کامبیز درمبخش طراح، کاریکاتوریست و گرافیستی است که آثارش به بسیاری از موزههای معتبر جهان راهیافته و چند جایزه بزرگ معتبر جهانی را تصاحب کرده است. او تاکنون در نمایشگاههای گروهی و انفرادی زیادی شرکت کرده است.
وی برنده جایزه اول از بزرگترین و معتبرترین مسابقات بینالمللی کاریکاتور ژاپن، آلمان، ایتالیا، سوئیس، بلژیک، ترکیه، برزیل و یوگسلاوی و داور مدعو چند نمایشگاه بزرگ بینالمللی کاریکاتور بوده است. بسیاری از آثار درمبخش به موزههای معتبر دنیا راه پیدا کرده؛ از جمله در موزه هنرهای معاصر تهران، موزه کاریکاتور بازل سوئیس، موزه کاریکاتور گابروو بلغارستان، موزه هیروشیما ژاپن، موزه ضد جنگ یوگسلاوی، موزه کاریکاتور استانبول ترکیه، موزه کاریکاتور ورشو لهستان و مجموعه شهرداری شهر فرانکفورت آلمان.
درمبخش در گفتوگویش با ما درباره تازهترین نمایشگاههایش در تهران و پاریس سخن گفت. او درباره کاریکاتور، وضع تصویرگری در ایران، انیمیشنهایش و ایدههایش در آینده سخن گفت؛ ایدههایی که قرار است با عکس، چیدمان و مجسمه ارائه شوند. مشروح گفتوگو با این هنرمند را در ادامه میخوانید.
وقتــی به آثار شما نگاه میکنیم، نامگذاریهای جالب است. فــیالبداهه نامگــذاری میکنید؛ چون نامگذاری کتابهایتان هم گاهی شگفتی دارد.
علتش حرفهایبودن در این کار است. من سالهاست این کار را کرده و دقیقا میدانم چه کار میکنم. جدای از این که طراح و نقاش باشم، طنزنویس هم هستم؛ پس به کلمات هم آشنا هستم. سالها با کلمات بازی کردهام. چهار کتابی که نشر افق از من منتشر کرده، نمونههایی از طنزنویسی من است. مثل کتابهای میازار موری که دانهکش است یا دفتر خاطرات فرشتهها. خلاصهنویسی و طنزنویسی جزئی از کار من است.
شما یک هنرمند چندکاره هستید که در شاخههای مختلف هنری فعالیت میکنید. فکر کنم خودتان تخصص اصلیتان را کاریکاتور میدانید. درست است؟
بله، اما من به مرحلهای رسیدهام که از کاریکاتور جدا میشود. کاریکاتور بیشتر با مطبوعات گره خورده است، اما کاری که من میکنم به موزهها، گالریها و خانههای مردم رفته است. اینها کاریکاتورهایی است که پیاده و اجرا میشود و مردم میخرند، حتی مجموعهدارها.
اینجا یک تضاد به وجود میآید. تلقی برخی این است که کاریکاتور مثل نقاشی و مجسمه یا برخی دیگر از هنرها آن میزان ماندگاری را ندارد. انگار ژورنالیستیتر است و تاریخ انقضای آن بیشتر است. شما این تلقی را قبول دارید؟
کاریکاتور هم مثل هنرهای مختلف، مثل شعر و ادبیات و موسیقی انواع و اقسام و درجهبندیهای مختلف دارد. من در تمام این بخشها کار کردم. پایگاه اصلی کاریکاتور در ابتدا روزنامه بوده و هنوز هم هست، اما از سالهای 1950 میلادی به بعد کاریکاتور در واقع از طریق روزنامههای اروپا بخصوص فرانسه و اروپای شرقی راه جدیدی پیدا میکند که از آن به بعد به موزهها و نمایشگاهها راه پیدا میکند و صرفا محدود به روزنامه نیست. چون محدودشدن کاریکاتور به مطبوعات آن را منحصر به موضوعات روز میکند.
مرز این موضوع کجاست؛ یعنی چطور میتوان تشخیص داد در جایی با کاریکاتور ژورنالیستی مواجهیم و از آنجا به بعد با کاریکاتور هنری روبهرو هستیم که به موزهها میرود؟
من به هر حال این دوره ژورنالیستی را سپری کردهام. رسیدن به این مرحله پشت سر گذاشتن تمام این دوران بود؛ یعنی همه اینها لازم و ملزوم همدیگر است. وقتی کاریکاتور از نظر هنری و تصویری جالب باشد طبیعی است که به موزه و نمایشگاه هم راه پیدا میکند. منتها کاریکاتورهایی که به نمایشگاهها و موزهها میرود کمتر به موضوعات روز ارتباط دارد؛ یعنی موضوعاتی مانند گرانی گوجهفرنگی و بنزین سوژههای روز است و کمتر در کاریکاتورهای هنری اثری از آنها به چشم میخورد.
شما که بسیاری از کاریکاتورهایتان در موزههای مختلف جهان نگهداری میشود، فکر میکنید موزهها چه معیارهایی دارند تا کاریکاتوری را به عنوان یک اثر هنری بخرند؟
اولین معیار خط و سبک هنرمند است، چون خط و روال و سبک خیلی مهم است که اگر کسی آن را نداشته باشد، کارش به هدر میرود. کار من یا برخی دیگر که سبک دارند، حتی اگر امضا هم نداشته باشد، مشخص است. این که یک هنرمند صاحب سبک باشد و اثرش را بشناسیم، مهم است. از طرفی ایدهها باید ناب و کمیاب باشد. اگر قرار باشد ما همان چیزهای همیشگی را بگوییم، دردی را دوا نمیکند.
در اغلب کارهای شما کمتر رنگ میبینیم. علتش چیست؟
مطبوعات ایران این اواخر شروع به رنگیشدن کردند. رنگهایی که در مطبوعات کار میشود، معمولا آن رنگهای مد نظر هنرمند نیست. رنگهایی است که یا بیش از حد قرمز است یا کثیف. از طرفی رسیدن به رنگ در کار من آنجا رخ میدهد که واقعا نیاز به رنگ داشته باشد. کنار گذاشتن رنگ نوعی به خلوص رسیدن است.
ولی در کارهایی هم که در نمایشگاهها به نمایش میگذارید، باز هم شاهدیم آثارتان کمتر رنگی است.
علتش این است که گفتم. معمولا وقتی از رنگ استفاده میکنم که لازم باشد. اگر لازم نباشد و مفهوم را منتقل کند، نیازی به این کار نمیبینم. کسی که کار من را دیده بود، میگفت شما پاییز را کشیدید، برگ هم از درخت میافتد. پس حتما لازم نیست این برگ زرد باشد، چون آدم در اندیشهاش پاییز نقش میبندد.
در داستانهای شما مردی به طور مستمر دیده میشود. این مرد از چه زمانی وارد کاریکاتورهای شما شد؟
تقریبا از سال 1350. این مرد انسانی خلاصه است. انسانی است که میمیک ندارد و از طریق هیکل و هیبتش میفهمیم انسان است. جالب است که باوجود نداشتن میمیک باز هم میفهمیم افسرده است، غمگین است یا... تمام اینها را از حرکاتش میفهمیم. رسیدن به این مرحله هم خودش خیلی هنر است که آدم بتواند آدمی را نشان بدهد که غمگین است، بدون آن که از میمیک صورت استفاده کرده باشد. یکی دیگر از مشخصههای این مرد، این است که بینالمللی است. یعنی اگر میآمدیم و کلاه مکزیکی سرش میگذاشتیم، یک شخصیت مکزیکی میشد، اما مشخصه خاصی ندارد و بیننده در هر کشوری میتواند آن را بفهمد و درک کند و بپذیرد. نکته دیگر این که این شخصیت زبان تصویری دارد. زیر تصویرش هیچ نوشتهای نیست و میتواند همه حرفهایش را در قالب تصویر بیان کند. پس یک سرخپوست یا اسکیمو یا فردی که در هندوستان نشسته میتواند حرفش را بفهمد و با آن ارتباط برقرار کند.
کدام کاریکاتور خود را بیش از همه دوست دارید که الان در موزههای دیگر در نقاط مختلف جهان نگهداری میشود؟
این سوال خیلی خیلی مشکل است، چون من اکثر کارهایم را دوست دارم. آنقدر هم که کارهای خوب زیاد است، انتخابش مشکل است.
چرا در حراجهای معتبر جهانی مثل حراج کریستیز شاهد عرضه و فروش آثار کاریکاتور نیستیم؟
از اینجا مسیر کاریکاتور جدا میشود. کاریکاتور جرئی از گرافیک است. گرافیک بیشتر در خدمت تبلیغات، اعلانات و مجلات است.
ظاهرا شما در زمینه پوستر فیلم هم فعالیتهایی داشتهاید. چه پوسترهایی را تصویرگری کردهاید؟
اینها به دوران قبل از انقلاب برمیگردد.
شما انیمیشنهایی هم با پسرتان تولید کردهاید. این انیمیشنها به سفارش کجا ساخته شد و در حال حاضر در چه مرحلهای است؟
من و پسرم 20 انیمیشن ساختیم. هشت انیمیشن به سفارش مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی با عنوان «لبخندها» و 12 تا به سفارش حوزه هنری با نام «دلقکها». ما اینها را ساختیم و تحویل دادیم، ولی به نمایش در نیامده است.
کی تحویل دادید؟
حدود دو سال قبل.
درباره نمایشگاهتان در پاریس که اردیبهشت برگزار شد، صحبت کنید.
من قبلا سه نمایشگاه در پاریس داشتم که خیلی از کارهایم فروش رفته است. چون کتاب «دنیا خانه من است» از من در پاریس منتشر شده است که دربرگیرنده کارهای 35 سال اخیر من است. این کتاب در تیراژ بالای 18هزار نسخه ازسوی انتشارات لافون منتشر شد که ناشر معتبری است. این بار هم که به پاریس میروم کتاب جدیدی میبرم با عنوان «داستانهای دیدنی.» در پاریس این بار دو نمایشگاه دستهجمعی دارم؛ یکی به دعوت نمایشگاه موزه مدرن آرت پاریس که تم اصلی آن بهترین آثار هنری از 1960 به بعد است. آنها هنرمندان مطرح این دوره را انتخاب کردند و آثارشان را به نمایش گذاشتند. نمایشگاه دیگر در یک گالری برگزار میشود که در آنجا 9 کار بزرگ دارم؛ کارهایی بین نقاشی و گرافیک.
نقاشی هم میکنید؟
بله، من فارغالتحصیل دانشکده هنرهای زیبا هستم و طبیعی است کارم را با نقاشی شروع کردم.
اکریلیک کار میکنید یا رنگ روغن؟
با هر دو کار میکنم.
سبک خاصی هم دارید؟
سالهاست نقاشی نمیکنم، ولی این کارهایی که روی بومهای بزرگ انجام دادم تلفیق گرافیک و نقاشی است.
شما هیچ وقت با کامپیوتر کار نمیکنید؟
نه، نه این که نخواهم، بلد نیستم. از جهتی خوشحالم، چون کار دست هنوز هم ارزش خاصی دارد. کامپیوتر چیزی شبیه پلاستیک است. شما وقتی یک صندلی چوبی را که کار دست است، میبینید لذت میبرید، اما یک صندلی پلاستیکی این حالت را ندارد. البته کامپیوتر هم یک ابزار است و بستگی دارد چطور از آن استفاده میکنید. نوع استفاده شما به آن ارزش میدهد.
شما تصویرگر بودهاید، کاریکاتور کشیدهاید، کتاب نوشتهاید، در نمایشگاههای مختلف جهان حضور داشتهاید، موزههای معتبر جهان کارهای شما را خریدهاند، آثار شما به مجموعه بسیاری از مجموعهداران راه پیدا کرده است، سبکتان را پیدا کردهاید و به شهرت هم رسیدهاید. دیگر به دنبال چه چیزی هستید؟
یکی از مشکلات من این است که هزاران ایده اجرانشده دارم. متاسفانه سن من بالا میرود و من هول این را دارم که اگر نباشم این ایدهها چه میشوند. به همین دلیل بتازگی به این موضوع رسیدهام که تعدادی از کارهایم مثل عکاسی، چیدمان و مجسمهسازی را با چند نفر کار کنم. در نمایشگاههای بعدی شاهد مجسمهها و عکسهای من خواهید بود که با بچههای جوان کار کردم. در حال کار روی فکرها و ایدههای جدید هستم.
اگر در یک جمله بخواهید بگویید قرار است این ایدهها چه مفهومی را به مخاطب منتقل کند، چه میگویید؟
قرار نیست مفهوم خاصی را منتقل کند. هر ایده خودش نوعی کشف است. باید به آن برسی. خیلیها دست خوبی دارند، اما ایده ندارند. درست نیست خودم این را بگویم، ولی خیلیها میگویند تو هم دستت خوب است، هم ایده داری؛ اینها با هم خوب چفت شده است.
سجاد روشنی / گروه فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد