دارد، بروز چنین اشتباهاتی در عرصه سیاست بینالملل به نام تلاش برای حفظ منافع ملی حقیقتا عجیب و غیرقابل باور است. تاریخ مملو از تجربیاتی است که به واسطه آن استعمارگران کوشیدهاند با «بازتعریف منافع ملی» در اذهان خواص، جوامع آنها را به امضای معاهدات تامینکننده منافع حداکثری خودشان ترغیب کنند. این واقعیت است که همه کسانی که به معاهداتی ذلتبار با انگلیس و آمریکا در دورههای ستمشاهی تن دادند، انسانهای خیانتپیشه یا بیبهره از قدرت تعقل و منطق نبودهاند. چیدمان وضعیت تفکر مخاطب خود یکی از فنون موفقیت در مذاکره است. اینکه هماکنون برخی دولتمردان وطنی تصور میکنند با امتیازدهی یکجانبه در دشمنی که فریبکاری را جزئی از دیانای ایرانیها میشمارد، «حسن نیت» ایجاد میکنیم، یا نشأت گرفته از سادگی دنکیشوتی آنهاست یا خدای ناکرده پای تحلیلهای خطرناک دیگرانی در میان است که از قرار دادن عمدی ایران در «محور شرارت» به واسطه حریص کردن دشمن هیچ تجربهای نیندوختهاند.
آنچه ما امروز در رویه دولت در نحوه برخورد با غرب مشاهده میکنیم نه عقلانی است و نه متناسب با آنچه مدعیاش بوده و هستند.
الف- تن دادن به کلیه مفادی که حریف امروز از ما طلب میکند (و حتی مواردی که از ما نخواسته!) بدون درخواست رفع تحریمها از سه ماه قبل از آغاز مذاکرات به نام «اعتمادسازی» چگونه منافع ملی کشورمان را تامین میکند؟! با اهدای چنین امتیازاتی به دشمن بناست ظریف در راس تیم مذاکرهکننده با تمسک به کدام پشتوانه از حقوق ملت بهطور حداکثری دفاع کند؟ سوال اساسی اکنون این است: دستی که از پیش باز شده را چگونه میتوان مخفی کرد؟!
ب- ذوقزدگی در ازای پیشکش بخش کوچکی از اموال بلوکه شده خودمان از چه روی است؟ مگر آمریکا با ارائه کمک 5/1 میلیارد دلاری سالانه، مصر را بر سر امضای پیمان کمپ دیوید مجاب نکرد؟ ما سالها به دولتهای دستنشانده مصر بابت چنین معاملهای خرده میگرفتیم اما اکنون بابت پیشنهاد بازپسگیری 3 میلیارد دلار از اموال خودمان، داوطلبانه از سه ماه قبل کل برنامه هستهایمان را تقریبا فریز کردهایم!!
ج- تهدیدات بسیار است اما عاقل میاندیشد آیا آمریکا در شرایط فعلی اقتصاد بحرانی جهان توان فشار آوردن مضاعف به اتحادیه اروپا و شرکتهای تجاری ایالات متحده را دارد یا خیر؟
با شرکتهای تجاری آمریکایی که از سال 2012 همزمان با اوج گیری تحریمها تاکنون 70 درصد تجارت خود را با ایران افزایش دادهاند چه خواهد کرد؟ آیا اوباما و کنگره از پس مدیریت موج اوج گرفته نارضایتی یک درصدیهای قدرتمند سرمایهدار برخواهند آمد یا همه اینها بلوفی برای ترغیب ایران به معامله در سریعترین زمان ممکن است؟ اگر سیاستمدار ایرانی نمیتواند بلوف قمارگونه دشمن را از طراحی با پشتوانه تشخیص دهد چگونه و با تمسک به کدام توانایی پای میز مذاکره حاضر میشود؟!
د- اکنون وقتی بحث اقدامات اعتمادساز یکجانبه به ناگاه بدون توجه به نظرسنجیهای صورت گرفته توسط علاقهمندان به معامله با ایران در موسسه گالوپ در دولت کشورمان اجرایی میشود و پروژههایی که فرزندان این مملکت بابت پا گرفتنشان خون دادهاند به ناگاه فریز میشود، موج بدبینی ناخودآگاه در دل دلسوزان و حامیان منافع ملی اوج میگیرد. اگر 68 درصد مردم به لزوم پیشرفت برنامه هستهای کشورمان بهرغم تحریمها رای میدهند یعنی دولت حق ندارد برخلاف نظر آنها پیشرفت پروژههای ملی هستهای کشور را لغو کند. هنوز چند هفته بیشتر از ماجرای پیشنهاد برگزاری نظرسنجی مردمی از جانب رئیسجمهور نگذشته (که اتفاقا با علاقه از جانب افراطیون اصلاحطلب در روزنامههای زنجیرهای دنبال میشد) اکنون چگونه است که نظرسنجی انجام شده در موسسه مرتبط با گری سیک- فرمانده خطدهنده رسانههای زنجیرهای- هیچ انگیزشی در دولت و رسانههای حامی آن ایجاد نمیکند؟! قول رئیسجمهور به ملت که از جانب مردم پسندیده شد در ایام نهچندان دور انتخابات چنین بود: سانتریفیوژها بچرخد، چرخ کارخانهها هم بچرخد! اگر بنا بر معامله بر سر تعلیق است دیگر چرا تن به مذاکرات نفسگیر میدهیم؟ معامله بر سر آنچه از پیش تعلیق شده را با تیمارستانیها هم نمیتوان منعقد کرد چه رسد به 1+5! بیچاره فرزندان انقلاب و دیپلماتهای ما که اینگونه از جانب همکاران دولتیشان از پشت خنجر میخورند و آه هم نمیکشند مباد که دشمن از طریق صفحه فیسبوکشان از ماجرا باخبر شود!
حمایت:چشم اولاند به دست صهیونیستها
«چشم اولاند به دست صهیونیستها»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن میخوانید؛فرانسوا اولاند ، رییسجمهوری فرانسه امروز راهی سرزمینهای اشغالی میشود تا با سران صهیونیستها به مذاکره بنشیند. این سفر در حالی صورت میگیرد که اولاند در روزهای اخیر تلاشهای گستردهای برای بیان ارادت و خوشخدمتی به صهیونیستها صورت داده است. اصرار بر بحرانسازی در سوریه نیز اقدامات خصمانه ضد جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات ژنو و حتی اعلام پیششرط برای حضور ایران در نشست ژنو 2 درباره سوریه را می توان در این چارچوب دانست.
با توجه به موارد برشمردهشده این سوال مطرح است که چرا اولاند راهی سرزمینهای اشغالی شده است و چه اهدافی را پیگیری میکند؟ در پاسخ به این پرسش چند نکته قابل توجه است: نخست آنکه اولاند در حوزه داخلی با چالشهای بسیاری مواجه است بهگونهای که محبوبیت وی به 26 درصد تنزل پیدا کرده است.
از مهمترین چالشهای وی را مباحث اقتصادی تشکیل میدهد. با توجه به نقش صهیونیستها در عرصه اقتصاد جهانی می توان گفت که اولاند با رویکرد به رژیم صهیونیستی به دنبال جلب رضایت لابی صهیونیستی برای حمایت و سرمایهگذاری اقتصادی در فرانسه است. دوم آنکه رژیم صهیونیستی این روزها دورانی بحرانی را سپری می کند بویژه اینکه رویکرد جهانی به تقابل با این رژیم ابعاد گستردهتری گرفته که این امر شرایط را برای ادامه حیات سیاسی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر صهیونیستها دشوار کرده است.
با توجه به وابستگی سران غرب به صهیونیستها می توان گفت افرادی مانند اولاند با سفر به سرزمینهای اشغالی به دنبال نوعی نمایش جایگاه جهانی ساختگی و پوشالی برای صهیونیستها هستند تا از یک سو انزوای جهانی آنان را پنهان سازند و از سوی دیگر مانع از فروپاشی دولت نتانیاهو شوند. سوم آنکه آمریکا این روزها تلاش کرده است تا ابعاد جدیدی از روند سازش را به فلسطینیها و کشورهای عربی تحمیل کند. با توجه به اهمیت روند سازش برای اهداف غرب در منطقه، اولاند را میتوان حلقه تکمیلی تحرکات آمریکا در منطقه دانست.
وی از یک سو سعی دارد تا خود را منجی صلح در غرب آسیا(خاورمیانه) معرفی کند و از سوی دیگر از طرحهای آمریکا در منطقه حمایت کرده تا خدمتی دیگری به دوستان آمریکایی خود داشته باشد. اولاند برای همراهی با آمریکا حتی منافع ملت خود را نادیده گرفته است که نمود آن را در اقدامات مغرضانه این کشور ضد ایران می توان مشاهده کرد که به اذعان جهانیان خسارتهای بسیاری برای مردم فرانسه به همراه داشته است.
به هر روی سفر اولاند به سرزمینهای اشغالی را میتوان ادامه تلاشهای وی برای خدمت به لابی صهیونیستی و البته آمریکا دانست هر چند که مردم فرانسه رضایتی از این رویکرد ندارند و دوری از این رژیم را ضامن منافع کشورشان میدانند ؛ امری که نمود آن را در تظاهرات مردم فرانسه در حمایت از فلسطین و مخالفت با صهیونیستها میتوان مشاهده کرد.
آفرینش: تحلیل مناسبات ایران و آمریکا
«تحلیل مناسبات ایران و آمریکا»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم مهدی بیک است که در آن میخوانید؛حرف وحدیث های بی پایان این روزهای کشور را رها کنید،عجالتا ما پیرامون مناسبات ذهنی وارتباطی مان با ایالات متحده در موقعیت و شرایط حساسی گیر کرده ایم که خروج از آن احتیاج به یک جهت گیری نو و ریل گذاری تازه دارد.عده ای در این کشور، هنوز معتقدند که نزدیک شدن به آمریکا ولمس کردن دستان دولتمردان این کشور (به عنوان نماد تباهی وشرارت در دنیای مدرن)احتمالا خطر هولناک غوطه ور شدن در دنیای مادیگرای لیبرالیسم وملزومات انکارناشدنی آنرا به دنبال دارد. همانگونه که در مبانی بنیادین فلسفه نزدیک شدن به مفهوم عینی شر،خطر جذب انرژی های تاریک را به دنبال دارد.با این فرض وبر اساس اعتقاد این گروه، ما نباید تن به تسلیم شدن در برابر هژمونی مسحور کننده غرب بدهیم.
این استدلال جماعتی است که به هر بهانه و در هر زمان و مکانی ، نفرتشان از نماد سیاسی شرارت در جهان را ابراز می کنند.نه اینکه تصور شود عیب وایرادی در این کار به چشم میخورد، بلکه نکته در این است که هر نوع فریاد، ناله وشعاری، فارغ از مدخلیت دادن عقلانیت،خردورزی وشعور، خود سرآغاز نوعی گرفتاری است که خروج از چنین بن بست هایی ممکن است هزینه های بسیاری را بر گرده های نحیف مردم ومسئولان تحمیل کند.
اما، عقل در چنین مواقعی فرمان می دهد که شهروندان دهکده جهانی باید از نحوه تفکراتی که دیپلماسی جهانی را به صورت اضداد مطلق(خیر و شر) در برابر هم تصویر می کند، برحذر باشند. خوبی ها وبدی ها در عصر جدید، تابعی از توانایی های فنی و لابی های پشت پرده خواهد بود. بنابراین وبا چنین الگوهایی است که معنای "مذاکره با شیطان حتی در چاه ویل جهنم" پدیدار می شود.اما در این میانه، تنها پدیده ای که قادر است قضاوت های ما را در این خصوص دستخوش دگرگونی کند، شرایط متفاوت زمانی ومکانی است ولذا با توجه به این عامل است(قیدهای زمانی ومکانی)که احتمال دارد در قضاوت هایمان در خصوص پدیده ای خاص دگرگونی ایجاد کنیم.به عبارت روشن تر با عبور از تاریخ پرافت وخیز مناسبات ارتباطی ایران وآمریکا باید در نظر گرفته شود که در کجا ایستاده ایم ودر کدام مسیر قرار است که گام برداریم. از جهان پیرامون چه می خواهیم وتوقع کدام خواسته ها را از بازیگران صحنه سیاست واقتصاد جهان داریم.بر اساس این پرسشهای بنیادین است که می توان دایره ارتباطی با ملل گوناگون جهان را تنگ کردویا وسعت بخشید.
در عالم دیپلماسی اعتبار وصحت یک تصمیم سیاسی (در انواع گوناگون آن)فقط زمانی محقق می گردد که مبتنی بر منافع ملی کشور(در مسیر عقل جمعی) باشد.در برخی از شرایط و لحظات در صورتی که منافع بنیادین کشور ایجاب کند، علی رغم تمام تلخی های احتمالی باید این آزادی عمل را برای مذاکره کنندگان محفوظ نگه داریم که از یک خیر شناخته شده ومتعارف (در اینجا منظور دشمنی با آمریکاست)روی گردانیده وبه جای آن تصمیمی را که شاید از نظر عده ای بد وناصواب(مفاهمه با ایالات متحده)تلقی شود را در زمان مناسب آن به اجرا در آورند. حال وروز ساختار دیپلماسی تخصصی این روزهای کشورمان با چنین معقولات ومجهولاتی است که پیوند خورده است.
تمام تلاش رهبر انقلاب هم حول همین محور استقرار پیدا کرده است تا افکار عمومی ایرانیان را متوجه این واقعیت ملموس کند، که دامنه مذاکرات ایران با آمریکا بر سر موضوع هسته ای ومتناسب با مقتضیات زمانی ومکانی است که عملیاتی شده است و دیگر هیچ ...
شرق:خدمات سمیعی به ایران و جهان
«خدمات سمیعی به ایران و جهان»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم علی جعفریان است که در آن میخوانید؛دکتر «مجید سمیعی» بیش از 40سال سابقه فعالیتهای آموزشی در رشته جراحی اعصاب دارد و بسیاری از متدلوژیهای جراحی اعصاب از ابداعات و ابتکارات وی است که هماکنون نیز در بسیاری از نقاط دنیا، از این روشها استفاده میشود. وی سالهای بسیاری در کشورهای مختلف دنیا فعالیت آموزشی داشته است، ولی سالهاست که در شهر هانوفر آلمان اقامت دارد و در آنجا موسسه بینالمللی علوم اعصاب تاسیس کرده است. این موسسه در اصل یک موسسه آموزشی درمانی است که فعالیتهای تحقیقاتی و پژوهشی هم دارد. بسیاری از پزشکان سراسر جهان برای فراگیری جدیدترین متدهای جراحی که در این مرکز اجرا میشود، به آنجا مراجعه میکنند. دکتر «سمیعی» علاوه بر اینکه در رشته جراحی اعصاب، جزو افراد صاحبنظر هستند، دو کار برجسته انجام دادهاند؛ اول اینکه وی به موضوع آموزش جراحی اعصاب بسیار علاقهمند است و وقت بسیاری را صرف این کار کرده و به این ترتیب توانسته است به دانشجویان بسیاری از نقاط مختلف دنیا آموزش دهد.
دوم اینکه چندسالی وی پروژهای را آغاز کرده که قرار است طی آن در یک محدوده زمانی مشخص، صدنفر جراح مغز و اعصاب را برای قاره آفریقا آموزش دهد. این برنامه آغاز شده است و تاکنون نیز چند پزشک اهل نیجریه طی این برنامه آموزش دیدهاند و به کشورشان برگشته و هماکنون نیز به آموزش پزشکان هممیهن خود مشغولند. اگر به کمبود شدید پزشکان، بهویژه در زمینه از پرشکان جراح مغز و اعصاب در آفریقا دقت کنیم، به اهمیت این پروژه و نقش آن در کاهش کمبودها پی میبریم.
جایزه ویژهای هم که با نام «لایبنیتس رینگ» بهتازگی به وی اهدا شده، به دلیل فعالیتهای آقای سمیعی در همین زمینه است. این جایزه را معمولا به افراد و سازمانهایی اهدا میکنند که اقدامی برجسته در زمینههای اجتماعی انجام داده باشند. زمانی که جلسه بزرگداشت دکتر «سمیعی» در هانوفر آلمان برگزار شد و جایزهاش را به وی اهدا کردند، هیاتی نیز از ایران به هانوفر رفت و در آنجا هدیهای به ایشان و قاره آفریقا تقدیم کرد. هدیه هیات ایرانی این بود که از مجموع صدنفری که قرار است در این برنامه آموزش ببینند، 10نفر، دورهشان را در دانشگاه علوم پزشکی تهران بگذرانند. انتخاب این افراد نیز بر اساس معیارهای بسیاری صورت میگیرد که خود پروفسور «سمیعی» بر روند انتخاب این افراد نظارت میکند. یکی از ملاکهای انتخاب افراد، این است که آنها پس از اتمام دوره آموزشی خود، به کشورشان برگردند و در کشورشان خدمت کنند.
با توجه به عشق و علاقه وافر دکتر «سمیعی» به کشور عزیزشان و همچنین اشتیاق وی برای انتقال تجربهها و دانستههای خود به پزشکان ایرانی، نزدیک سه سال است که وی استاد وابسته دانشگاه علوم پزشکی تهران است.
با توجه به اینکه آقای دکتر «سمیعی» ارتباطهای بسیار نزدیکی با پزشکان ایرانی دارند و علاقهمند به پیشرفت علوم پزشکی و بهویژه جراحی مغز و اعصاب در کشور عزیز ما هستند، تصمیم گرفتند یک پروژه نسبتا بزرگ و قابلتوجه را در کشور ما اجرا کنند. این پروژه که با حمایت و هدایت ایشان شروع شده، در حقیقت مجموعهای از کار خیریه، دولتی و خصوصی بوده و قرار است طی آن موسسهای شبیه موسسه علوم مغز و اعصاب هانوفر، در تهران نیز ساخته شود. ساخت بنای این مرکز توسط موسسههای خیریه و افراد نیکوکار صورت میگیرد، اما هدایت این پروژه را خود دکتر «سمیعی» بر عهده دارد و پشتیبانی علمی آن نیز برعهده دانشگاه علوم پزشکی تهران است. این پروژه از دو سال قبل مطرح و کار اجرایی آن از سال گذشته بهصورت جدی آغاز شده است. وی طی دو سال گذشته، جریان اجرای این پروژه را به دقت پیگیری میکردند. از کارهای مهم دیگر ایشان این است که وی فرصتی را فراهم آورد تا 11نفر از متخصصان جوان رشتههای مرتبط با اعصاب (اعم از جراحی اعصاب، داخلی اعصاب، چشمپزشکی، گوشوحلقوبینی و آنهایی که با منطقه ستون فقرات و مغز و جمجمه ارتباط دارند)، برای گذراندن دوره دکترای مشترک میان دانشگاه علوم پزشکی تهران و هانوفر (که خودشان ریاست آن را بر عهده دارند) و دانشگاههای وابسته، پذیرش شوند که این عده در حال حاضر در آلمان به سر میبرند. این پروژه نیز با هدایت دکتر «سمیعی» انجام شد و ارتباطات خوبی نیز که وی در آنجا برقرار کرده است در اجرای این طرح نقش بسیار مهمی داشت. انجام اینگونه پروژهها باعث میشود ما بتوانیم با استفاده از متدلوژیهایی که در نقاط پیشرفته جهان وجود دارد، ظرفیتهایی را برای فعالیتهای دانشگاهی و پژوهشی عمیق، پدید آوریم.
معرفیکننده پروفسور «سمیعی» در این مراسم، «گرهارد شرودر»، صدراعظم پیشین آلمان بود. وی اصرار داشت که هیات نمایندگی دانشگاه علومپزشکی تهران نیز در آنجا حضور داشته باشد و دلیل این اصرار نیز آن است که دکتر «سمیعی» به ایرانیبودن خود تاکید دارند و میخواهند که از ظرفیتهای علمیشان در ایران نیز استفاده کنیم. مطمئنا افراد مشابه وی در میان ایرانیان خارج از کشور کم نیست و ما قصد داریم این افراد را شناسایی کرده و از قابلیتهای علمی آنها برای عرضه مدلهای آموزشیای مشابه آنچه در مورد دکتر «سمیعی» گفته شد، استفاده کرده و موجب ارتقای کیفیت آموزش، پژوهش و خدمات علمی در کشور شویم.
آرمان:جریانی در اندیشه حفظ موقعیت
«جریانی در اندیشه حفظ موقعیت»عنوان یادداشت روز روزنامه آر مان به قلم نجفقلی حبیبی است که در آن میخوانید؛در عدم رای اعتماد مجلس به سومین وزیر پیشنهادی رئیسجمهور ایراد قانونی که میتوان به روند کلی شمارش آرا گرفت این است که نباید رایهای ممتنع در مجلس بهگونهای محسوب شوند که در نهایت به نفع آرای منفی تمام شود. باید این تفاوت را بین آرای منفی و ممتنع قائل شد. رای ممتنع در شمارش آرا باید جدای از رای منفی و مثبت شمارش شود.
هرچند که بسیار تعجب آور است که تعدادی از نمایندگان مجلس نتوانند با قاطعیت تصمیم خود را در مورد رای مثبت یا منفی بگیرند و در رای به وزرای پیشنهادی شاهد رایهای ممتنع فراوانی باشیم. این موضوع از ضعفهای مجلس ما محسوب میشود که نمایندگان در چنین امر مهم و تاثیر گذاری رای قاطعی نداشته باشند و رای ممتنع آنها در افزایش رای منفی تاثیرگذار باشد.
در این قضیه قانون نیازمند اصلاح است. در رای اعتماد به نمایندگان شاهد بودیم که جهتگیری کلی مجلس در تعامل با دولت منفی نبوده است. دراولین معرفی کابینه توسط رئیسجمهور دیدیم که مجلس به 15 نفر از کابینه رای اعتماد داد. اما جریاناتی در مجلس وجود دارد که میخواهند موقعیت پیشین خود را حفظ کنند. این عده به دنبال مصالح مردم و کشور نیستند و نمیخواهند به رای مردم در انتخابات خرداد 92 که نشان دهنده «آری» گفتن به تغییرات و «نه» گفتن به وضع موجود بود تن دهند.
این جریان که اقلیتی در مجلس را تشکیل میدهند و ساز مخالف مجلسیان هستند با این که چند روزی از رای اعتماد به فرجیدانا وزیر علوم نگذشته بود طرح استیضاح و سوال کردن از وی را مطرح کردند. این امر در زمانی صورت گرفت که حتی فرصت کافی برای شروع برنامههای فرجیدانا به وی داده نشد. معرفی محمود گودرزی برای تصدی پست وزارتخانه ورزش و جوانان توسط رئیسجمهور هم بیانگر هوشمندی وی است.
گودرزی استاد دانشگاه با سابقه و فردی علمی و آشنا به مساله جوانان است. امید است که بتواند از مجلس رای اعتماد کسب کند تا کابینه دولت یازدهم تکمیل شود و بتواند در مسیر دستیابی به اهداف رو به جلو گام بردارد. تعدادی از تحلیلگران اما مخالفت مجلس با وزیرهای پیشنهادی ورزش را نتیجه عدم رضایت نمایندگان از روند مذاکرات و سیاست خارجه دولت میدانند.
بی شک چنین امری در تصمیم نمایندگان موثر است اما باید توجه کرد که این افراد تعداد قلیلی در مجلس هستند که باید اکثریت نمایندگان آنها را به سمت اعتدال سوق دهند. شاهد بودیم که اکثریت مجلس در برخورد با کابینه منطقی عمل کرد اما هر استدلالی که برای رفتار نمایندگان وجود داشته باشد باید سعی شود که در مسیر منافع جناحی خاص حرکت نشود. در کل نمیتوان برای مخالفت عدهای نگران شد و باید همگان تحمل و صبر خود بالا ببرند و منطقی عمل کنند.
مردم سالاری:جناب رئیسجمهور بیماریِ کوکاکولا را جدی بگیرید!
«جناب رئیسجمهور «بیماریِ کوکاکولا» را جدی بگیرید!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی مالمیر است که در آن میخوانید؛ زمانی که نوشیدنی «کوکاکولا» تازه وارد بازار مواد خوراکی شده بود، در نخستین تبلیغش، این جمله به چشم میخورد: «دارای خاصیت گیاه اعجابآور «کوکا» و دانههای معروف «کولا» است.» امروز برای تهیه این نوشابه پرطرفدار، دیگر از عصاره کوکا که نوعی ماده سُکرآور است استفاده نمیشود. اما این محصول همچنان با اصرار عجیبی از سوی تولیدکنندگانش با نام «کوکاکولا» روانه بازار میشود و نام نخستینش را به عنوان برند تجاری حفظ کرده است.
امروز اصطلاح «بیماری کوکاکولا» را برای اشاره به پدیدههایی به کار میبرند که اندک اندک از محتوا تهی شدهاند و فقط نام خود را حفظ کردهاند.
شاید برای بیماری کوکاکولا نمونه بهتری از دولت پیشین نتوان یافت. دولتی که با «مهرورزی» و شعار «عدالت» دلها را ربود، اما زمان زیادی نیاز نبود تا دریابیم مهرورزیش طبلی بلند بانگ بیش نبود و نبض عدالتش در ناکجاها میزد!
عارضة کوکاکولا هم امروز نیز، خطر بزرگی است که سایه وار دولت تدبیر و امید را دنبال میکند. اگرچه دولت جدید در حوزه سیاست خارجی موفقیتهای انکارناشدنی به کف آورده، اما در پهنه داخلی چندان آیتی از «تدبیر» دولت و برانگیختن «امید» شهروندان به چشم نمیخورد. بیاعتنایی به مشکلات جوانان به ویژه غیبت پرسشبرانگیز نسل آموختهای که هر ساله هزاران هزار از دانشگاههای کشور فارغالتحصیل میشوند در کابینه دولت، بیتوجهی به فعال کردن احزاب، سندیکاها و ادامه خردهگیریها در حوزه مطبوعات، جملگی نشاندهنده این است که دولت حل و فصل تمامی معضلات کشور را در گرو گشودن قفل سیاست خارجی و کنار آمدن با گروه 1+5 میداند. اما به راستی اگر از نزدیکتر بنگریم واقعیت به این سرراستی نیست!
امروزه روز، روابط خارجی، اقتصاد، فرهنگ و سیاست داخلی کشورها، آن چنان در هم تنیده است که بر ساختن مرز روشنی میان این حوزهها اگر نه ناممکن، دست کم بسیار دشوار مینماید. امروز هیچ تصمیمی در حوزه سیاست خارجی بیپشتیبانی روحیه عمومی در داخل کشورها، حیثیت، کارایی و اثرگذاری لازم را در درازمدت پیدا نمیکند. تاکید بیش از اندازه بر یک حوزه به بهای نادیده انگاشتن حوزههای دیگر، البته پدیده تازهای در زیر آسمان سیاست ایران نیست و زخم کهنه سیاست در بیش از دو دهه اخیر بوده است.
در دوران سازندگی تمرکز دولت بر توسعه اقتصادی و چشم پوشیدن از توسعه سیاسی و عدم شفافیت دخل و خرج کشور به دلیل فعال نبودن نهادهای مدنی، سبب شد تا کشور یکی از بالاترین نرخهای تورم را تجربه کند. در دوران اصلاحات نیز توجه به توسعه سیاسی و نبود استراتژی مناسب در حوزه اقتصاد، از جمله عواملی بود که موجب برآمدن دولت پوپولیست احمدینژاد با شعارهای پرطمطراق اقتصادی شد. دولتی که میراث هشت ساله فعالیتش، بر جای گذاشتن مشکلات کوهآسایی است که همچنان اولیایی دولت جدید از شوک مواجهه با آنها به در نیامدهاند و هنوز چشمان خود را باور ندارند!
هم از این رو، مبالغه نیست اگر بگوییم تفکیک مکانیکی بین سیاست داخلی و حوزه روابط خارجی و گذاردن تمامی تخممرغها در سبد توافق با 1+5 خطایی است که میتواند دولت را در آینده به چالههای خود کنده بیندازد و در آخر کار، «تدبیر و امید» را به مانند کوکاکولاهای امروزی به اسمی بیمسما بدل سازد!
امروز در نوشابههای گازدار نه تنها ذرهای از گیاه اعجابآور «کوکا» یافت نمیشود سهل است، به سبب استفاده بیرویه از شیرینکنندههای مصنوعی و افزودنیهای مجاز و غیر مجاز در برخی از این نوشیدنیها، هر ساله صدها بیمار قندی، گوارشی و... روانه بیمارستانها و مراکز درمانی میشوند. پس با این وصف، جناب رئیسجمهور بیماری کوکاکولا را جدی بگیرید!!
قانون:اعتمادسازی را از داخل هم شروع کنیم
«اعتمادسازی را از داخل هم شروع کنیم»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم سعید معیدفر است که در آن میخوانید؛پس از هشت سال، اقدامات داخلی و بینالمللی دولتهای نهم و دهم و با گسترش بیاعتمادی در عرصه داخلی و بینالمللی، شرایطی در کشور ایجاد شد که ادامه آن ممکن نبود و نهایتا در انتخاباتی، مردم با چند علامت، اما با تردید برای نجات کشورشان به پای صندوقهای رای آمدند و کسی را انتخاب کردند که سیاستهای داخلی و بینالمللی قبلی را که کشور را به بنبست کشانده بود را زیر سوال برد و از او این انتظار رفت که کشور را از بحرانی که در آن قرار داشت خارج کند.
امروز این دولت برای اعتمادسازی در عرصه بینالمللی و داخلی گامهایی برداشته است و میخواهد به وعدههایش عمل کند. جناحی که هشت سال کشور را در بنبست کامل قرار داد، میداند که اهرمهای فشار در بیرون کشور تقریبا قوی و نیرومند هستند و جای هیچگونه تردید در مورد آن نیست. اگر دولت اعتمادسازی نکند مملکت کاملا فلج میشود. بنابراین تاحدودی دست دولت را با وجود هوچیگریهای پراکنده باز گذاشته است.
اما این حناح، ظاهرا قدرتی در مردم نمیبیند و احساس خطری از سوی داخل نمیکند و بههیچوجه نمیخواهد در داخل نیز اعتمادسازی در میان مردم ایجادشود. با این وصف، باید تردیدهایی که مردم در مدیریت کشور دارند(اما با وجود آن بار دیگر برای خروج از بحران به صندوقها بر میگردند) برطرف شود و امید در میان آنان برای همکاری با دولت برای خروج از شرایط سخت اقتصادی و اجتماعی تقویت شود.
آیا مردم خودمان را دست کم گرفته ایم و اجنبی را مهم فرض کرده ایم؟ چرا فکر میکنیم که بدون مردم میشود مشکلات را حل کرد. اعتماد اولیه که سرآغاز گفتوگوهای جدی میان نمایندگان 1+5 و ایران شده است از کجا نشات گرفته و اگر این اعتماد مردم به دولت از دست برود سرنوشت مذاکرات مزبور به کجا خواهد انجامید؟ هر روز دارد فرصت اعتمادسازی در داخل کمتر و کمتر میشود. دولت جدید با یک خروش و نهضت و هیجان انتخاباتی سرکار نیامده است که حالا حالاها فرصت داشته باشد تا مردم به سستی بگرایند و امیدشان را از دست بدهند. کمکم زمزمههایی از این طرف و آن طرف به گوش میرسد که نکند ما مردم فراموش شدهایم. جامعه از اندک شور اولیه دوران انتخاباتی در حال خارج شدن است. به سرعت باید نگران بود و کاری کرد.
چرا به دولتی که میخواهد امید را به مردم برگرداند و نگذارد که برای مدتی طولانی بمیرد کمک نمیکنیم؟ چرا در عرصههایی از فعالیت دولت که جوانان محور آن هستند نمیگذاریم کار پیش برود. چرا خوشحال هستیم که این تلقی را گسترش دهیم که در عرصه داخلی گویی اتفاقی نیفتاده است؟ فقط نگران جایگاه خودمان در قدرت هستیم یا نگران کشوری که در آن دارد ذره ذره امید میمیرد، سکوت جوانان، دانشجویان و دانشگاهها را جدی بگیریم. آنان نبض جامعه اند. از طریق آنان است که شور و نشاط و امید به جامعه تزریق میشود.
اگر امروز خوشحال باشیم که این بخش مهم از جامعه را از کار انداختهایم و به سکوت واداشتهایم تا به مقاصد خود برسیم، بدانیم این خوشحالی دیری نمیپاید. گروهی اندک که همه امکانات در اختیار آنان است و از رانت برخوردارند چنان هیاهو میکنند که به دیگران بباورانند که بسیارند، اما نمیدانند که با هشت سال مدیریت ناکارآمد، بسیاری از کسانی را که قبلا با خود داشتند را از دست داده اند و امروز با غوغاسالاری و فشار بر دولت نمیخواهند صدای اکثریت قاطع ملت شنیده شود.
میخواهند دولت به این غوغاها توجه کند، صدای ملت را نشنود. میخواهند به این وسیله دولت را از پایگاه اصلی قدرتش یعنی مردم جداکنند. دولتیان بههوش باشند که خطر در کمین است، آنهم نه از خارج بلکه از داخل. همانطور که در عرصه بینالمللی زیاد وقت نداریم و باید با اعتمادسازی به محاصره اقتصادی کشور پایان دهیم، در داخل هم فرصت زیادی نداریم تا با ایجاد امید و اعتمادسازی، زمینه مشارکت همهجانبه مردم و بهویژه نخبگان و جوانان را برای نجات کشور فراهم سازیم و پایه محکمی برای قدرت اصلی دولت بنیان نهیم.
ابتکار:آقای جنتی! این توقعات را برآورده میکنید؟
«آقای جنتی! این توقعات را برآورده میکنید؟»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛اگر چه در اولین روزهای مهره چینی دولت تدبیر و امید برخی در برابر تصمیم روحانی مبنی بر انتخاب علی جنتی برای وزارت ارشاد روی ترش کرده و اخم به پیشانی آورده بودند.
این گروه به جهت مخالفتهای سیاسی و فرهنگی پدر وزیر ارشاد(آیت الله احمد جنتی) هم در مقام امام جمعه تهران و هم در مسند رئیس شورای نگهبان با برخی از فعالیت هالی فرهنگی،نگران این انتصاب و آن انتساب بودند. اما همان روزها برخی از هنرمندان و فعالان سیاسی اصلاح طلب با اشاره به مشی اعتدالی فرزند دبیر شورای نگهبان،این نگرانیها را بی مورد میدانستند.
در این میان خود وزیر ارشاد نیز با اتخاذ مواضع متفاوت با هشت سال گذشته، تلاش کرد ابهامات پیش آمده در ذهن برخی از هنرمندان و فعالان حوزههای فرهنگی و البته مخاطبان این بخش را برطرف کند. وی در یکی از اولین سخنرانیهای خود به صراحت گفته بود تلاش میکند «راه خاتمی» را در عرصه فرهنگ ادامه دهد؛راهی که بسیاری از هنرمندان،نویسندگان و فعالان فرهنگ همواره با حسرت از آن یاد میکردند. این موضع وزیر ارشاد دولت جدید امیدهای بسیاری از اهالی فرهنگ را زنده کرد. او اما به همین اکتفا نکرد بلکه در جزئیات نیز وارد شد. ابتدا سخن از برداشتن ممیزی در حوزه کتاب کرد. در دو مورد به صراحت درباره شبکه اجتماعی فیلتر شده «فیس بوک» سخن گفت و ضمن اعلام حضور در این شبکه مجازی، خواستار رفع محدودیت از آن شد.یک بار به صراحت از موضوع چالش بر انگیز آواز خوانی زنان سخن گفت؛ امری که همواره از خطوط قرمز فقهای شیعه به شمار میرفت.
این مواضع وزیر ارشاد در حالی بیان میشود که نه سید محمد خاتمی، نه عطاء الله مهاجرانی و نه احمد مسجد جامعی- وزرای ارشاد در دولتهای پیشین که در هشت سال گذشته سیاستهای فرهنگی آنان دستمایه ی حمله اصولگرایان به اصلاح طلبان بوده - به صراحت وارد این حریمهای ممنوعه نشده بودند.
این موضوع شاید دل برخی از افراد که همواره از ممنوعیت طرح چنین مسائلی در فضای کشور ناراحت بودند، را اندکی خوش کند اما بدون تردید دو اتفاق را به دنبال خواهد داشت:
1- انتساب وزیر ارشاد به دبیر شورای نگهبان نمیتواند حاشیه امنی برای وی ایجاد کند. اگر چه خود آیت الله جنتی در این باره به موضع گیری نپرداخته است - کاری که در دولتهای سازندگی و اصلاحات بارها انجام داده بود- اما در چند ماه گذشته بسیاری از اصولگرایان نزدیک به وی و رسانههای آنان به وزیر ارشاد هشدار داده و او را متهم کرده اند که راه و روش«فتنه گران» را دنبال میکند. این امر سبب خواهد شد تا - آن چنان که برخی از چهرههای افراطی در چندماه اخیر تهدید کرده اند- کفن پوشانی که در هشت سال گذشته به استراحت(!) پرداخته بودند، دوباره روانه خیابان ها، سینماها و سالنهای تئاتر و موسیقی شده و امنیت نیم بندی که در سایه همسویی این گروه با دولت احمدی نژاد به دست آمده بود، با چالش جدی مواجه شود و فضای فرهنگی ایران یک باردیگر شاهد حمله به سینماها و پایین آوردن فیلم از پرده،تعطیلی نمایشها و لغو کنسرتها باشد.
2- شنیدن وعدههای حداکثری و اصلاح طلبانه از زبان وزیر ارشادی که یک پای در اردوگاه قدرتمند اصولگرایی دارد، توقع بسیاری از هنرمندان، اهالی فرهنگ و مخاطبان این حوزه را بیشتر از زمانی بالا میبرد که عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت جمهوری اسلامی بود. از این منظر مطالبات این قشر، فراتر از امکانات وزیر ارشاد دولتی است که برخی از اصولگرایان این روزها آرزوی شکست برنامه هایش را در دل دارند و برای برآوردن آن از هیچ تلاشی فروگذار نمیکنند.
ناهماهنگی و عدم تناسب انتظارات بخش موثری از جامعه با ظرفیتها و محدودیتهای دولتی که چشم امید به آن بسته اند، هم سبب سرخوردگی آنان خواهد شد و هم دولتی که با هدف احیای امید و تدبیر امور دشوار کشور، برسر کار آمده را، در چشم مخالفان و موافقان ناتوان جلوه خواهد داد.
سخن مشفقانه با وزیر ارشاد این است که: شما بهتر از هر کسی از فضای سیاسی ایران آگاهی دارید؛ هم از عزم جدی مخالفان دولت برای شکست برنامههای آن خبردارید و هم از تواناییها و ظرفیتهای آن. پس لطفا یا برنامه هایتان را ابتدا عملی کرده و بعد رسانه ای کنید و یا آنها را در حد و اندازههای تواناییها و امکانات خود و دولت متبوع خود بیان کنید.فراموش نکنید که این توقعات را خودتان باید برآورده کنید! آیا میتوانید؟
دنیای اقتصاد:سیاستگذاری پولی و استراتژی ارتباطات
«سیاستگذاری پولی و استراتژی ارتباطات»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است که در آن میخوانید؛گذار بانکهای مرکزی بهسمت شفافیت بیشتر، تحولی آنی نبوده است و پیشینه زیادی نیز ندارد. فدرال رزرو آمریکا تا همین یک دهه پیش خود را متعهد به آن نمیدانست که کاملا شفاف، فرآیند سیاستگذاری خود در کمیته بازار آزادش را به سمع فعالان اقتصادی برساند و یک فرآیند یک دهه ای منجر به این تصمیم شد. پیش از سال 1994، کمیته بازار آزاد نرخ بهره هدف خود را به صورت عمومی اعلام نمیکرد و فعالان بازار بر مبنای حجم عملیات بازار آزاد، باید مشخص میکردند که نرخ بهره بانک مرکزی چقدر است. اما از فوریه 1994، این کمیته پس از هر جلسهای که در آن هدف تغییر میکرد، این هدف جدید را اعلام میکرد. کمیته بازار آزاد دیگر خیلی مشتاق بود که نشانه هایی از اهداف سیاستی آتی خود را بروز دهد. از دسامبر 1998، این کمیته بیانیهای را پس از هر جلسه منتشر میکرد که نشانه ای از تمایل کمیته به تغییرات احتمالی در سیاستش بود.
در دسامبر 1999 بود که کمیته تصمیم گرفت چه سیاستش را تغییر دهد و چه ندهد، بعد از هر جلسه بیانیه ای منتشر کند. از اوت 2003 مقرر شد تا در بیانیهها، روند احتمالی آتی نرخهای بهره آورده شود. این قسمت از بیانیه اکنون یکی از جذابترین بخشها برای بازارها و رسانههای مالی است. در گام بعدی کمیته بازار آزاد اقدام به انتشار صورت جلسات خود کرد و حال همه میتوانند از آنچه در جلسه گذشته است مطلع شوند. این شفافیت کمیته باعث شده تا آنان قادر باشند نظر خود را در مورد روند احتمالی سیاستهای آتی بیان کنند.
اما شاه بیت اصلی سیاستگذاری پولی در زمان حاضر این است که افزایش احتمالپذیری سیاستهای بانک مرکزی موجب افزایش اثرگذاری سیاستها است. اکنون سیاستگذاران پولی میدانند که اگر بخواهند به هدف سیاست اتخاذی برسند، باید وجوه مختلف سیاست خویش را به طور شفاف بیان کنند.
این شفافیت وقتی رخ مینماید که سیاستگذار دلیل سیاست خویش را آشکار کند و این بدان معنی است که سیاستگذار دریافت خویش را از شرایط اقتصادی به شکلی منسجم به مخاطبان انتقال دهد و بر مبنای این دریافت، سیاست فعلی خویش را توجیه و سیاست آتی محتمل خود را نیز به اطلاع عموم برساند. چنین استراتژی ارتباطی از سوی بانک مرکزی به جنبه اصلی مشکلی برمیگردد که بانک مرکزی باید آن را حل کند. در واقع چون تصمیمگیرندگان اصلی اقتصاد پیشنگر هستند، بانک مرکزی همانقدری که از راههای مستقیم میتواند بر اقتصاد اثرگذارد، از کانال انتظارات نیز میتواند. از این نظر دلیل خوبی برای بانک مرکزی وجود دارد تا خود را متعهد به روشی سیستماتیک در سیاستگذاریاش کند که نه تنها موجب ایجاد چارچوب کاری برای سیاستگذاری میشود بلکه بانک مرکزی میتواند به واسطه آن سیاستهایش را برای عموم توضیح دهد.
بنابراین هم بر مبنای اصول دموکراتیک و هم از دید کارکردی، هر چه مردم کنشهای فعلی بانک مرکزی را موجه بدانند و کنشهای آتی آن را پیشبینی کنند، اثرگذاری سیاستهای بانک مرکزی بیشتر و هزینه انجام سیاستها کمتر خواهد شد. از این روی باید فرآیندی چند ساله را برای تقویت این استراتژی تعریف کرد که در گام نهایی آن، مرجع اصلی سیاستگذاری پولی مانند نهادهای مشابه آن در دنیا عمل کند.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد