روزنامه خندان

مفسدان کشاوزی

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند. حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
کد خبر: ۶۵۴۴۷۵
مفسدان کشاوزی

جام جم : می‌دانید درد چیست؟

می‌دانید درد چیست؟ آهان! دیدید اشتباه کردید! دستتان شکسته؟ این که درد نیست پای آدم هم که بشکند درد نیست، اصلا دور از جانتان، زیر غلتک ده تنی هم که بروید باز هم درد نیست.
به هر حال از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که ما با هوش و ذکاوت بالایی که داریم!

ـ اصلا خودمان هم شیفته این تواضعمان هستیم ـ به این نتیجه رسیده ایم که درد واقعی این است که شما مثلا دستتان بشکند، اما به جای آن که دنبال دلیل آن بگردید و بفهمید که چرا این اتفاق ناخوشایند برای شما افتاده، یک گوشه بنشینید و مدام تکرار کنید که تقدیر ما این بوده و حتما اتفاق بدتری در راه بوده و خدا را شکر که به همین ختم شد!

البته خدا را شکر، اما چرا یک لحظه هم فکر نمی کنیم که شاید این اتفاق براثر بی ملاحظگی خودمان افتاده است؟ در عوض مدام فکر می کنیم تمام بدبختی های دنیا را فقط برای ما ساخته اند و قرار است یک به یک برایمان اتفاق بیفتد. ضمنا خیلی اوقات با گفتن این که مشیت الهی بود، اشتباهات خودمان را توجیه می کنیم.
بین خودمان باشد همین چند وقت پیش خبطی کردیم و برای درآوردن وسایل از بالای کمد منزلمان رفتیم روی صندلی، چشمتان روز بد نبیند که یکهو عینهو... کف اتاق پخش شدیم و بعد چشم که باز کردیم، دیدیم وسط بیمارستانیم و بعد... خلاصه الان حالمان خوب است.
اما به جان شما که نباشد به جان خودمان از صد نفری که به عیادت ما آمدند حتی یک نفر هم نگفت: «مرد حسابی صندلی برای این کارها نیست!» اما در عوض تا دلتان بخواهد برای ما داستان های مختلف از کسانی که روی صندلی رفته بودند و الان یا در قید حیات نبودند یا حداقل ماه ها گرفتار بیمارستان و دوا و دکتر بودند تعریف کردند. خلاصه آن قدر گفتند و گفتند که ما از خوشحالی در پوست خودمان نمی گنجیدیم، چون فقط یک دست و یک پا و مهره کمرمان مختصری شکسته بود! به هرحال الان مانده ایم که این چه عادتی است که هر بلایی سرمان می آید. یک نگاهی به کوتاهی خودمان نمی کنیم.
راستی دیشب داشتیم فیلم می دیدیم، باور بفرمایید با دیدن این فیلم بدجور یاد زندگی خودمان افتادیم. دقیقا همان جایی که یکی از بازیگرها گفت: «می شه بر درد غلبه کرد؟ / آره، یه بار مارتین دندون درد داشت، اتو رو زد به برق و صبر کرد، بعد اتوی داغو گذاشت روی شونش، دندون دردشو فراموش کرد.»
به جان شما که نباشد به جان خودمان به این قسمت از فیلم که رسیدیم دی وی دی را خاموش کردیم و تخت خوابیدیم! چون گمان می کنیم که ما هم گاها هیچ اقدامی برای ریشه یابی و رفع مشکل اصلی مان نمی کنیم. راستی این قضیه برای شما هم آشنا نیست؟

سیاست روز : بز یا بابک – ز؟! مساله این است

خیلی ها فکر می کنند فقط برای چهره های سیاسی می شود تک مضراب زد.راستش ما هم اولش فکر نمی کردیم "تک مضراب خور" محمد دادکان اینقدر خوب باشد اما از آنجا که پیراهن ایشان و سایر مقامات مملکت زیر یک آفتاب خشک می شود ، ادبیات ایشان هم عوض شده و به اصطلاح "طنزخور" خوبی دارد.
محمد دادکان: افغانستانی ها هم راغب نیستند یک مربی ایرانی را ببرند به باشگاه شیر و بز!
ننجون: (بز) را متوجه شدیدم که مخفف اسم (بابک – ز) متهم ردیف اول پرونده رسوایی نفتی است اما آن (شیر) را ملتفت نشدیم.
فوتبال در ایران فقط سرگرم کننده است تا مردم فراموش کنند یک قرص نان دوهزار تومان شده است.
ننجون: از نانوایی محله تان نان نخرید. بی انصاف است.نانوایی سر کوچه رییس جمهور سابق هر نان را به قرار هزار و پانصد تومان می فروشد.
من دنبال پست و مقام نیستم فقط ...
ننجون: همین پست و مقام ریاست فدراسیون فوتبال یا مدیرعاملی پرسپولیس را به شما بدهند راضی می شوید.
پرسپولیس را به من بدهید اگر نتوانستم بچرخانم مرا دار بزنید.
ننجون: قبلا هم فرمودید اصلا و ابدا دنبال پست و مقام نیستید اما دیگر چرا "خودزنی" می کنید؟!
رویانیان وقتی به فوتبال ما آمد، منفی ۲ یا منفی ۳ بود ، وقتی رفت ۲ یا ۳ شد.
ننجون: احسنت بر شما که روی مرکز آمار را با اینهمه دقت ، سفید کردید.
من نه موهای قشنگی دارم، نه چهره زیبایی که مردم به خاطر من برنامه ۹۰ را ببینند.
ننجون: شکسته نفسی نکنید برادر! لااقل از "تام‌کروز"، براد پیت" و "قاسم دهنوی" که خوش قیافه ترید!

تهران امروز : پیتزا و مربی خارجی

کافه کدو تنبل یک کافه مدرن با یک مشت مشتری عصبی در یکی از خیابان‌های شلوغ تهران است. کافه چی با سبیل‌های از بناگوش در رفته و لباس سنتی است که برای مشتری‌ها فقط چای، عرقیجات، معجون‌های گیاهی و غذاهای سنتی سرو می‌کند.
یک مشتری وارد کافه می‌شود.
پشت یک میز می‌نشیند.
کافه چی به او نزدیک می‌شود.
کافه چی: چی می‌خوری؟
مشتری: میشه منو تون رو ببینم؟
کافه چی: منوتون نداریم. ما از این چیزا دست مشتری نمی‌دیم.
مشتری:آقا من منو می‌خوام. لیست غذا.
کافه چی: نه نداریم. هر چی می‌خوای بگو برات بیارم.
مشتری: پیتزا داری؟
کافه چی: چی؟ بیا برو بیرون آقا. هنوز اینقدر بی‌غیرت نشدیم که پیتزا بدیم به ملت.
یکی از مشتری‌ها بلند می‌شود و شعار می‌دهد: پیتزا خیانت می‌کنه، سوسیس حمایت می‌کنه.
همه مشتری‌ها: پیتزا نابود است. آبگوشت پیروز است.
تازه وارد به حالت فرار از در خارج می‌شود.
یکی از مشتری‌ها: آقا این پیتزاخورا رو اینجا راه نده. همینان که واسه تیم‌‌ملی مربی خارجی میارن.
کافه چی: ورزش ما در عرصه بین‌المللی هر چی می‌کشه از این پیتزا و مربی خارجیه.
یکی از مشتری‌ها: هر کی از زنش قهر می‌کنه میاد اینجا مربی خارجی میشه.
یکی از مشتری‌ها: شنیدم لوتر ماتیوس هم از زنش قهر کرده، اومده ایران که تیم‌‌ملی رو بدن بهش تا خرابش کنه.
کافه چی: مگه همین ممد مایلی‌کهن چشه؟
مشتری‌ها: احسنت. احسنت.
یکی دیگر از مشتری‌ها: حرف اونو نزن که دلم ازش خونه. یه عمر فکر می‌کردیم به عشق کویتی پور ریش می‌ذاره.
یک خانم، کافه چی را صدا می‌کند.
کافه چی: چی میل دارید؟
خانم: هیچی می‌خواستم اعتراض خودمو در زمینه ورزش بانوان اعلام کنم.
کافه چی: خوب اعلام کنید.
خانم: من در زمینه ورزش بانوان اعتراض دارم.
کافه چی: خوب؟
خانم: خوب اعلام کردم خیالم راحت شد.
کافه چی: خسته نباشید.
خانم: سلامت باشید. ورزش کنید تا سلامت باشید.
کافه چی: ورزش بانوان که مشکلش حل شد. حتی مردها هم می‌تونن سرشون رو بپوشونن تا سرما نخورن چه برسه به بانوان.
مردی با سر و وضع آشفته، موهای پریشان و لباس‌های پاره وارد می‌شود و کنج کافه می‌نشیند.
کافه چی با خوشحالی داد می‌زند: سلام پروفسور. امروز چی کشف کردی؟
پروفسور: ورزش فوتبال رو.
کافه چی: اون که قبلا کشف شده.
پروفسور: اون چیزی که قبلا کشف شده در مقابل فوتبالی که من کشف کردم، فوتبال دستی‌ام نیست.
کافه چی: خوب این فوتبالی که شما کشف کردی چه شکلی هست؟
پروفسور: شکل فوتباله. منتها نه دروازه داره. نه زمین. نه بازیکن. نه مربی خارجی. نه رئیس فدراسیون. نه توپ.
کافه چی: پس چی داره؟
پروفسور: مرام و معرفت. اخلاق و جوانمردی.
کافه چی: پروفسور واقعا بهت تبریک می‌گم.
پروفسور: لازم نکرده. به من نزدیک نشو. وگرنه می‌ندازمت تو چاله فضایی با این کفاشیان یه عمر رو آب بخندین.

حمایت :مفسدان کشاورزی!

در طی سال های اخیر ما هر چه یادمان می آید از اسم های خارجی و به زعم بچه پولدار ها اسامی با کلاس برای معرفی کالا های اولویت گروه دهم و مغازه ها و ساختمان های شیک استفاده شده است. چه ایرادی دارد یکبار هم ما از اسامی با کلاس و پرطمطراق برای معرفی آلودگی و پلشتی استفاده کنیم؛ شاید در مقابله با آنها تاثیر داشته باشد.
راستش را بخواهید از شما چه پنهان، در طی یک سال اخیر افزایش آلودگی یا هایپر آلودگی برخی مواد غذایی و توزیع گسترده برنج‌های آلوده، میوه سمی، سبزی‌های ناسالم و ده‌ها نمونه دیگر از محصولات کشاورزی آلوده به سم، یکی از چالش‌های نظام سلامت بوده است که برخی از این اخبار از سوی مسئولان تکذیب و برخی هم تائید شد.
هر چند ما ایرانی ها عادت داریم با فوت کردن همه چیز را ضدعفونی کنیم ولی ظاهراً مسئولین به این سطح از رعایت بهداشت و ضدعفونی مواد قانع نیستند فلذا در همین راستا و با همین فرمان رئیس سازمان غذا و دارو و معاون وزیر بهداشت از رویکرد جدید این وزارتخانه برای مقابله با توزیع محصولات غذایی سمی خبر داد و به ایسنا گفت: اگر محصولات مناطقی آلوده به سموم باشد، نشانی آن مناطق را اعلام می‌کنیم. کافی است اطلاع‌رسانی کنیم تا مردم دیگر آن محصولات را خریداری نکنند! به عنوان مثال اگر اعلام کنیم توت‌فرنگی تولید منطقه‌ای آلوده است، ‌کشاورزان آن منطقه ضرر می‌کنند، چون می‌دانیم برخی کشاورزان توت‌فرنگی را در سم می‌زنند تا پایداری‌اش افزایش یابد! البته این مقام مسئول تاکید می‌کند که اطلاعات ما هنوز دقیق نیست. کافی است اطلاع‌رسانی کنیم تا مردم دیگر آن محصولات را خریداری نکنند. ما در ابتدا تذکر می‌دهیم، اما اگر وضع را اصلاح نکنند، میوه‌ها و سبزی‌های آلوده مناطق را رسما اعلام می‌کنیم. ( جام جم 18 اسفند)
هر چند در آلوده بودن برخی مواد غذایی هیچ شکی نیست ولی راستش را بخواهید در ولایت ما کشت توت فرنگی رایج است و ما از نزدیک درخت توت فرنگی(!) دیده ایم. درست است کشاورزان از سموم قوی استفاده می کنند و ما شخصاً توت فرنگی نمی خوریم ولی خدا وکیلی ندیدم توت فرنگی را در سم بزنند و بیرون بیاورند. زولبیا و بایمه که نیست در شربت فرو کنند!
بگذریم. بهترین راه مقابله با آفات و مواد شیمیایی مصرف نکردن میوه و سبزی و سیب زمین و گوجه و برنج و گوشت و ... است. ( پس چی بخوریم؟؟کارد بخوره به اون شکمت؛ برو رستوران... برو کافی شاپ... من چه می دونم! این عمو سیفی هم دیگر شورش را در آورده است! مرد حسابی ما اینجا داریم راجع به سلامت مردم صحبت می کنیم اون وقت تو به فکر شکمت هستی...چه آدمایی پیدا می شن!)
علی ای حال با عنایت به رویکرد وزارت خانه بهداشت در اعلام مناطق آلوده و ترویج سنت حسنه نخریدن و راه اندازی کمپین« نه به محصولات کشاورزی»، ما نیز چند پیشنهاد ارائه می کنیم تا در این حرکتی فرهنگی – کشاورزی منشاء خیر باشیم.
الف) اعلام اسامی مفسدان کشاورزی: حتماً نباید اسامی مفسدان اقتصادی اعلام شود تا مردم آنها را بشناسند. پیشنهاد می شود علاوه بر اسامی محصولات و مناطق آلوده، نام مفسدان کشاورزی هم اعلام شود تا مردم بدانند کدام کشاورز از کود حیوانی استفاده می کند و کدام کشاورز از کود سیاه و اوره و پتاس و گوگرد غیر مجاز و هزار جور کثافتی دیگر...
ب) راه اندازی مجدد PMS: اگر زحمت نیست این لابلا و در بین طرح ها و نظریه های مختلف، مطالعات مراقبتی پس از ورود محصول کشاورزی به بازار یا همان PMS دوباره راه اندازی شود چون ظاهراً به گفته دوستانPMS در سال‌های اخیر ضعیف و حتی در سه چهار سال اخیر تعطیل شده بود!

کیهان : عیب (گفت و شنود)

گفت: روزنامه‌های زنجیره‌ای در یک حرکت مشترک و هماهنگ تیتر زده‌اند که نمایندگان مجلس تاکنون 1213 تذکر به دولت و اعضای کابینه داده‌اند.
گفتم: خب! که چی؟!
گفت: منظورشان این است که مجلس با دولت همکاری نمی‌کند!
گفتم: معنی دیگر 1213 تذکر آن است که دولت طی چند ماه اخیر 1213 تخلف و حرکت غیرقانونی داشته است.
گفت: چه عرض کنم؟! شیپور را از سر گشادش دمیده‌اند.
گفتم: یارو به مکانیک گفت؛ داداش، قربون دستت! یک نگاه به این ماشین بنداز! ببین چه عیبی داره که مدام به در و دیوار و جدول میخوره؟!

قدس:مش غضنفر و پیامک های تبلیغاتی

او اَوَّلا بِرِیکه ای سیم کارتایِ ایرانسل آرزونتر بود، ...
یَکدِنه گیریفتُمُ چُپوندُم تو گوشی موبایلُم ولی یَکچَنوَخت که گذشت ایقذَر صُبُ شبُ نصفِ شب اَزی پیامکایِ مسابقه یُ جاییزه یُ برنده رِفتنُ آهنگِ پیشواز از ایرانسل بِرَم میِمَد که اعصابُم توخ توخ رَفتُ سیم کارت رِ از گوشیم دَرآوُردُم کِردُم لایِ یَک اُستُقونُ دادُم کُچّه سَگِ هَمسِدَما خوردِش. بعد رفتُم اَزی سیم کارتایِ همراه اول گیریفتُم تا دِگه اَزی پیامکایِ اَزاَلَکی بِرَم نَیه. حالا ایرَم که گیریفتُم از هَم کِلّه صُب هَر پَندِقه گوشیم به جُل جُل میُفته یُ مِگه یَرِگه! یَک اِسُمِس بِرَت آمَد. اِسُمِسارَم که واز مُکُنُم یَکدِفه نیویشته «قالیاتایِ بِدِن ما بوشورم؛ قالیشویی جاپاشور»؛ یَکدِفه نیویشته «بِچّه خُردویِ خودِتایِ بِرفِستِن به کلاس کنکورایِ ما؛ کانونِ توت فرنگیِ آمُرزِش»؛ یَکدِفه دِگه نیویشته «کت شلوارِ مردانه نصف قیمتِ جورابِ زنانه»؛ «یَکدِفه یَم نیویشته روغن و برنج با 40درصد تخفیف؛ توزیع جولو درب انبار حاج فتح ا... محتکر». خُلِصه تا هَم دو یُ سه یِ شَبَم ای اِسُمِساشا ادامه دِره یُ هَم باتری گوشیم رِ تِموم مُکُنه، هَم اعصابُم رِ داغون مُکُنه، هَمَم خواندنُ پاک کِردَنِشا یَک عالَم وَختُم رِ مِگیره.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم ما مردمیکه مِخِم آسایش دِشته بِِشِمُ دِلِما نِمِخه اِسُمِسایِ تبلیغاتی بِرَما بیه بایِست بِرِمِ یَخَنِ کیه بیگیرِمُ بِزِش بِگِم یَرِگه یِ چَلغوز! دِگه بِرِیِ مو اِسُمِس نَفرِستون؟!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها