روزنامه خندان

صلح میان گربه و موش

روزنامه خندان

حسنک وزیر هم تا آخر نماند

طنز در روزنامه های کشور کم پیدا می شود و این یعنی روزنامه ها کم لبخند می‌زنند و آنها که روزنامه می‌خوانند هم به تبعیت از رسانه محبوب شان کمتر می خندند.
کد خبر: ۶۷۲۸۸۶
حسنک وزیر هم تا آخر نماند

حکمت ستون روزنامه خندان، در این است که طنز همه روزنامه های کشور را جمع کنیم و در جام جم آنلاین برسانیم به دست تان تا هر صبح، دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.

کیهان: ماهیچه! (گفت و شنود)

گفت: سوزان رایس، مشاور امنیت ملی اوباما به نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی اطمینان داده است که «به ایران اجازه دسترسی به سلاح هسته‌ای را نمی‌دهیم»!
گفتم: غلط زیادی کرده! ما خودمان سلاح هسته‌ای نمی‌خواهیم و اگر دنبال تولید آن بودیم، پدرجد آمریکا هم نمی‌توانست مانع بشود.

گفت: چه عرض کنم؟! حیوونکی جوگیر شده!
گفتم: مگر آمریکا نمی‌خواست که اجازه پیروزی انقلاب اسلامی را ندهد! اجازه پیروزی در جنگ تحمیلی را ندهد! اجازه صدور انقلاب را ندهد! اجازه پیشرفت‌های عظیم علمی را ندهد و... اما نتوانست مانع هیچیک از آنها بشود...

گفت: سوزان رایس گفته است اسرائیل نباید به هوشمندی آمریکا در مذاکرات هسته‌ای با ایران تردید کند!
گفتم: به یارو گفتند با «ماهیچه» جمله بساز! گفت؛ گاو در برابر ما هیچه!

سیاست روز: حسنک وزیر هم تا آخر نماند

دلمان برای سرکار خانم مرضیه وحید دستجردی اندازه یک نخود شده بود. به جان شما از بچگی دلمان می‌خواست این خواهر لااقل هفته‌ای سه بار مصاحبه کند و ما هم هفته‌ای سه بار وسط حرفهایش تک مضراب بزنیم.

این شما و این سخنان گهربار وزیر اسبق و تک مضراب شرربار ننجون!

دستجردی: من آمده بودم که خدمت کنم نیامده بودم که بروم. یعنی بنا داشتم تا آخر بمانم.
ننجون: خاصیت وزارت معمولا همینطوری است و آدم دلش می‌خواهد تا آخرش بماند.«حسنک وزیر» هم مثل شما فکر می‌کرد اما عاقبت بخیر نشد.

برای پذیرش پست وزارت با خانواده خودم و هم با برادرها، همسر و بچه‌هایم. با همه مشورت کردم. همه نظرشان منفی و همه مخالف بودند.
ننجون: اینجاست که شاعر می‌گوید: احترام به مشورت خلق و خرد جمعی‌ات توی حلقم!

‌بسیاری از آقایان بودند که سی‌دی‌هایشان به دست شان بود و پشت در اتاق ایستاده بودند برای گرفتن این پست اما آقای شیخ‌الاسلام گفت نه ما شما را می‌خواهیم حتما هم می‌‌خواهیم خانم باشد.
ننجون: اتفاقا اینجاست که باز شاعر می‌گوید من تو رو می‌خوام اونا رو نمی‌خوام / نفسم تویی هوا رو نمی‌خوام

هنوز هم جایی می‌روم مردم می‌گویند ما شما را هنوز وزیر می‌دانیم و تشکر می‌کنند.
ننجون: اتفاقا آن بیمارانی هم که به کشتزارهای اطراف تهران منتقل شدند هنوز هم فکر می‌کنند شما وزیر هستی و کلی دعایتان می‌کنند.

پدرم فکر می‌کرد دخترش بچه بااستعدادی است.
ننجون: از قضا پدر بنده هم فکر می‌کرد یک روز جایزه نوبل می‌گیریم اما هنوز در روزنامه سیاست روز همین ستون را داریم که از سرمان هم زیاد است.

من اعتقاد دارم که مجلس، جای لابی است.
ننجون: لابی؟ مجلس؟ شیب؟ بام؟ بام ِ شیبدار؟ استغفرالله!

وقتی مسائل تحریم شدت گرفت بنده به زور خود را در تدابیر ویژه دولت جای دادم چراکه رئیس دولت موافقت نمی‌کرد که بنده عضو شوم اما از کانال دیگری وارد شدم.
ننجون: آن اوایل ما را هم در جلسات شورای تیتر روزنامه راه نمی‌دادند و بالاخره مثل شما از کانال «کولر» وارد شدیم و حالا هم داریم «یخ» می‌زنیم.

شرق: دانشگاه معتاد هست؟ نیست؟

از آمبولانس پریدم پایین و جعبه کمک‌های اولیه در‌دست بدوبدو رفتم بالا، بالا‌سر مریض، که دیدم چندنفر دارند به‌زور دانشگاه را می‌بندند به تخت و طناب‌پیچش کرده‌اند. گفتم: چی‌کار می‌کنید؟ والدین این بخت‌برگشته کوشند؟ گفتند: این یارو معتاد است و سایه پدر و مادر بالاسرش نبوده. [...]. ما هم داریم می‌بندیمش به تخت.

دانشگاه را که به تخت بستند، دست کردم توی جیب دانشگاه [...] دیدم کلی استاد اخراجی و تعلیقی روی زمین و هوا دارند آه می‌کشند. زنگ زدم به وزیر علوم، رضا فرجی دانا و گفتم: رضا‌جان، برسان خودت را. دانشگاه را بستند به تخت. فرجی دانا سریع خودش را رساند و گفت: «دانشگاه معتاد نیست که بخواهد به تخت بسته شود تا تکان نخورد بلکه دانشگاه باید آزاد باشد و عکس‌العمل داشته باشد.»

هر کاری کردیم نشد دست‌و‌پای دانشگاه زبان‌بسته را از تخت باز کنیم.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها