خراسان:اینهمه احضار وزرا چرا؟
«اینهمه احضار وزرا چرا؟»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم محمدسعید احدیان است که ر آن میخوانید؛هنوز از شروع به کار دولت یازدهم ۱۵۷ روز بیشتر نگذشته است که مجلس به ۳ وزیر کابینه دکتر روحانی کارت زرد داده است آن هم به دولتی که از نظر تعامل با مجلس در همین مدت کوتاه، دارای کارنامه مثبتی است و از این نظر فرسنگ ها با دولت قبل فاصله دارد. از ابتدای شروع به کار دولت جدید براساس گزارش معاون نظارت مجلس تا ۷آذر ۹۲، نمایندگان جمعا ۱۴۲۹ مرتبه به دولت تذکر داده اند و در همین مدت ۲۷۷ سوال نیز از وزرا پرسیده اند. تعداد سوالات نمایندگان از اعضای کابینه به گونه ای بود که به عنوان مثال در هفته جاری حدود دو سوم کابینه باید برای پاسخ به نمایندگان به مجلس می رفتند.
گرچه درباره ماهیت سوالات و حداقل همین سوالی که وزیرارشاد بابت آن کارت زرد گرفت نقدهای مهمی به مجلس وارد می دانم اما موضوع این نوشته برنوع و شیوه تعاملی است که مجلس باید با دولت در پیش گیرد.
رهبرانقلاب بارها و بارها برسخت بودن مسئولیت اجرایی تاکید کرده اند و مخصوصا به مجلس تذکر داده اند که نمایندگان متناسب با سختی کار از حقوق خود در سیاستگذاری و نظارت بر عملکرد دولت استفاده کنند بدیهی است که این توصیه مبتنی بر منطق و درک واقعی از شرایط مدیریت اجرایی، همیشگی بوده و ناظر به مجلس یا دولت خاصی نبوده است اما به نظر می رسد فرآیندی که این روزها در مجلس شکل گرفته است نادرست و به دور از این توصیه است.
اینکه نمایندگان مجلس به محض شنیدن یک اظهارنظر یا دیدن به زعم خود یک خطا یا مطلع شدن از یک تصمیم شروع به طرح سوال کنند و وزرا را مجبور کنند برای مباحث بعضا کم اهمیت، یک پایشان در مجلس باشد اولا باعث می شود وزیری که وظایف بس سنگینی دارد وقتش را صرف موضوعاتی با درجه دوم اهمیت کند و فرصت خدمت را از دست بدهد ثانیا باعث می شود کابینه احساس کند برای خدمت گزاری به مردم مورد حمایت مجلس نیست و ثالثا در صورت ادامه دار بودن این مسئله مردم به این جمع بندی برسند که مجلس به جای کمک به دولت درحال سنگ اندازی جلوی پای دولت است موضوعی که توضیحات روزگذشته آقای لاریجانی در مجلس نشان داد مورد توجه ایشان نیز قرار گرفته است.
روشن است که منظور از نکات ذکر شده سهل انگاری در نظارت توسط نمایندگان نیست بلکه بحث برسر اهمیت موضوعات و شیوه عمل است. به عنوان یک نمونه موفق نامه سرگشاده 12 نماینده به سران قوا درباره موضوع بابک زنجانی که منجر به دستور رئیس جمهور و اقدام رسمی قوه قضاییه درباره بابک زنجانی شد. یا به عنوان نمونه ای دیگر نامه سرگشاده آقای دکتر توکلی (فارغ از داوری درباره محتوای موضوع) نشان داد که یک نماینده حتی بدون نیاز به سازوکارهای آیین نامه ای چگونه می تواند با نظارتی تاثیرگذار مطابق منافع مردم به دولت کمک کند چرا که اولا موضوعی که مورد توجه قرار داده است از اهمیت بالایی برخوردار بوده است ثانیا پیش از علنی کردن موضوع با پیگیری و نامه نگاری با مسئولان ذی ربط و حتی رئیس جمهور و گرفتن پاسخ های لازم تمام راه های ممکن را مورد توجه قرار داده است و در نهایت آن هنگام که به این جمع بندی رسیده است که از این راه ها به نتیجه ای نمی رسد آن را علنی کرده است.
اگر دیگر نمایندگان مجلس نیز از فرصت نظارتی خود فقط در موضوعات مهم و اساسی آن هم با درک شرایط سخت کاراجرایی استفاده کنند نه تنها مجلس متهم به کارشکنی در کاردولت نمی شود بلکه هم مردم و هم دولت که بارها اعلام کرده است از نقد استقبال می کند، این نوع نظارت را کمک به دولت و نظام و در جهت منافع مردم خواهند دانست. موضوع به قدری اهمیت دارد که اگر مجلس نتوانست این شیوه را در نمایندگان تبدیل به هنجاری فراگیر کند باید آیین نامه داخلی مجلس را در جهت کم کردن تاثیرگذاری چند نماینده بر روند کلی مجلس، یک بار دیگر اصلاح کند.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛ماه محرم و صفر را درحالی پشت سر گذاشتیم که آزادگان در غم سلاله رسول خدا و یاران و فرزندانش سوگوار بوده و شیعیان جهان از عمق دل اشک ریختند و به یاد سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و فداکاریهای ایشان با کروبیان هم ناله شده و در مکتب عاشورا درس چگونه زیستن را آموختند. این دو ماه، جانی تازه و روحی نو در کالبد ملت ما دمید و آماده ورود به ماه ربیع المولود نمود. پس اکنون که لباس عزای حسین بن علی(ع) را از تن به در کردهایم باید بتوانیم پیروی از مکتب علی بن ابیطالب(ع) و اولاد معصومش را تقویت کرده و زندگی خویش را تازه و پرطراوت کنیم.
در این هفته با شروع ماه ربیع، بار دیگر آثار رحمت الهی و ذخایر برکات خداوندی پدیدار شد و انوار جمال الهی بر زمین و زمینیان تابید و از این روست که رسول خدا میفرمایند "هرکس بشارت آمدن ماه ربیع را دهد، من نیز بشارت بهشت را به او میدهم." ا?ن ماه هر چند آمیخته به خاطرات غم انگیزی چون شهادت امام حسن عسکری علیه السلام است ولی با مناسبتهای بهجت افزای دیگری چون آغاز امامت پربرکت حضرت بقیهالله الاعظم(عج)، میلاد مبارک پیامبر گرامی اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) همزمان است که به همین دلیل آنرا "ربیع المولود" یعنی بهار ولادتها نامیدهاند.
از رویدادهای داخلی هفته جاری باید به پیامدهای بازداشت بابک زنجانی، سرمایهدار معروف اشاره کرد. هر چند که این میلیاردر جوان دوشنبه هفته گذشته روانه اوین شد ولی در این هفته نیز از اخبار پرحاشیه برخوردار بود. وی که در سال 75 هم یک بار به دلیل ورشکستگی، سابقه حضور در زندان را دارد اما این بار درحالی به زندان رفت که میلیاردها دلار ثروت دارد و به گفته خودش بیش از 70 شرکت بزرگ ایرانی و خارجی متعلق به اوست و هم اکنون در ایران و دیگر کشورهای دنیا 17 هزار کارمند دارد.
به گفته دادستانی، وی با توجه به مسائل و اتهامات وارده، از سوی مراجع قضایی بازداشت شده است. اینکه این اتهامات چیست، هنوز مشخصاً اعلام نشده ولی همانگونه که رسانهها گفتند، پرونده او از ابعاد وسیعی برخوردار است و باید پشت پردههای آن برای افکار عمومی روشن شود.
در توصیف بابک زنجانی مطالب مختلفی نظیر سن کم او، نقطه شروع کار او (رانندگی)، تعدد شرکتهای او، گردش مالی زیادش، جابجایی چند صد میلیارد تومانی او و مدت کوتاهی که او به ثروت دست یافته و زدوبندهایی که داشته، مطرح میباشد که قوه قضائیه باید همه آنها را روشن سازد. هر چند ممکن است برخی وی را معلول شرایط تحریمها و تلاش برای دور زدن این تحریمها دانسته و سعی کنند بر اتهامات او سرپوش بگذارند، ولی واقعیت اینست که عدهای زالوصفت در شرایطی که ملت و کشور در شرایط دشوار تحریم بسر میبردند، مشغول پر کردن جیبهای خود و چپاول اموال بیت المال بوده و متأسفانه در این راه مفسدهآمیز، از حمایتهایی نیز برخوردار بودند.
به هر حال مسئولان قوه قضائیه باید با اقتدار و استقلال به این پرونده رسیدگی کرده و با اجرای عدالت، مسیر اقتصاد سالم و مبتنی بر کار و تولید را فراهم کرده و به زدوبندهای اقتصادی و کسب درآمدهای بادآورده چند ده میلیارد دلاری رسیدگی کنند.
هفته جاری اعلام برخورد و شکایت قوه قضائیه علیه دکتر علی مطهری نماینده مجلس به دلیل نطق پیش ازدستور وی که از عملکرد این قوه انتقاد کرده و گفته بود "قوه قضائیه بعد از گذشت چهار سال هنوز نتوانسته تکلیف پروندههای بزرگ و دانهدرشتها را مشخص کند... و در قبال حوادث سال 88 نیز گرفتار شعارزدگی شده و از حل مسأله و پیگیری پرونده متهمین این حادثه عاجز بوده و تحت تاثیر دیگر نهادها و دستگاههای امنیتی قرار گرفته و از آنها دستور میگیرد"، اکنون برخلاف اصل 84 قانون اساسی که نمایندگان مجلس را در مقام ایفای وظایف نمایندگی در اظهارنظر و رأی خود کاملاً آزاد میداند، تحت پیگیرد قرار گرفته است. متأسفانه این قبیل برخوردهای امنیتی و قضایی با مسائل و ایجاد محدودیتها در اظهارنظرها، بویژه در مقام نمایندگی مجلس، باعث میشود که قوه مقننه از داشتن روح حریت و آزادگی در بیان موضوعات محروم گردیده و راه برای انتقاد سازنده و اصلاح امور بسته شود.
این هفته در موضوعات خارجی، سفر وزیر خارجه آمریکا به منطقه، تحولات تازه مصر و مسائل عراق در صدر رویدادهای مهم قرار داشتند. جان کری وزیر خارجه آمریکا در دور تازه مأموریتش برای احیای روند سازش به فلسطین اشغالی سفر کرد و با سران رژیم صهیونیستی و مسئولان حکومت خودگردان فلسطین به گفتگو پرداخت.
صائب عریقات، مقام ارشد فتح و مسئول فلسطینی مذاکره با رژیم صهیونیستی در پایان سفر تازه کری به فلسطین اشغالی آنرا بینتیجه خواند. وی افزود که کری هیچ پیشرفت تازهای نتوانسته است در مسیر مذاکرات ایجاد کند و رژیم صهیونیستی کماکان در مواضع خود باقی است و از جمله به شهرک سازی ادامه میدهد.
در این میان یک نشریه رژیم صهیونیستی نیز نوشت: "نتانیاهو در جلسه مسئولان رژیم صهیونیستی عنوان کرده که وی از جان کری قول گرفته است آمریکا به سیاستهای شهرک سازی تل آویو کاری نداشه باشد." این مسائل بیانگر آن است که مأموریت تازه وزیر خارجه آمریکا نیز با شکست مواجه خواهد شد. اساساً آمریکا عزمی ندارد که به رژیم صهیونیستی فشار آورد. جان کری روز سه شنبه هشدار داد که طرفین تا اسفند ماه فرصت دارند به توافق برسند. مسلم است که این هشدار کری متوجه فلسطینی هاست چرا که رژیم صهیونیستی کماکان در مواضع خود و عدم امتیازدهی به فلسطینیها مصر است و خطاب سخنان کری فلسطینیها هستند که باید با شرایط موجود به سازش تن دهند.
واقعیت این است که آمریکا و به ویژه حزب حاکم در آن کشور درصدد برآمده است یک توافق نیم بند در فلسطین اشغالی را ترتیب دهد تا به این وسیله موقعیت جناح خود را در داخل آمریکا تقویت کند و این بار نیز همچون گذشته واشنگتن قصد جدی و صادقانه برای برقراری یک صلح عادلانه در منطقه ندارد.
این هفته مصر بار دیگر ناآرام بود. اعلام تروریستی بودن حزب "اخوان المسلمین" بر آتش خشم طرفداران این حزب و محمد مرسی رئیس جمهوری برکنار شده مصر افزود. بر این اساس، طی روزهای هفته جاری شهرهای مختلف مصر همچنان شاهد اعتراضات علیه نظامیان حاکم و دولت دست نشانده آنها بود که در جریان آن شماری کشته و شمار بیشتری نیز مجروح و بازداشت شدند.
در تازهترین تحول، اتحادیه عرب نیز اخوان المسلمین را تروریست خواند که در نوبه خود حادثهای غیرمنتظره و قابل تأمل بود. اتحادیه عرب که ابتکار عمل در این تشکیلات در اختیار رژیمهای معلوم الحال عرب از جمله خود مصر و عربستان و قطر است در همسویی کامل با قدرتهای استعمارگر حرکت میکند و درصدد است تا راه انقلابهای منطقه را سد کند و یا مسیر آنها را منحرف سازد. اکنون بیش از گذشته مشخص میگردد که پشت پرده کودتای مصر چه کسانی هستند. عربستان به عنوان اولین کشور بود که رژیم کودتایی مصر را به رسمیت شناخت چرا که رژیم ریاض از گسترش انقلابهای منطقه و سرایت آن به عربستان وحشت دارد و در این راستاست که با تمام توان از رژیم کودتایی مصر حمایت میکند.
این هفته عراق شاهد توطئه جدیدی بود. گروه تروریستی "داعش" با همدستی برخی گروههای سیاسی عراق دو شهر سنینشین "فلوجه" و "الرمادی" را مورد هجوم قرار داد. دولت عراق نیز برای مقابله با این اقدام تروریستی وارد عمل شد و ضربات سنگینی به این گروه تروریستی در این دو شهر وارد ساخت. گروه تروریستی داعش که توسط برخی از رژیمهای عرب منطقه حمایت میشود و در سوریه نیز به جنایتهای گستردهای دامن زد، درصدد برآمده است از اختلافات میان دولت مالکی و جناحهای سنی استفاده کرده و اهداف پلید خود در عراق را پیاده کند. در این میان دولت نوری مالکی هشدار داده است که به زودی بقایای این گروه تروریستی را آماج حملات گسترده قرار خواهد داد. دولت از شهروندان شهر فلوجه خواسته است در این مصاف، خود نیز به مقابله با تروریستها بپردازند.
در این میان اکثر کشورهای خارجی از جمله آمریکا، روسیه و جمهوری اسلامی ایران به جز چند رژیم عربی، از عملیات ضد تروریستی دولت عراق حمایت کردهاند. از این رو احتمالاً شهر مذکور طی روزهای آینده شاهد عملیات شدید نیروهای دولتی بر ضد تروریستها خواهد بود.
رسالت:اتاق فکر رسالت
«اتاق فکر رسالت»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمدکاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛
امروز آغاز بیست و نهمین سال انتشار روزنامه رسالت است. هشت هزار و دهمین شماره رسالت را با توفیق الهی منتشر کردیم.
سال 92 برای ما سال خوشیمنی نبود. محرم امسال استاد حبیبالله عسکراولادی و آخر صفر، استاد اکبر پرورش را از دست دادیم. آنها دو رکن رکین اتاق فکر رسالت بودند و در تولید اندیشه سیاسی ما نقش اساسی داشتند.
رسالت از آغاز تاسیس، یک اتاق فکر داشت که هر هفته به طور منظم تشکیل میشد و با عنایات الهی هنوز هم تشکیل میشود. این اتاق فکر، متولی تهیه خوراک برای تحریریه رسالت است. در جلسات آن مهمترین تحولات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و... کشور، منطقه و جهان مورد بررسی، تحلیل و مداقه قرار میگیرد. در طول هفته همین نگاه و اندیشه حاصل از آن زینت بخش صفحات رسالت است.
استاد عسکراولادی و استاد پرورش دو گل سر سبد این نشستها بودند. پیش از آن هم ما مردان بزرگی را در این اتاق داشتیم که دعوت حق را لبیک گفته و به دیار باقی شتافتند. آیتالله آذری قمی که در دهه اول انتشار روزنامه نقش تعیینکنندهای درتولید اندیشه، بویژه دفاع از مبانی نظام و اندیشه مترقی ولایت مطلقه فقیه داشتند، نیز حضوری مستمر و مفید در اتاق فکر رسالت داشتند. جناب آقای زوارهای، مهندس طاهری و برادر بزرگوار جاب آقای شفیق که اکنون در میان ما نیستند حضورشان در اتاق فکر رسالت واقعا خالی است.
حضرت آیتالله راستی نیز تا قبل از بیماری از منضبطترین اعضای اتاق فکر رسالت بودند و همیشه هدایتهای ایشان چراغ راه روزنامه رسالت بوده و هست و مدتی است که به دلیل کسالت ایشان، از این حضور محروم هستیم.حضرات آیات شرعی و خزعلی نیز از بنیانگذاران رسالت هستند و در آغاز شکلگیری رسالت، در این اتاق فکر حضور داشتند و نفس قدسی آنها روشنی بخش تبلیغ و ترویج اندیشه الهی در رسالت بوده و هست. حضور برادر عزیز و بزرگوارم جناب آقای مهندس سیدمرتضی نبوی که از ابتدا شانه خود را زیر بار مدیر مسئولی روزنامه، دادند در راس این اتاق، متکفل مدیریت فکر و اندیشه رسالت برای دفاع از آنچه که ما آن را اصول اسلام، نظام و انقلاب میدانیم به حمدالله مستمر و مستدام است.
اتاق فکر رسالت در این سالها بارها ترمیم شده و به لطف و عنایات الهی هیچگاه از مردان الهی خالی نبوده است. مردانی که در پیامهای تسلیت مقام معظم رهبری به عنوان "یاران صدیق" انقلاب شناخته و معرفی شدند. رسالت در آغازین روزهای قبل از انتشار با اعلام مواضع خود صادقانه گفت؛
1- ما در پی زمینهسازی برای حاکمیت الله و اجرای احکام اسلامی هستیم، فلسفه انتشار رسالت بسترسازی برای این هدف بزرگ است.
2- ما حاکمیت الله و اجرای احکام اسلامی را در سایه حکومت ولایت فقیه جستجو میکنیم.
3- بالا بردن آگاهی و بصیرت مردم با انعکاس اخبار و رویدادهای داخلی و خارجی و تحلیل درست آن را وظیفه خود میدانیم.
4- تبلیغ و ترویج ارزشهای انقلاب و مقابله با ارزشهای منحط غرب را از دیگر وظایف خود میدانیم.
5- تلاش در جهت استقرار عدالت اسلامی و دفاع از حقوق محرومان را از دیگر وظایف خود میشماریم.
6- دفاع از آزادی مردم و استقلال کشور و پاسداشت حضور مردم درصحنه را با هر هزینهای باشد، صیانت خواهیم کرد.
7- حمایت حکیمانه از دولت، نقد مشفقانه و رصد هوشمندانه را وجهه همت خود قرار دادهایم.
اکنون نزدیک به سه دهه از این هدفگذاری میگذرد. استاد عسکراولادی همواره میفرمودند: "رسالت یک جریان فکری و یک ابزار برای تبلیغ و ترویج فکر صحیح است."
فکر میکنیم از ممشای اهداف و آرمانهای اولیه خود فاصله نگرفتهایم و به قول استاد عزیزم آقای مهندس سیدمرتضی نبوی؛ "ما در اصولمان تجدید نظر نکردیم."19 دی ماه 64 که رسالت آغاز به کار کرد در شور و اشتیاق اجرای آرمانهایی بود که اشاره کردم. امروز پس از گذشت 28 سال همان شور و اشتیاق بویژه در دفاع از ولایت فقیه و آرمانها و اهداف مترقی مقام معظم رهبری در اتاق فکر رسالت وجود دارد که اگر بیشتر نشده، قطعا کمتر نیز نشده است.خونهای پاک و مقدسی که در قیام تاریخی 19 دی ماه 56 در قم به زمین ریخته، الهامبخش حرکت ما در اتاق فکر رسالت است.ما به عنوان یک قطره از اقیانوس پرتلاطم و خروشان ملت، خود را خادم انقلاب و رهبری میدانیم و تداوم حیات خود را نیز مرهون خدمت به نظام و مردم در عرصه روشنگری میدانیم.
سیاست روز:چشمانِ باز بسته
«چشمانِ باز بسته»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم محمد صفری است که در آن میخوانید؛فتنه ۸۸ که ۴ سال از وقوع آن میگذرد، همچنان مورد بحث، مجادله و مناقشه در میان دو گروه اصلی سیاسی کشور قرار دارد. این فتنه که بر سر ادعای یک دروغ بزرگ شکل گرفت، علاوه بر این که کام مردم و نظام را تلخ کرد، باعث شد تا آنهایی که در رویای خود براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران را می دیدند، گمان کنند که کار تمام است و جمهوری اسلامی ایران روزهای آخر حکومت خود را سپری میکند.
اما اکنون از آن واقعه تلخ ۴ سال میگذرد و برای نظام جمهوری اسلامی ایران و مردمی که پای انقلابشان ایستادهاند، هیچ اتفاقی نیفتاده است.
فتنه ۸۸ باید به عنوان یک عبرت، همیشه و همواره در حافظه تاریخی مردم باقی بماند. نمیتوان آن را به فراموشی سپرد یا کاری کرد که کسی از آن یادی نکند. این اتفاق ناگوار، به مانند بسیاری از اتفاقات تاریخی این کشور ثبت شده است. مگر میتوان آن را از یادها برد؟
اما چگونه یاد کردن آن مهم است. همچنان که از تاریخ گذشتگان بدون تحریف و دخل و تصرف یاد میشود، همچنان که از انسانهایی مانند، امیرکبیر و میرزا کوچکخان تا باقرخان و ستارخان به نیکی یاد میشود و آنها میشوند اسطورههای تاریخی مبارزه، مقاومت و سازندگی، آیا میتوان از عوامل فتنهای که ماهها کشور را به چالش جدی کشاند به نیکی یاد کرد؟! هر چند شاید درگذشته عوامل این فتنه بزرگ برای این کشور و نظام خدمت هم کرده باشند، اما همه آن خدمات در این واقعه تلخ توسط آنها، به یکباره فرو ریخت و آن زحمات نقش بر آب شد. درواقع آنها بر خرمن تلاش های گذشته خود آتش کشیدند و همه خاطرات خوب را خاکستر و دود کردند.
از این بابت و منظر نباید به فراموشی سپرده شود که با یک لغزش و پا را کج گذاشتن سرنوشت آدمی چگونه تغییر میکند و همین موضوع درس و عبرتی است برای همگان، چه مردم و چه مسئولان.
اما بحثهایی مطرح میشود که سعی دارد این جریان را به یک انحراف و فتنهای دیگر تبدیل کند.
برخی در این میان دانسته و یا ندانسته، بدون این که به اصل فتنه توجه داشته باشند، سعی دارند به حاشیه و فروع این ماجرای تلخ و ناگوار بپردازند.
در حالی که فتنه ۸۸ به فرموده مقام معظم رهبری فتنهای بوده است که آغاز آن از سال ۷۸ و اوج آن در فتنه ۸۸ نمایان شد. ۱۰ سال کار و برنامهریزی برای چنین سناریویی انجام شده بود که البته همچنان این سناریوهای براندازی و فتنهانگیز ادامه دارد.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجتماع بزرگ مردم کرمانشاه به تاریخ ۲/۷/۹۰ درباره فتنه ۸۸ فرموده بودند؛ «یکی دیگر از چالشها، که البته این چالش پیچیدهتری بود، چالشهای فتنهانگیزی بود که در فتنهای مثل ۱۸ تیر سال۷۸ و فتنه سال ۸۸، با فاصله ۱۰ سال، ابتدا در تهران راه انداختند. امیدوار بودند که بتوانند با این فتنه، نظام را شکست بدهند، ضربه وارد کنند، اما به عکس شد. در فتنه ۱۸ تیر، پنج روز بعد از این که فتنهگران فتنه خود را شروع کردند، مردم آن حرکت عظیم ۲۳ تیر را، نه فقط در تهران، بلکه در سایر شهرها به راه انداختند. در فتنه ۸۸، دو روز بعد از حوادث عاشورا، آن قضیه عظیم نهم دی به راه افتاد.
همان وقت بعضی از ناظران خارجی که از نزدیک دیده بودند، در مطبوعات غربی نوشتند و ما دیدیم که گفته بودند آنچه در نهم دی در ایران پیش آمد، جز در تشیع جنازه امام(ره)، چنین اجتماعی، چنین شوری دیده نشده بود. این را مردم کردند. حضور مردم اینجوری است.»
ایشان در خرداد سال ۹۰ درباره گناه فتنهگران گفته بودند: «گناه بزرگ فتنهگران در سال ۸۸ این بود که اگر خوشبینانه نگاه کنیم و بگوییم اینها یک شبههای، خدشهای در ذهنشان بود، این خدشه را به صورت ایجاد چالش برای نظام اسلامی مطرح کردند این گناه بزرگ، قابل اغماض هم نیست، آثار آن هم، همچنان در جامعه ما موجود است.»
اشاره ایشان به وجوه آثار این فتنه نکتهای است که پس از گذشت ۴ سال همچنان نظام و مردم با آن درگیر هستند. این هم از آن خاطر است که جریانهای وابسته به فتنه با سیاستهایی که دنبال میکنند، زنده نگه داشتن این اتفاق را از منظر خود نوعی مطالبه به حق برای فتنهگران میدانند، نه به عنوان یک اتفاق تلخ و ناگوار و درس عبرت!
آنها میخواهند از فتنه و سران فتنه به عنوان افرادی که مظلوم واقع شدهاند نام ببرند و ملعبهای بسازند برای ادامه حیات سیاسی خود. آنها هیچگاه به عمق فتنه و حتی حماسه بزرگ ۹ دی اشارهای نداشته و نمیکنند. همچنان که در مجامع خصوصی بر دروغ بزرگ خود اعتراف میکنند و سعی دارند این آلودگی را از دامان خود پاک کنند، اما در رسانههای منتسب به جریانات همسو با تفکراتشان، به نوعی خود را مظلوم و البته طلبکار نشان میدهند.
به همین خاطر است که در هنگامههای گوناگون بحث شکستن حصر فتنه گران را مطرح میکنند و یا حتی سخن از دادگاه آنها به میان میآورند. بدون این که به شرایط موجود کشور توجه داشته باشند که آیا اکنون زمان آن است تا دادگاهی علنی برای آنها برگزار شود. این اتفاق همان چیزی است که دشمنان خارجی به دنبال آن هستند.
برخی میگویند که با سخنان و مواضعشان میخواهند داستان فتنه را جمع کنند. فتنه داستان نیست، واقعهای است که اتفاق افتاده و همین فتنه باعث شد سره از ناسره تشخیص داده شود. سخنان اینگونه درباره فتنه ۸۸ ،داستان! فتنه را جمع نمیکند که هیچ، بلکه باعث میشود اصل موضوع به حاشیه برود که هدف همین است.برای پاک کردن تبعات و آثار فتنه باید آنهایی که چنین مواضعی دارند به خود بیایند و بصیرت پیشه کنند.
تهران امروز:اصل اساسی در بودجه فراموش شد؟
«اصل اساسی در بودجه فراموش شد؟»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد مهدوی عادلی است که در آن میخوانید؛اگر بخواهیم چند ویژگی مهم را برای یک قانون بودجه خوب و محکم بشماریم، بدون شک واقعبینی در میزان درآمدها یکی از این ویژگیها خواهد بود. واقعبینی در پیشبینی درآمدهای سالانه کشور شاکله اصلی قانون بودجه است و اگر چنین واقعبینیای لحاظ شود، کشور سال مالی را با مشکلات کمتری طی خواهد کرد.
متاسفانه این اصل اساسی در بودجهنویسی کمتر رعایت میشود. در سنوات گذشته و طی دولتهای گذشته از دولت سازندگی و اصلاحات تا دولت احمدینژاد کمتر پیش آمده است که پیشبینی دولت درباره درآمد سالانه کشور محقق شود. به همین دلیل کسری آشکار و پنهان به یکی از آفات قانون بودجه در کشور تبدیل شده است. برای رفع این نقیصه هم معمولا دولتها در نیمه دوم سال دست به کار شده یا لایحه اصلاحی بودجه به مجلس ارائه داده یا اینکه دائما از بودجه عمرانی کم میکنند و به بودجه جاری اضافه میکنند تا دولت در پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان دولت و سایر هزینههای ضروری نماند.
اگر چه رفع چنین نقیصه مهم و ساختاری در قوانین بودجه کشور به این راحتی ممکن نیست لیکن این امکان وجود دارد که نقیصه را به حداقل ممکن رساند و بهتدریج بخش پیشبینی درآمدها را با واقعیات موجود بیشتر هماهنگ کرد. البته چنین ضرورتی در لایحه بودجه سال 93 بیشتر از سالهای قبل دیده میشود. چرا که کشور در شرایط تحریم قرار دارد.
وقتی درآمدهای غیرواقعی در لایحه بودجه بیش از حد باشد یا حساب ویژهای روی درآمدهای نفتی باز کرد، ممکن است شرایط تحریمی آنگونه که کارشناسان دولت پیشبینی کردهاند پیش نرود و در نتیجه زمینه برای بروز مشکلات بیشتر در عرصه اقتصاد بیشتر شود. ضمن اینکه این دولت خود را یک دولت معتقد به تصمیمگیری بر اساس دیدگاهها و برآوردهای کارشناسی معرفی کرده است و از این زاویه هم انتظار میرود دولت برای درآمدهایی که واقعی نیست حسابی باز نکند.
با این حال میبینیم که نخستین ارزیابیهای کمیسیون تلفیق مجلس و کارشناسان اقتصادی در اختیار مجلس نشان میدهد دستکم 25 هزار میلیارد تومان درآمد غیرواقعی در لایحه بودجه وجود دارد که چنین پیشبینی غیرواقعیای در سال آینده میتواند برای کشور مشکلاتی بهوجود آورد. بخصوص که مذاکرات هستهای هم در پیش است و اگر به هر دلیلی این گفتوگوها به نتیجه نرسد و مشکلات حادتر شود، امکان بروز مشکلات بیشتر وجود دارد.
اما اگر در عوض دولت حتی مقداری محتاطانهتر عمل کند نهتنها خسارتی ندارد بلکه اگر اوضاع بر وفق مراد پیش رفت و درآمدها از پیشبینی دولت فراتر رفت، آنگاه میتوان از طریق لایحه متمم بودجه برای درآمدهای اضافی فکری کرد. به نظر میرسد حرکت بر مدار احتیاط در پیشبینی درآمد بودجهای ثمره بیشتری برای کشور داشته باشد تا دل بستن به اما و اگرهایی که ممکن است محقق نشود.
وطن امروز:اعتبار دولت زیر سؤال نرود!
«اعتبار دولت زیر سؤال نرود!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم سیدعابدین نورالدینی است که در آن میخوانید؛ دولت آقای روحانی به صورت جدی با بحران گفتمان مواجه است. این دولت فاقد یک انسجام تئوریک و مبانی نرمافزاری است. اعتدال نمیتواند این شکاف عمیق تئوریک را پر کند. به عبارتی، وزن نهاد دولت بسیار بیشتر از آن است که اعتدال بتواند آن را حمل کند. آقای روحانی قبل از انتخابات با شعارهای ملموس معیشتی و «کنایه»های سیاسی توانست رئیسجمهور شود. تلاش اقای روحانی از ابتدای تشکیل دولت آن بوده که یک مختصات کلی از اعتدال ارائه کند. بهرغم مطالبه فراگیر، اعتدال تعریف نشد تا در مواقع لازم، نیازهای دولت به بخشی از مختصات معرفتی اعتدال تبدیل شود. نوع مناسبات آقای روحانی با راست سنتی و روحانیت و نیز ارتباط او با اصلاحطلبان نیز در همین قاعده صورت میگیرد. منتقدان نیز از همین طریق نواخته میشوند و در واقع این اعتدال است که برچسب «تندرو» را به منتقدان میچسباند.
این اعتدال است که بر ناجوری چینش کابینه سرپوش میگذارد و این اعتدال است که مجوز از ناطق تا خاتمی را صادر میکند. این نگاه اعتدال هیچ خط و مرزی ندارد. بلکه حدود اعتدال را نیازها و ضروریات نهاد دولت مشخص میکند. در این فرمول ماهیت اعتدال تابع نهاد دولت میشود. اینها خطا است. اگرچه واقعیات جامعه ضرورت یک فضای میانی را ایجاد کرده اما آنچه آقای روحانی به آن مجهز است و آنچه جامعه نیازمند آن است؛ تفاوتهای ویژهای دارند. آقای رئیسجمهور در حال ارتکاب یک اشتباه بزرگ است. اقل آن این است که آدرسهایی که آقای رئیسجمهور میدهند چنین چیزی را نمودار میکند. دولت آقای روحانی فاقد گفتمان است و «اعتدال» نیز بستر و فضایی برای توجیه رفتارها وتصمیمات دولت شده است.
اگر آقای رئیسجمهور حتی بتوانند همه اهداف فعلی خود چه در سیاست خارجی و چه در سیاست داخلی را محقق کنند؛ باز هم خلأ تئوریک دولت او قابل جبران نیست. البته آقای روحانی در این موضوع مقصر نیست بلکه جامعه گفتمانی جدید تولید نکرده که آقای روحانی بتواند دولت خود را با آن گفتمان حمل کند.
دولت بیگفتمان دولت تناقض است. نبود گفتمان منجر به عدم انسجام در تصمیمگیری میشود و قاعدتا نهاد دولت در شناخت اولویتها دچار خطا و بعضا اصطکاک میشود. نسخهها و راهکارهای چنین دولتی نیز منجر به درمان نمیشود. جامعه به مرور تناقضات دولت را به وضوح میبیند. به عنوان مثال اولویتهای دولت ایجاب میکند رئیسجمهور به معاون اول خود نامهای بنویسد و از ضرورت برخورد با ویژهخواری بگوید؛ اما در شورایعالی امنیت ملی رسانهها از پیگیری فساد کرسنت منع میشوند! چرا؟ آنچه رئیسجمهور را وادار به نشان دادن اراده دولتش برای مبارزه با فساد کرده با آنچه پیگیری فساد نفتی کرسنت را منع کرده، دقیقا در مقابل هم قرار میگیرد. معنای دقیق آن این است که اولویتها درباره یک موضوع مشترک متفاوت و متناقض شده است! این تناقض البته درموردهای دیگر هم عینی شده است. افشاگری یک نماینده درباره رانت 650 میلیون یورویی وزارت صنعت و نقش بانک مرکزی در این رانت، بلافاصله با واکنش معاون اول رئیسجمهور مواجه شد و آقای جهانگیری طی نامهای از زحمات آقایان نعمتزاده و سیف، وزیر صنعت و رئیس کل بانک مرکزی تقدیر کردند! این رفتار تعریفی غیر از «تناقض» دارد؟ به نظر میرسد این قبیل رفتارها و تناقضات موجب میشود جامعه نسبت به اراده دولت در مقابله با فساد مردد شود و خدای ناکرده شائبه فساد خوب و فساد بد را در جامعه تقویت کند.
دولت آقای روحانی بویژه در موضع هستهای یک ماموریت بسیار مهم و دشوار بر عهده دارد، ماموریتی که ایجاب میکند دولت تقویت شود. توصیههای آشکار و پنهان رهبر انقلاب مبنی بر ضرورت حمایت و تقویت دولت نیز یک دستور است که باید اطاعت شود اما به نظر میرسد این خود دولت است که متاسفانه هرازگاه مرتکب ایجاد حاشیه میشود. حتی اگر آقای روحانی نیز نپذیرد اما این یک توصیه برادرانه به ایشان است. دولتی که همه چیز را به موضوع هستهای گره زده و قرار است در مذاکرات از حقوق هستهای ملت دفاع کند؛ باید قبل از آن وجاهت و صداقت خود را نزد مردم اثبات کرده باشد تا در روایت خود از مذاکرات دچار مشکل نشود. وقتی به فاصله تنها چند روز اقداماتی صورت میگیرد که خدای ناکرده اراده دولت برای مبارزه با فساد را مخدوش میکند؛ اعتبار دولت مخدوش میشود. مخدوش شدن اعتبار دولت در این شرایط یک بحران بسیار بزرگ برای شخص رئیسجمهور خواهد بود.
قدس:همه بازندهها
«همه بازندهها»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم پیرمحمد ملازهی است که در آن میخوانید؛این روزها دو واژه در صدر اخبار و گزارشهای خبری در خاورمیانه قرار گرفته است. واژه «جبهه النصره» و واژه «داعش».
اولی علیه حاکمیت بشار اسد و گروههای میانه روی مخالف حکومت سوریه وارد جنگ شده و دومی در عراق و استان الانبار با تصرف بخشهایی از شهرهای رمادی و فلوجه مشغول نقش آفرینی است.
پرسش مهم این است که این گروههای رادیکال که با صفات تروریستی ملقب شده اند، از کجا و چگونه به این سطح از تأثیرگذاری روی تحولات سوریه و عراق رسیده اند که میتوانند همزمان با ارتش سوریه و ارتش آزاد مخالفان اسد وارد جنگ شوند و در عراق تا بدان حد احساس قدرت کنند که شهرهایی مهم نظیر فلوجه و رمادی را به طور موقت هم که شده، به تصرف خود در بیاورند؟
پاسخ روشن و قانع کننده و در عین حال منصفانه به این پرسش ساده نیست، اما اگر بخواهیم به دور از پیش داوری زیانبار به آن بپردازیم، در یک کلام میتوان گفت، جبهه النصره و داعش محصول اشتباهات همگانی، اعم از قدرتهای خارجی و قدرتهای منطقه ای هستند.
واقعیت آن است که آمریکا در راستای منافع راهبردی اش در خاورمیانه با دخالتهایش فضایی را باز کرده که گروههای تروریستی که خود را جهادگر تصور میکنند، در آن شروع به رشد و نمو کردهاند.
آمریکا و اروپا در پیگیری طرح موسوم به خاورمیانه بزرگ در کل منطقه از تونس، سومالی، لیبی و سودان در شمال آفریقا تا عراق، سوریه و لبنان به فضایی کمک کرده اند که خلأ اولین پیامد آن بود.
وقتی خلأ قدرت بوجود بیاید، نیروهای متضادی در صدد پرکردن آن برخواهند آمد. این تجربه در سایر مناطق جهان با اندک تفاوتهایی با توجه به ویژگی ها و مختصات محلی بارها تکرار شده است.
دخالتهای دنیای غرب در خاورمیانه در درجه اول متوجه کشورهایی شد که تصور میشد در دوره جنگ سرد وابسته به بلوک شرقی قدرت بین الملل بوده اند.
سوریه و عراق در چنین نگاهی میباید از چنگ روسیه، وارث اتحاد جماهیر شوروی سابق خارج میشدند و نظامهایی موافق خط مشی کلی غرب در خاورمیانه پیدا میکردند. روشن است چنین تحولی بدون مشکل و از طریق روندی کاملاً سیاسی و دموکراتیک امکان پذیر نبود و دخالت نظامی خارجی و یا با تحمل جنگ داخلی نمونه آن در عراق و سوریه اجتناب ناپذیر میشد.
اما این تنها قدرتهای خارجی نیستند که تحولات را به طرف جنگ و خشونت کشاندند. بلکه قدرتهای منطقه ای نیز خود درگیر آن شدند.
سوریه آزمایشگاه ورود کشورهای منطقه به جهت دهی تحولات است و به نظر میرسد لبنان و عراق نامزدهای بعدی این فرآیند محسوب شوند.
جبهه النصره و داعش در چنین فضایی رشد کردند و توانستند نیروهای همفکر خود را از سراسر جهان جلب کنند.
بخشی از این نیروها سوری و عراقی هستند، اما بخش مهمتر آنها که به القاعده نزدیک هستند از همه ملیتها، از اروپا از جمله بلژیک، انگلیس، آلمان و فرانسه از جهان عرب از جمله تونس، مصر، لیبی، سودان، عربستان و یمن و از جنوب آسیا و حوزه قفقازو چچن و پاکستان وافغانستان و... به سوریه و عراق آمده اند تا در نگاه خودشان در امر جهاد شرکت کنند.
پرسش مهم دوم این است که این جنگجویان از چه مسیری و با چه امکاناتی وارد سوریه و عراق میشوند؟
گمان غالب در این خصوص آن است که مرزهای ترکیه، عربستان سعودی و اردن به روی این نیروهای رادیکال باز شده است و هزینه این جنگها را صاحبان حوزههای نفتی تقبل کرده اند.
ثروت نفتی این کشورها که علی القاعده میبایست صرف توسعه و مبارزه با فقر و عقب ماندگی میشد، امروزه در جهت تخریب زیر ساختهای ملل مسلمان منطقه به کار گرفته شده است.
اما خطر به همین جا ختم نمی شود. در سوریه و عراق جنگ قدرت به سرعت در حال فرقه ای شدن است.
به آنچه در استان الانبار عراق میگذرد، با تامل توجه کنید! وقتی نوری مالکی نخست وزیر عراق، جنگ با داعش را به خود مردم و عشایر منطقه واگذار میکند و ارتش، هر روز عملیات بر ضد داعش وفلوجه تصرف شده را به تاخیر میاندازد، آیا به درستی میداند چه خطری را متوجه دولت عراق و کشورش میسازد؟
داعش بخت بقای بلند مدت در فلوجه را ندارد، اما اگر به جای ارتش رسمی عراق، شبه نظامیان عشایری یا هر گروه دیگری بر فلوجه مسلط شود، آیا قابل تصور خواهد بود که منطقه را دو دستی تقدیم آقای مالکی کنند و خود به مدعی دیگری تبدیل نشوند. احتمال آن هر چند ضعیف را نباید نادیده گرفت.
در هر حال، عراق و سوریه هر دو در معرض خطر فرقه ای شدن جنگ قرار گرفته اند و دخالتهای خارجی و منطقه ای در آنها وجود دارد. اگر رهبران و صاحبان قدرت بقای خود را صرفاً از طریق اعمال قدرت نظامی تصور کنند و منافع شخصی و گروهی معطوف به قدرت را بر منافع ملی و آینده کشورشان ترجیح دهند، تداوم جنگ فرقه ای شده خطر تجزیه هر دو کشور را ایجاد خواهد کرد و در نهایت همه بازیگران چه در صحنه مستقیم جنگ و چه آنهایی که در پشت پرده آتش بیار معرکه شده اند، بازنده خواهند بود و آتش برافروخته شده دیر یا زود دامان خود آنها را نیز خواهد گرفت.
حمایت:چرایی اصرارهای لیبرمن
«چرایی اصرارهای لیبرمن»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم علی تتماج است که در آن میخوانید؛
جانکری، وزیر امور خارجه آمریکا، در سفر به سرزمینهای اشغالی طرحی 9 مادهای را به نام روند به اصطلاح صلح خاورمیانه مطرح کرد. گزارشها حکایت از آن دارد که وی تا فروردین به تشکیلات خودگردان فلسطین و تلآویو فرصت داده ا ست تا برای اجرایی ساختن این طرح اقدام کند.طرح کری در حالی با واکنشهای متعددی همراه بوده است که در مواضع صهیونیستها یک اصل مشاهده میشود مبنی بر اینکه هر طرحی باید به جابهجایی زمین و جمعیت برگردد.
محور این طرح را نیز گفته لیبرمن، وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی، تشکیل میدهد که تاکید دارد هیچ طرحی بدون اصل جابهجایی زمین و جمعیت اجرایی نیست. حال این سوال مطرح است که طرح جابهجایی جمعیت و زمین چیست و چرا صهیونیستها بر اجرای آن تاکید دارند؟ طرح زمین و جمعیت طرحی است که از گذشته صهیونیستها مطرح کردهاند و براساس آن 8/6 اراضی کرانه باختری به سرزمین صهیونیستها اضافه میشود و 5/5 درصد اراضی کرانه باختری به تشکیلات خودگردان میرسد.
جمعیت این مناطق نیز براساس ساختار صهیونیستی و فلسطینی جابهجا میشود.تا این مرحله، طرح مذکور طرحی مثبت مینماید اما در ورای آن یک اصل مهم وجود دارد و آن اینکه صهیونیستها با ادعای یهودینشین بودن بخشهای گستردهای از کرانه باختری، بخشهای جدیدی از کرانه باختری را اشغال میسازند به گونهای که حتی کمتر از 10 درصد اراضی برای فلسطینیها باقی میماند و عملا آنان به منطقهای کوچک و خودمختار مبدل خواهند شد . همچنین با نام جابهجایی اراضی، دهها هزار فلسطینی نیز از سرزمین مادری خود اخراج میشوند.
صهیونیستها عملا طرح کوچ اجباری فلسطینیها به بهانه جابهجایی سرزمین و جمعیت را اجرایی میسازند در حالی که اصل حق بازگشت فلسطینیها به وطن را نیز منتفی میسازند. این امر زمانی بیشتر آشکار میشود که در طرح کری همچون دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون اسکان آوارگان فلسطینی در کانادا و استرالیا و بازنگشتنشان به وطن مطرح شده است. نکته قابل توجه دیگر آن است که صهیونیستها برای جابهجایی جمعیت و سرزمین یک اصل را مطرح کردهاند و آن اینکه هرگونه توافقی با فلسطینیها باید به تایید شهرکنشینان صهیونیست برسد.
به عبارتی آنها برگزاری همهپرسی و به زعم آنها دموکراسی مردمی را شرط به نتیجه رسیدن توافقات با فلسطینیها عنوان میکنند. نکته جالب توجه آنکه صهیونیستها چنین حقی را برای فلسطینیها در نظر نمیگیرند و جابهجایی سرزمین فلسطینیها را حق خود میدانند که در کوتاهترین زمان ممکن باید اجرا شود.
براساس این سناریو صهیونیستها 8/6 درصد از اراضی باقیمانده کرانه باختری را تصرف میکنند در حالی که برای واگذاری 5/5 درصد به فلسطینیها طرح رفراندوم را مطرح میسازند که نتیجه آن از هماکنون شخصی است و آن رای ندادن شهرکنشینان به واگذاری اراضی به فلسطینیهاست. با توجه به این شرایط است که لیبرمن بر اصل جابهجایی جمعیت و سرزمین تاکید دارد زیرا نتیجه نهایی آن اشغال بخشهای بیشتری از کرانه باختری و آوارگی گسترده فلسطینیها خواهد بود.
آفرینش:ایجاد اعتماد در جامعه را از خودمان شروع کنیم
«ایجاد اعتماد در جامعه را از خودمان شروع کنیم»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم زهرا کیانبخت است که در آن میخوانید؛در حد فاصل زود باوری و زودانکاری، جایگاه ما کجاست؟ جزو آن دسته انسانها هستیم که همواره در اثر زودباوری خود، چوب اشتباهات و اعتمادهای نابجای خود را میخورند و یا برعکس، در جرگهی افرادی هستیم که همیشه افراط و زیادهرویشان در دیرباور نمودن مسایل، دیگران را دچار رنجش و کدورت خاطر میکند؟ افرادی که زودانکاری، یکی از حالتهای دائمی شخصیتی آنها در برخورد با حوادث است. مرز متعادل میان این دو، نقطهای است که انسان در آن جایگاه، نه به راحتی هر حرف و سخنی را تایید کرده و میپذیرد و نه این گونه است که مدام درصدد انکار دیگران باشد و درواقع در پذیرش حقیقت، دچار وسواس فکری باشد. این که افراد جامعهای جزء کدام یک از این سه گروه باشند بستگی به عوامل مختلفی دارد و بدین سبب، گرایش افراد به هر کدام از این سه نوع واکنش و عکسالعمل، در هر اجتماعی متفاوت است.
یکی از عواملی که قدرت باور را در افراد کاهش میدهد، عدم اعتماد است. قادر به باور نمودن یکدیگر نیستیم به این دلیل که به هم اعتماد نداریم. شخصی در خیابان، جلویمان را میگیرد و با ناراحتی از جاگذاشتن کیف پولش در تاکسی با ما صحبت میکند و درخواست مبلغی پول برای رساندن خودش به منزل را میکند؟ چه قدر او را باور میکنیم؟ تا در مرحله بعد بتوانیم به حکم انسانی و وجدانی قضیه، کمک مادی کوچکی به وی کنیم؟ در جایگاه یک معلم، چه قدر بر حرف دانشآموز خود مبنی بر دلایل انجام ندادن تکالیفش صحه میگذاریم؟ در جایگاه یک دوست، چه قدر سخنان دوستانمان را باور میکنیم؟ در جایگاه والدین چه قدر فرزندانمان را و برعکس، در جایگاه یک فرزند چه قدر والدینمان را باور داریم؟ همین طور در موقعیت یک فرد از افراد جامعه چه میزان حرف مدیرانمان را و در جایگاه یک مدیر چه قدر حرف زیردستان خود را باور میکنیم؟
جامعه چه قدر ما را به سمت ایجاد اعتماد نسبت به همنوعانمان و یا بیاعتمادی به آنها سوق میدهد؟ یکی از دلایل اساسی شکلگرفتن موج بیاعتمادی در میان افراد نسبت به هم، احساس امنیت نکردن نسبت به حرفها و قضاوتهای دیگران درمورد ماست در زمانی که خودمان، برای دفاع از خود، حضور نداریم. ممکن است یک بار و یا بارها و بارها طعم بدگویی دیگران درمورد خودمان را در زمانی که در جایی حاضر نبودهایم چشیده باشیم. این مساله، یکی از مهمترین عوامل در ایجاد گسست و کدورت، در بین افراد است که به سرعت، افراد را نسبت به هم بیاعتماد و بدبین میسازد. یکی از دلایل اساسی دیگر در این زمینه، عدم صداقت است. وقتی صداقت در خانواده، گروههای دوستی، محیطهای کاری و به بیان کلی، در جامعه نقصان میپذیرد، سطح اعتماد نیز به موازات آن، و چه بسا بیشتر از آن، رو به کاهش میگذارد.
اگر در بسیاری از مشکلات و مسایلی که به شکلی آزارمان میدهند دقیق شویم، خواهیم دید در تعداد زیادی از آنها، علت اصلی ایجاد مشکل، عدم صداقتمان بوده است. انسانها از آن جایی که فطرتشان به صداقت و شفافیت در بیان و رفتار، گرایش دارد، از این که نامشان در جرگهی دروغگویان و افراد غیرقابل اعتماد برده شود، واهمه دارند و حتما به همه ما احساس ناخوشایندی دست خواهد داد اگر کسی به صراحت، دروغگو و غیرقابل اعتمادمان بنامد. به همین دلیل است که برای خفیفتر نمودن بار کلمات ناخوشایند و رها شدن از زشتی کلماتی مثل دروغ که زشتیشان همیشه نیز پابرجا هست، میآییم و معادلهایی را جایگزین میکنیم تا به این شیوه، وجدانمان کمی آسودهتر باشد.
مثلا این روزها یکی از اصطلاحات پر کاربردی که به جای دروغ گفتن در جامعه رایج شده فعل پیچاندن است. هیچ کدام از ما به راحتی نمیتوانیم بگوییم؛ امروز دروغ گفتم. ولی ممکن است بارها در صحبتهایمان از فعل پیچاندن به معنی دروغ گفتن، صداقت نداشتن و راست و بیریا نبودن، استفاده کنیم و این کلمه برایمان آن قدرها هم آزاردهنده نباشد.
اگر هر کدام از ما بارها و بارها در شبانهروز از صداقت به خرج ندادن و عدم شفافیت اطرافیان، خانواده، دوستان، بالادستان، زیردستان، و هموطنانمان گله و شکایت میکنیم و احساس میکنیم نمیتوانیم به دیگران اعتماد کنیم، چاره اصلی؛ صداقت به خرج دادن اولیه از جانب خودمان است. در پشت میز مدیریتمان، نهایت تلاش را برای انجام وظایف خود در قبال افراد، انجام دهیم اما در عین حال، از دادن وعدههایی غیرقابل تحقق خودداری کنیم و در جهت شکسته شدن سد بیاعتمادیها گام برداریم، در موقعیت یک معلم، جواب سوالهای مطرح شده را که پاسخشان را بلد نیستیم، بزرگوارانه با کلمهی کوتاه نمیدانم بدهیم و طوری وانمود نکنیم که جواب را بلدم ولی وقت نیست و... در هر موقعیت فردی، خانوادگی، شغلی و اجتماعی، که قرار داریم به جای پررنگ نمودن بیاعتمادیها، در ایجاد و حفظ اعتماد کمک کنیم. به صدق کوش که خورشید زاید از نفسات... که از دروغ سیهروی گشت صبح نخست.
آرمان:بهارستان آینده میبان تندروها نیست
«بهارستان آینده، میزبان تندروها نیست»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم مصطفی درایتی است که در آن میخوانید؛پرسیدن سوال از وزیران حتی از رئیسجمهور حق طبیعی و مسلم نمایندگان مجلس است و نمایندگان میتوانند از حقی که دارند نهایت استفاده را کنند ولی باید منطقی و اصولی باشد تا شانیت مجلس و خودشان را زیر سوال نبرد. دولت تدبیر و امید مجموعهای را تحویل گرفت که اکثریت نمایندگان مجلس نهم باعث پیروزی آن و شریک کارها و سیاستهایش بودند ولی در حال حاضر تکتک وزرای دولت یازدهم را مسئول مشکلات جامعه میدانند که این دور از اخلاق سیاسی است و جای شک و شبهه دارد.
با توجه به مشکلات زیادی که مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند و تاثیر زیادی در زندگی و معیشتشان گذاشته است از نمایندگان انتظار میرود روبروی دولت نباشند بلکه کنار دولت بایستند و بتوانند مشکلات به وجود آمده را از بین ببرند چراکه اگر مجلس فعلی در برابر اقدامات دولت قبل سکوت نمیکرد شاید بسیاری از مشکلات حال حاضر وجود نداشت. در حال حاضر برخی نمایندگان به دنبال منافعی هستند که اصلا مثبت نیست و ممکن است تبعات بسیار سنگینی در جامعه به ارمغان آورد. خیلیها هستند که هنوز نتوانستهاند شکست خود را در انتخابات 24خرداد بپذیرند اما باید این را قبول کنند که سیاست یعنی برد و باخت.
دولت تا به امروز نظر نمایندگان را در اولویت کار خود قرار داده و حتی خیلی از دوستان دولت و شخص رئیسجمهور این کار را مورد نقد قرار دادهاند ولی شخص دکتر حسن روحانی بر احترام به قانون و مجلس تاکید زیادی دارند اما دلیل بر این نیست سکوتی که نمایندگان در دولت قبل داشتند الان شکسته شود و بخواهد سوالاتی را عنوان کند که پایه و اساس اصولی ندارد. ظاهرا عدهای از نمایندگان تازه به معنای واژه نمایندگی و وظایفش پی بردهاند و میخواهند وظایف خود را انجام دهند که بیشتر گروهی را شامل میشود که نتوانستهاند کاندیدای ریاستجمهوری خود را بر کرسی قدرت برسانند و طعم شکست را نپذیرفتهاند و میخواهند با هر اقدامی دولت را تحت فشار قرار دهند ولی این کار هیچ سودی ندارد.
نمایندگان اصیل اصولگرا باید اقداماتی را در این باره انجام دهند تا وضعیت بد نشود. در حال حاضر جامعه وضعیت خاصی دارد و دولت باید زمان زیادی بگذارد تا مشکلات را حل کند نه اینکه باری هم به مشکلات افزوده شود. دولت نباید به جنجالهایی که مشخص است از روی ناتوانی درست میشوند توجه کند و باید با تمام قدرت به موضوعات مهم کشور بپردازد. مسلما دوره بعد مجلس دیگر میزان تندروها نیست بلکه نوبت اعتدالیون است.
مردم سالاری:وفات و شهادت آخرین امام در دسترس مردم
«وفات و شهادت آخرین امام در دسترس مردم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم سیدرضا اکرمی است که در آن میخوانید؛
1- هشتم ربیعالاول است و شهادت امام یازدهم، ابومحمد حسنبن علیالعسگری علیهالسلام مدفون در جوار پدر«امام هادی علیهالسلام» در سامرا. چند عزیز در کنار یکدیگر آرمیدهاند حکیمه خاتون عمه امام، نرجس خاتون مادر امام عسگری و امام هادی علیهالسلام، این مزار و حرم در چند سال اخیر مورد حمله و تعرض وهابیان قرار گرفت و انفجار به وجود آمد، در سن 28 سالگی مسموم گشت و چون امام جواد علیهالسلام که در 25 سالگی بدرود حیات گفت و چون پدر خود امام هادی در 42 سالگی، یعنی سه امام«95 سال» عمر کردند و «ابن الرضا» لقب یافتند، وفات این سه امام در این سن و سال گواه است که روایات«ما منا الا مسموم او مقتول او شهید» درست است و هیچ امامی به مرگ طبیعی، بدرود حیات ننمودهاند و بلکه مسموم شدند و یا به شهادت رسیدند.
2- دوران امام عسگری علیهالسلام، دوران تلخی بود که با پدر خود در سن خردسالی«2 یا 4 سالگی» از مدینهالنبی با خوف و ترس به بغداد و سامرا تبعید گشت و در مرکز خلافت«سامرا» زیست و اجازه خروج از سامرا نداشت و بدین جهت توفیق زیارت بیتاللهالحرام نیافت و چون پدر تحت نظر و تعقیب بود و هرچه به زمان امام عصر ارواحنافداه، نزدیکتر میشدیم فشار بر آل محمد و آل علی تشدید میشد و درصدد حذف فیزیکی بودند.
3- دوران امامت حضرت عسگری علیهالسلام شش سال طول کشید و با چند خلیفه عباسی معاصر بود و تازه در همین دوران کوتاه چند بار مورد سعایت و بدگویی ماموران عباسی قرار گرفت و به زندان افکنده شد و حتی دستور قتل وی توسط خلیفه عباسی«در بین راه» صادر شده بود. بنیامیه و بنیمروان و بنیعباس، وجه مشترک در مورد بنیهاشم دارند که عبارت است از مقابله و مخاصمه با آنان و اقدام در حذف آنان بود، با اینکه میدانستند
این خاندان در «علم و عقل و عرفان و عقیده و حکمت و فضیلت و طهارت و قداست و عبادت» سرآمد دیگران میباشند، ولی چه میتوان گفت و چه میتوان کرد که «دنیا طلبی و مقام خواهی و برتر بینی» انسان را کور و کر میسازد و مانع حقپذیری و عملی نمودن حق میشود.
4- حضرت عسکری علیهالسلام از طریق وکالت کوشید با ارادتمندان مکتب اهل بیت، در ارتباط باشد و زمینه را برای دوران غیبت امام عصر ارواحنا فداه، فراهم سازد، که بحمدالله اکنون تحت «مرجعیت» و پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحت عنوان «ولایت فقیه» ادامه دارد و جامعه اسلامی ایران رهبری«اما الحوادث الواقعه، فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجته الله علیهم، الراد علیهم کالراد علینا» میشود و دستاوردهای این رهبری و ولایت در دوران پرفراز و فرود انقلاب اسلامی ایران به خوبی معلوم شد و نبود این نوع ولایت در کشورهای اسلامی «مصر، تونس و...» چه مصائبی با خود داشته است.
5- حضرت به پیروان خود توصیه کرد، تقوای الهی و رعایت «ورع» پارسائی در دین و کوشش بسیار برای خدا و راستگویی در حدیث، امانتداری و امانت پردازی به آن کسانی که شما را امین قرار دادهاند، نیکوکار باشند یا گناهکار، طولانی نمودن سجده و همسایگی خوب را، پاس بدارید «و قال شیعته، اوصیکم بتقوی الله و الورع فیدینکم والاجتهاد لله و صدق الحدیث و اداء الامانته الی من ائتمنکم من برا و فاجر، و طول السجود و حسن الجوار» تحف العقول صفحه 89 این دستورات را حضرت محمدبن عبدالله صل الله علیه و آله فرموده است.
6- رسالت ما در برابر هر امامی از جمله حضرت ابومحمد حسن بن علی العسکری علیهالسلام شناخت وی و شناساندن وی به دیگران و تقرب بوی و توسل به حضرت و تبعیت از زندگی نامه شکوهمند و شرافتمند آنان در حد مقدور «اولئک الذین هدی الله فبهد اهم اقتده» میباشد.
قانون:القاعده، عامل همکاری امنیتی تهران-واشنگتن
«القاعده، عامل همکاری امنیتی تهران-واشنگتن»عنوان یادداشت روز روزنامه قانون به قلم امیرعلی ابوالفتح است که در آن میخوانید؛در حال حاضر اتفاقاتی در منطقه خاورمیانه در حال وقوع است که هم جمهوری اسلامی ایران و هم ایالات متحده آمریکا را تهدید میکند؛ گسترش فعالیت گروههای وابسته به القاعده از سوریه به عراق و تشکیل امارت اسلامی عراق و شام توسط گروه داعش یک تهدید امنیتی جدی به حساب میآید. اکنون این گروه تروریستی بخشهایی از استان الانبار عراق از جمله شهر فلوجه را به اختیار خود درآورده است. این در حالی است که این شهر در 75 کیلومتری بغداد قرار دارد و لذا یک تهدید امنیتی جدی برای دولت بغداد به شمار میرود.
از دیگر سو، نزدیکی دولت نوری مالکی به ایران و آمریکا باعث شده که بحث همکاریهای امنیتی میان دو کشور حتی اگر به صورت مستقیم هم نباشد به صورت غیرمستقیم برای مقابله با این خطر مشترک مطرح شود. البته بحث همکاریهای امنیتی دو جانبه تهران-واشنگتن مسبوق به سابقه است و اولین همکاریهای امنیتی دو کشور به زمان جنگ بوسنی باز میگردد؛ در آن زمان هم ایران و هم آمریکا به مسلمانان بوسنی در برابر صربها کمک میکردند.
در این رابطه کمکهای ایران شامل آموزشهای نظامی و کمکهای غذایی بود. همچنین برخی رسانههای غربی از کمکهای تسلیحاتی ایران نیز خبر داده بودند که البته این موضوع هیچگاه تایید نشد. از دیگر سو، در قضیه افغانستان نیز بعد از حادثه 11 سپتامبر، همکاریهای ایران و آمریکا به شکل بسیار آشکاری بود؛ به طوری که گفته میشد ایران نقش نیروی زمینی و آمریکا نقش نیروی هوایی را در سرنگون کردن طالبان داشتند. اجلاس بُن نیز به شکل بارزی این مسئله را نشان داد. در رابطه با قضیه عراق و سرنگونی صدام حسین نیز شاهد بودیم که اگرچه ایران با نوع رفتار آمریکا علیه صدام موافق نبود اما الزاماتی دو طرف را وادار کرد که نشستهایی را در بغداد صورت دهند.
البته گفته میشود این مذاکرات نتیجه بخش نبود اما در هر حال به عنوان حرکتی در جهت مبارزه با تهدیدهای مشترک ارزیابی شد. در حال حاضر نیز مسئله عراق و ورود نیروهای داعش به استان الانبار منجر به شکلگیری یک تهدید مشترک برای ایران و آمریکا شده است، لذا دو طرف را به سمت همکاریهای مشترک امنیتی سوق خواهد داد. همچنین اکنون دولت عراق توان مبارزه با چنین گروههای تروریستی را ندارد و تجربیات تهران- واشنگتن میتواند کمک حال عراق باشد. البته در رابطه با سوریه این دیدگاه وجود ندارد و دو طرف در مقابل هم قرار دارند.
اما اگر مباحث نظامی و فعالیتهای شبه نظامیان و تروریستها بیش از این از مرزهای سوریه خارج و متوجه کشورهایی مانند عراق و ترکیه شود بحث شکلگیری همکاریهای امنیتی دور از تصور نیست. این تضاد دیدگاهها از این جهت است که ایالات متحده آمریکا حامی رفتن بشار اسد و جمهوری اسلامی ایران خواهان ماندن او در قدرت است. لذا در مورد بحران داخلی سوریه نمیتوان انتظار داشت دو کشور بتوانند همکاریهای مشترک امنیتی داشته باشند.
حتی حضور ایران در نشست ژنو 2 نیز به عنوان یک همکاری تلقی نمیشود؛ از دید آمریکاییها اگر ایران به این نشست دعوت و آنها این حضور را بپذیرند، از این جهت است که تمام بازیگران بحران سوریه پشت یک میز باشند تا بتوان به یک راه حل سیاسی دست یافت. البته اخیرا آمریکا نیز به این نتیجه رسیده که سرنگونی اسد به هر قیمتی ضرورت ندارد و اگر قرار باشد گروههای تکفیری و وابسته به القاعده دست بالا را در این کشور داشته باشند، آمریکا حمایتش را از جریانهای مخالف اسد کاهش خواهد داد. در نتیجه شاید بتوان گفت در این صورت نوعی اشتراک نظر و نه همکاری میان ایران و آمریکا شکل خواهد گرفت مبنی بر این که سوریه در اختیار گروههای وابسته به القاعده قرار نگیرد.
ابتکار:یک بام، چند هوا دارد؟!
«یک بام، چند هوا دارد؟!»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم رضا سلیمانی است که در آن میخوانید؛اتفاقات سه، چهار ماه اخیر مجلس شورای اسلامی در قالب نطقهای قبل از دستور نمایندگان و حساسیت بعضیها نسبت به مطالب نطق ها، شکلی جدید از یک ضرب المثل قدیمی ایجاد کرده که واقعا یک بام چند هوا میتواند داشته باشد؟!!
می گویند نمایندگان محترم مجلس در بیان دیدگاههای خود آزادند، نطق نمایندگان محترم نباید حاوی توهین و تهمت باشد، توهین به روسای قوا و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام جرم است و میگویند اگر از تریبون مجلس نسبت ناروایی به کسی وارد شود، باید فرصت پاسخ گویی برای آن شخص فراهم شود.همه این نکات از اصول مصرح در قانون اساسی و فراتر از آن اسلامی و انسانی است، اما معلوم نیست چرا این قوانین، با همه تصریحات روشن، فقط شامل برخی افراد، آن هم از طیفی خاص میشود و تابع قانون همه یا هیچ است؟ به گونه ای که توهین به بعضی از مسئولان نظام با توجه به نگاه سیاسی آنها، حرام، مباح، مکروه و نهایتاً حلال تلقی میشود. مگر در بندهای منتشر نشده همان قوانین، «انظر بما قال» هم هست که جرم و ناجرم بودن توهین، بستگی به افراد توهین شده دارد؟!!
همین چند ماه پیش بود که چند تن از نمایندگان مجلس در جریان رای اعتماد به وزرای دولت یازدهم، با استفاده از تریبون مجلس که صوت و تصویر آن به صورت کامل از صدا و سیمای ملی !! پخش میشد، به خاطر عصبانیت از نتیجه انتخابات ریاست جمهوری، سخنانی علیه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفتند که در بدترین فرهنگ نامهها هم «فحش و ناسزا خوانده میشود» اما آن زمان گویا مقامات مسئول متوجه نشدند و جرمی هم اعلام نشد و حتی اعتراض یکی از فرزندان آیت الله هاشمی رفسنجانی به آن ناسزاها را توهین به مسئولان تلقی و علیه ایشان اعلام جرم کردند؟!
اولاً بیان هر جمله ای که تخریب شخصیت یک انسان باشد، مخصوصاً از تریبون مجلس شورای اسلامی ناخوشایند است و ثانیا ناسزا از هر زبان که خارج شود، نارواست. کسانی که این روزها در مقابل نطق انتقادی یک نماینده مجلس، معلم اخلاق میشوند و با استناد به روایات متعدد جرم تراشی مینمایند، کجا بودند آن روزها که یک نماینده مجلس آن هم ملبس به لباس روحانیت و به عنوان مبلّغ اسلام که اتفاقا سابقه سفر تبلیغاتی به آلمان را هم دارد، بی هیچ دلیل منطقی یا موضوعی، به شخصیتی توهین میکرد که عالی ترین سخنان امام راحل و رهبری معظم انقلاب درباره ایشان است؟
از مجلسی با اکثریت اصولگرایی، بعید است که اصول مسلم اسلام را در اجرا و دفاع، به فرعیات سیاسی گره بزند و ببیند اولا چه کسی توهین کرد و ثانیاً به چه کسی توهین کرد. هرچند تفاوت محتوایی و زشتی کلام این نماینده مجلس به رئیس محترم قوه قضائیه و آن نماینده به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، از زمین تا آسمان است و شاید به خاطر همین فاصله هاست که بر بام مجلس چندین نوع هوا حکمرانی میکند که گاهی جمله ای جرم است و گاهی هیچ جمله ای جرم نیست.
متاسفانه در فضای سیاسی جامعه و محافل و اماکن سیاسی نیز همین یک بام و چند هوا مصداق دارد و حاکم است. اگر در سخنرانی یکی از هم طیفهای این گروه توسط جماعتی هر چند بزرگ اعتراضی انجام شود آن گروه، مشتی اراذل، فریب خورده بیگانگان و مزدور نامیده میشوند ولی اگر گروهی ولو اندک نظم جمع کثیری از مردم را به هم زده و به شخصیتی مخالف این طیف و جناح در اجتماعات و سخنرانیها اهانت کنند از آنان به عنوان مردم و قشرهای دلسوز و ارزشی تجلیل میکنند و بر صدر مینشانند و عزیز شمرده میشوند.حال باید مردم خود قضاوت کنند که: در فضای سیاسی کشور یک بام و چند هوا وجود دارد ؟!!
شرق:جای خالی 2 معاونت در پاستور
«جای خالی 2 معاونت در پاستور»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم تقی آزادارمکی است که در آن میخوانید؛در چند روزی که گذشت وزیر محترم علوم، تحقیقات و فناوری در مورد یکی از بنیادیترین موضوعات و مسایل و مشکلات حوزه علم و تخصص در کشور تحت عنوان «فرار مغزها» سخن گفتند.
آماری که ایشان بیان کردند عمق چالشی را که در طول چند دهه گذشته در ایران جاری است، نشان میدهد. هزینهای که برای تربیت یک متخصص در کشور صرف میشود و بیحساب و بیکتاب تربیتشدگان از کشور به خارج رانده میشوند دو بعد چالشی انسانی و اجتماعی است که ابعاد اقتصادی و فنی و سیاسی در کل کشور دارد؛ چالشی انسانی که تاکنون دستاویز برخی سیاستبازان قرار گرفته بود.
سیاستبازانی که نه اهل تخصص بودند و نه قصد داشتند تا جامعه ایرانی بر اساس تخصص و دانش مدیریت شود. وقتی از سیاستبازی دور میشویم و قصد پیدا میکنیم کشور را بر اساس دانش و تخصص بومی مدیریت کنیم آنوقت متوجه این چالش میشویم. این چالش، عمقی بیش از آن دارد که در حد یک خبر به آن توجه میشود. این چالش راز و رمز ظهور چالشهای مهم دیگری است که در ایران جاری است. ایران کشوری است که در آن چالشهای انسانی بسیاری جاری و ساری است.
من به چهار چالش انسانی اشاره میکنم. اولین چالش انسانی «فرار مغزها» و دومی «کشتهشدن سالانه بیش از 20هزارنفرو صدواندیهزارنفر نیز زخمی در جادهها» سومین فاجعه «آلودگی زیستمحیطی و هوا،» و چهارمین فاجعه «حضور سیاستبازان به جای سیاستمداران در برخی حوزههای مدیریتی کشور» است. این چهار رخداد ناگوار با هم در زمان واحد و شرایط واحد در جریان هستند.
در دولت اعتدال، مرتبطترین وزیر به چالشی جدی توجه کرده است. این توجه ضمن اینکه در زمان خوبی بوده، ولی در این حدش بسیار ساده و سطحی است. اگر در همین حد باقی بماند به سیاسیشدن فرار مغزها خواهد انجامید. همانطور که تاکنون اینگونه بوده است. سه اطلاعی که وزیر علوم در توضیح وضعیت فرار مغزها ارایه دادهاند نشان از عمق فاجعه بزرگ و فراگیر انسانی اجتماعی است. این سه اطلاع چه هستند و چه معنایی را در بردارند؟ اول اینکه گفته شده است در سال حدود 150هزارنفر متخصص از کشور خارج میشوند. دوم اینکه اشاره شده است هزینه تربیت هر متخصص در کشور یکمیلیوندلار است.
سوم اینکه بودجه دولتی ایران 192هزارمیلیاردتومان معادل با 70میلیارددلار است. همانطور که وزیر محترم هم اشاره کردهاند با یک حساب ساده اینطور میشود: ما هر سال 150هزار نفری که هر کدام با هزینه یکمیلیوندلار با احتساب هر دلار سههزارتومان که میشود 450هزارمیلیاردتومان را از دست میدهیم در حالی که بودجه کشورمان در سال 192هزارمیلیاردتومان است. این رقم به چه معناست؟ ارقام چه میگویند؟ ظاهرا میشود 450هزارمیلیاردتومان. اینطور نیست؟ یعنی میشود تقریبا کمی کمتر از یک چهارم بودجه کل کشور در سال. جالب است، نیست؟ کشوری با هزاران مشقت، درآمدی کسب میکند و یک چهارم آن را از طریق تربیت متخصص بدون کمترین مشکلی از بین میبرد. حدود یک چهارم توانش را در اختیار کسانی قرار میدهد که قرار بود با آنها رقابت و در بعضی از شرایط مقابله کند. این یک چهارم بودجه است.
در حوزه سیاسی و فرهنگی و اقتصادی دیگر کنشگران و بازیگران از مصرف سه چهارم دیگر بودجه هم رضایت ندارند. چون ما هر روز از پدیدهای تحت عنوان افول اقتصاد ملی و رشد اقتصاد وابسته یاد میکنیم، از مصرف گرایی یاد میشود، همانطور که اشاره شد از کشته شدن بیش از 20هزارنفر و نابودشدن ماشین و... خبر میدهیم و هزاران پدیده دیگری که اصلا در راستای سر و سامان یافتن اقتصاد بومی و ملی نیست.
در نتیجه به نظر میآید نتایج مترتب بر فاجعههای سهگانه انسانی دیگر هم نشان ازبینرفتن سرمایههای ملی (انسانی، اجتماعی، اقتصادی، زیستمحیطی، فرهنگی و...) است. اگر یکبار دیگر به نوع ظهور و بروز چهار رخداد ناگوار، اشاره کنیم خواهیم فهمید که بنیادیترین چالش در ایران «فرار مغزها» است. این چالش در زمانی در کشور ظهور کرده است که ما بیشترین نیاز را به متخصص و نیروی فکری و تربیتشده داریم. همه گفته و میگویند که ساختن کشور با نیروی متخصص بومی ممکن است. در این شرایط است که ما با چالش بزرگ خروج نخبگان و مغزها از کشور روبهرو شدهایم. زمانی که بیشترین نیاز را به نخبگان داریم آنوقت نخبگان از کشور خارج میشوند. چرا؟ این را باید مسوولان مربوطه پاسخ دهند.
کسانی که مسوول سازماندهی نیروی انسانی کشور هستند؛ کسانی که مسوول تربیت نیروی متخصص هستند؛ کسانی که مسوول بودجهریزی و ارزیابی عملکرد دستگاههای اجرایی هستند؛ کسانی که در حوزه اندیشه و فکر مشغول کار هستند. در زمانی که به مغز و متخصص و صاحب دانش داخلی نیاز داشتیم جریانی چالشی تحت عنوان«فرارمغزها» ظهور کرد. این چالش، خود، اساس فعالسازی زمینههای ظهور چالشهای سهگانه دیگر شد.
وقتی متخصص تربیتشده در داخل جایی برای زندگی در کشور نمییابد و احساس میکند که دانش و تخصصی که در اختیار دارد مورد استفاده قرار نمیگیرد و در مقابل تقاضای جهانی کار برایش هست، خارجشدن از کشور را پیشه میکند و زمینه بروز چالشهای دیگر که من از سه نوع آن یاد کردم، فراهم میشود. فقدان متخصص است که فاجعه مرگ 20هزارنفر در سال در کشور را ممکن میکند. فقدان متخصص تربیتشده داخلی است که زمینه ظهور فاجعه زیستمحیطی آلودگی هوا در کشور را فراهم میکند.
فقدان متخصص تربیتشده و کاردان است که زمینه فعالسازی حضور سیاستبازان تا سیاستمداران و متخصصان حوزهها را در ایران فراهم ساخته و ایران را در معرض فاجعه خاصی که از آن با عنوان «فاجعه سیاستبازی» یاد کردم قرار داده است. در این زمینه باید کاری کرد. من برای سروساماندادن این امور در اولین اقدام پیشنهاد میکنم در حوزه ریاستجمهوری دو معاونت دیگر افزون بر معاونتهای جاری تحت عنوان«معاونت حفاظت از سرمایه انسانی» برای سروساماندادن چالش فرار مغزها و«معاونت حیات» برای سروساماندادن فاجعه تصادفات که میتوان از آن تحت عنوان«فاجعه مرگ» یاد کرد، تشکیل شود. در ضمن هر یک از وزارتخانهها و سازمانهایی که با تربیت نیروی انسانی درگیر هستند به بازنگری سیاستهای جاریشان اقدام کرده و سازمانهای اجرایی در بهکارگیری نیروی متخصص تجدیدنظر کنند. البته اقدامهای دیگری هم بهلحاظ فرهنگی لازم است تا تجلیل از
دنیای اقتصاد:مالیات تنفسی همچنان در حال اجرا
«مالیات تنفسی همچنان در حال اجرا»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم مهدی نصرتی است که در آن میخوانید؛چرا تقریبا همه شهرهای بزرگ ایران هوایی آلوده دارند؟ آیا شهرهای ایران شرایط اقلیمی و آبوهوایی خاصی دارند؟ آیا مردم ایران رفتارها و عادات خاصی دارند که منجر به آلودگی هوا میشود؟ دلیل اصلی را باید در به کار بردن یک ابزار سیاستی نانوشته و ناخودآگاه به نام مالیات تنفسی (بر وزن مالیات تورمی!) جستوجو کرد. این ابزار اتفاقا شباهتهای جالبی با مالیات تورمی دارد. برای اینکه با ابعاد این ابزار جدید آشنا شویم، مناسب است ابتدا نگاهی داشته باشیم به مالیات تورمی که یکی از سیاستهای قدیمی و البته بسیار پرکاربرد است.
مالیات تورمی که از آن با عنوان مالیات خاموش یا مالیات پنهان نیز یاد میشود دارای این سازوکار است: دولتها به جای اینکه مستقیما از مردم مالیات و عوارض بگیرند، اقدام به انتشار پول کرده و کسری بودجه خود را از این طریق جبران میکنند، اما این اقدام منجر به افزایش تورم میشود و باعث میشود قدرت خرید مردم کمتر شود. به این ترتیب مردمی که قرار بوده پول بیشتری برای عوارض و مالیات بدهند، آن را در جای خود نمیدهند و در عوض از طریق کاهش قدرت خرید پولشان این موضوع را جبران میکنند. مهمترین فایده ابزار مالیات تورمی این است که مقصر معلوم نیست و طیفی از عوامل از گرانفروشان و دلالان تا مافیای پنیر و تخممرغ و... را میتوان به عنوان مقصر جلوه داد.
حال ببینیم مالیات تنفسی چیست. موضوع از این قرار است که جهت مقابله با آلودگی هوا باید اقداماتی انجام گیرد؛ مثلا بنزین باکیفیت و باقیمت بالاتر عرضه شود، ممنوعیتهای بیشتری برای تردد خودروها وضع شود، حمل و نقل عمومی و مترو توسعه یابد، کیفیت خودروها افزایش یابد و... اما همه این اقدامات هزینههایی را به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر مردم و دولت و سایر ذینفعان تحمیل میکند. اینجا هم مثل موضوع مالیات تورمی این مساله وجود دارد که این هزینه از چه کسانی و چگونه و به چه میزان اخذ شود.
همانطور که در مالیات تورمی، راهحل ساده و دم دستی، افزایش نقدینگی و تحمیل هزینهها بهصورت نامحسوس بر مردم بود، اینجا هم به جای اینکه از جیب افراد و جامعه هزینه شود، از نفسکشیدن شهروندان مالیات گرفته میشود. به این ترتیب ما بر مهمترین سرمایه شخصی افراد؛ یعنی سلامتی، چوب حراج میزنیم. به غیر از بیماران قلبی و افراد کهنسالی که مالیات تنفسی خود را نقدا و در قالب سکته و بیماریهای قلبی میپردازند، هزینههایی نیز به حساب کل شهروندان واریز میشود تا با ابتلای تدریجی به انواع و اقسام بیماریها، در آینده دوران بازنشستگی خود را سپری کنند!
اما مزیتهای مالیات تنفسی چیست؟ مهمترین مزیت این روش این است که مقصر معلوم نیست. رانندگان بیملاحظه، خودروهای تکسرنشین، فرهنگ ترافیک و چندین عامل موهوم را میتوان به عنوان مقصر و متهم ردیف کرد، اما واقعیت این است که در دنیای صنعتی و شهرنشینی امروز، داشتن هوای پاک، مجانی نیست و باید برای آن هزینه کرد. اگر حاضر نیستیم این هزینه را بپردازیم، باید از سلامتی شهروندان مایه بگذاریم!
بسیاری از کشورها رویکرد «سلامت در همه سیاستها» را اتخاذ کردهاند. به این معنی که مساله سلامت فقط منحصر به موضوعات بهداشتی و درمانی نمیشود، بلکه در همه حوزههای مهم، سلامت به عنوان یک اصل و به عنوان «بزرگترین ثروت» باید مدنظر باشد. در خصوص حل معضل آلودگی هوای شهرهای بزرگ نیز باید رویکرد سلامت در همه سیاستها اعمال شود. انشاءالله در مجالی دیگر به این موضوع خواهیم پرداخت.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد